گفتگو
سيدرضا آباقي
گفتگو با داود ميرزايي مقدم مديركل دفتر مطالعات و رصد كالاهاي فرهنگي معاونت پژوهشي و آموزشي سازمان تبليغات اسلامي
اشاره:
جنگي ديگر شكل گرفته است جنگي با ابزار ديگر كه هدف آن تغيير باورها، ارزشها و نگرشهاست. جنگي كه هويتهاي فرهنگ را دگرگون مي كند. جنگي كه نتيجهاش نه فتح قلمروها بلكه فتح فرهنگ هاست. جنگي آغاز شده است كه انسان را متنفر سپس عاشق ميكند؛متنفر از فرهنگ، اصل و ريشه خود و عاشق فرهنگي وارداتي و مصنوعي. جنگ افزار جنگ نرم، سخت افزار پر سر و صداي توپ و تفنگ نيست بلكه نرم افزار صامت و بي سر و صداي فرهنگ و انديشه است. حال در مقابل چنين هجمه گسترده و نامحسوسي چه بايد كرد؟
با داود ميرزايي مقدم مديركل دفتر مطالعات و رصد كالاهاي فرهنگي معاونت پژوهشي و آموزشي سازمان تبليغات اسلامي در زمينه جنگ نرم و راهكارهاي مقابله با آن گفتگوي مفصلي انجام دادهايم كه در ادامه ميخوانيد:
به عنوان سوال اول بفرماييد برداشت شما از جنگ نرم چيست؟
به نظر من قدرت نرم را ميتوان اين چنين تعريف کرد: توانايي تأثيرگذاري بر افراد، مجموعهها، دولتها، کشورها و افکار عمومي جهاني به صورتي که خواسته ما محقق شود. به طور كلي، قدرت ميتواند به 3 شكل مختلف به کار گرفته شود: اول، نرم و با رضايت؛ که ميتواند به دو طريق فريب و اغواء و با رضايت دروني به صورت اقناع صورت گيرد. دوم، سخت به صورت بدون رضايت ـ اجبار، خشونت، زور، فشار، تهديد ـ سوم، نيمه سخت به صورت تطميع و تهديد (چماق و هويج).قدرت نرم هويت مستقلي ندارد و تحتتأثير مناسبات ديگر است، هرگاه قدرت سخت، افزايش يابد قدرت نرم کاهش مييابد و نميتواند مستقل باشد و ظرفيتش زماني فعال ميشود که از قدرت استفاده کند. حتي تهديد سخت ميتواند زمينهساز قدرت نرم باشد. پس ترکيبي از آنها با عنوان «قدرت هوشمند» اتفاق ميافتد.
آيا در متون ديني ما اعم از قرآن و سيرة عملي و نظري معصومان ميتوان مصاديقي از جنگ نرم پيدا کرد؟
بله، دقيقا وجود دارد. با توجه به تعاريفي که از جنگ نرم صورت گرفت، ميتوان تحليل و تبيين ابعاد آن را از لابهلاي آيات شريفه قرآن جستجو كرد. خداوند در قرآن وجود جنگ نرم و تلاش پنهان دشمن جهت راه اندازي را هشدار ميدهد و سپس مصاديق آن را معرفي کرده و بطور مفصل روشهاي بر اندازي نرم توسط دشمنان جريان حق را افشاء ميكند. خداوند متعال پس از هشدار به وجود جنگ نرم، شيطان را شکل دهنده اصلي اين تهديد ميداند که شيوه او نيز دقيقا مطابق با ويژگيهاي جنگ نرم است يعني حرکتي آرام، تدريجي، بلند مدت و نرم افزارانه. قرآن در اين باره ميفرمايد: از گامهاي شيطان پيروي نکنيد چه اينکه او دشمن آشکار شماست. جمله (گامهاي شيطان) اشاره به يک مساله تربيتي دارد و آن اينکه انحرافها و تبهکاريها غالباً بهطور تدريجي در انسان نفوذ ميکند نه به صورت دفعي و فوري. مثلاً براي آلوده شدن يک جوان به انحرافات اخلاقي مختلف، مواد مخدر، قمار، شراب و ... معمولاً مراحل مختلفي وجود دارد که به صورت تدريجي و مرحله به مرحله با حرکتي نرم و خزنده و بدون جلب توجه انجام ميشود و فرد وقتي به خود ميآيد که قسمت اعظمي از شخصيت و خويشتن خويش خود را در باتلاق انحرافات و تبهکاريها مييابد.
از ديدگاه ائمة معصومين، عليهم صلواتالله اجمعين هم به عنوان افراد نخبه و برگزيده که هميشه جلوتر از زمان حرکت کرده و حتي نسبت به آينده علم شهودي داشتند به طرق مختلف از جنگ نرم با مصاديق مختلف بحث شده است. به عنوان مثال حضرت علي (ع) به عنوان افسر متفکر جنگ نرم در نهجالبلاغه اشارات دقيق و قابل فهمي دارند. آنجا که ميفرمايند: «شگفتا شگفتا از اين واقعيت که قلب انسان را مي ميراند و دچار اندوه ميکند که دشمنان در باطل خود وحدت دارند و شما در حق خود شاخه شاخه ايد.» واقعيت اين است که اگر انديشه صوابي وجود داشته باشد با مسير ناصواب محقق نخواهد شد و اين شيطان است که در کمين اين راههاي ناصواب منتظر به دام انداختن دلهاي مريض است تا تخم نفاق بکارد و ميوه دشمني برچيند و در اين مسير از هيچ روزنهاي چشم نخواهد پوشيد. حضرت در خطبه 66 دشمن را از ديدگاه روان شناختي بررسي کرده و مي فرمايد: «دشمن دستي براي حمله در پيش و پايي براي فرار آماده دارد» با اندکي دقت مي بينيم کلام حضرت در امتداد تاريخ هر روز تازه و تازه تر است تا به امروز که مصاديق کلام ايشان را در حيطه خير و شر به وضوح مييابيم. در جايي ديگر حضرت علي (ع) در فرازي ازخطبه 31 ميفرمايند: «طلحه سوار بر مرکب سرکش ميشود و ميگويد رام است»در واقع ايشان به نگرش منفعتطلبانه و غافلانة طلحه که منجر به فساد ميشود اشاره ميفرمايند.
با دقت در اوضاع زمان زندگي شريف حضرت امام رضا عليه افضل التحيت والثناء و حضرت امام جواد و حضرت امام هادي (ع) متوجه جنگ نرم امامرضا (ع) با مأمون و ادامه آن توسط امام جواد و امام هادي (ع) ميشويم. امام رضا(ع) در موقعيت حساس زماني خود ترفند مأمون را شناسايي کرده و به او پاتک فرهنگي ميزنند. با تدّبر در سخنان امام رضا(ع) و مناظرههايشان با مخالفان، ملحدين، و اهل کتاب (يهودي و مسيحي) و عامه به اين نتيجه ميرسيم که امام رضا(ع) با ترفند مبارزه فرهنگي به جنگ نرم فرهنگي مأمون رفتهاند. البته اين وضعيت، هم در زمان امام جواد(ع) و هم امام هادي(ع) حاکم بوده است چراکه پسينيان مامون عباسي يعني معتصم و متوکل تا معتز و باقي آنها به اين نتيجه رسيدند که بايد سياست جنگ نرم را در پيش گرفته و گاهي اوقات خشونتهاي ناپيدايي را نيز انجام دهند تا بتوانند دشمنان خود را از بين ببرند. بدين جهت دوران امام رضا(ع) و بعد از آنها دو فرزند امام رضا(ع) دوران ويژهاي در مرکز تاريخي تشيع به شمار ميرود و شايد علت داده شدن لقب عالم آل محمد به امام رضا(ع) هم از اينجا نشأت گرفته باشد وگرنه باقي امامان نيز عالم آل محمد(ص) هستند، همانگونه که امام علي(ع) ميفرمايند: «سلوني قبل عن تفقدوني» بپرسيد از من قبل از آنکه مرا از دست بدهيد. موقعيتهاي اجتماعي زمان امام رضا(ع) و بعد از آن به گونهاي بود که نياز به يک حرکت علمي و يک خيزش و جهش علمي داشت، امام رضا(ع) پرچمدار اين قضيه بوده و امام جواد(ع) و امام هادي(ع) ادامه دهنده اين راه بودهاند.
درمورد جنگ نرم در حوزة نظر حرفهاي زيادي گفته ميشود که هيچوقت به فکر کاربردي کردن آنها نيفتادهايم. از نظر شما چه راهکارهاي عملي براي مقابله با جنگ نرم وجود دارد؟
کشور ما در پس اين سالها فراز و نشيبها و دشمنيهاي خيلي زياد و متنوعي را پشت سر گذاشته و بحمدالله تاکنون توانسته به خوبي از گردنههاي سخت سياسي، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي عبور کند و با شکوه و پا برجا باقي بماند اگرچه خيلي وقتها در نبردي رو در رو ايستاده ولي دشمن با عوامل داخلي و خارجي خود از پشت خنجر زده است. اتفاقا يکي از همين گردنهها و گذرگاههاي حساس، جنگ نرم يا بهتر بگويم جنگ هوشمند دشمن بوده است. بايد با کمال افتخار بگويم اگر چه در راه اين مبارزة نابرابر و سخت و غيرقابل پيشبيني هزينههاي زيادي دادهايم ولي با رهبري هوشمندانة حضرت امام خامنهاي (مدظلهالعالي) توانستهايم به موفقيتهاي قابل توجهي دست يابيم و به نظر من به صورت کاربردي نيز از ابزارهاي مختلف جنگ نرم عليه دشمنان استفاده کردهايم. مصاديق کاربردي و موفق اين امر را ميتوانيم در موقعيت ممتاز ايران در خاورميانه و بهخصوص نقشآفريني در عراق، سوريه، لبنان و حتي اروپا و آمريکا ببينيم. ما توانستهايم با استفاده از هوشمندي خاص خود و ابزارهاي مختلف جنگ نرم، معادلات ابرقدرتها در عراق و حتي سوريه را بهم بزنيم. شبکههاي برونمرزي تلويزيوني مثل پرس تي وي، آي فيلم، العالم، اسپان تي وي و ... و شبکههاي متعدد راديويي برونمرزي ما جنگ تمام عيار فرهنگي را عليه دشمنان به راه انداختهاند به گونهاي که غربيهاي به ظاهر متمدن که داد آزادي بيان آنها گوش فلک را کر کرده بر خلاف قوانين بينالمللي که خودشان وضع کردهاند دريافت شبکههاي تلويزيوني و راديويي ما را در نقاط مختلف جهان و به خصوص اروپا و آمريکا با مشکل مواجه ميکنند و حتي کلا مسدود ميکنند.
به گونهاي ملموستر اگر بخواهيم راهکارهاي عملي مقابله با جنگ نرم را بشناسيم و بکار گيريم بايد به فرمايشات و رهنمودهاي مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) توجه کنيم. معظمله راهکارهاي مختلفي را براي مقابله با جنگ نرم برشمردهاند از جمله تقويت و پربار کردن فعاليت هاي فرهنگي و هنري، اتحاد مردم و جريان هاي سياسي و دوري از اختلاف و ترديد و بدبيني، اميد به آينده و ديدي خوشبينانه همراه با اعتماد به نفس،به دور از نااميدي، راه اندازي کرسي هاي آزادانديشي و نظريه پردازي آزاد، بصيرت آحاد جامعه و به ويژه نخبگان، ايستادگي و نرمش قهرمانانه در برابر دشمنان انقلاب و نظام اسلامي و...
به عنوان يک آسيبشناس اجتماعي اگر بخواهيد وضعيت دينداري در جامعه را مورد بررسي قرار دهيد، مهمترين آسيبهايي که در اين زمينه وجود داشته چه آسيبهايي بوده است؟ مقابله با جنگ نرم از نظر شما داراي چه نواقص و مشکلاتي بوده است؟
اين سئوال را با استفاده از نتايج پيشمايشهاي اجتماعي در حوزة دين پاسخ ميدهم. بدون شک نقشي که دين در جامعه بر عهده دارد و نيز تأثير آن در جامعه، به ميزان تعهد و پايبندي افراد آن جامعه بستگي دارد. يکي از راههاي سنجش اين ميزان، تحقيق در عقايد، شناخت و مناسک ديني موجود است. پس از انقلاب اسلامي، به تبع تحولاتي که در ارزشهاي موجود رخ داد، نقش دين، چه در بعد اجتماعي و چه در بعد فردي، متحول شد. فارغ از تحليلهاي مثبت و منفي و نگرشهاي خوشبينانه و بدبينانه در اينباره ميتوان گفت وضعيت دينداري جامعه به خصوص جوانان پس از انقلاب با رويکردي به نام «بيشکلي دينورزي» تبيين و تشريح ميشود. دينباوري و دينداري در نمود کلان جمعيتي خود، همچنان وجه مشخصۀ غالب و پايدار جامعۀ ايراني بوده و هست. فراتحليل پيمايشهاي انجام گرفته و تحقيقات متعدد در طي چند دهۀ گذشته، اين گفته را تأييد ميکنند. درصد بالايي از مردم در پيمايشها اظهار کردهاند که خود را در مجموع قائل و عامل به دين ميدانند. عواملي مانند «رسانهاي و ارتباطيِ» دنياي امروز نيز در مجموع بازتابي از فرايندهاي عرفي شدن هستند و تأثيرات خاص خود را دارند. طبق تحقيقات انجام شده، هرچه سن جوانان دانشجو افزايش مييابد، دينداري آنها ضعيفتر ميشود و آنها تمايل کمتري به انجام مناسک و شعائر ديني نشان ميدهند و حضورشان در نهادهاي ديني نيز کمتر ميشود. شواهدي تجربي از بي دين شدن جمعيت جوانان در مقياس کلان وجود ندارد. پس اين تلقي عمومي که جوانان از دين بر ميگردند چندان دقيق و مبتني بر شواهد پژوهشي نيست. شايد منشأ اين نوع تلقي شايع، چيز ديگري است و آن، تحول در سرمشقها و الگوهاي دينورزي جوانان است. حسّ و حال و تجربۀ ديني در زندگي به نحوي از انحاء در جوانان وجود داشته و از سوي آنها اظهار شده است. پديدههاي ضد ديني و حتي بي ديني در ميان جوانان در اقليت قرار دارد. پژوهشهاي متعددي حاکي از آن است که دينورزي در ايران تا جاييکه بحث بر سر «قائل بودن» به دين است، همچنان در حد بالاست ولي چون نوبت به «عامل بودن» به دين ميرسد، شاخص پايين ميآيد. بويژه شاخص انجام اعمال جمعي عبادي پايينتر است. بر مبناي پيمايشهاي ملي رسمي، نخستين و بالاترين گروه رفتارهاي دينورزي در ايران به سه امر اختصاص دارد: الف) ابعاد ذهني و شخصي دروني و گرم از دين مانند توکل، ب) آن بخش از شريعت که با ريتم زندگي خانواده و روابط گرم اجتماعي مانند ميهماني و برخي ذوقيات درآميخته است و بازاري براي خود ايجاد کرده است و به طور مشخص در رمضان و روزه خود را نشان مي دهد. ج) مناسک مذهبي گرم و پر احساس با حاشيههاي سرگرم کننده يا نمايشي و اجتماعي.
بعد از اين سه امر، نوبت به گروه دوم رفتارهاي دينورزي با فراواني قدري کمتر ميرسد که شامل دو نوع عمل ديني است؛ يکي نماز که ارتباط آييني شخصي با خداوند متعال است و ديگري صدقه که معرف آموزههاي ديني آميخته با عواطف مستقيم و اخلاق اجتماعي روزمره است. اما گروه سوم رفتارهاي دينورزي، مناسک جمعي عبادي است که در آن افت و کاهش محسوسي نسبت به دو گروه اول به چشم ميخورد. در اين گروه نيز زيارت اماکن به دليل ابعاد مسافرتي و اوقات فراغتي و اجتماعي گرم خود، از بخت بيشتري برخوردار است. هياتهاي مذهبي نيز در همين عِداد قرار ميگيرد. نماز جماعت که عباديترين اين مناسک جمعي است در ذيل گروه سوم قرار گرفته است. گروه چهارم مربوط به آن بخش از مناسک و فرائض ديني است که ابعاد سياسي تحت کنترل دولت دارد مانند نماز جمعه و با کمترين استقبال عام اجتماعي روبه روست. نکتۀ مهمي که در پيمايشها خود را نشان ميدهد آن است که اکثر پاسخگويان با وجود اينکه خود اظهار ميكنند به دين قائلاند وکم و بيش به آن عمل هم ميکنند، اما معتقدند که دينداري در ايران با نوعي مشکل و حتي روند نزولي دست به گريبان است و اين مشکل در آينده هم بيشتر خواهد شد. اما مسألۀ دين ورزي در ايران، فقط کم شدن انجام مناسک نيست بلکه شاهد روندي عميق و پردامنه در الگوي دين ورزي ايرانيان هستيم. به حدي که برخي محققان از بررسي خود به اين نتيجه رسيدهاند که نوعي تازه از «دين ورزي بي شکل» در وضعيت دينداري جوانان دانشجو جريان دارد. محققان ديگر حتي مفهوم «خصوصي شدن دين» را چندان گوياي واقعيت دين ورزي دانشجويان نديده اند بلکه اين، مفهومِ «شخصي شدن دين» است که ميتواند دينورزي آنان را توضيح بدهد. تحقيقات، حاکي از نوعي دين ورزي« بي شکل و شخصي شده و اقتضايي » در ميان جوانان است که برخي از ويژگيهاي آن عبارت است از تغييرات شايع در پايبندي به مناسک ديني جمعي، تحول در نگرش در باب رجوع به روحانيت در مسايل سياسي ـ اجتماعي، اختلاف و کثرت ديدگاهها در باب دين و سياست، تحولخواهي و تکثر گرايي،کمرنگ شدن عمل به رساله در معناي سنتي، ضرورت نقد انديشۀ ديني، ضرورت بازنگري در معرفت ديني و آزادي عمل واختياري بودن دينداري.
به نظر من روند تطور دينداري در ايرانيان به خصوص در جوانان و نوجوانان در ابعاد خيلي زيادي تحت تأثير جنگ نرم دشمنان و شيوههاي نامناسب و نه چندان کارآمد ما با در مقابله با جنگ نرم بوده است. بدون شک يکي از علتهاي اصلي اين امر جدي نگرفتن قضيه و نداشتن مهارتهاي لازم براي مبارزه در اين عرصة خطير بوده است اما ميدان را واگذار نکردهايم و هر چه بيشتر ميگذرد با تکيه برتجارب گذشته موفقتر عمل ميکنيم.
ما بايد مقدماتي را فراهم کنيم که فرهنگ و دين مردم جامعه ما بر اثر جنگ نرم آسيب نبيند اما معمولا اين کار را نميکنيم و به جاي پيشگيري سراغ درمان ميرويم. چرا اينطور است؟
پاسخ به اين سئوال قدري بلندنظري ميطلبد به اين اعتبار که بايد نگاه مديريتي به اين قضيه داشته باشيم. جنگ هوشمندي که کشور ما درگير آن شده داراي ابعاد مديريتي پيچيدهاي است که از سطوح کلان با نقشآفريني سازمانهاي اطلاعاتي امنيتي (مانند سازمان سيا)، لابيهاي قدرتمند سياسي ـ اقتصادي (مانند لابي صهيونيسم جهاني) و برخي از کشورهايي مثل آمريکا، انگليس، فرانسه، هلند، دانمارک و بلژيک انجام ميشود. اسناد نه چندان محرمانة موجود نشان ميدهد اين کشورها در بودجههاي سالانة کشورشان اعتبار قابل توجهي براي «براندازي جمهوري اسلامي ايران» اختصاص ميدهند. در سطوح مياني، نهادها و سازمانهاي بينالمللي، سفارتخانهها و کنسولگريهاي کشورهاي غربي، بنيادهاي فرهنگي ـ حقوق بشري غربي، آژانسها و بنگاههاي خبري جهاني و مطبوعات کثيرالانتشار جهاني، کمپانيهاي بزرگ صنايع فرهنگي غرب؛ شرکتهاي سينمايي، شرکتهاي توليد کارتون (انيميشن)، شرکتهاي توليد اسباببازي، شرکتهاي توليد بازيهاي رايانهاي، باندها و گروههاي موسيقي غربي، راديوهاي بينالمللي، شبکههاي تلويزيوني بينالمللي و شبکههاي ماهوارهاي و سايتهاي اينترنتي به طور فعالانه در جنگ نرم عليه تفکرهاي مقابل انديشههاي غربي و به خصوص انديشههاي جمهوري اسلامي عمليات ميکنند. شما تصور کنيد در اين عرصة پيچيده چقدر کار سختي است مقابلة هوشمندانه و موفق. پس نبايد انتظار داشته باشيم با جناحبازيها، کمکاريها و سياستبازيهايي که تاکنون شده مردم ما از جنگ نرم آسيب نبينند. به درستي بايد گفت «تمام مردم جامعة ما در ردههاي مختلف جانباز عرصة جنگ نرم هستند». يکي از مهمترين چراييهاي اين آسيبپذيري فراگير عدم باور به وجود جنگ نرم و نديدن دست چدني در زير دستکش مخملين غربيهاست. از طرف ديگر اشتباهات مکرر داخلي نيز اين عرصه را پيچيدهتر ميکند.
ما در مقايسه با دشمنانمان در زمينة جنگ نرم چه قدر سرمايهگذاري کردهايم؟
اگر منظور اين سئوال سرمايهگذاري مالي است پاسخ روشن اين سئوال اين است که چون اين عرصه نرمافزاري و فرهنگي است دولتمردان ما تاکنون آنطور که شايسته و بايسته است در اين عرصه سرمايهگذاري نکردهاند و هميشه به چشم هزينههايي که غيرقابل برگشت بوده و حاصلي ندارد به بخش فرهنگ نگريستهاند طوريکه بين خودشان نيز اصطلاح «مظلوميت فرهنگ» رايج شده است. اما سرماية بسيار ارزشمند معنوي انقلاب اسلامي و دينداري مردم ما باعث شده کم و کاستهاي سرمايهگذاريهاي زيربنايي در ميدانداري و مقابله با جنگ نرم، جبران شود. خيلي بايد تأسف خورد که هنوز در کشور ما مناطقي وجود دارد که تحت پوشش تلويزيون جمهوري اسلامي ايران نيستند ولي شبکههاي کشورهاي همسايه را به راحتي دريافت ميکنند پس به روشني معلوم است عرصة مبارزه چگونه است: هرکسي آن دروَد عاقبت کار که کشت !
به نظر شما براي ارتقاي فرهنگ ديني مردم بيشتر احتياج به نرمافزار داريم يا سختافزار؟
ارتقاي فرهنگ ديني مردم ما نيازمند سختافزار و نرمافزار به صورت توأمان است. در کشور به خاطر مسائل خاصي که اتفاق افتاده ابتدا بايد شرايط سختافزاري فراهم باشد سپس زمينههاي نرمافزاري تقويت شود. يکي از مهمترين نيازهاي سختافزاري شبکة تبليغي ديني سازمان، قراردادن امکانات مناسب اعم از ارتباطات مناسب و متقابل با ستاد مرکزي سازمان منجمله بخشهاي مغزافزاري سازمان براي ارسال و دريافت اطلاعات است. وقتي امکانات اوليه در اين بخش مهيا شد نوبت پشتيبانيهاي نرمافزاري فرا ميرسد. به نظر من فرهنگ ديني جامعة ما بايد خيلي بهتر از وضعيت حاضر باشد اما به دليل انجام ندادن کارهاي زيربنايي مبلغان ديني آنطور که شايسته است در انجام مأموريتهايشان موفق نبودهاند. در اين زمينه به طور مثال ميتوان به بررسي ميزان حقوق دريافتي روحانيون مستقر پرداخت. در حاليکه شرايط اقتصادي با تورم کمرشکني همراه است و واقعا گذران زندگي سخت شده حقوق روحانيون مستقر وابسته به سازمان همان رقم سه سال پيش است و به دليل تنگناهاي اعتباري پيش آمده در سازمان ميزان تغذيه فکري و پشتيباني معنوي از آنها هر روز بدتر از ديروز ميشود. ولي در جناح مقابل اصلا خبري از اين تنگدستيها و محدوديتها نيست.
جنبشهاي نوپديد ديني يکي از مصاديق بارز جنگ نرم هستند. اين جنبشها چه ويژگيهاي مشترکي دارند و چه تأثيري ميتوانند بر فرهنگ ديني و معنوي ما بگذارند؟
در مبحث مديريت جنگ نرم عليه نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران علاوه بر سطوح کلان و مياني که بحث شد يک سطح خرد هم وجود دارد که شامل اين موارد ميشود:
- سطح فردي که درون خود از روشنفکران غربگرا، نويسندگان غربگرا، مترجمان غربگرا، روزنامهنگاران غربگرا، هنرمندان غربگرا، مديران و مسئولان غربگرا سود ميبرد.
- سطح شبکهاي که درون خود از ترويج فساد و اباحهگري، شبههپراکني و تخريب مباني ديني و اسلامي، ضدانقلاب، اخلالگري و آشوبطلبي، جاسوسي، تبليغ و ترويج بهاييت، تبليغ و ترويج مسيحيت، تبليغ و ترويج عرفانهاي نوظهور و شريعتگريز، تبليغ و ترويج شيطانگرايي به نحوا احسن سود ميبرد.
آنچه به عنوان جنبشهاي نوپديد ديني جديد در جهان شهرت يافتهاند، اغلب فرقههايي شبهديني هستند که يا با دين سنتي خود دچار تعارض شدهاند يا تفسيري نو از آموزههاي ديني کهن ارائه نموده و چهارچوبي جديد از آن عرضه كردهاند. فرقه از ديدگاه جامعهشناختي، گروه کوچکي است که خواهان کمال دروني است و هدفش تماس شخصي مستقيم ميان اعضايش است و هرگونه تفکر تسلط بر جهان را رها ميکند. فرقه يا از جامعه کناره ميگيرد يا خواهان جامعه ديگري به جاي جامعه کنوني ميشود. جنبشهاي نوپديد ديني به نوعي در يك بستر معنوي عرضه ميشود و در پاسخ به دو نياز عمده شكل گرفتهاند: برخي براي رهايي انسان از سرخوردگيهاي زندگي مدرن، برخي براي پاسخگويي به نيازهاي متافيزيكي و مابعدالطبيعي انسان.
در سالهاي اخير جامعه ما نيز مثل بسياري از جوامع ديگر دچار تغييرات و دگرگوني در نوع تفكرات انسانها به خصوص نسل جوان شده است. دگرگونيهايي كه اساس آن وارداتي است. منشأ آنها بيشتر شرقي و غربي است. مبلغان اين جنبشها معتقدند هر فرد با هر نوع دين و عقيده ميتواند از آنان تبعيت كند، اين امر تعصب ديني فرد را تحريك نكرده، مقاومت او را كم ميكند و به راحتي در كنار دين خود، تعاليم اين فرق جديد را ميپذيرد.
در خصوص تأثيرپذيري فرهنگ ديني ما از اين جنبشها بايد گفت در سالهاي اخير فعاليتهاي اين فرقهها داراي فراز و فرود بوده اما هيچگاه دست از مقابله با انديشههاي اديان الهي به خصوص دين مبين اسلام نکشيدهاند و با استفاده از تمامي امکانات موجود خود سعي در جذب نوجوانان و جوانان داشتهاند. بايد بپذيريم، عدم ارائة صحيح دين مبين اسلام و عرفان نشأت گرفته از آن به جواناني که با ديدگاههاي علمي روز آشنا شدهاند و شايد پاسخ پرسشهايشان را در اين اديان نميگيرند؛ ميدان را براي ترکتازي گروههاي فکري معنويتگرا و ديگر فرقهها باز گذاشته و نسل جوان امروز با توجه به جذابيتهاي کاذب بيشتر اين جنبشها مثل استفاده از مشروبات الکلي، جلسات مختلط رقص و پايکوبي دختران و پسران، استفاده از مواد روانگردان و بعضا روابط ناسالم جنسي به صورت ناخودآگاه به سمت آنها سوق مييابند. اينترنت نيز به عنوان اصليترين ابزار انتشار افکار اين فرقهها با استفاده از تمام تجهيزات به خصوصيترين اماکن افراد رخنه ميکند.
به طور کلي جنبشهاي نوپديد ديني چه تفاوتهاي اساسي با اعتقادات ما دارند؟ چرا ما آنطور که بايد نتوانستهايم جوانان جامعه خود را با معنويت اسلام آشنا کنيم؟
امروزه بحران هويت، خستگي از زندگي مدرن، آسانطلبي در پيشرفت در پديدههاي روحي در ميان جوانان به معضلي اساسي تبديل شده است و هريک به فراخور محيط خانوادگي و گروههاي دوستي خود، راه حلي براي خروج از اين وضعيت بغرنج مييابند. يکي از اين راه حلها گرايش به تفکرات نوين عرضه شده در بازار کالاهاي معنوي است که با عنوان جنبشهاي ديني جديد خودنمايي ميکند. اين جريانها در يک تقسيمبندي کلي به چهار دسته اصلي تقسيم ميشوند:
1. سوء استفادههاي درون ديني: مثل سوء استفاده از انتظار آخرين منجي
2. معنويتگرايي درونديني: مثل دروايش، متصوفه، اهل حق و ...
3. عرفانهاي شرقي و آمريکايي: مثل اوشو، ماهاريشي( tmيا مراقبه متعالي)، سايبابا، ناواليسم، پائولو کوئيلو و اکنکار
4. گرايشهاي شبهديني ضد دين: اين گرايشهاي فکري که بيشتر منتسب به شيطانپرستان است در زمره اديان الهي يا انساني نيست. با آنکه شيطانپرستي تقريبا همقدم با خداپرستي در زندگي اجتماعي بشر بوده اما هيچگاه نتوانسته گستردگي و تنوع اديان الهي را تا امروز داشته باشد اما از نخستين سالهاي قرن بيستم با استفاده از عناصر فاسدالأخلاق، با اتکا بر گرايشات توراتي و پروتستاني به طور مخفيانه با ويژگيهايي مثل گناهگرايي، قتل، تجاوزات جنسي، نابودي اصول اخلاقي، بيتوجهي به مسائل توحيدي رشد قابل توجهي يافته است.
اينکه چرا ما نتوانستهايم جوانان خود را با معنويت اسلام آشنا کنيم دلايل مختلفي دارد از جمله:
ـ استفاده از شرايط ايران در حال گذر از سنت به مدرنيته. فرو ريختن باورهاي سنتي گذشته، استفاده از شرايط «بيهنجاري» و بحران هويت جوانان
ـ عدم ارائه صحيح دين مبين اسلام و عرفان اسلامي (تعريف و تبيين سخت و غير قابل دسترس از عرفان اسلامي)
ـ گسترش روزافزون رسانههاي گروهي و به خصوص اينترنت به عنوان اصليترين ابزار
ـ استفاده از زبان ساده و مفاهيم فراروانشناسي جديد در جنبشهاي نوپديد ديني
ـ پيوند نزديک دين و سياست در ايران و مشکلات عملکردي سياستمداران و دوري بيشتر و بيشتر آحاد جامعه و به خصوص جوانان از دين حکومتي.
چه بايد کرد؟
به نظر ميرسد ا گر اين اقدامات مورد توجه قرار گيرند بتوان از پيشرفت اين جنبشها جلوگيري كرد:
ـ شناخت دقيق و تحليلي جنبشهاي ديني جديد
ـ تبيين نقاط ضعف و خطرات بالقوه و بالفعل جنبشهاي ديني جديد
ـ تبيين و تشريح ساده و تأثيرگذار آموزههاي اديان ابراهيمي
ـ بسط و ترويج مفاهيم اديان اصيل
ـ ايجاد بسترهاي اقتصادي و حل مشکلات معيشتي جوانان، از بين بردن بيکاري.
ـ عدم برخورد يکسويه و ناصحيح با جريانهاي جديد و نسبت دادن غيرواقعي برخي انحرافات و کجرويها به دليل مقبوليت ظاهري اين جنبشها در نزد جوانان
و سخن آخر؟
موفقيت دشمن در عرصة جنگ نرم به غير مديريت يکپارچه و همصداي آن نيازمند بسترهاي دروني و بيروني بوده است. به نظر ميرسد به دليل اين شرايطي كه ميگويم بسترهاي دروني موفقيت دشمن در عرصة جنگ نرم هموار بوده است:
ـ واردات بي رويه كالاهاي خارجي
ـ جهاني شدن و به تبع آن ورود فنآوريهاي نو بدون ايجاد ظرفيتهاي فرهنگي لازم
ـ فقر در شناخت لازم و كامل از ابزارها و فنآوريهاي مدرن و بهکارگيري آنها
ـ تعميق و تراکم شکافهاي اجتماعي
ـ تفاوت در سبك زندگي به تبع تفاوت نسلي
- رشد جمعيت جوان
ـ توسعهي نامتوازن با الگوي غربي و تبعات آن (بيکاري، فقر، تبعيض، شکاف طبقاتي، فساد اداري و...)
ـ نبود هوشمندي لازم نسبت به جنگ نرم در بين مديران
ـ مظلوميت فرهنگي در نظام برنامه و بودجه کشور
ـ رخوت، كسالت و انفعال در بين مديران و مسئولين فرهنگي
ـ ضعف و سوءمديريت فرهنگي در برخي دستگاهها و نهادها
ـ فقدان مديريت مقتدر و متمركز فرهنگي
اگر ما بتوانيم عوامل تشديدكننده موفقيت دشمن در جنگ نرم را محدود کنيم آن وقت ميتوانيم آثار اين جنگ را کنترل کنيم. اين عوامل عبارتند از: فقر كار تئوريك، ابهام در سياست فرهنگي رسمي نظام، عملزدگي مسئولان و مديران فرهنگي، مسألهيابي غلط ، بيثباتي در عرصه تقنين و بلاتكليفي در قوانين، شكاف ميان مسئولان و نخبگان، پراكندهكاري و نبود انسجام و همكاري بين فعالان فرهنگي جبهه انقلاب اسلامي، برخوردهاي سياسي، تبليغاتي و غيرعلمي با مفاهيم.
يكشنبه 14 مهر 1392 - 13:39