گفتگو
محمد عصاريان
گفتگو با ابوالقاسم حسينجاني:
مديريت فرهنگي به معناي سازماندهي و اداره امور و فعاليتهاي فرهنگي است مديريت فرهنگي نظير هر نوع مديريت سازماندهي ديگر الزامات خاص خودش را دارد بنابراين در مديريت فرهنگي تمامي وظايف سازماندهي مديريت (سياستگذاري، برنامه ريزي، سازماندهي، هدايت هم آهنگي، نظارت و ارزيابي) در قلمرو امور و فعاليتهاي فرهنگي صورت ميگيرد. رشد و توسعه فرهنگي هر جامعه مديون مديريت مدبرانه و مقتدارنهاي است که بتواند با اعمال مديريت فرهنگي جامعه را از مرحلهاي محدود و نامناسب که فضاي تنفس را تنگ کرده عبور دهد و افراد آن جامعه را به بالندگي و توسعه برساند اگر چنين مديريتي در جامعه وجود نداشته باشد و يا مردم با مديران ضعيف، کم هوش و ناآگاه و بي تدبير روبرو باشند طبعاً نبايد انتظار شکوفائي و خلاقيت در مقولات فرهنگي را داشت.
از يک نظر مديريت فرهنگي دو نوع است: مثبت و منفي که براي هرکدام از اين دو ميتوان در طول تاريخ شواهد فراواني را ارائه کرد. يکي از مديريتهاي مثبت فرهنگي که با عقلانيت، درايت و شناختي که از انسان داشت جامعهاي منحط، ذليل و زبون را به اجتماعي پيروز، پاک و عزيز تبديل کرد و آثار عظيم فرهنگي خود را همچنان تا قرنهاي بعد از خود و نسلهاي آينده باقي گذاشته است مديريت فرهنگي پيامبر اکرم(ص) است براي اينکه به عظمت مديريت فرهنگي و رهبري رسول خدا بيشتر پي ببريم لازم است هرچند به طور اشاره به اوضاع جامعهي اصلي و برخي از ويژگيهاي عصر بعثت بپردازيم.
حضرت علي جامعهي جاهليت را از جهت عقيده و رفتار اوضاع معيشتي و اقتصادي ناهنجاريهاي اجتماعي و . . . در چند جمله به نقش کشيده است و نقش کارساز رهبري پيامبر را در ايجاد تحولي شگرف بيان ميدارد و ميفرمايد: خداوند پيامبر را به رسالت مبعوث کرد که جهانيان را بيم دهد و امين آيات وي باشد، در حالي که شما ملت عرب بدترين دين و آئين را داشتيد و در بدترين سرزمينها زندگي ميکرديد در ميان سنگها و مارهائي که فاقد شنوائي بودند. آبهاي آلوده را مينوشيديد و غذاهاي ناگوار ميخورديد خون يکديگر را ميريختيد و پيوند خويشاوندي را قطع ميکرديد بتها در ميان شما برپا بود و گناهان سراسر وجود شما را در برگرفته بود پيامبر اکرم در شرايطي بسيار نامساعد از مردمي به شدت منحرف و متحجر با مديريت الهي و اسلامي خود امتي نمونه ساخت و تحويل جامعه بشري داد.
در اين ميان ابوالقاسم حسينجاني، عضو شوراي انقلاب اسلامي گيلان و نخستين فرماندار و نماينده منتخب بندر انزلي و عضو هيئت داوران جشنوارههاي ادبي کشور، نويسنده و شاعر، شايد يکي از بهترين مديران فرهنگي است که انقلاب اسلامي تا به حال به خود ديده است. ابوالقاسم حسينجاني واگويههاي مديريتي خود در حوزه فرهنگي را اينگونه با ما در ميان ميگذارد:
- به نظر ميرسد فضاي هنري و فرهنگي کشور انباشته از محصولات سفارشي شده است به نظرتان توليد ايدههاي سفارشي چقدر ميتواند کاربردي باشد؟
احساس ميکنم اگر در اين مورد بتوانيم مصداقي با يکديگر گفتگو کنيم بهتر نتيجه ميگيريم. به همين دليل هم سعي ميکنم در اين ميان از آثار و فضاي عاشورائي استفاده کرده و در اين زمينه مصداق بياورم. به نظرم کار سفارشي هيچ نوع احساس و عشقي پشت آن نيست. کار سفارشي هيچ نوع عشقي توليد نميکند اعتقادات بايد به گونهاي باشد که فرد را به سمت توليد و خلق اثر هدايت کند. نگاه کنيد به نظرم در اين موارد ميتوان عمل به کار را به نوعي مصداق عمل صالح دانست.
اگر طرح را يک کار برنامه ريزي شده و انجام اين کار را عمل صالح قرار دهيم از نظر من ميتوان در يک کار اين دو نوع موضوع را رعايت و سرانجام کار را با توجه به رعايت اين مصالح ختم به خير کرد. از طرفي يک کار موفق بايد اثرگذار باشد کاري که من دربارهي عاشورا يا مسائل ديني از آن دم ميزنم نوع کاري است که بتواند بر روي مخاطب اثرگذار باشد. از اين رو معتقدم يک کار اثرگذار در دو بعد ميتواند حرکت کند. اين دو نگاه هم يکي بحث مثبت است و ديگري رويکرد منفي به نوع کار است. اگر کار موفق را ايمان بدانيم ميتوان کار نکوهيده را به نوعي در زمره کفر و يک کار دور از شأن دانست که اگر هر دو کار در مسير خودش حرکت کند ميتواند بر روي مخاطب اثرگذار باشد. از طرفي اين جملهي معروف امام خميني هميشه در ذهن ما هست که فرمودند: نماز کارخانهي انسان ساز است. يعني اگر در اين مسير بتوان نماز را به نحو احسن هدايت کرد ميتوان يک جامعه را به سمت مناسب حمايت و هدايت و از طرفي بر روي جامعه نيز اثرگذار بود. در مورد بحث عاشورا که قصد داشتم مصداق گونه صحبت کنيم نيز به همين گونه است. ميتوان درباره اجراي معارف عاشورائي نيز به نوبهي خود غيراصولي و اخلاقي حرکت کرد و هدايت اين جريان را به سمت يک نگاه غوغاسالارانه و بدون اخلاق هدايت کرد. چنانکه اکنون شاهد اين جريان هستيم که اکثر افراد به صورت غوغاسالارانه جريان عاشورا را هدايت ميکند که به تبع اين رويکرد شاهد هستيم تأثير افراد از اين جريانات نيز به نوعي غيرواقعي و گاهاً همراه با خرافه است و بدتر از اين شاهد هستيم که اين نگاه پرتنش و ناقص در محصولات فرهنگي و هنري ما نيز رسوخ کرده است و آثار را به سمتي هدايت ميکند که کمترين اثرگذاري معرفتي و ديني و اخلاقي را بر روي مخاطب دارند بنابراين نگاه به سمت تأمين معيشت حرکت کرده و افراد دغدغهي مادي به اين جريان مذهبي، اخلاقي و معرفتي پيدا ميکنند.
اگر خوب به مسئلهي عاشورا نگاه کنيم شاهد هستيم که در اين ده شب ابتدائي ماه محرم اکثر هيئات به صورت ويژه مشغول به عزاداري ميشوند و به نوعي سنگ تمام ميگذارند هر نوع کاري در جهت شلوغتر شدن اين فضاي اخلاقي و معرفتي ميکنند مگر بتوانند با بالا بردن زرق و برق داستان اثرگذاري بيشتري روي مخاطب داشته باشند به هر حال فعاليتهاي شلوغ کارانه در مسير اين ده شب براي جذب و اثرگذاري بيشتر بر روي مخاطب از سوي اکثر اين افراد چهره و مطرح مذهبي اعمال ميشود و اوج اين جريان هم تا عاشورا ادامه دارد. اما پس از عاشورا ديگر شمشيرها غلاف ميشود در صورتيکه جنس کار ما شيعيان از جنس کار زينب است تازه کار زينب از بعد از عاشورا شروع ميشود به نظرم هنوز فرهنگ عاشورا و اخلاق عاشورا در بين ما وجود ندارد چرا که همه چيز را به اين ده شب خلاصه ميکنيم به نظرم اين عاشورائي که فرهنگ آن بين ما وجود دارد فرهنگ مناسبي نيست چرا که اثرات خودش را بطور تمام و کمال بر روي مخاطب نميگذارد يک نوع اثرگذاري نسبي و ناقص بر روي ذهن مخاطب ميگذارد اين معناي تحکم و تکاثر و عوام از جنس عاشورا نيست.
بايد اين فضا به نوعي تغيير کند چرا که اين فضا در شکل و قالبهاي فرهنگي و هنري هم اثر خودش را گذاشته است و صحبت شما اينجا پيش ميآيد ميگوييد افکار به سمت سفارشي نويسي حرکت کرده است. اين فضاي غيرفرهنگي مسير را اين سمت حرکت ميدهد مسيري که افراد بيشتر از اينکه دغدغهي فرهنگ عاشورا را داشته باشند دغدغه منافع و ابعاد مادي داستان را دارند جنس عاشورا از جنس آگاهي و اطاعت و ايمان است عاشورا ريشه در عقل دارد. معني اين سخن اين است که افراد يک جامعه در اردوگاه حق حرکت ميکند و تا محقق شدن حق به فرهنگ سازي و تلاش در اين مسير ادامه ميدهند در اين مسير بايد صميمانه و آگاهانه کار شود تا افراد بدانند که کجاي اين مسير قرار دارند و تا رسيدن به نقطه حق چه مسيري را پيش رو دارند عاشورا خلق شد تا انسان و جهان رها شوند و بتوانند آزادگي را معني و تجربه کنند نشاط پيدا کنند.
- در اين مسير افراد يا نهادهائي هستند که به نوعي جريان سازي ميکنند شايد بتوان اصليترين نهادها را در اين مسير حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي و ارشاد اسلامي دانست آيا جريان سازي و هدايت گروهها و افراد هنري فرهنگي توسط اين دو نهاد را مسير مناسب هدفدار و مؤثري ميدانيد يا معتقديد بايد يک سري تغيير نگرشي ايجاد شود؟
اصليترين مشکل اين جريان در حال حاضر به نوعي مناسبت زدگي است که در ميان ما جريان پيدا کرده است مشکل اين است که اينقدر مناسبت زده شدهايم که ديگر دنبال تناسب ميان برگزاري اين فضاها نيستيم هرکسي از راه ميرسد براي خودش يک سيستم جداگانه اتخاذ و اجرائي ميکند.
- اگر بخواهيم اساسي به اين جريان نقدي وارد کنيم شايد خود هنرمندان هم در اين مسير بي تقصير نباشند به عنوان مثال خود شخص هم با توجه به جريان عاشورا حجم فعاليتهاي عاشورايشان بالا رفته است.
اصلاً اينگونه نيست. اگر ميزان فعاليتها و موضوعيت کارهاي ما را در نظر بگيريد متوجه ميشويد اصلاً زندگي من با عاشورا گره خورده است و عمده فعاليتهاي من به اين ماه خلاصه نميشود. ما در توليد آثار هنري و فرهنگي ملاحظه ميکنيد، که هيچ برنامه و معيار خاصي براي توليد نداريم به نظرم بايد در اين مسير يک شوراي سياستگذاري اعمال و اجرا کنيم که فعاليتها براساس معيارهاي فکري اين گروه و هماهنگ با سياستهاي کلي جامعه حرکت کند به نظرم اينگونه خواهد شد حقيقت و معارف قرآن و نهج البلاغه و معرفت حرکت حماسي امام حسين ميتواند طي اين برنامه و هماهنگ با شعائر اجتماعيمان فرهنگسازي و به صورت زيربنائي کار شود.
- يعني ميتوان گفت اين نهادها شوراي خاصي براي سياستگذاري و هدايت و حمايت از شعائر ارزشي در توليد آثار فرهنگي هنري بصورت ساماندهي شده نداريم.
نميتوان گفت اصلاً اين افراد و شوراها حضور ندارند اما بسياري از اين شعائر ارزشي وجود دارد که در تعريف برخي از اين افراد نهادهاي به ظاهر ارزشي هيچ جايگاهي ندارد و بيشتر شبيه به يک دستورالعمل غيرعملي به حساب ميآيد. به عنوان مثال به تعريف مولا علي از دين و زندگي توجه کنيد. حضرت علي به دين و زندگي به نوع خاصي نگاه ميکند در نهج البلاغه تعريف مرگ يک تعريف مشخص است براساس اين تعريف مرگ يعني همين زندگي که انجام ميدهيد اگر در زندگي اين شما نباشيد که تصميم ميگيريد و زندگي ميکنيد پس شما يک موجود زنده نيستيد.
اگر شما معلول علتها هستيد اين جملهي حضرت دقيقاً بيانگر اين نکته است که استثمار و استعمار تعريف خاص خودش را روي انسان دارد. اينکه يک شخصي استعمار ميشود اين شود که شخص براي خودش تصميم نميگيرد بلکه براي او تصميم ميگيرند اينکه از نظر سياسي، اقتصادي، فرهنگي، هنري، اجتماعي و . . . ما معلول علتها باشيم يک نوع استعمار و مردگي است اين دقيقاً يک نگاه نظريه پردازانه است حال اگر اين نظر در ميان فرهنگيان و هنريهاي اجتماع رشد و بسط داده شود و افراد براساس معيارهاي مادي به اين داستان نگاه کنند شک نکنيد که جريان فرهنگي و هنري ما دگرگون و رو به تازگي خواهد رفت. امام حسين همين نظريه را در کربلا پياده سازي کرد.
چرا که کربلا براي ما بايد نماد يک اتاق فکر باشد و کارگاه عملياتي اين اتاق فکر نيز نهج البلاغه بوده است اين معيارها در ميان ياران امام حسين در صحراي کربلا پياده سازي ميشود و اثرات خودش را روي اين افراد ميگذارد حسين فرزند حضرت علي است اينگونه است که حضرت حسين اعلام ميکند که معتقدم مرگ در اين مسير چيزي جز خوشبختي نيست ولي اگر زندگي را براساس پايههاي ستمگري بنيان بنهيم اين زندگي دقيقاً عين مرگ است يک شوربختي و خاري است. بنابراين بايد به خاطر داشته باشيم که زندگي از ديدگاه اين بزرگواران اينگونه است.
- پس منظورتان اين است که يک سري تفکرات ارزشي شايد در ذهن برخي از اين افراد کمرنگ شده است حال راه حل شما براي اصلاح اين وضعيت چه ميتواند باشد؟
فکرمان را از فضاي مناسبت زدگي بيرون بياوريم الان مديران ما فرصت ندارند بر روي اين جريانات فکر کنند چرا که مدام در حال اجراي برنامههاي گوناگون در مناسبتهاي مختلف هستند نگاه کنيد در حال حاضر ما براي توجه به قرآن و ائمه چه کردهايم؟ آيا اين سطح فعاليتهاي ارگانهائي مثل سازمان تبليغات کافي است؟ قرآن ميان مردم ما بيشتر شبيه به فالنامه شده است. تنها يک منبع استخاره افراد شده است. اين درست نيست بايد در اين مسير افرادي را بر سرکار هدايت کنيم صداقت باطني و ذهني در برخورد با اين فضاها داشته باشند. به طور مثال بلال را در نظر بگيريد اين شخص اذان گوي پيامبر بودند بلال چهرهي مناسب، صداي رسا و حتي قادر نبود که الفاظ را به درستي تلفظ کند وي در اذان اشهد را اسهد تلفظ ميکرد آيا پيامبر به اين نکته واقف نبود آيا در ميان ياران پيامبر شخصي مانند عبدالباسط وجود نداشت حتماً اين چنين شخصي وجود داشت اما براي پيامبر صفا و صداقت اين فرد در بيان الفاظ مقدس اذان مهم بود خب اين روحيه پيامبر در مديريت فرهنگي و اخلاقي است. او به باطن شخص هم نگاه ميکند و درونيات او براي شخص پيامبر مهمتر از ظواهر است.
ما به دنبال ويرايش ظاهري ارزشها و شعايرمان هستيم سعي ميکنيم اگر ميخواهيم قرآن نفيس چاپ کنيم بيشتر به جلد و ليتوگرافي و ديگر جوانب آن دقت کنيم خب صحافي اين کتاب مقدس خوب و مناسب باشد، درست، اما آيا ما بر روي مطالعهي قرآن و ايجاد انگيزه براي يادگيري آموزه هاي قرآني به صورت علمي و دقيق فعاليتهاي کاربردي انجام دادهايم؟! اين سؤالي است که جواب آنرا بايد بصورت مستقيم از مديران اين نهادهاي فرهنگي و هنري و ارزشي بپرسيم. بايد در اين مسير خودمان را در قياس قرار دهيم که آيا ما مردم را به جلو حرکت ميدهيم و باعث رشد اين افراد ميشويم و يا اينکه اين مردم را به عقب ميبريم و از خواستههاي قلبي مذهبيشان دور ميکنيم. که به نظرمان اکثر ما را به سمت عقب پيش ميبرند.
- به نظرتان برگزاري جشنوارههاي مختلف با موضوعات ديني و فرهنگي که اکثر اين جشنوارهها نيز با هزينههاي بالائي برگزار ميشود ميتواند کاربرد مشخص و بالائي داشته باشد؟
اولاً که اصلاً بايد در مديران برگزار کننده اين جشنوارهها شک کرد که اصلاً اين افراد شايستگي فکري و ذهني و تجربي برگزاري اين نوع جشنوارهها را دارند؟ و از طرفي ديده ميشود که برگزارکنندگان اين جشنواره در برگزاري همهي جشنوارههاي ديگر نيز حضور دارند و به نوعي جشنوارهها را به صورت کنتراتي برميدارند و اجرا ميکنند. اين افراد در ديگر جشنوارهها دهها مقاله ميدهند در افتتاحيهها و اختتاميهها شرکت دارند و به نوعي مردان صحنههاي سخت هستند!! مانند صحنههاي جايزه دادن و جايزه گرفتن!! اگر به جشنوارههاي شعر مختلف از جشنوارههاي عاشورائي تا جشنواره فجر نگاه کنيد متوجه خواهيد شد اکثر اين فعاليتها تکراري هستند و به نوعي حضور اين افراد باعث ميشود که به شعور مخاطب توهين شود.
- برخي معتقدند هنرمندان بايد خوشحال هم باشند که اين چنين فضاهائي براي معرفي هنرمندان به جامعهي هنري پديد آمده است.
اگر اين نگاه طلبکارانه وجود داشته باشد که پيشنهاد ميکنم هنرمندان عطاي اين جشنوارهها را به لقاي آن ببخشند.
- يعني اين مقدار انگيزه هم از اين افراد گرفته شود.
اتفاقاً با اين شيوهي برگزاري انگيزهها کشته ميشوند.
- جوايزي که اهدا ميشوند به نظر مطلوب است.
مگر همه چيز را ميتوان در جايزه خلاصه کرد.
- براي بسياري از هنرمندان که دغدغه معيشت دارند اين فضا يک محيط دلچسب است.
همين هنرمندان مادي زمينههاي هنريمان را به قهقرا بردهاند. هنرمند بايد باور و اعتقاد داشته باشد. اکثر اين افرادي که در اين زمينهها شرکت ميکنند از متوسط به پايين هستند. خب وقتي شرکت کنندگان در اين سطح هستند ديگر نميتوان از اين جشنوارهها توقعي داشت.
- يعني افرادي که در اين جشنوارهها شرکت ميکنند افرادي هستند که از سطح علمي بالائي برخوردار نيستند.
يک مثال برايتان ميزنم. فکر کنيد الان قصد داشتند که يک رهبر براي کل جهان انتخاب کنند و شرايط اجتماعي و زماني و مکاني به گونهاي بود که امام علي(ع) در اين زمان حضور داشتند. آيا ايشان خودشان را براي رهبري کل جهان کانديد ميکردند؟ قطعاً ايشان خودشان را کانديد نميکردند چرا که وجوهات مختلف ظاهري و باطني ايشان به قدري بالا و مرتبهمند است که در اين عوامل مادي نميگنجد. بحث حضور بزرگان ادبيات و فرهنگ و اخلاق در جشنواره هاي ما هم به اين شکل است وقتي برگزارکننده جشنوارههاي فرهنگي ما افراد کاملاً غيرفرهنگي هستند و يا افرادي که اخلاق و منطق ديني ندارند متولي امور اخلاقي هستند آيا توقع داريد در اين جشنوارهها بزرگان و معتمدين فرهنگي حضور پيدا کنند؟! بنده قصد ندارم از اين اشخاص نامي ببرم چرا که حوصله جنگ و دعوا ندارم اما خود اين آقايان مي دانند که روي سخن ما هنرمندان متوجه چه چهرههائي است.
اين افراد به صورت کاملاً تبليغاتي در اين برنامهها حضور پيدا ميکنند و البته هم اگر به اين افراد انگ و برچسب زده شود از هيچ انگي هراسي ندارند و با اعتماد به نفس کامل شيوهشان را ادامه ميدهند. مگر يک نفر در چند جشنواره ميتواند شرکت داشته باشد در يک جشنواره دبير، در ديگري مدير در ديگري مدعو، در ديگري هنرمند ماندگار، در ديگري خلاق در ديگري نويسنده در ديگري هنرمند و . . .
- هنرمندان که از حضور در اين مراسم خودداري ميکنند و با اين کار فضا را براي حضور بي هنران بيشتر فراهم ميکنند آيا اين حرکت در راستاي اخلاق هنرمندان بزرگ توجيه پذير است؟
معتقدم بايد دنبال اين پشتوانههاي هنري باشند و از اين افراد با خواهش دعوت کنند که اين جشنوارهها را از ابعاد مختلف فرهنگي و هنري پوشش بدهند. چرا افرادي چون مرحوم شهيدي يا علامه جعفريها هرگز در اين گونه مراسم حاضر نشدند اگر ميخواستند از اين افراد تقدير هم کنند باز هم حضور نمييافتند مثلاً استاد حکيمي که در گوشهاي مشغول کار خودش است و در اين مسيرها حضور پيدا نميکند از طرفي کسي هم به دنبال حضور اين افراد نيست و سراغي از اينها نميگيرد اين حرفها را تنها براي رضاي خداوند ميزنم چرا که اين گونه سخن گفتن را از فرمايشات علي(ع) در نهج البلاغه آموختهام.
- حرف آخر:
گفت اگر نمازي ميخوانيد طوري نماز بخوانيد که گوئي اين آخرين نماز شما است من هم اگر اينگونه سخن ميگويم به اين دليل است که اگر اين آخرين صحبت بنده با يک رسانه است خودم و خدايم از من راضي باشند. چرا برخي سعي ميکنند در رابطه با ديگران تکبر را پيشه کنند؟
پيامبر فرمود کسي وارد بهشت نخواهد شد اگر ذرهاي تکبر در وجود او وجود داشته باشد. انقلاب عاشورا به ما آموخت که نهج البلاغه را در کارگاه عملي زندگي پياده سازي کنيم اگر اين اتفاق رخ ندهد ما تنها زنده هستيم و زندگي نميکنيم رسالت عاشورا اين بود که به بندگان خداوند راه و رسم زندگي کردن را ياد بدهد نه راه زنده ماندن و خوشا به حال کساني که در اين مسير قرار بگيرند و راه و روش زندگي کردن را براساس آموزههاي حسيني در زندگي پياده کنند.
يكشنبه 29 ارديبهشت 1392 - 9:15