نقد و تحليل
روابط عمومي اداره كل تبليغات اسلامي استان آذربايجان شرقي
مقدمه
مهمترين عامل گناه و معصيت انسان، غفلت از حضور است. غفلت از اينكه جهان محضر خداوند متعال است و در محضر او خطا نبايد كرد. چنان كه خود فرموده است: «و او با شماست هر جا كه باشيد و خدا از عمق هر كاري كه ميكنيد آگاه است.»
حضرت علي (ع) پيشواي پارسايان و مولاي عارفان ميفرمايد: «در هر جا خدا را ياد كنيد و به ياد خدا باشيد، زيرا در همه جا خدا با شماست».
در جامعة غافل از خدا زمينة هر گونه لغزش فراهم است؛ دل تيرگي و قساوت، جهالت و ظلمت سايه شومش را بر آن جامعه افكنده و در اثر خدا فراموشي همة ارزشهاي خود را از ياد ميبرد. غفلت از خدا، بلاي بزرگي براي جامعه است كه زمينه مرگ و هلاكت آن را فراهم ميكند.
پس روشن است كه: درمانگران اين بلاي عظيم، يعني آنان كه مردم را به ياد خدا واميدارند و موجبات معرفت بيشتر مردم را فراهم ميكنند، از بهترين گروههاي خدمتگزار اجتماعي به شمار ميروند. لذا وقتي از رسول گرامي (ص) سؤال كردند: «كدام گونه ياران بهترين هستند؟» فرمود:
«آنكس كه چون خدا را ياد كردي تو را كمك كند، و هر گاه خدا را فراموش كردي به يادت آورد».
مسجد بهترين پايگاه خدا يادآوري است. ساختمان مسجد، نماهاي آن، نقش و نوشتههايش اعمالي كه در آنجا صورت ميگيرد؛ عبادت و نماز، قرائت قرآن، دعاها و مناجاتها، مجالس تبليغ و موعظه و يادبودها. به عبارت ديگر، همة امور مسجد بايد به گونهاي باشد كه انسانها را متوجه هدف اصلي آن كند و آن هدف اصلي عبارت است از «ذكر الله» و مطرح كردن و ياد آوردن خدا براي بندگان. چنان كه هدف اصلي نماز هم كه مهمترين امر مسجد است، ذكر خدا دانسته شده كه خداوند متعال به صراحت ميفرمايد: «اَقِمِ الصَّلوهَ لِذِكري» «نماز را برپاي دار براي يادآوردن من».
با بيان فوق به نظر ميرسد يك معني و مصداق بسيار روشن «ذكر كثير» كه طبق بيان قرآن در مساجد مطلوب است، همين است كه همه چيز مسجد بايد يادآور خدا باشد. «... و مساحد يذكر فيها اسم الله كثيراً» «... اگر چنين نبود كه خداوند شر بعض مردم را به بعض ديگر دفع نمايد (اگر دفاع نبود) با تجاوز زورگويان مخالف خدا، صومعهها و كنيسهها و كليساها و نيز مساحد كه زياد نام خدا در آن مطرح ميشود، منهدم و ويران ميشد». در اين آية كريمه، جملة «يذكر فيها اسم الله كثيراً» صفت توضيحي براي مساجد است، يعني مساجد چنين است كه خدا در آنها زياد ياد ميشود. و صفت احترازي نيست كه معنايش اين باشد: مساجد دو گانه است، مساجدي كه خدا در آنها زياد ياد ميشود، و مساجدي كه خدا در آنها زياد ياد نميشود، مسلم اين معني مقصود نيست. زيرا اگر مسجدي باشد كه خدا در آن مطرح نباشد آن مسجد نيست.)
به همين عنايت است كه ميفرمايد: ظالم ترين ظالمان آنهايي هستند كه نميگذارند مساجد كه پايگاه ياد خداست داير باشد يعني از ياد خدا منع ميكنند نه از هر گونه رفتن به مسجد.
تعبير آيه اين است: «و چه كسي ستمكارتر از آنان كه باز ميدارند مردم را از مساجد خدا، باز ميدارند و ممانعت ميكنند از اينكه در آن مسجد نام خدا مطرح ميشود، (وبدين گونه) سعي در خرابي مسجد مينمايند...».
وضو:
در رابطه با وضو مطلب را با حديثي منسوب به امام جعفر صادق (ع) ادامه ميدهيم كه به مفهوم وضو و آب در فرهنگ اسلامي ما اشاره دارد. با مطالعة اين حديث در خواهيم يافت كه چرا در فرهنگ و معماري ما تا اين حد به اين عنصر و به جاري جوي آب و نهر و همچنين به وضو به عنوان مقدمهاي براي اكثر عبادات ارزش داده شده است.
عن مصباح الشريعه عن الصادق (ع): اذا اردت الطهاره و الوضوء فتقدم الي الماء تقدمك الي رحمه الله فان الله قد جعل الماء مفتاح قربته و مناجاته دليلا الي بساط خدمته، فكما ان رحمته تطهر دنوب العباد كذلك النجاسات الظاهر يطهرها الماء لاغير. قال الله تعالي: و هوالذي ارسل الرياح بشراً بين يدي رحمته و انزلنا من السماء ماء طهوراً و قال الله تعالي: و جعلنا من الماء كل شيء حي فكما احيي به كل شيء من نعيم الدنيا كذلك بفضله و رحتمه جعله حيوه القلوب بالطاعات. و تفكر في صفاء الماء و رقته و طهوره و بركته و لطيف امتزاجه بكل شيء و في كل شيء و استعمله في تطهير الاعضاء التي امرك الله به تطهيرها و ات بآدابها فرائضه و سننه فان تحت كل واحده منها فوائد كثيره اذا استعملتها بالحرمه انفجرت لك عين فوائده عن قريب. ثم عاشر حلق الله كامتزاج الماءبالاشياء يودي كل شيء حقه و لا يتغير عن معناه معتبر القول رسول الله مثل المومن الخالص كمثل الماء و لتكن صفوتك مع الله تعالي في جميع طاعاتك كصفوه الماء حين انزله من السماء و طهر قبلك بالتقوي و اليقين عند طهاره جوارحك بالماء.
امام خميني در توضيح و تفسير حديث فوق چنين ميفرمايند:
پس تو اي عارف به معارف الهيه و سالك سبيل عوارف غيبيه، چون ارادة طهور مطلق كردي و از قيود حجب الفاظ و عبارات خارج شدي، توجه به آب نازل از ابر رحمت كن به قشر خود، و تطهير قذارات صوريه نما. و به آداب فرائض و سنن آن قيام كن. زيرا كه آب را خداوند مفتاح قرب و مناجات و دليل بساط خدمت قرار داده و توجه به آب نازل از سماء و رحمت غفاريت كن به باطن خود و تطهير قذارات معاصي نما با قيام به آداب فرائض و سنن آن كه علي (ع) در باب توبه فرموده زيرا كه آب رحمت غفاريت را خداوند مفتاح قرب و مناجات و دليل بساط خدمت قرار ده و توجه به آب نازل از سماء مشيت كن به قلب خود، و تطهير قذارات قلبيه و كدورات معنويه نما.
زيرا كه آب مفتاح قرب معنوي و دليل بساط خدمت است و توجه به آب نازل از سماء احديت كن به روح خود، و تطهير قذارات توجه به غير و غيريت نما. زيرا كه آن مفتاح قرب نوافل و دليل وصول به بساط خدمت است. و توجه به آب نازل از سماء هويت نما و تطهير رويت مقام نما كه اين مفتاح قرب فرائض و فناي مطلق است و دليل وصول به بساط حاضر است و تا اين مقام طهارت و طهور سالكين الي الله است.
پس از طهور اهل وصول شروع ميشود كه آن نتيجة قرب فرائض است و آن از باطن شروع ميشود و از قلب طلوع كند و به ملك بدن ختم شود.
پس هر يك از واصلين را طهوري است خاص به خود كه تفصيل آن از حوصلة بيان خارج است و چنانچه امام صادق (ع) به جهت اين روايت شريفه امر به تفكر در جهات مختلفه آب فرموده و هر يك وسيله ترقي به مقامي قرار داده مثل تفكر در احياء و صفا و رقت و طهوريت و بركت و لطف امتزاج آن، تو نيز اطاعت بنما امر مولاي صادق مصدق (ع) را و جميع جهات صوريه را وسيلة ارتقاي به مقامات معنويه قرار ده. پس ظاهر خود را زنده كن باستعمال طهور و كسالت و سستي و نعاس را به بركت را به بركت آن از خود دور كن و صورت خود را صفا بده و با ظاهر پاك و پاكيزه توجه به بساط قرب نما، و اعضاي خود را زنده كن به اطاعت مولاي خود، و باطن خود را زنده كن به حيات فكر در مبدا و منتهي و منشاء و مرجع، و قلب خود راكن به حيات ايمان و اطمينان، و سر خود را به حيات تجليات افعاليه و اسمائيه و ذاتيه به مراتب آن، و تفكر كن در صفاي آب و با مولاي خود به صدق و صفا قدم زن و به مراتب اخلاص تحقق پيدا كن.
ما پس از اين، اخلاص و مراتب آن را در باب نيت بيان ميكنيم انشاء الله. و با بندگان خدا نيز با اخلاص معاشرت كن و در راه حق و خلق از اعمال ارادة متعلقه به خود بگذر و تفكر كن در لطف امتزاج آب با اشياء كه آن امتزاج براس اصلاح حال آنها است و رساندن آنها به كمال لايق خود و زنده نمودن آنها است و كيفيت معاشرت و معاملة تو با بندگان خدا نيز اين طور باشد و با نظر عطوفت و اصلاح به بندگان خدا نظر كن و در صدد اصلاح ظاهر و باطن و زنده نمودن آنان باش حتي هدايت تو از گمراهان و نهي نمودن تو از معاصي اهل عصيان نيز براي اصلاح حال آنها باشد نه براي نفوذ ارادة خود. و اگر تطهير خود را با تفكرات مذكوره نمودي حسب وعدة امام صادق (ع) در اين حديث شريف چشمههاي معارف و حكم بر قلب تو منفجر شود و باسرار طهارت و حقايق آن پي بري و با عنايات غيبيه و رياضات نفسانيه به حقايق آن متحقق شوي ولايتي وصول به مقام قرب و بساط انس شوي.
بيان سادة مطالب فوق به شرح زير است:
وقتي كه خواستيد خود را تطهير كرده و وضو بگيريد، به سوي آب برويد، آن چنان كه به سوي رحمت خدا ميرويد (آب= رحمت خدا)، چرا كه خداوند در قرآن آب را رحمت خويش اطلاق كرده است آنجا كه ميفرمايد: «وقتي كه خداوند ميخواهد رحمت خويش را به زمينهاي مرده برساند از آسمان آبي را نازل ميكند و زمينهاي مرده را به آن زنده ميگرداند» و يا «از آب است كه همه چيز زنده است». يعني گام برداشتن به سوي آب در واقع همان رفتن به سوي رحمت خداست زيرا اين رحمت خداست كه انسان را از گناهان و پليديها پاك ميكند و شستشو ميدهد و هنگامي كه انسان وضو ميگيرد، در واقع ميخواهد خود را از تمام قيد و بندها، وابستگي و پليديها بشويد و تطهير كند و بيرون آيد. پس همان گونه كه خداوند با «آب» همه چيز را زنده ميگرداند، روح و روان انسان را نيز با آن زنده ميسازد و خود كلمة «وضو» نيز مشتق از كلمة «ضياء» به معناي «روشنايي» است. كساني كه اهل سير و سلوك بوده و با اين قبيل مسائل برخورد دارند خوب ميدانند كه آدمي به هنگام وضو تغيير حالت و انبساطي را در خود احساس ميكند كه در واقع به خاطر نوري است كه بر اثر وضو در قلب او حاصل ميشود: «پس اين گونه است كه خداوند با فضل و رحمتش آب را مايه حيات قلبها قرار داده است». اينك كه در حال وضو گرفتن با آب هستيم، (امام صادق (ع)
ميفرمايد: «فكر كن بر صفاي آب كه حضرت رسول فرمود: "مثل مومن خالص مانند آب است". و صفاي تو با خداوند در همة عبادات و طاعتها مانند آب پاك باشد، خالص و بيريا، و هنگامي كه همة اعضايت را با آب پاك ميكني قلب خود را نيز با تقوي و يقين الهي پاك كن». و بدين ترتيب «به زودي خداوند چشمههاي اميدي از حكمتها را در قلب تو جاري ساخته و تو به يقينهاي ناب دست خواهي يافت».
از اصول كارساز در رونق مساجد، معماري آن است. و اگر بخواهيم در ابعاد مختلف عبادي، فرهنگي اجتماعي و سياسي مسجد نقش آفريني كند، بايد به اين امر خيلي توجه ويژه داشته باشيم.
هنر معماران و مهندسان متعهد، در اين است كه با فن خود و نوآوريها، مردم را مجذوب خانهي خدا سازند تا اين مكانهاي مقدس ضمن تأثير گذاري روزانه، نقش خود را در زمينههاي گوناگون تربيتي و فرهنگي ايفا كند.
بايد بدانيم كه مسجد خانهي خدا و براي مردم است و در طراحي آن بايد خواستههاي صاحب خانه و آسايش مراجعه كنندگان در نظر گرفته شود.
آيات و رواياتب در مورد كالبد، تزئينات، مكان يابي مساجد، اصالت بناي مسجد و نيازهاي روز مسجد آورده شده است. كه در زير به شرح قسمتهايي از آن ميپردازيم:
- كالبد:
* شبستان:
گنبدخانه:
هنگامي كه در صراط قرار گرفتيم و سالك راه گشتيم ديگر ميتوانيم اميد به لقا اميد داشته باشيم، آنجا كه در گنبدخانه يا شبستان به راز و نياز با خداوند خواهيم پرداخت. خداوند كيست؟ «كمال مطلق». كمال مطلق كه هيچ نقصي در او نيست، بزرگ و لايتناهي، بيهيچ حركتي، چرا كه حركت لازمه موجود مادي و ناقص است با تلاش به سوي كمال، خود را نيز به سمت كامل شدن سوق دهد. اينك كه خواهيم خود را به مطلق و لايتناهي وصل كنيم و از نسبي بودن به كمال روي آوريم و با خدايي كه كامل و بينياز است راز و نياز است راز و نياز كنيم، در چه مكاني و با چه شكل و صورتي بايد به سلوك عابدانة خود ادامه دهيم؟ اينجا الگو خانة كعبه است يك مكعب، زيرا وقتي كه وارد شبستان (گنبدخانه) ميشويم به آرامش و عدم حركت بصري نيازمنديم لذا فضاي موجود نيز بايد داراي خصوصياتي همگام با عملكرد خود باشد. آيا نقشة گنبدخانه يا شبستان ميتواند به صورت اشكال مثلث يا دايره و يا چند ضلعي باشد؟ مسلماً نه، زيرا اين اشكال هر يك داراي خصوصياتي ذاتي هستند كه نميتوانند با محتوا و عملكرد نماز انطباق لازم را داشته باشند. مثلاً مثلث به دليل گوشههاي شكسته و زواياي حادة خود، يك فرم ديناميك يا متحرك است كه هيچ نقطة آن آرامش و سكون ندارد. دايره نيز شكلي است كه انسان را يا به سمت مركز يا بر روي محيط خود به چرخش واداشته، ايستايي و سكون لازم را ندارد، در حالي كه براي نماز به حضور قلب و آرامش محتاجيم. درثاني براي خدا، مكان يا نقطة مشخصي نيز نميتوان فرض كرد كه در اين صورت بخواهيم بگوييم در استفاده از دايره، مركز آن و در استفاده مثلث، گوشههاي آن مدنظر بوده است. خداكه در همه جا حضور دارد، پس چه شكلي را به كار بريم تا آن تعادل لازم را همراه با بيجهتي براي نمازگزار داشته باشد؟ (البته در اينجا بيجهتي همان همه جهتي خواهد بود). بعد از مطالعه و بررسي يا رجوع به نمونههاي به كار رفته در معماري گذشته درمييابيم كه شكل مورد احتياج تنها مربع ميتواند باشد، ولاغير، زيرا مربعي شكلي است كه هم داراي سكون و آرامش است و هم ميتواند به آرامش دروني ما براي ححضور قلب و راز و نياز با خداوند كمك كند، مضافاً اينكه شكل متعادلي است كه هيچ نقطة جهتدهندة خاص نيز در خود ندارد و اين نقشة مربع يا حجم مكعب همان الگويي است كه حضرت ابراهيم در ساختن خانه كعبه به كار برده است. امام صادق (ع) در حديثي راجع ب مكعب بودن خانة كعبه فرمودهاند، در كتاب فقيه (جلد 2، صفحة 201) در علل الشرايع (جلد2، صفحه 88) و در مجالس صدوق از امام صادق (ع) روايت شده كه از حضرت پرسيدند: چرا كعبه را كعبه نام شد؟ فرمود: چون چهار گوش است. گفته شد: چرا چهار گوش شده: فرمود: چون در برابر بيتالمعمور است كه چهارگوش است. و گفته شد: چرا بيتالمعمور چهار گوش است؟ فرمود: چون در برابر عرش است كه چهار گوش است. گفته شد: چرا عرش چهار گشو است؟ فرمود: چون مسلماني بر چهار كلمه سازمان شده: سبحان الله، والحمدلله، ولاالهالاالله، والله اكبر.
در گنبدخانه حتي استفاده از مستطيل نيز صحيح نيست زيرا مستطيل نيز داراي جهت است، جهتي در طول ضلع بزرگ حود، لذا اگر چه ما استفاده از پلان مستطيلي را در كليساها كه شكل طبيعي داشته و از برخورد دو مستطيل حاصل ميشود ميبينيم، ولي در مسجد چنين مطلبي قاعدتاً نبايد وجود داشته باشد. همانطور كه گفته شد مكعب به دليل شكل ظاهري خود از زواياي 90 درجه و اضلاع كاملاً مساوي تشكيل شده است، يك حجم متعادل و مناسب است كه بر طبق نمونههاي موجود همواره در معماري مساجد كشورمان معمول بوده و به كار رفته است. دراين فضاي كامل دو موضوع مهم ديگر نيز وجود دارد: يكي گنبد و ديگري محراب.
چگونگي ستونهاي مسجد
وجود ستونهاي عريض در مسجد، چنانچه اتصال صفهاي نماز جماعت را بر هم زند، باعث اشكال در نماز جماعت ميشود. از اين رو جا دارد تا آنجا كه اصول و مقررات معماري اجازه ميدهد، از ساختن ستونهاي پهن در مسجد خودداري كنيم؛ تا هم از فضاي مسجد استفادة بهينه شود و هم اشكالي در نماز جماعت بهوجود نيايد.
به ويژه هرگاه ساختن ستون براي مسجد پس از تحقق عنوان مسجد بودن باشد، نميتوان بدون نياز و ضرورت، ستونهاي عريض در مسجد بنا كرد؛ زيرا اين كار موجب ميشود فضايي كه به عبادت تخصيص يافته، بدون جهت به هدر رود.
حياط
پيش از آن كه صيغة وقف مسجد بودن بر مكاني جاري شود، ميتوان بخشي از آن را به باغچه و در ختكاري اختصاص داد. در اين صورت، محلي كه به باغچه اختصاص يافته، مسجد نيست و احكام مسجد هم بر آن جاري نميشود. ولي هرگاه مكاني شرعاً عنوان مسجد را پيدا كرد و به اعتقاد بسياري از فقيهان شيعه و سني نميتوان آن را به باغچه و جاي درختكاري تبديل كرد. زيرا مسجد مكاني است كه براي نماز و دعا و عبادت بنا شده و تبديل آن به باغچه، هم نوعي ضرر به مسجد و هم نمازگزاران و مردمي است براي نماز در مسجد حضور مييابند.
علامة حلي در كتاب «قواعد» گفته است: «كسي نميتواند در مسجد براي خود درخت بكارد. اگر كسي به اين قصد در مسجد درخت بكارد كه محصول آن مربوط به مسجد باشد. هرگاه اين كار باعث ضرر به مسجد يا نمازگزاران شود، ولي چنانچه ماية ضرري نباشد مانعي ندارد.»
فرزند فاضل علامه، فخرالمحققين نظرية پدر را نپسنديده و بر آن است كه درختكاري در مسجد حتي اگر به قصد اين باشد كه محصول درخت در مسجد صرف شود، باز هم جايز نيست، زيرا همة بخشهاي مسجد براي اين وقف شده كه بتوان در آن نماز و عبادت انجام داد.
با اين حال از كلمات فقيه نامي، صاحب جواهر چنين برميآيد كه درختكاري در مسجد تنها در صورتي روا نيست كه در عمل موجب ضرر به نمازگزاران باشد. به اعتقاد اين فقيه بزرگ، ساختن هر چيزي در مسجد مانند مناره، وضوخانه، باغچه و ... تنها در صورتي حرام است كه بالفعل موجب ضرر به نمازگزارن باشد. يعني هرگاه مكاني به مسجد اختصاص يافت، لازم نيست طراحي به گونهاي باشد كه بتوان از همة نقاط آن براي نماز و عبادت بهرهبرداري نمود.
فقهاي اهل سنت نيز درختكاري در مسجد را نوعي تضييق بر نمازگزاران دانستهاند. گروهي درختكاري در مسجد را حتي اگر مسجد وسيع باشد ظلم و عدوان شمردهاند آن را ناسازگار با هدفي كه مسجد براي آن بنا شده، قلمداد كردهاند. بر اين اساس، نهالي كه در مسجد كاشته ميشود فاقد احترام است و بايد آن را از زمين بيرون آورد.
برخي از فقهاي اهل سنت، درختكاري در مسجد را از آن رو كه اين كار باعث جلب پرندگان به مسجد و در نتيجه تنجيس آن ميشود حرام شمردهاند. اين استدلال مبتني بر اين است كه فضولات پرندگان، نجس است. بر اساس فقه شيعه، فضولات پرندگان حلال گوشت طاهر است. ولي در مورد فضولات پرندگان حرام گوشت اختلاف نظر وجود دارد. برخي آن را نجس و گروهي آن را پاك دانستهاند.
استدلال اخير حتي با قطع نظر از طهارت و نجاست فضولات پرندگان، قابل خدشه است. زيرا تنها با استناد به اينكه انجام كاري در مسجد، زمينه ساز تنجيس آن ميشود، نميتوان آن كار را حرام دانست. مثلا اگر فرض شود كه وجود گلدستههاي بلند سبب جلب پرندگان و آلوده كردن مسجد ميشود آيا ميتوان صرفاً به اين دليل ساختن گلدستههاي بلند را حرام دانست؟
به هر حال با توجه به گرايش فطري و طبيعي انسان به سرسبزي و درختكاري جا دارد طراحان و معماران مساجد پيش از اجراي صيغة وقف بر زمين، در صورت امكان بخشي از حياط و فضاي بيروني آن را به باغچه و گلكاري اختصاص دهند؛ تا فضاي مسجد براي نمازگزاران جذاب و دلكش باشد. در اين صورت با توجه به اينكه احكام مسجد بر آن بخش جاري نميشود، درختكاري در آن قسمت اشكالي ندارد.
ارتفاع ديوارهاي مسجد:
بسياري از فقيهان، بلند ساختن مسجد را مكروه دانستهاند. در حديثي از پيامبر (ص) آمده است:
«ما به بلند ساختن مسجد مأمور نشدهام».
بلند ساختن مسجد با سنت علمي پيامبر (ص) همسازگاري ندارد؛ زيرا بر اساس روايت عبّدالله بنسنان بلندي ديوار مسجد پيامبر (ص) به اندازة قامت يك انسان بوده است.
مضمون اين روايت كه از امام صادق (ع) است، در منابع اهل سنت نيز آمده است. سمهودي از امام صادق از پدر بزرگوارش امام باقر (ع) نقل كرده كه بلندي ديوار مسجد پيامبر (ص) قبل از آن كه روي آن سايبان بسازند، قدري بيشتر از قامت يك انسان بوده است. همچنين نقل شده هنگامي كه پيامبر (ص) ميخواست مسجد خويش را بسازند، جبرييل بر وي نازل شد و عرض كرد: بلندي مسجد هفت ذراع (حدود چهار متر) باشد. مسجد را نياراي و آن را نقاشي نكن.
در روايتي از علي (ع) هم – كه پيشتر گذشت – آمده است: «هرگاه كردار مردمي تباه شود،مساجد را بلند ميسازند.»
به علاوه روايات زيادي وجود دارد كه از ساختن هر بنايي با بلندي بيش از هشت ذراع (در حدود چهار متر) نهي ميكند.
احتمال ميرود اين دستور، قاعدهاي كلي براي همة زمانها و مكانهاست؛ شايد هم اين توصيه مخصوص به جامعهاي است كه زمين مسكوني در آن فراوان است و نيازي به تن دادن به مشكلات آپارتمان سازي وجود ندارد؛ اين احتمال هم وجود دارد كه چون ساختن بناهاي بلند متداول نبوده، ساختن آن به طور موردي ماية فخر فروشي و مباهات و غرور بوده و لذا مورد نكوهش قرار گرفته است؛ گرچه ظاهر روايات ياد شده با احتمال اول سازگارتر است. از سوي ديگر قرآن كريم، مساجد را خانههايي توصيف نموده كه خداوند خود به برپايي آن فرمان داده است؛ (في بيوت أذن الله أن ترفع).
چه بسا گفته شود كلمة «رفع» در اين آيه، هم رفعت و باندي معنوي و همبلندي ظاهري را شامل ميشود. بنابراين حتي اگر بنا شود در آپارتمانهاي چند طبقه مسجد بنا شود، بايد طبقة فوقاني آن به مسجد اختصاص يابد تا مسجد از بناهاي مجاور پايينتر نباشد و رفعت ظاهري مسجد تأمين شود.
ولي به نظر ميرسد با توجه به مضمون آية ياد شده، مقصود از رفع، همان رفعت معنوي است. بعيد به نظر ميرسد اين آيه ناظر به چگونگي ساختمان مسجد باشد. همانگونه كه آيات ديگري از قرآن مجيد كه مسلمانان را به عمارت و آباداني مسجد تشويق ميكند، گرچه به عمران ظاهري مسجد همنظر دارد؛ ولي نسبت به چگونه ساختن مسجد ساكت است.
به هر حال اگر بپذيريم كه بلند ساختن مسجد، مكروه است، در بارة ميزان بلندي، اندازة خاصي در روايات ذكر نشده است. از اين رو، ملاك در اين باره، قضاوت عرف و مردم است. بديهي است قضاوت مردم در اين زمينه – همچون بسياري ديگر از زمينهها – بسته به زمانها و مكانهاي مختلف، متفاوت خواهد بود.
نكتة ديگري كه در رابطه با بلند ساختن مسجد بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه اعتقاد بسياري از فقيهان هرگاه فاصلة طبقات فوقاني مسجد تا طبقة پايين كه امام جماعت در آن قرار ميگيرد، زياد باشد نماز جماعت آنان كه در طبقههاي بالا به امام اقتدا ميكنند، خالي از اسكال نيست. بديهي است توجه به اين نكته، طراحيهاي خاصي را در بناي مسجد اقتضاميميكند، مانند اينكه طبقات فوقاني به جاي اختصاص يافتن به مصلاي زنان، به مكانهايي مانند كتابخانه، سالن اجتماعات و ... اختصاص يابد.
در مواردي كه مسجد توسط مسلمانان و در منطقهاي بيشتر مردم آن غير مسلمانند ساخته ميشود، اين پرسش مطرح ميشود كه آيا ميتوان مسجد را كوتاهتر از كليساها و يا حتي خانههاي مردم غير مسلمانان ساخت؟
در فقه اسلامي، قاعدهاي به نام «نفي سبيل» وجود دارد كه مضمون آن معمولاً مورد پذيرش فقيهان است. براساس اين قاعدهة هرگونه سلطه و چيرگي كافران بر مسلمانام مردود است. با توجه به اين قاعده چه بسا گفته شود: در صورت امكان، بناي مسجد نبايد كوتاهتر از خانههاي غير مسلمانان و يا كليساها باشد؛ زيرا كوتاه بودن مسجد در اين فرض، گوياي چيرگي كافران بر مسلمانان است؛ به علاوه همان گونه كه اسلام، عزيز و متعالي است، نماد آن همكه مسجد است بايد متعالي و عزتمند باشد.
ولي به نظر ميرسد اين استدلال، نادرست است، زيرا كوتاه بودن ديوارهاي مسجد مسلمانان نسبت به خانههاي كافران و يا حتي كليساها به خودي خود مستلزم سلطة كافران بر مسلمانان نيست.
هرچند اين نكته قابل توجه است كه از نقطه نظر تبليغي، وجود مسجدي برجسته و نمايان در يك سرزمين غير اسلامي ميتواند يادآور اسلام باشد و توجه مردم را به اين آيين و مراسم پرشكوهي همچون نماز جماعت جلب كند. به ويژه آنكه بر پاية گفتاري از امام رضا(ع) يكي از جنبههاي نماز جماعت – كه معمولا در مسجد برگزار ميشود – بعد تبليغي آن و نقشي است كه در اتمام حجت بر جهانيان ايفا ميكند. در حديثي از امام رضا(ع) آمده است كه:
«نماز جماعت از آن رو تشريع شده كه اخلاص ورزيدن، موحد بودن و اسلام و پرستش خداوند، روشن، آشكار و علني باشد؛ زيرا اظهار اينگونه امور ماية اتمام حجت خداوند بر ساكنان مشرق و مغرب زمين است...»
بديهي است همانگونه اه اصل برگزاري نماز جماعت و كيفيت آن در تبليغ مؤثر است، چگونگي بنايي كه نماز جماعت در آنجا برگزار ميشود نيز در اين رابطه بسيار مؤثر است. از اين رو هرگاه بتوان مسجد را در نقطهاي ساخت كه به خودي خود مرتفع بلند است، بسيار مناسب خواهد بود؛ زيرا در اين صورت مجبور نيستيم مسجد را بلند بسيازيم تا مرتكب عملي احتمالاً مكروه است، شده باشيم و هم به مفاد قاعدة «فني سبيل» عمل كردهايم و هم به هدف تبليغي ياد شده، دست پيدا كردهايم. هر چند در اين صورت بايد تلاش نمود تا مسجد داراي راههاي مناسبي براي رفت و آمد نمازگزاران باشد.
- تزئينات:
در ابتدا تعاريفي خواهيم آورد كه موضوع را بهتر مورد بررسي قرار دهيم:
آرايش: زيبا را زيباتر جلوه دادن
پيدايش: ريبا را از زشتيها زدودن
تزئيني: زشت را زيبا جلوه دادن.
پس به ذات تزئيني كردن مساجد يعني زشت را ريبا جلوهدادن ، در شده محسوب ميشود.
سادگي: مسجد پيامبر اكرم (ص)، در سادهترين صورت ممكنه و در نياز، يعني مكاني پاكيزه جهت اجتماع مسلمين و برپايي صفوف نماز شكل ميگيرد و تزئيناتش قلوب باصفا و دلهايي آكنده از ايمان مؤمنين است. دلهايي فركي از هرگونه آلودگيها و زشتيهاي شيطاني چون: نخوت، غروروبلكه بخل، صد و آزمندي.
در حديثي از ابنعباس از پيامبر (ص) آمده است كه:
«أَمَرَنا أَنْ نَبِني الْمدائِنَ شّرَفاً و الْمساجِدَ جُمّاً».
«پيامبر (ص) ما را فرمان داد تا شهرها را مجلل بسازيم و مساجد را صاف ساده.»
طلاكاري مسجد
نظرية مشهور در ميان فقيهان اين است كه آراستن مسجد با طلا حرام است. معمولا در متون فقهي معتبر آمده است كه: «يحرم زحرفه المساجد».
براي واژة «زُخْرُفَه» دو معنا گفته شده؛ برخي از دانشمندان لغت شناس بر آنند كه زخرفه به معناي آراستن چيزي با طلاست. گروهي هم معتقدند زخرفه هر گونه آراستن را شامل ميشود. ترجيح دادن معناي دوم، يعني پذيرفتن اينكه هم در روايات و هم در متون فقهي، از آراستن مسجد نهي شده است.
به نظر ميرسد گرچه واژةزخرفه در مطلق آراستن نيز به كار رفته است؛ ولي معناي اصلي و اولي آن، همان آراستن با طلاست. چنانكه كتابهاي لغت معتبري همچون الصحاح، قاموس، عين و مقاييس همين معنا را برگزيدهاند.
فقيهان براي اثبات حرمت طلا كاري مسجد- افزون بر مشهور بودن حكم- به دلايل ديگري نيز استناد جستهاند. برخي اين كار را اسراف و حرام دانستهاند. گروهي از آن رو كه طلاكاري مسجد در زمان پيامبر (ص) متداول نبوده، آن را نوعي بدعت دانستهاند. چنانكه پيشتر گفته شد اين نكته كه بناي مسجد در اسلام بر اساس سادگي و بي پيرايگي است نيز يكي از ادلة فقها براي اثبات حرمت طلا كاري مسجد است.
افزون بر اين همه، رواياتي وجود دارد كه آراستن مسجد با طلا را نكوهش ميكند. مثلا در وصيت پيامبر (ص) به اين مسعود در مقام سرزنش رفتار منافقان امت اسلام در آخرالزمان آمده است كه: «خانهها ميسازند، قصرها بپا ميكنند و مساجد را ميآرايند.»
در حديث ديگري از پيامبر (ص)- كه پيشتر گذشت- نيز صريحا از آراستن مسجد با طلا نهي شده بود.
با اين همه، برخي از فقيهان همچون شهيد اول در كتاب دروس، ادلة فوق را براي اثبات حرمت كافي ندانسته و آن را مكروه شمردهاند. فقيهان سدة اخير معمولا يا طلا كاري مسجد را صريحاً حرام دانستهاند و يا بنابر احتياط وجوبي ترك آن را توصيه نمودهاند.
نقاشي كردن مسجد
بسياري از فقيهان، نقاشي كردن مسجد را اعم از آن كه نقش، ساده و بدون سايه يا برجسته باشد و نيز اعم از آن كه نقش، صورت موجود داراي روح يا فاقد روح باشد، حرام دانستهاند.
در مورد اخير برخي هم قايل به تفصيل شده، بر آناند كه تنها نقاشي صورت موجودات داراي روح، حرام است و نقش موجودات بي روح مانند گل و گياه در مسجد مكروه است.
فقها براي اثبات حرمت نقاشي در مسجد به اموري استناد جستهاند، يكي از آنها اين است كه نقاشي كردن مسجد، بدعت است. به علاوه در خبر عمرو بن جميع آمده است كه ميگويد: «از امام صادق (ع) دربارة مساجدي كه داراي نقش و صورت است، پرسيدم. امام (ع) فرمود: اين كار را دوست نميدارم، ولي در دوران ما ضرري به شما نميزند. اگر عدل برپا بود ميديديد كه در اين زمينه چگونه عمل ميشد.»
اين روايت علاوه بر آن كه از نظر سند داراي اشكال است، دلالت روشني هم بر اثبات حرمت ندارد. از اين رو برخي از فقيهان همچون شهيد اول قايل به كراهت نقاشي مسجد شدهاند. بويژه آن كه در خبر عليّ بن جعفر آمده است كه از برادرم امام كاظم (ع) دربارة نقشي كه در قبلة مسجد با گچ يا رنگ ساخته ميشود، پرسيدم؛ امام (ع) فرمود: «مانعي ندارد.» اين روايت چه بسا بتواند مفسر خبر عمرو بن جميع و گوياي اين باشد كه مقصود از آن روايت، بيان كراهت است و نه حرمت.
با اين حال بسياري از فقيهان از آن رو كه حرمت نقاشي مسجد فتواي فقهاي بزرگ گذشته است و در ميان آنان كساني بودهاند كه جز در مورد مسايل قطعي فتوا نميدادهاند و در مدارك احكام شرعي هرگز تسامح نمينمودهاند، معتقدند دست كم بنابر احتياط وجوبي بايد از كردن مسجد خودداري شود. بويژه آن كه فتواي به حرمت در كتابهايي نقل شده كه مضامين آن معمولا همان مفاد اخبار و روايات است.
با آن كه نقاشي مسجد با گل و بوته بر اساس رأي اكثريت فقيهان دست كم مكروه است، ولي شايد كمتر مسجدي را بتوان يافت كه به گونهاي با گل و بوته، نقاشي نشده باشد. هر چند برخي از هنرمندان مسلمان در طرحهاي موسوم به «اسليمي» يا «اربسك» تلاش كردهاند حضور گل و گياه را تا اندازهاي كم رنگ كنند.
هنرشناسان هم دربارة رمز نهي از نقاشي در مسجد تحليلهاي گوناگوني ارائه نمودهاند. مثلا بوركهات هنرشناس معروف گفته است: وجود نداشتن تصاوير در مساجد از يك سو به معناي برداشتن هر گونه «حضوري» است كه ممكن است در مقابل «حضور نامرئي» خداوند جلوه كند و از سوي ديگر، تأكيد بر جنبة تنزيه خداوند است؛ بدين معنا كه ذات مقدّس او را نميتوان با هيچ چيز سنجيد.»
يك نويسندة مسلمان نيز در اين باره گفته است: «اسلام، ديني فراتر از ماديات است. در اين مكتب، رابطة بنده با پروردگار بر اساس تجرد از هر آن چه كه غيرمادي باشد، استوار است. از اين رو در مساجد، تصوير وجود ندارد تا بندگان بدون هيچ واسطهاي چه واسطة بشري و چه غير بشري به خداوند متصّل شوند.»
نصب عكس در مسجد
دربارة نصب عكس در مسجد به خودي خود، منعي وارد نشده و حكم نقاشي كردن مسجد را ندارد. هر چند نماز خواندن رو به روي عكس و يا در جايي كه عكس وجود دارد، حتي اگر روبه روي نمازگزار نباشد، مكروه است. از اين رو نماز خواندن در مسجدي كه عكس در آن نصب شده باشد، مكروه است. براي رفع كراهت ميتوان هنگام نماز روي عكسها را پوشاند.
- كتيبه نويسي
نوشتن آيات قرآن، احاديث معصومات و حتي كلمات حكمتآميز حكيمان بر ديوارها و سر در مساجد، منعي ندارد. از برخي روايات استفاده ميشود كه مستحب است بر بالاي هر ساختماني كه بلندي آن از هشت ذراع بيشتر باشد، آيه الكرسي نوشته شود.
عليّ بن جعفر ميگويد: از برادرم امام كاظم (ع) پرسيدم: آيا جايز است در سمت قبلة مسجد، قرآن يا چيزي كه گوياي ياد خداست نوشته شود؟ امام (ع) فرمود: اشكالي ندارد.
ابوخديجه يكي از يارات امام صادق (ع) هم گفته است: ديدم كه در سمت قبلة جايگاه نماز آن حضرت، آيه الكرسي نوشته شده.
نوشتن آيات قرآن بر در و ديوار مسجد به طور ناخودآگاه اين احساس را در كسي كه به مسجد وارد ميشود ايجاد ميكند كه قرآن وجود او را فرا گرفته و او در فضايي عطر آگين از قرآن تنفس ميكند. اين كار همچنين ارتباط عميق «قرآن» را با «عبادت» و حتي با همة تار و پود زندگي مسلمانان نشان ميدهد.
هنرمندان مسلمان پس از آن كه براي ورود به عرصة نقاشي و مجسمه سازي در مسجد، محدوديتهايي فراروي خود ديدهاند، عرصة خط و نوشتن را مجال خوبي براي ابراز ذوق هنري خود دانسته و بدان روي آوردهاند. آنان در اين زمينه، آثاري آفريدهاند كه در نوع خود از شاهكارهاي هنري به شمار ميآيد. ترديدي نيست كه طراحيهاي موجود در كتيبههاي مساجد هر كدام پيامي دارد. سبك و سياق خطها هر كدام حس معنوي خاصي را در بيننده به وجود ميآورد. با اين حال، پيام روشن و اصلي آيات و روايات نبايد در لابلاي اين پيامها گم شود. به ديگر سخن، سزاوار است نوشتهها به گونهاي باشد كه قابل خواندن باشد.
ساختن كنگره براي مسجد
گروهي از فقيهان، كنگره ساختن براي ديوارهاي مسجد را مكروه دانستهاند. مقصود از كنگرهاي ساختن ديوارهاي مسجد آن است كه در انتهاي ديوارها يا پشت بام مسجد شكلهايي مانند مربع، مثلث و با فاصلههاي معين از يكديگر ساخته شود.
گفته شده اولين كسي كه براي مسجد كنگره ساخته، عمربنعبدالعزيز بوده، برخي هم ساختن كنگره را به عبدالواحد، والي مدينه در سال 140 هـ.ق نسبت دادهاند.
در روايات پيامبر و اهل بيت آن حضرت: از ساختن كنگره در مساجد نهي شده است. در حديثي كه شيعه و سني آن را از پيامبر (ص) نقل كردهاند، آمده است:
«إبْنوا الّمساجِدَ وَ اجْعِلُوها جُمّا».
«مساجد را صاف و بدون كنگره بسازيد.»
در روايتي از علي (ع) هم – كه پيشتر گذشت – كنگرهدار بودن مسجد مورد انتقاد قرار گرفته بود. روايت مزبور اشعار ميداشت كه علت نهي از اين كار آن است كه مساجد مسلمانان با معابد يهوديان و مسيحيان همانند نشود. از برخي روايات استفاده ميشود كه مراعات اين روش در ساخت و ساز مساجد يك اصل كلي است و همواره بايد مورد توجه قرار گيرد. در روايتي از امام باقر (ع) آمده است كه:
«إذا قامَ الْئيم يَبْقَ مَسْجِدُ عّلَي وَجّهِ الْارْضِ لَهُ شُرَفُ إلاّ هَدَمَها.»
«هنگامي كه قائم آل محمد (عج) قيام ميكند، كنگرههاي مساجد را ويران مينمايد».
اين روايت، هم استمرار اين حكم و هم اهميت آن را ميرساند و هم نشانگر اين است كه وجود مقدس امام زمان (عج) اهتمام ويژهاي به امور مساجد دارد.
اصالت بناي مساجد
از جمله وسايلي كه ذهن يك طراح متعهد را به خود مشغول ميكند، اين است كه آيا ميتوان در ساخت و ساز مسجد از الگوي ديگري معابد مذهبي همچون كليساها و كنشتها (معابد يهوديان) بهره برد؛ يا اينكه مسجد داراي بنايي با شخصيت ممتاز و مخصوص به خود است؟) با يك نگرش سطحي ميتوان گفت: در زمينة تقليد از سبك ديگر معابد، منعي از سوي پيشوايان دين به دست ما نرسيده؛ بنابر اين مانعي، براي تقليد از سبك و سياق ديگر معابد وجود ندارد. ضمن اينكه عقل حكم ميكند از پيشرفتها و تجربههاي بشري كه در حقيقت متعلق به همة بشر و محصول عمر انسان بر روي زمين است، بهرهبرداري كنيم.
برخي از نويسندگان اين رويكرد را كه مسلمانان در ساخت و ساز اجزاي گوناگون مسجد از معماري ديگر بناها الهام گرفتهاند، مورد ستايش قرار دادهاند. نويسندهاي در اين باره گفته است: «حقيقت آن است كه معمار مسلمانان در روزگاران گذشته هر زيبايي را كه در اطراف خويش ميديد، اگر آن را درخور عظمت و جلال خدا مييافت، سعي ميكرد تا به هنگام فرصت، براي آن جايي در مسجد باز كند؛ بدين گونه ستون مسجد را از آنچه در معابد بابل بود، گرفت. مناره و محراب را از كليسا اقتباس نمود و ايوان و طاق آن را از قصرهاي سلطنتي ساسانيان تقليد و أخذ كرد.»
البته سخن اين نويسنده، ناظر به تقليد موردي و اقتباس در اجزاي معماري مسجد است. كه وجه تمايزي ميان مسجد و ديگر معابد وجود نداشته باشد. معلوم نيست حتي نويسندگاني كه بر تقليد موردي خرده نگرفتهاند، تقليد از نوع دوم را روا بدانند.
به هر رو شواهدي از عقل و نقل، اين ديدگاه را كه ميدان تقليد و اقتباس در عرصة ساخت و ساز مساجد كاملاً باز است، نفي ميكند از سخنان پيشوايان دين استفاده ميشود آنان خواستهاند كه مسجد تا مرز امكان داراي هويت و ساختوسازي مستقل باشد و با معبد ديگر اديان، همانند نگردد.
پيامبر (ص) پيش از معبوث شدن به پيامبري، سفرهاي متعددي به شام داشت. بيگمان وي در اين سفرها كه به قصد بازرگاني انجام ميگرفت، معابد يهود و نصاري را از نزديك ديده بود؛ با اين حال در ساختن مسجد از روش آنان تقليد نكرد؛ بلكه اصرار داشت بناي مسجد همچون خيمة حضرت موسي(ع) باشد، يعني نوعي از بنا كه در آن زمان رايج نبود.
حتي پس از ساختهشدن مسجدالنبّي به پيامبر (ص) پيشنهاد ميشد تا سبك بناي آن را تغيير دهد و بنايي مجلل همچون آنچه در سرزمين شام آن روزگار متداول بود، بسازد. ولي پيامبر (ص) موافقت نميفرمود. از شخصي به نام خالدين معدان نقل شده كه روزي عبداللهبن رواحه و ابودرداء، دو تن از ياران پيامبر(ص) با يك تكه ني، مسجدالنبي را اندازهگيري ميكردند. پيامبر (ص) آنان را ديد، فرمود: چه كار ميكنيد؟ گفتند: قصد داريم مسجد رسول خدا را به سبك بناهاي شام بسازيم؛ مخارج آن هر بر انصار تقسيم ميشود. پيامبر (ص) فرومود: ني را بياوريد؛ ني را از آنان گرفت، به سمت در مسجد حركت كرد و از كنار در، آن را به بيرون پرتاب كرد؛ آنگاه فرمود:
«كَلاّ ثُمامُ و خُشيباتُ وَ ظِله مُوسي، وَاْلامُر أَقّرَبُ مِن ذلك؛ قيلَ: وَ ما ظِلَّه مُوسي؟ قالَ: إذا قامَ أَصاّبَ رَأسُه السَّقفَ.»
«هرگز؛ مسجد بايد از عطف و چوب و به شكل سايباني همچون موسي ساخته شود. كار نزديكتر از آن است (كه شما ميپنداريد.) گفته شد: مقصود از سايبان موسي چيست؟ فرمود: هنگامي كه بپا ميخواست سرش با سقف برخورد ميكرد.»
و در برخي روايات آمده است كه مقصود از خيمة موسي آن است كه بلندي آن به قدري باشد كه هرگاه دست خويش را بلند ميكرد، به سقف سايبان ميرسيد.
ما با وجود چنين نقلهاي تاريخي نميتوانيم نظرية برخي از مستشرقان كه بلندي آن به قدري باشد كه هرگاه دست خويش را بلند ميكرد، به سقف ميرسيد.
در سخنان امامان معصوم: هم شواهدي وجود دارد كه نشان ميدهد آنان تلاش كردهاند. بناي مسجد، هويت و اصالت خود را حفظ كند و ساختوساز مساجد تحت تأثير روش ساخت ديگر معبدها قرار نگيرد. مثلاً در خبر آمده است كه علي (ع) در كوفه مسجدي را مشاهده نمود كه ديوارهاي آن داراي كنگره بود. فرمود: «اين مسجد، همانند معبد يهود و نصاري است. مساجد را بايد صاف و بيكنگره ساخت.»
منابع و مآخذ
- كتاب فقيه (جلد 2، صفحة 201) در علل الشرايع (جلد2، صفحه 88
- الْأَمانَ". جمال الاسبوع، ص 181 الانوار ج 88ص.191
- كتاب تاريخ دارالايمان قم، چاپ حكمت، قم، مهرماه 1353ش، به كوشش مدرسى طباطبائى.
- كتاب الذريعه، ج 7ص 216و خلاصة البلدان چاپ حكمت قم، به كوشش مدرسى طباطبائى، سال 1396ق.
- جنه المأوى، حاجى نورى، ص 230 بحار الانوار، و ص 461كلمه طيّبه.
- كتاب تاريخ قم از ناصر الشريعه، ص 148
- كامل الزيارات، باب 106ص .338
ميكائيل اسكندري معاون فرهنگي،پژوهشي و آموزشي اداره كل تبليغات اسلامي استان آذربايجان شرقي
شنبه 20 مهر 1392 - 9:37