كتاب
اكرم اماني
- دايانا (معصومه) بيتي
- مترجمان: مينا فلاح، ستاره صادقي محمدي و آذين سادات بصير
- شرکت چاپ و نشر بين الملل، چاپ اول 1391
- شابک: 2- 530-304- 964-978
- قيمت: 3200 تومان
در دنياي امروز مفهوم آزادي بسياري را در سرتاسر کره خاکي، به جوش و خروش برانگيخته است. با اين حال، آزادي بدون تفکر، زمينهي انحطاط بشر را فراهم ميکند. آزادي انديشه، هر انسان متفکر و حقيقت طلبي را سرانجام، به حقيقت ناب سوق ميدهد. براي افرادي که از بدو تولد، با اين حقيقت ناب رشد کردهاند، درک قدر و منزلت آن، دشوار است ...
غرب همواره تلاش ميکند با تبليغات منفي، چهره خشن و متحجري از مسلمانان و اسلام به جهان ارائه دهد. براي انسان غربي اسلام در رابطه تنگاتنگي با تروريسم معرفي شده است. رسانههاي غربي زمام افکار عمومي را در دست گرفته و آن را در راستاي خواستگاههاي سياستمداران خود هدايت ميکنند تا مبادا مانعي براي سياستهاي سودجويانهيشان باشد ...
با اين همه مايهي شگفتي و تحسين است که در قلب همين جامعهي غربي به جستجوي حقيقت همت ميگمارند و آن را در اسلام راستين مييابند و در مسير اين جستجو، سختيهاي بسيار متحمل ميشوند؛ رنجها ميبرند و به يک باره تمام دنياي خود را براي رسيدن به حقيقت فدا ميکنند.
داستان اين کتاب شرح حقيقت جويي و سختيهاي راه نيل به آن در زندگي يک دختر امريکايي است.
شرح حال اين تازه مسلمان گواه حقانيت ديني است که بسياري بدون رنج و زحمت از آن بهرهمند شدهاند. دايانا پس از سالها دقت و پژوهش شخصي، فارغ از هرگونه تعصب، دين ناب و اصيل را جستجو ميکند و به تشيع روي ميآورد. از اين جهت کتاب وي قوت قلبي است براي اهل دين و ارزش و ضرورت حمد و سپاس اين نعمت الهي را پررنگ ميکند ...
دايانا (معصومه) در خانوادهاي مسيحي اما نه چندان مذهبي در کلورادوي آمريکا متولد شد. در کلورادو تنها يک مرکز اسلامي کوچک وجود دارد که توسط برادران اهل سنت اداره ميشود. وي در سال 1994 به اسلام روي آورد و در سال 1999 به حج مشرف شد.
دايانا مدرک ليسانس خود را با کسب رتبهي عالي همزمان در رشتهي فيزيک و در رشتهي رياضي و گواهينامهي تدريس خود را در سال 1998 از دانشگاه دولتي کولورادو دريافت کرد.
در سال 2005 موفق به اخذ مدرک فوق ليسانس در رشتهي آموزش از دانشگاه فينيکس شد. وي مدتي مشغول به تدريس در مدرسهي اسلامي جعفري واقع در دنور امريکا بود.
داستان مسلمان شدن او که سالها پيش به رشتهي تحرير درآمد، توسط شبکه جهاني اسلام نشر يافت و نسخهي الکترونيکي آن بصورت رايگان در اختيار متقاضيان قرار گرفت.
خود دايانا در اين باره چنين ميگويد: از مدتها پيش ميخواستم دربارهي مسلمان شدنم بنويسم. مشکلم اينجا بود که نميدانستم چه بنويسم و يا اين که آن را چطور بنويسم ...
در گذشته، تعدادي شرح حال بسيار کوتاه از اينکه چطور مسلمان شدم نوشتهام و بازخوردهاي فوق العادهاي دريافت کردم. مردمي که به من نامه مينوشتند کساني بودند که دربارهي اسلام مطالعه و تحقيق ميکردند و ميتوانستند با داستان من رابطه برقرار کنند و يا اينکه نياز به اطلاعات داشتند. من از اينکه به واسطهي اين شرح حالهاي کوتاه با مردم بسيار زيادي آشنا ميشدم واقعا لذت ميبردم. اين باعث ميشد که بفهمم بايد چيزي ارزشمند در داستان من براي بقيه مردم باشد، به طوري که با گفتن داستانم، شايد بتوانم شرايط کسي را بهبود بخشم ...
نويسنده کتاب را در پنج فصل مختلف تنظيم کرده است، در بخش اول مؤلف به اين موضوع اشاره ميکند که چگونه امکان دارد تمام کساني که در تمام عمر آنها را ميشناخته اشتباه کنند؟!
همچنين وي اذعان ميکند که به عنوان کودکي که در امريکا بزرگ شده بود، آموختههايش دربارهي اسلام بسيار ناچيز است. يکي دو مرتبه بطور مختصر در يک کتاب تاريخ در مدرسه، اسلام به ما معرفي شده بود. آنچه من از آن متنها به ياد ميآورم اين بود که مسلمانان خدايي دارند که الله ناميده ميشود و پيامبري جنگ طلب به نام محمد و اينکه آنها به گونهاي عجيب عبادت ميکنند و لباس ميپوشند و در نهايت اينکه اسلام ديني متعلق به عربهاست ...
چيز زيادي در اطراف وجود نداشت تا مرا بر آن دارد که بخواهم دربارهي اسلام بدانم. من يقين داشتم که مسيحيت دين راستين است و هيچ انگيزهاي نداشتم تا به ساير اديان توجه کنم، به ويژه ديني که به وضوح شيطاني جلوه داده شده بود. آن روزها عملاً ميتوانستم تمام افراد يک ملت (مسلمانان) ذاتاً شرور باشند و اين که ما (يعني غرب يا آمريکا) به يقين مردمان خوبي هستيم. اصلاً چگونه امکان داشت تمام کساني که به عمرم ميشناختم در اشتباه باشند؟
نويسنده در ادامه براي پاسخ دادن به اين سؤال که چگونه به اسلام روي آورد، ابتدا به توضيح مختصري از زندگي مذهبياش پرداخت؛ و اينکه همهي افرادي که من ميشناختم به خداوند و به اينکه عيسي(ع) بخاطر گناهان ما به صليب کشيده شده معتقد بودند، افرادي که در اطراف من بودند اعتقادات مذهبي داشتند و تلاش ميکردند انسانهاي درستي باشند اما وابسته به مکتب خاصي نبودند و دين امري خصوصي ميان تک تک افراد و خدا بود.
در کودکي مرا به مدارس وابسته به کليسا ميفرستادند تا بطور مقدماتي با دين آشنا شوم، اين آموزشها تا سال سوم راهنمايي برايم کافي بودند. احتمالاً آن زمان که کم کم متوجه شدم دنيا مکاني خوب و عادلانه نيست و آنچه پيرامونم ميگذشت زير سوال بردم. دورههايي از افسردگي و عزت نفس پايين را پشت سر گذاشتم. در طول اين مدت دربارهي دين به شک و ترديد افتادم و ...
براي مدتي من تقريباً خودم را متقاعد کرده بودم که خدا وجود ندارد بلکه ساختهي ذهن بشر است. با اين وجود زمانيکه وارد دبيرستان شدم دوباره به جستجوي خدا پرداختم.
در طي دوران دبيرستان و دانشگاه به انجمنها و تشکلهاي بسياري پيوستم و عضو گروه آنها شدم و بعد از يکبار ملاقات متوجه شدم که آنها، آن چيزي نيستند که من به دنبالشان بودم ...
در حاليکه سوالات بسياري مرا به فکر عميق فرو برده بود با مسلماني آشنا شدم وقتي او را ديدم نميدانستم که مسلمان است. من واقعاً نميدانستم مسلمان بودن يعني چه، ولي باعث شد نگران شوم زيرا به من آموخته بودند اگر کسي به اينکه حضرت عيسي(ع) بخاطر گناهان او کشته شده است معتقد نباشد، به جهنم خواهد رفت. آيا اين ميتوانست درست باشد که اين شخص صرفاً بخاطر اينکه اعتقاد ندارد حضرت عيسي بخاطر گناهان او کشته شده به جهنم رود، در حاليکه او از هر لحاظ ديگري متدينتر و متواضعتر از تمام کساني بود که تا آن زمان ديده بودم، من دربارهي ترسم با او صحبت کردم ولي او بجاي خودش براي من بسيار نگران شد.
به سراغ رهبر مطالعاتي انجيلم رفتم تا با او دربارهي سؤالاتم صحبت کنم و او بيدرنگ گفت که دوستم به جهنم خواهد رفت. او گفت قرآن حيلهگري شيطان است، به انجيل شبيه است و چيزي که شبيه انجيل باشد حيلهي بهتري است! زمانيکه از او سؤالي در رابطه با آن چه قرآن دربارهي عيسي(ع) گفته پرسيدم گفت که هرگز قرآن را نخوانده است چون با خواندن آن احساس بدي پيدا ميکرده است، با چشماني گريان بيرون آمدم، چگونه ميتوانست بگويد قرآن حيله شيطاني است در حاليکه خودش قرآن را نخوانده است؟ ... نميتوان به او اعتماد کرد. معتقد بودم خداوند کساني را که کتاب دين ديگري را ميخوانند تا زماني که به دنبال حقيقت ميگردند، گمراه نخواهد کرد.
آن زمان تا سر حد مرگ ميترسيدم. ميترسيدم چرا که ديگر نميتوانستم به آن افراد اعتماد کنم. اين به من و تنها من بستگي داشت که دربارهي درست يا نادرست بودن آنچه يافته بودم تصميم بگيرم ...
مؤلف در ادامهي فصل نخست به چگونگي مطالعاتش دربارهي اسلام، خواندن کتب قديمي مسيحيت و يافتن چيزهايي که تا آن زمان هيچ يک از اساتيدش درباره مسيحيت به او نگفته بودند، چگونگي مصلوب شدن حضرت عيسي(ع) مشکلاتي که در انجيل وجود داشت و ... ميپردازد.
آيا مسلمان بودن خوب است؟ و پس از آن (مسلماني) چه رخ ميدهد؟ زنان و ازدواج، همسريابي، چند همسري، ازدواج موقت، زن و مرد، پوشش مناسب در اسلام، اين همه پوشش براي چه؟، اختلاط زن و مرد، برخورد متفاوت با زنان در شرع، فرقههاي اسلام، جهاد و فرايض ديني عناويني هستند که بخش دوم کتاب را شامل ميشوند مؤلف پس از توضيحات لازم دربارهي اسلام و با توجه به شواهد موجود تصميم ميگيرد که مسلمان شود و دين اسلام را جايگزين دين مسيحيت بکند، وي در اين باره چنين ميگويد: از مطرح کردن اين موضوع با خانوادهام وحشت داشتم. فکر ميکردند عقلم را از دست دادهام، ذهنم را شستشو دادهاند و بايد مرا در خانه زنداني کنند. گويا آتش جهنم در انتظار من بود.
هنگامي که تصميم به رعايت حجاب گرفتم، خائن نسبت به خانواده و عرب گرا که به فرهنگ خود پشت کرده، خوانده شدم ... دردناک است بداني مادرت تو را آن گونه که هستي دوست ندارد و نميتواند آن را قبول کند. همواره به اين دوراهي ميرسيدم که چگونه ميتوانم نسبت به آنها مهربان باشم و در عين حال از آنچه ميگويند و با عقايد ديني من در تضاد است سرپيچي کنم. خواب هميشه واضح نيست ...
در ادامهي اين فصل نگارنده به مشکلاتي که سر راهش با خانواده خود و ديگران دارد اشاره ميکند. و آيه 175 سورهي نساء را خاطرنشان ميکند که: «پس آنان که به خدا گرويدند و به او متوسل شدند، بزودي همهي آنها را به جايگاه رحم و فضل خود (يعني بهشت ابدي) درخواهم آورد و در راه راست به سوي خودش رهبري نمايد.»
فصل پاياني کتاب به نتيجه گيري نويسنده اختصاص دارد و چنين ميگويد: من اين کتاب را خالصانه براي رضاي خدا نوشتم و از نظرات شما استقبال خواهم کرد. ميدانم که اين کتاب به خاطر محدوديتهاي شخصي من يک اثر کامل نيست يا از ماهيت علمي و تخصصي کافي برخوردار نيست. من در اينجا سعي کردم تصوير کلي از مسيري که خودم به سمت اسلام پيمودم به همراه کمي پيشينهي زندگي شخصي، کمي مطالعه در زمينهي مقايسهي اديان، و مختصري تفسير دربارهي موضوعاتي که براي خود من به عنوان يک زن امريکايي تازه مسلمان جالب بود در اختيار خوانندگان قرار دهم.
در پايان بعنوان حسن ختام يک دعاي کوتاه نيز آمده است: بنام خداوند بخشندهي مهربان خداوندا بر پيامبر و خاندان وي درود فرست. من خداوند تبارک و تعالي را شکر ميگويم که مرا هدايت کرد آن هنگام که هيچ کس در اطراف من هدايت نيافته بود، خدايي که منبع هر خير و برکتي است که من در زندگي از آن برخوردار بودهام و به حقيقت که خداوند بخشندهي مهربان است و سپاس از آن اوست ... خداوندا ما را از گمراهي و وسوسههاي شيطاني محفوظ بدار، تا کمتر گناه کنيم و به اعمال نيک خود بيفزاييم. خداوندا نيتهاي ما را خالص گردان ...
يكشنبه 17 شهريور 1392 - 8:58