نقد و تحليل
داود خسروي
نگاهي به گروه فيلمسازي «هيچ کجا، هيچ کس»( ابراهيم شيباني)
ابراهيم شيباني (کارگردان هيچ کجا، هيچ کس) متولد 1359 در تهران و فارغ التحصيل رشته كارگرداني از دانشكده سينما تئاتر است. فعاليت سينمايي او با دستياري در فيلم درخت گلابي(داريوش مهرجويي) آغاز شد.
«هيچ کجا، هيچ کس» سومين فيلم سينمايي ابراهيم شيباني است. اولين تجربه کارگرداني او فيلم کوتاهي با نام طلوع تاريک است. رويا تيموريان، انوشيروان ارجمندو بهرام رادان در آن نقش آفريني کردند و فيلمبرداري آن برعهده محمد آلادپوش بود.
اولين فيلم سينمايي شيباني هم زهر عسل نام دارد، فيلمي تجاري که موقعيت خوبي را براي ادامه فعاليت وي فراهم آورد. زهر عسل سومين فيلم پرفروش سال 1381 شد.
فيلم دوم او صحنه جرم ورود ممنوع نام داشت. فيلمي پليسي- جنايي با مايههاي طنز با بازي حميد فرخنژاد، شقايق فراهاني، حميدرضا پگاه، پولاد کيميايي و مرجان شيرمحمدي و فيلمبرداري عليرضا زرين دست که کانديداي بهترين کارگردان و نويسنده فيلمنامه در دومين جشنواره فيلم پليس شد.
شيباني درباره نگارش فيلمنامه هيچ کجا هيچ کس مي گويد: «با آقاي رفيعزاده(نويسنده) بعد از نگارش سريال ساعت شني توسط مهدي حسيني وند آشنا شدم. گپي با هم زديم و ايشان چند طرح را به من ارائه دادند که يکي از اين طرحها، هيچ کجا هيچ کس بود. فيلمنامهاي با روايت متفاوت که در آن سالها فيلم(عشق سگي و ۲۱ گرم آلخاندرو گنزالس ايناريتو) به نوعي به اين شيوه روايت شده بود.
بعداز خواندن فيلمنامه حس کردم حرفي براي گفتن دارد ضمن اينکه ميتوانستم به نکات جديدي در عرصه کارگرداني به خاطر حساسيتهايي كه بايد روي آن ميگذاشتم، برسم. در آن زمان حس ميکردم نگاهم به سينما عوض شده است و اين فيلمنامه در واقع مسير جديدي را پيش پايم گذاشته بود.
هرکسي فيلمنامه را خواند خوشش آمد و استقبال کرد. اما به عنوان تهيهکننده و سرمايهگذار اين نگراني وجود داشت که آيا اين نوع روايت در سينماي ايران تماشاگر را جذب ميکند؟ به نظرم اين نوع فيلمنامهها مخاطب خاص خودش را دارد به همين دليل سعي کردم در اين فيلم تعريف متفاوتي در نوع روايت قصه داشته باشم تا بتواند به جذابيت اثر کمک کند.
فيلمنامه ۳ سال در حال بازنويسي بود تا به مرحله اجرا رسيد. به دليل معرفي شخصيتهاي فيلم مجبور بوديم از اين نوع روايت استفاده کنيم و به طور قطع يکي از دلايل جذابيت اين فيلم مي تواند نوع روايت آن باشد.
من هميشه در کار و انتخاب فيلمنامه دقت زيادي ميکنم زيرا فکر ميکنم لازمه هر کاري دقت فراوان است، نميخواهم خودم را به عنوان کارگرداني مطرح معرفي کنم بلکه سعي دارم کاري را که دوست دارم را به بهترين شکل ممکن انجام دهم. به همين دليل تلاش ميکنم تا در تمامي مراحل ساخت يک فيلم دقت لازم و کافي را به اندازه دانشي که دارم به کار گيرم ضمن اينکه هميشه معتقدم که در بخش فيلمنامه تا آنجا که ميشود بايد وقت بگذارم و از کساني مشاوره بگيرم که ميتوانند در نوع کاري که ميخواهم انجام دهم کمکم کنند.»
شيباني درباره تاثير پذيرفتن از فيلم 21 گرم براي انتخاب نوع روايت فيلم مي افزايد: «به طور قطع به فيلم 21 گرم توجه زيادي داشتم اما چند تفاوت عمده ميان اين دو فيلم وجود دارد و آن تفاوت ميان خط قصه و تعداد شخصيت هاست.»
شيباني درباره انتخاب عوامل فيلم مي گويد: «با توجه به حساسيت و اينکه فيلمنامه طوري نوشته شده بود که بايد بهترين عوامل براي آن انتخاب ميشد، البته معتقدم عوامل پشت صحنه نيز به همان اندازه بازيگران مهم هستند و بايد بگويم شايد کمي هم اين اهميت بيشتر است. آقاي کيانيان، فروتن، صابر ابر، آتيلا پسياني و خانم مهناز افشار جزو بازيگران طراز اول ما هستند و به خوبي با بازيگري آشنا هستند بنابراين در ديده شدن فيلم بسيار تاثيرگذار هستند بنابراين اين اتفاق بايد در مورد پشت دوربين هم ميافتاد.
فيلمبردار در راستاي موضوع فيلم بايد فيلمبرداري کند و دانش و دقت لازم را داشته باشد، همين طور طراح چهرهپردازي، انتخاب لوکيشنها و طراحي لباسها، ضبط صداي سر صحنه و در نهايت شناخت بازي، ريتم و تمپو فيلم توسط تدوينگر. پس بايد عوامل پشت صحنه هم از بهترينها باشند که با همکاري و تلاش تهيهکننده اين اتفاق به خوبي براي من و فيلم (هيچ کجا هيچ کس) افتاد.»
شيباني درباره بازيگران فيلم مي افزايد: «... براي تمام شخصيتها به دنبال بازيگران حرفهاي و متخصص بودم، چون معتقدم فيلمسازي يک کار کاملا حرفهاي است و من به جز اين مدل فيلمسازي، جور ديگري بلد نيستم کار کنم. معمولا براي ساخت فيلم بايد فيلمنامه کامل داشته باشم، به همين دليل در اين روش بايد همه چيز کامل و حرفهاي باشد تا فيلم ساخته شود.
البته يک مزيت انتخاب بازيگران حرفهاي هم اين است که گروه فرسوده نميشود، آن هم در فيلمي مثل هيچ کجا هيچ کس که 45 درصد کار در جاده اتفاق ميافتد و ما فرصتي براي آزمون و خطا در چنين شرايط و فضايي نداشتيم. بنابراين براي اين کار سراغ بهترينها رفتم. اولين انتخابم براي نقش مهران، محمدرضا فروتن بود که اگر او قبول نميکرد حتما فرد ديگري را در سطح فروتن انتخاب ميکردم.
بقيه شخصيتها نيز به همين شکل از ميان بازيگران حرفهاي انتخاب شدند. حتي بايد به آقاي آتيلا پسياني اشاره کنم که ابتدا قرار نبود حضور داشته باشد، اما همان نقش کوتاه و بازي ايشان در دو سکانس، تفاوت قابل توجهي را در فيلم ايجاد کرد. بنابراين تاکيد ميکنم که سراغ چهرهها و سوپراستارها نرفتم بلکه سراغ کساني رفتم که در کار خود متخصص هستند.
از ميان پنج بازيگر اصلي، سه نفر يعني محمدرضا فروتن، مهناز افشار و صابر ابر گزينههاي اولم بود. آقاي کيانيان انتخاب اول نبود، اما در بازنويسيهاي آخر فيلمنامه متوجه شديم ايشان گزينه بهتري نسبت به کسي که قبلا در نظر گرفته شده بود، هستند. براي نقش بهاره کيانافشار هم ابتدا نگار جواهريان را در نظر داشتيم که منتفي شد.»
شيباني درباره ارتباط مخاطبان با فيلم هيچ کجا هيچ کس مي گويد: «معتقدم اگر فيلمي بيننده نداشته باشد با ساخته نشدنش فرقي نميکند بنابراين بايد فيلمي بسازيم که هم ديده شود و هم اثرگذار باشد. بايد تمام عناصر به شکل صحيحي در کنار هم قرار گيرد و به درستي ديده شود. فقط در اين صورت ميتوانيم بگوييم فيلمي در قالب سينمايي براي مخاطب عام ميسازيم و مخاطب جذب فيلمنامه ميشود و حرفمان را ميشنود.
بارها از دوستان کارگردان شنيدهام که ميگويند ميخواستم فيلم دلم را بسازم و به گيشه و فروش فکر نکردم من اين حرف را قبول ندارم مگر فيلمسازي جز با دل امکان پذير است؟ ضمن اينکه اگر فيلم را نبينند، حرف دلمان را براي چه کساني گفتهايم؟ من از ابتدا تصميم گرفتم هم فيلم دلم را بسازم و هم به گيشه فکر کنم.»
رضا کيانيان در مورد همکاري با شيباني مي گويد: «آشناييام با شيباني در فيلم گزارش يک جشن بود که ايشان هم در اين فيلم دستيار کارگردان، هم بازيگردان و هم انتخاب بازيگر را بر عهده داشتند از من خواستند که سناريو فيلم هيچکجا، هيچکس را بخوانم و از آنجا که من از چيزهاي جديد استقبال ميکنم و اينگونه روايتها را دوست دارم و در نهايت بيشتر از همه دوست داشتم با کارگردان جديد کار کنم، اين فيلم را انتخاب کردم.»
بهاره کيانافشار درباره آشنايي با شيباني مي گويد: «من قبل از اين فيلم براي شروع فيلم گناهکاران آماده شده بودم اما همزمان هر دو فيلم با هم شروع شد و بعد با آقاي شيباني در دفتر سريال کلاه پهلوي آشنا شدم. مهمترين دليلي که اين فيلمنامه من را جذب کرد اين بود که رگه هاي زيادي از انسانيت در شخصيت يلدا بود.»
مهناز افشار درباره بازي در هيچ کجا هيچ کس مي گويد: «هيچ كجا، هيچ كس فيلمي بود كه فيلمنامه اش را كه خواندم، حسي در من ايجاد كرد كه نتوانستم به كاراكتري كه در اين فيلم به من پيشنهاد داده شده بود، «نه» بگويم. داستان انسان هايي که در توهم يک رستگاري خودساخته، تصميم به سرک کشيدن به پشت ديوار تباهي مي گيرند.
يلدا، داود، مهران، مرجان و... هر روز در سکوت از کنار هم مي گذريم. در ناکجا آبادي به وسعت «هيچ کجا، هيچ کس»، همين حس باعث شد تلاش كنم با كمك كارگردان فيلم نقش را در موقعيتي كه در آن هست، با شناسنامه اي كه دارد، درست به تصوير بكشيم. تفاوت قصه و روايت متفاوتي که داشت، باعث جواب مثبت من به هيچ كجا، هيچ كس بود.
به اعتقاد من اغلب نظرياتي كه درباره فيلم مطرح شد، درست است. آقاي ابراهيم شيباني- كارگردان فيلم- نيز با جسارت ساخت فيلمي با روايت غيرخطي را انتخاب كردند زيرا پرداختن به اين گونه سينما آسان نيست ولي ايشان تجربه ساخت چنين فيلمي را در کارنامه كاري خود به جا گذاشت، فيلمي تميز با نقاط قوت و البته ضعف هايي که قابل دفاع است.
اولين فيلم با كارگرداني ابراهيم شيباني سال 1381 ساخته شد، فيلمي به نام زهرعسل آن زمان ايشان كارگردان فيلم اولي بودند، كارگرداني كه هر چند اولين فيلم خود را مي ساخت ولي سال ها پيش از آن با بزرگان و اساتيد هنر کار کرده بود.
يقين داشتم كه تجربه هاي باارزشي را در كنار اساتيد كارگرداني كشور كسب كرده است، اولين حضور در اولين فيلم شيباني اعتقادي كه داشتم را به قطعيت رساند. او با نگاهي برگرفته از تجربيات بزرگان به ميدان فيلمسازي آمده بود، پس وقتي پيشنهاد حضور در هيچ كجا، هيچ كس را به من داد، خواستم بار ديگر تجربه كار با ايشان را داشته باشم.»
محمد رضا فروتن درباره بازي در هيچ كجا، هيچ كس مي گويد: «اول اين را بگويم که آشنايي من با ابراهيم شيباني به فيلم زير پوست شهر برميگردد که او در آنجا علاوه بر دستياري کارگردان، نقش برادر من را هم بازي ميکرد. آشنايي ما ادامه داشت و بعدها فيلمي از او ديدم که خيلي به دلم ننشست (صحنه جرم ورود ممنوع)؛ به همين دليل وقتي پيشنهاد بازي براي فيلم هيچ کجا هيچ کس مطرح شد، فکر کردم يک جواني آمده که در حال تجربه است و تصورم اين بود که او زمان بيشتري بايد احتياج داشته باشد تا اين فيلم به فيلمي مثل هيچ کجا هيچ کس تبديل شود.
اما واقعيت اين است که پس از فيلمهاي قبلي، راه او خيلي کوتاه شده بود و من انتظار نداشتم ابراهيم شيباني اينقدر ريزبين، دقيق و حرفهاي شده باشد. احساس کردم او در اين چند سال يک مسير جدي را رفته است. امروز هم فيلم را دوست دارم و تجربه چنين کاري برايم بسيار لذتبخش بود. هيچ کجا هيچ کس نسبت به آن فيلم قبلياي که گفتم، بهتر شده و مطمئن هستم که او کارهاي بهتري را انجام خواهد داد.
درباره پذيرش نقش هم بايد بگويم، وقتي ديدم تمام عوامل و بازيگران خوب هستند و فيلمنامه هم متوسط است، از آنجا که خود نقش را هم دوست داشتم، آن را پذيرفتم. همچنين به اين هم فکر ميکردم که شايد چون قصه هيچ کجا هيچ کس معماگونه است و تماشاگر بايد موضوعي را کشف کند، همين برايش لذتبخش باشد. در نهايت اين موضوع در کنار عوامل ديگر باعث شد همکاري در اين فيلم را قبول کنم.»
فروتن درباره فيلم هيچ کجا هيچ کس مي افزايد: «نکته ديگري را هم مي خواهم درباره هيچ کجا هيچ کس اضافه کنم، که البته يکي از دلايل علاقه من به فيلم هم بوده، اين است که احساس ميکردم اگر شرايط به گونهاي بود که آدمهاي خوبي که ميتوانند نسبت به خود وفادار يا آگاه باشند، از امکانات و شرايط زندگي در يک محيط مناسب برخوردار بودند، مي توانستند پاسخ درستي از زندگي خود و جامعه بگيرند و شايد به خيلي جاها کشيده نميشدند. به همين دليل معتقدم اين مهم است که در هر جامعهاي که زندگي ميکنيم، اگر درس ميخوانيم يا کار ميکنيم، به همان اندازه پاداش بگيريم و قدر کار، درس و تلاشمان دانسته شود.
من فکر ميکنم آدمهاي هيچ کجا هيچ کس حاصل جايي هستند که آن پاسخ و تقويت را به درستي دريافت نکردهاند. در چنين شرايطي ما معمولا افرادي را، مقصر ميشناسيم و آنها را قضاوت ميکنيم، همان طور که در حين تماشاي فيلم، ممکن است تماشاچي شخصيتها را خوب يا بد بداند، در حالي که همه آنها آدمهاي خوبي هستند و فقط محصول يک شرايط غلط هستند.»
نظر منتقدان درباره فيلم:
حسين معززي نيا: شروع فيلم هاي غيرخطي و غيرمتعارف در دهه هشتاد و نود حيات جديدي به سينما داد. فيلم هيچ کجا، هيچ کس حس همذات پنداري را از قصه مي گيرد و فيلم به گونه اي پازلي اتفاقاتش را در کنار هم مي چيند که مانع همذات پنداري مي شود. روايت فيلم هيچ کجا هيچ کس نمي تواند حس غرق شدن در فيلم را براي مخاطب ايجاد کند.
به نظرم در نمونههاي مختلف اين نوع فيلمسازي فعل از درون خود ساختار ميجوشد و يک ساختار به هم ريخته را در خدمت خود ميگيرد. به نظر من اين فيلم در نوع روايت از فيلم 21 گرم الگو برداري کرده است. اما به جرات ميگويم که فيلم هيچ کجا هيچ کس خيلي بهتر از 21 گرم است. همه عوامل فيلم از بازيگر تا بخشهاي ديگر خوب عمل کرده اند. تدوين فيلم کاملا هوشمندانه در خدمت فيلمنامه است. به نظر من مشکلي نميتوان با هيچ کجا هيچ کس داشت.
مهرزاد دانش: فيلم جديد ابراهيم شيباني از دو اثر قبلياش به لحاظ کارگرداني بهمراتب پختهتر است اما درک نميکنم که چرا داستان فيلم را اين همه پيچ و تاب بيمورد داده و با الگوبرداري از تجربههايي همچون ۲۱ گرم، به درهمريزي منطق روايي پيرنگ دست زده است. اگر داستان به همان شکل خطي و متعارف روايت ميشد، حاصل کار بسيار پذيرفتنيتر بود. هميشه غيرمتعارف بودن دال بر ارزشمند بودن نيست و گاهي نتيجه معکوس ميدهد. مشکل ديگر فيلم رهاسازي داستان در پايان متن است که بي هيچ نتيجه دراماتيکي کار در هوا معلق باقي ميماند. نمايش ماندن پدر و دختر در ترافيک جاده در دو خودرو جداگانه شايد دهها برداشت نمادين داشته باشد، اما نامش حتي پايان معلق هم نيست؛ ول کردن ادامه درام است.
امير پوريا: تصور اشتباهي وجود دارد که هر داستاني را ميتوان به سبک ۲۱ گرم با پس و پيش کردن زمان و اجزايش به شيوة متقاطع روايت کرد در حالي که داستان و شيوة روايت آن از دل همديگر زاده ميشوند. اينکه ما براي تحميل روايت غيرخطي به داستانمان هرچند دقيقه يک بار به ماشين پدر دختر (رضا کيانيان) برويم و او بهطور کاملاً تصادفي گرهي را با دست کردن توي کولهپشتي بگشايد (يک بار سکهها را کشف کند و بار ديگر ماجراي عقد دخترش و داود/ صابر ابر را) از آن شوخيهاي بزرگ است که به هيچ وجه نميتواند بخشهاي پراکندة ديگر را به هم متصل کند.
مسعود ثابتي: ضعف عمده هيچکجا هيچکس اين است که کليشه فيلمهايي که روايتهاي متقاطع را انتخاب کردهاند را در ابتداييترين شکل ممکن به کار گرفته است. اين شکل روايت براي چنين داستاني اصلاً ضرورت ندارد. فيلم ستارههايش را هم هدر داده و هيچکدام از بازيها قدرت و اثرگذاري لازم را ندارند؛ بهخصوص کيانيان بسيار پايينتر از حد خودش ظاهر شده. فيلم به نظرم يک نمونه قابل اشاره است براي بحث درباره اينکه بازيگري اساساً مقولهاي است مربوط به کارگردان. هر چه هم بازيگر خوب باشد اگر کارگردان او را درست هدايت نکند نميتواند موفق باشد.
آرامه اعتمادي: ميتوان چنين استنباط کرد که انتخاب شيوهي متقاطع و گسستهي روايت داستان در هيچکجا هيچکس تمهيدي براي پوشاندن ضعفها و کمبودهاي فيلمنامه بوده، اما از آن ناراحتکنندهتر حضور بيفروغ جمع پرتعدادي از بازيگران سرشناس سينماي ايران در نقشهاي مختلف است که ظاهراً تمهيد مضاعفي براي پنهان کردن ضعفهاي فيلمنامه و شخصيتپردازي بوده است.
با ديدن فيلم خيلي راحت ميشود نتيجه گرفت که اين همه بازيگر مشهور براي اين دعوت شدهاند که با ريزهکاريها و مهارت فرديشان جور شخصيتپردازي ناقص و پرعيبوايراد فيلمنامه را بکشند، اما بدون نظارت و راهنمايي دقيق کارگرداني که ميداند چه ميخواهد، هيچ بازيگري نميتواند فيلمي را نجات دهد. اجزاي تکنيکي فيلم هم تحت تأثير داستان بيسروته رنگ ميبازند و فيلم در حد يک تجربه ناموفق متوقف ميماند.
هومن داودي: هيچ کجا هيچ کس فيلمي شعارزده، بي ظرافت و فاقد انسجام روايي است. از نظر مضموني همه چيز در آن در سطح مي گذرد و پيام هاي اخلاق گرايانة فيلم به شکلي مستقيم، کهنه و ازمدافتاده به سوي تماشاگر پرتاب مي شود. ظاهراً مضمون اخلاقي فيلم آن قدر براي فيلم ساز مهم بوده و آن را در اولويت قرار داده که شکلگيري بنيان هاي دراماتيک فيلمش را کاملاً فراموش کرده؛ تا جايي که رابطه هاي مهمي مثل رابطة پدر يلدا و مرجان يا مرجان و مهران تا پايان فيلم آن قدر خام و پرداخت نشده باقي مي ماند که هيچ کدام توانايي ارتباط برقرار کردن با تماشاگر و برانگيختن هم ذات پنداري او را پيدا نمي کنند.
از طرف ديگر، نقاط اوجي مثل دعواي شديد مهران و داود يا به دنيا آمدن کودکي در دل جاده، به دليل عدم بسترسازي مناسب و پرداخت درست موقعيت ها، به جاي تأثيرگذاري به کمدي ناخواسته تبديل شده اند.
سرنوشت بيش تر شخصيت هاي اصلي فيلم هم به شکلي آزاردهنده ناتمام رها مي شود و در نهايت، فيلم موفق نمي شود انسجام بياني مناسبي براي همان اخلاق گرايي مستقيمش عرضه کند. حتي مناظر زيباي شمال کشور که عمده زمان فيلم را به خود اختصاص داده اند هم جايگاه تعريف شده و مناسبي در طول فيلم پيدا نمي کنند؛ تا جايي که اگر لوکيشن هاي فيلم تغيير پيدا مي کرد و داستان به جاي شمال، در جنوب يا همان تهران مي گذشت، هيچ تفاوتي در کليات يا حتي بيش تر جزييات فيلم پديد نمي آمد. شيوة روايت تکه تکه و پازل گونة فيلم (که بدون هيچ گونه منطق يا نظم مضموني يا فرمي، صرفاً قطعات مختلف داستان به هم ريخته شده است) هم هيچ کارکردي در ساختار دراماتيک فيلم ندارد و مثلاً تغييري در تلقي تماشاگر نسبت به شخصيت ها يا نقاط اوج درام ايجاد نمي کند.
هوشنگ گلمكاني: درك اينكه چرا فيلمساز تشخيص داده روايت داستان فيلمش به جاي مسيري خطي با الگوي ۲۱ گرم جذابتر است كار دشواريست. بارها سعي كردهام در ذهنم ۲۱ گرم را به شيوة خطي تدوين كنم و موفق نشدم. اما تدوين خطي هيچكجا هيچكس در ذهن،كار چندان دشواري نيست و نتيجة بهتري از وضعيت فعلي دارد. در ۲۱ گرم، آن شيوة روايت تبديل به چالشي عميق در ذهن تماشاگر ميشود و اينجا به نوعي حل كردن پازل ميماند كه پس از مدتي ذهن و اعصاب را ميفرسايد.
آنتونيا شرکا: فيلم جديد ابراهيم شيباني جمع کثيري از ستارگان سينماي ايران را در ضيافت خود گرد آورده اما نتيجهاش مأيوسکننده است. در حرکت سيال فيلم در سطوح زماني مختلف و گذر از اين شخصيت به آن شخصيت و از اين مکان به آن مکان، بيآنکه مهلتي براي آشنايي با هيچکدام شان پيش بيايد، هيچ توجيه منطقي و سينمايي غير از پنهان شدن پشت يک داستان بيجهت مرموز و «معمايي» پيدا نکردم.
محمدرضا فروتن و مهناز افشار - که آدمبدهاي فيلم هستند - خيلي مصنوعي ظاهر مي شوند يا به عبارتي سادهتر «تابلو»ي بدند! آن زوج محلي که ناگهان وسط جاده پيدايشان ميشود تا دختر فريبخوردهي فيلم را مثل فرشته ها از ادامهي مسير ناثوابش منصرف کنند، که ديگر نور علي نور هستند بهخصوص با آن زايمان مضحک وسط جاده! زنهاي فيلم يا بيدستوپا و قرباني، ابله، فريبخورده، باردار، داراي لکنت زبان و غرغرو هستند يا بدجنس و اغفالگر و مادي و دروغگو... اين يکي که ديگر اصلاً قابل تحمل نيست.
سهشنبه 26 شهريور 1392 - 12:28