يادداشت
محمدعلي موظفرستمي
به بهانه سالگرد ارتحال حضرت ام البنين(س)
در ادوار تاريخ بشر، همواره افرادي بودهاند كه با رفتار، شيوه زندگي و عملكردي كه در طول حياتشان داشتهاند، نامشان را در صفحه قطور تاريخ ثبت و درج نموده و از اين روي در ميان مردم و نسلهاي بعد از جايگاه، احترام و شأن و مرتبت والايي برخوردار شدهاند و به همين خاطر مردم همواره از آنها به نيكي ياد مينمايند و آنها را به عنوان الگو و سرمشق قرار ميدهند. نمونه بارز آن را در جريان جنگ تحميلي شاهد بوديم. زماني كه خبر شهادت چند فرزند را در جبهههاي جنگ به مادران ميدادند. آنها اين جمله را تكرار ميكردند كه خون ما كه رنگين تر از خون فرزندان حضرت امالبنين نيست ايشان در يك واقعه و تنها در صحراي كربلا چهار فرزند خويش را در راه خدا فدا كرد.
با بيان اين جمله مادران چند شهيد داده مشخص شد كه موضوع بحث ما در رابطه با چه شخصيتي است. شخصيتي كه با ولايتمداري، اوج گذشت و فداركاري در راه مولا و سرور خويش حضرت امام حسين (ع) به عنوان الگو سرمشق بانوان مسلمان قرار گرفت.
اگر چه در واقعه كربلاي حسيني آنچه كه رخ داده سراسر درس و عبرت است. در اين راستا، اتفاقاتي كه پس از اين حادثه و به دنبال و تبع از آن واقع شد نيز نوعي درس و آموزههاي خاص براي ما ميباشد كه ميبايست در اين برهه از زمان كه از حساسيت زيادي برخوردار بوده و بسيار مثمر ثمر نيز ميتواند واقع شود توسط انديشمندان و محققان در رهنمونسازي و هدايت جامعه اسلامي مورد بازتعريف و احياء قرار گيرد.
كاروان كربلا بعد از اربعين به سمت مدينه حركت كرد. امام سجاد (ع) به محض نزديك شدن به مدينه دستور داد تا بشير خبر آمدن كاروان را به اطلاع مردم مدينه برساند. بشير هم سوار بر اسب شد و در حالي كه پرچم سياه در دست داشت به شهر مدينه رفت و از مردم اين شهر خواست تا در كنار قبر پيامبر (ص) جمع شوند و خبر حادثه كربلا را به اطلاع مردم برساند. مردم مدينه به خصوص آنهايي كه از نزديكان آنها در كاروان امام حسين(ع) بودند سراغ عزيزانشان را از بشير ميگرفتند. در اين ميان، بشير زن مجلله و رشيدهاي را ديدند در حالي با خويش زمزمه: "واحسينا واحسينا " ميكرد به طرف او ميآيد. بشير فهميد كه اين زن امالبنين است و در اين فكر بود كه چگونه خبر شهادت چهار فرزندش را به او بدهد. آنچه كه در اين صحنه بسيار مايه عبرت و درس براي همه ماست. اين نكته مهم بود امالنين به محض ديدن بشير در ابتدا هيچ خبري از پسرانش نگرفت. و اولين كارش اطلاع يافتن از امام حسين(ع) بود و به بشير گفت: از حسين چه خبر؟، بشير هم گفت عون تو در كربلا شهيد شد. سپس ام البنين گفت تمام بچههايم فداي يك تار موي امام حسين، از حسين چه خبر، بشير گفت جعفر تو در كربلا شهيد شد باز دوباره امالبنين گفت از حسين چه خبر؟ بشير گفت: عباس تو هم شهيد شد. امالبنين فرمود من از حسين سئوال ميكنم تو از بچههايم ميگويي از حسين چه خبر، به محض اينكه بشير خبر شهادت امام حسين(ع) را داد امالبنين گفت مگر عباس من آنجا نبود كه حسين شهيد شد. بشير هم جريان رشادتها و فداركاري و قطعه و قطعه شدن پيكر حضرت ابولفضل را به امالبنين داد. امالبنين هم سريع رو به كربلا كرد و گفت: عباس من شيرم حلالت. يعني رضايت و حلال كردن كردن شيرش را در ميزان وفاداري و استقامت و جانفشاني فرزندش در ركاب امامش دانست.
با اين بيان در مييابيم كه هميشه ظرف و مظروف بايد با هم همآهنگ و قابل درك باشند. اگر حضرت عباس(س) و سه برادر بزرگوار ديگر ايشان، چنين ظرفيت بالايي در دينمداري و ولايت پذيري دارد، زمينهساز و تقويت كننده چنين احساسي نسبت به امام، نتيجه آموزه و درسهايي است كه حضرت امالبنين(س) مادر بزرگوار ايشان به آنان داده است. چنين مادري برازنده و شايسته چنين فرزندي است.
سهشنبه 3 ارديبهشت 1392 - 14:29