يادداشت
روابط عمومي اداره كل تبليغات اسلامي استان قم
خداوند با ارسال رسولان«عليهمالسلام» با بندگانش گفتگو ميکند، و انسانها بواسطه ارتباط با رسولان خدا حيات تاريخي خود را وارد اردوگاه معنويت مينمايند تا با لحظهلحظهي تاريخ نور، هم تاريخ باشند و خود را به وسعت حيات معنويِ همهي انبياء و اولياء گسترش دهند.
غدير: حلقهي اتصال تاريخ معنويِ موحدان اين عصر به انبياء و اولياء است، چيزي که در سقيفه مورد غفلت قرار گرفت، که بايد با امامي معصوم اتصال تاريخ معنوي حفظ شود.
غدير: نقطهي عطفي است که نميگذارد موحدان در هر عصر و نسلي گرفتار گسستگي فرهنگي شوند و ميان تمدن مطلوبِ خود و سرمايهي معنوي گذشته شکاف ايجاد شود و تمدن اسلامي از افق انديشهها محو گردد.
خلاصه واقعه غدير خم
در سال دهم هجرت، رسول خدا صلياللهعليهوآله به حج رفت و احکام آن را به مردم آموزش داد. به هنگام بازگشت از مکه، در استراحتگاه جُحفه و در غدير خم، به امر خدا مردمان را گرد آورد و در آن مجمع سترگ، امام علي عليه السلام را به جانشيني خود به آنان شناساند و فرمود: «هر کس من مولاي اويم، علي مولاي اوست». البته جانشيني علي عليه السلام سالها پيش در مکه و در جمع خاندان هاشم انجام گرفته بود، ولي در غدير، به اطلاع عموم رسيد.
پيام غدير
رسول اکرم صلياللهعليهوآله در آن هنگام و در زير آفتاب سوزان حجاز، آن همه جمعيت را براي چه نگه ميدارد و چه پيامي برايشان دارد، که اگر اين پيام الهي ابلاغ نشود تمام زحمات وخون دلهاي حضرت بي نتيجه خواهد بود.واقعه غدير از عظمت و ضرورت ولايت و ريشهاي بودن اين مسئله خبر ميدهد.
نکته ي مهمي که در خطبه غدير پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله بيان شده تنها به جمله معروف مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِي مَوْلاهُ خلاصه نمي شود و زواياي مهم ديگري وجود دارد که کمتر به آن پرداخته شده که در اين گفتار به اين زوايا خواهيم پرداخت.
در راه بازگشت از حجه الوداع خداوند متعال از طريق جبرئيل امين ايه67 سوره مائده را بر پيامبر خود نازل مي کنند:
يا أَيُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ[2]
اى پيامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان. اگر چنين نكنى امر رسالت او را ادا نكردهاى. خدا تو را از مردم حفظ مىكند
اين که خداوند متعال پيغمبر خود را در اجراي اين ماموريت از مردم حفظ مي کند اشاره به چه مطلبي است ؟ مگر انجام اين ماموريت چه خطراتي را به دنبال دارد که خود خداوند متعال تامين امنيت ان را ضمانت فرموده اند؟ علني کردن دعوت پيغمبر در صدر اسلام، هجرت پيغمبر از مکه به مدينه، مبارزه با کفار قريش و... در همه اينها پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله با چنين جمله اي ازسوي خداوند متعال مواجه نشدند. سر مطلب در چيست؟
نکته اي که سوال فوق را عجيبتر مي نماياند ان است که مردمي که در زمان نزول ايه در کنار پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله حضور داشتند مسلماناني بودند که براي درک حجه الوداع مشقت سفر را به جان خريده بودند! چه خطري از جانب انان مي توانست پيامبر اسلام را تهديد نمايد !؟
علامه طباطبايي (ره) در تفسير شريف الميزان مي فرمايند:
از جمله" وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ" بر مىآيد حكمى كه اين آيه در صدد بيان آنست و رسول اللَّه (ص) مامور به تبليغ آن شده، امر مهمى است كه در تبليغ آن بيم خطر هست يا بر جان رسول اللَّه و يا بر پيشرفت دينش، و اوضاع و احوال يهود و نصاراى آن روز طورى نبوده كه از ناحيه آنان خطرى متوجه رسول اللَّه (ص) بشود تا مجوز اين باشد كه رسول اللَّه (ص) دست از كار تبليغ خود بكشد، و يا براى مدتى آن را به تعويق بيندازد و حاجت به اين بيفتد كه خدا به رسول خود- در صورتى كه پيغام تازه را به آنان برساند- وعده حفظ و حراست از خطر دشمنش را بدهد، علاوه بر اين، اگر اين خطر، چشم زخمى بوده كه احتمالا ممكن بوده كه از اهل كتاب به آن جناب برسد جا داشت اين سوره در اوايل هجرت نازل شود، زيرا در اوايل هجرت كه رسول اللَّه (ص) در شهر غربت و در بين عده معدودى از مسلمين آن شهر بسر مىبرد از چهار طرفش يهوديان او را محصور كرده بودند، آنهم يهوديانى كه با حدت وشدت هر چه بيشتر به مبارزه عليه رسول اللَّه (ص) برخاسته و صحنههاى خونينى نظير خيبر و امثال آن براه انداختند، اگر در آيه مورد بحث مراد از" ناس" يهود بود جا داشت در آن روزها اين آيه نازل شود، ليكن نزول اين سوره در اواخر عمر شريف آن حضرت اتفاق افتاده كه همه اهل كتاب از قدرت و عظمت مسلمين در گوشهاى غنودهاند، پس بطور روشن معلوم شد كه آيه مورد بحث هيچگونه ارتباطى با اهل كتاب ندارد، علاوه بر همه، در اين آيه تكليفى كه از سنگينى، كمرشكن و طاقتفرسا باشد به اهل كتاب نشده تا در ابلاغ آن به اهل كتاب خطرى از ناحيه آنها متوجه رسول اللَّه (ص) بشود.[3]
خطري که پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله را تهديد مي نمود چه نوع خطري بود؟
علامه طباطبايي در اين زمينه مي فرمايند: نمىشود خطر محتمل، خطر جانى رسول اللَّه باشد و ليكن ممكن است آن خطر را خطر اضمحلال و از بين رفتن دين دانست، به اين بيان كه بيم آن مىرفت اگر آن جناب عمل تبليغ آن پيغام را در غير موقع انجام دهد او را متهم سازند، و جنجال راه بيندازد و در نتيجه دين خدا و دعوت او فاسد و بى نتيجه شود، و اين گونه اجتهادات و مصلحتانديشىها براى آن جناب جايز بوده است و اسم اين مصلحتانديشى را نبايد ترس از جان گذاشت. [4]
البته بررسي خطبه غدير مي تواند جواب اين سوال را روشنتر نمايد. پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله در ابتداي خطبه غدير مي فرمايند:
وَسَأَلْتُ جَبْرَئيلَ أَنْ يَسْتَعْفِي لِي (السَّلامَ) عَنْ تَبْليغِ ذالِکَ إِليْکُمْ - أَيُّهَاالنّاسُ - لِعِلْمي بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَکَثْرَةِ الْمُنافِقينَ وَإِدغالِ اللّائمينَ وَ حِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالْإِسْلامِ، الَّذينَ وَصَفَهُمُ الله في کِتابِهِ بِأَنَّهُمْ يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مالَيْسَ في قُلوبِهِمْ، وَيَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَالله عَظيمٌ.
وَکَثْرَةِ أَذاهُمْ لي غَيْرَ مَرَّةٍ حَتّي سَمَّوني أُذُناً وَ زَعَمُوا أَنِّي کَذالِکَ لِکَثْرَةِ مُلازَمَتِهِ إِيّي وَ إِقْبالي عَلَيْهِ (وَ هَواهُ وَ قَبُولِهِ مِنِّي) حَتّي أَنْزَلَ الله عَزَّوَجَلَّ في ذالِکَ (وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذونَ النَّبِي وَ يَقولونَ هُوَ أُذُنٌ، قُلْ أُذُنُ - (عَلَي الَّذينَ يَزْعُمونَ أَنَّهُ أُذُنٌ) - خَيْرٍ لَکُمْ، يُؤْمِنُ بِالله وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ) الآيَةُ.
و من از جبرئيل درخواستم که از خداوند سلام اجازه کند و مرا از اين مأموريت معاف فرمايد. زيرا کمي پرهيزگاران و فزوني منافقان و دسيسه ملامت گران و مکر مسخره کنندگان اسلام را مي دانم؛ همانان که خداوند در کتاب خود در وصفشان فرموده: «به زبان آن را مي گويند که در دل هايشان نيست و آن را اندک و آسان مي شمارند حال آن که نزد خداوند بس بزرگ است.»[5]
و نيز از آن روي که منافقان بارها مرا آزار رسانيده تا بدانجا که مرا اُذُن [سخن شنو و زودباور ]ناميده اند، به خاطر همراهي افزون علي با من و رويکرد من به او و تمايل و پذيرش او از من، تا بدانجا که خداوند در اين موضوع آيه اي فرو فرستاده: « و از آنانند کساني که پيامبر خدا را مي آزارند و مي گويند: او سخن شنو و زودباور است. بگو: آري سخن شنو است. - بر عليه آنان که گمان مي کنند او تنها سخن مي شنود - ليکن به خير شماست، او (پيامبر صلي الله عليه و آله) به خدا ايمان دارد و مؤمنان را تصديق مي کند و راستگو مي انگارد.»[6]
پس پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله از کفار مکه، يهود و نصاري نمي ترسيدند بلکه از منافقيني بيم داشتند که در اطراف وي حضور مستمر داشتند.
حال سوال ديگري که به ذهن خطور مي کند اين است که چرا پيغمبر اکرم آنان را به مردم معرفي نکردند تا منزوي گشته وامر جانشيني ايشان از لوث دسيسه هايشان در امان باشد؟
حضرت در ادامه خطبه مي فرمايند:
وَلَوْشِئْتُ أَنْ أُسَمِّي الْقائلينَ بِذالِکَ بِأَسْمائهِمْ لَسَمَّيْتُ وَأَنْ أُوْمِئَ إِلَيْهِمْ بِأَعْيانِهِمْ لَأَوْمَأْتُ وَأَنْ أَدُلَّ عَلَيْهِمُ لَدَلَلْتُ، وَلکِنِّي وَالله في أُمورِهمْ قَدْ تَکَرَّمْتُ. وَکُلُّ ذالِکَ لايَرْضَي الله مِنّي إِلاّ أَنْ أُبَلِّغَ ما أَنْزَلَ الله إِلَي (في حَقِّ عَلِي)،
و اگر مي خواستم نام گويندگان چنين سخني را بر زبان آورم و يا به آنان اشارت کنم و يا مردمان را به سويشان هدايت کنم [که آنان را شناسايي کنند] مي توانستم. ليکن سوگند به خدا در کارشان کرامت نموده لب فروبستم. با اين حال خداوند از من خشنود نخواهد گشت مگر اين که آن چه در حق علي عيه السّلام فرو فرستاده به گوش شما برسانم.
يا در فراز ديگري مي فرمايند:
مَعاشِرَالنّاسِ، (آمِنُوا بِالله وَ رَسُولِهِ وَالنَّورِ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلي أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ). (بالله ما عَني بِهذِهِ الْآيَةِ إِلاَّ قَوْماً مِنْ أَصْحابي أَعْرِفُهُمْ بِأَسْمائِهِمْ وَأَنْسابِهِمْ، وَقَدْ أُمِرْتُ بِالصَّفْحِ عَنْهُمْ فَلْيَعْمَلْ کُلُّ امْرِئٍ عَلي مايَجِدُ لِعَلِي في قَلْبِهِ مِنَ الْحُبِّ وَالْبُغْضِ).
مَعاشِرَالنّاسِ، النُّورُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ مَسْلوکٌ فِي ثُمَّ في عَلِي بْنِ أَبي طالِبٍ، ثُمَّ فِي النَّسْلِ مِنْهُ إِلَي الْقائِمِ الْمَهْدِي الَّذي يَأْخُذُ بِحَقِّ الله وَ بِکُلِّ حَقّ هُوَ لَنا، لاَِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ قَدْ جَعَلَنا حُجَّةً عَلَي الْمُقَصِّرينَ وَالْمعُانِدينَ وَالُْمخالِفينَ وَالْخائِنينَ وَالْآثِمينَ وَالّظَالِمينَ وَالْغاصِبينَ مِنْ جَميعِ الْعالَمينَ.
هان مردمان! «به خدا و رسول و نور همراهش ايمان آوريد پيش از آن که چهره ها را تباه و واژگونه کنيم يا چونان اصحاب روز شنبه [يهودياني که بر خدا نيرنگ آوردند] رانده شويد.«به خدا سوگند که مقصود خداوند از اين آيه گروهي از صحابه اند که آنان را با نام و نَسَب مي شناسم ليکن به پرده پوشي کارشان مأمورم. آنک هر کس پايه کار خويش را مهر و يا خشم علي در دل قرار دهد [و بداند که ارزش عمل او وابسته به آن است.] .[7]
علت پرده پوشي پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله چه بود؟
علت اصلي را مي توان در باقي گذاشتن زمينه امتحان براي مردم دانست تا اختيار از مردم صلب نگردد. با توجه به همين مطلب است که حضرت در فراز ديگري از خطبه مي فرمايند:
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ لَمْ يَکُنْ لِيَذَرَکُمْ عَلي ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتّي يَميزَالْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ، وَ ما کانَ الله لِيُطْلِعَکُمْ عَلَي الْغَيْبِ
هان مردمان! هر آينه خداوند عزوجل شما را به حالتان رها نخواهد کرد تا ناپاک را ازپاک جدا کند. و خداوند نمي خواهد شما را بر غيب آگاه گرداند. (اشاره به آيه ي 179 / آل عمران است.)
اما نکته مهمتري که مي توان آن را از لابلاي کلام حضرت فهميد ان است که ذکر نام منافقين هم تاثير چنداني در عملکرد امت ،بعد از رحلت ايشان نداشته زيرا حضرت در فرازي از خطبه با علم غيب ، مردم را از فتنه بعد از خود در امر خلافت اگاه مي سازد که باز هم تاثيري نمي بخشد و مردم بعد از پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله ،وصي بر حق او را به دواعي واهي تنها مي گذارند .
حضرت مي فرمايند:
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ سَيَکُونُ مِنْ بَعْدي أَئمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي النّارِ وَيَوْمَ الْقِيامَةِ لايُنْصَرونَ. مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الله وَأَنَا بَريئانِ مِنْهُمْ.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُمْ وَأَنْصارَهُمْ وَأَتْباعَهُمْ وَأَشْياعَهُمْ فِي الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَلَبِئْسَ مَثْوَي الْمُتَکَبِّرِينَ. أَلا إِنَّهُمْ أَصْحابُ الصَّحيفَةِ، فَلْيَنْظُرْ أَحَدُکُمْ في صَحيفَتِهِ!!
... وَسَيَجْعَلُونَ الْإِمامَةَ بَعْدي مُلْکاً وَ اغْتِصاباً، (أَلا لَعَنَ الله الْغاصِبينَ الْمُغْتَصبينَ)، وَعِنْدَها سَيَفْرُغُ لَکُمْ أَيُّهَا الثَّقَلانِ (مَنْ يَفْرَغُ) وَيُرْسِلُ عَلَيْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَنُحاسٌ فَلاتَنْتَصِرانِ.
مردمان! به زودي پس از من پيشواياني خواهند بود که شما را به سوي آتش مي خوانند و در روز رستاخيز تنها وبدون ياور خواهند ماند. هان مردمان! خداوند و من از آنان بيزاريم. هان مردمان! آنان و ياران و پيروانشان در بدترين جي جهنم، جايگاه متکبّران خواهند بود. بدانيد آنان اصحاب صحيفه اند. اکنون هر کس در صحيفه ي خود نظر کند. آگاه باشيد! به زودي پس از من امامت را با پادشاهي جابه جا نموده. آن را غصب کرده و به تصرف خويش درآورند.
هان! نفرين و خشم خدا بر غاصبان و چپاول گران! و البته در آن هنگام خداوند آتش عذاب - شعله هي آتش و مس گداخته - بر سر شما جن و انس خواهد ريخت. آن جاست که ديگر ياري نخواهيد شد.[8]
اينجاست که با دقت در کلام حضرت به روشني مي توان دريافت که ايشان تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا مردم را از افتادن در مهلکه نجات دهند اما ...
بديهي است در عرصه امتحانات الهي آنچيزي که انسان را سربلند بيرون مي اورد تسليم محض فرمان الهي بودن است ، اين امر در گروي خودسازي و رهايي از تعلقات دنيايي و ايمان و تسليم محض در برابر دستورات الهي و بصيرت لازم در تشخيص منافقان زمانه است نه علم به اينده!
امتحان غدير تمام نشده و مخصوص امت صدر اسلام نبوده بلکه در زمان ما هم ادامه دارد. حضرت در روز غدير ميفرمايند:
مَعاشِرَالنّاسِ، أَنَا صِراطُ الله الْمُسْتَقيمُ الَّذي أَمَرَکُمْ بِاتِّباعِهِ، ثُمَّ عَلِي مِنْ بَعْدي. ثُمَّ وُلْدي مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّةُ (الْهُدي)، يَهْدونَ إِلَي الْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلونَ.
هان مردمان! صراط مستقيم خداوند منم که شما را به پيروي آن امر فرموده. و پس از من علي است و آن گاه فرزندانم از نسل او، پيشوايان راه راستند که به درستي و راستي راهنمايند و به آن حکم و دعوت کنند.[9]
پس امت پيامبر همگي به پيروي از اهل بيت عليهم السلام امر شده اند وانانيکه دوست دارند بدانند که اگر در غدير بودند چه مي کردند بايد خود را در پيروي از کلام ايشان بيازمايند و ولايت پذيري خود را در پيروي از حجت انان در زمان غيبت که همان ولايت فقيه است بسنجند که امام زمان در توقيع شريف خود فقهاء را به عنوان نوّاب عام خود دانسته و فرموده اند:
«و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلي رواة حديثنا فانهم حجتي عليکم و انا حجة الله عليهم»
و اما وقايعي که رخ خواهد داد و مسائل مستحدثه، پس در مورد آنها به راويان احاديث ما رجوع کنيد که آنان حجت من بر شما و من حجت خداوند بر آنان هستم.[10]
همچنان که واقعه مهم وروشني همچون غدير بعد از رحلت نبي مکرم اسلام ناديده گرفته شد و اميرالمومنين علي عليه السلام خانه نشين شد بايد بدانيم منافقين در زمان ما هم ، در کمين اند تا حق و باطل را در هم آميخته و مانع نشر حقايق گردند، اين همان چيزي است که امام عظيم الشان ما به ما وصيت کردند : پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملکت شما آسيبي نرسد.
اما وعده الهي تخلف ناپذير است ولو کره الکافرون.
پي نوشت ها:
2 مائده 67
3 الميزان علامه طباطبايي ج6 ص61
4 الميزان علامه طباطبايي ج6 ص63
5 بحارالانوار علامه مجلسي ج 21 ص 390-360
6 همان
7 همان
8 همان
9 همان
10. حر عاملي، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، ج 27، ص 140،موسسه آل البيت، قم، 1409هجري، اين روايت در کتاب کمال الدين و احتجاج طبرسي نيز آمده است.
نويسنده : دکتر مديحي
p style=/p
يكشنبه 28 مهر 1392 - 8:19