فرهنگي و هنري
داود خسروي
نگاهي به گروه فيلمسازي«رسوايي» به مناسبت اکران نوروزي آن در سينماها
مسعود دهنمکي متولد سال 1348، در شهرستان اهر، استان آذربايجان شرقي است. او دانشآموخته رشته علوم سياسي از دانشگاه آزاد ميباشد. ده نمکي از سال 1369 فعاليت مطبوعاتي خود را با نوشتن در نشريات مختلف آغاز كرد و از سال 1375 تا سال 1385 مديريت و سردبيري نشريات شلمچه، جبهه و صبح را به عهده داشته است.
ده نمكي از سال 1369 تحقيق و نگارش مجموعه 40 جلدي فرهنگنامه اسارت را آغاز كرد. مستند «فقر و فحشا» در سال 1383 و مستند «كدام استقلال كدام پيروزي» در سال 1384 و فيلم داستاني ويدئويي نيمه بلند «ضرب آخر» در سال 1385 از كارهاي ديگر اوست. رسوايي پس از سه گانه اخراجي ها چهارمين فيلم بلند ده نمکي است.
ده نمکي مورد ايده و زمان توليد فيلم مي گويد: «فيلمنامه را قبل از اخراجي ها نوشته بودم و پنج سالي وقت مرا گرفت امسال وارد پروسه توليد شد و از جمله کارهاي سخت من بود. اين کار در کمتر از يکماه جمع شد و اين همکاري گروه بود که توانستم تجربهاي نو در سينما رقم بزنم.»
ده نمکي درباره مضمون فيلم مي گويد: «فيلم مضمون اجتماعي ـ عرفاني دارد. شخصيت اصلي روحاني و زاهدي است كه درگير يكسري حوادث ميشود كه براي كمك به ديگران به نوعي آبروي خودش در خطر ميافتد و مردم دچار قضاوتهاي خاصي راجع به اين آدم ميشوند. البته چون خودش معتقد است عزت و ذلت را خدا ميدهد و نه حرف مردم، حاضر ميشود اين خطر و ريسك را بپذيرد.
فيلم رسوايي تا حدودي به مستند فقر و فحشاء هم پهلو مي زند و در کل اشاراتي در اين باره شده است. فيلم را در مناطق مختلف پايين شهر فيلمبرداري کرديم اما طوري که بيننده متوجه جغرافياي مکاني لوکيشن ها نمي شود؛ زيرا هدف ما خلق همين بي مکاني و بي زماني بوده است.
در طول فيلم به حکايت شمس و مولانا و مسائل عرفاني توجه زيادي مي شود اما ارتباط مستقيم و علني در اين باره مشاهده نمي شود. منظورم اين است که سعي کرده ام دو شخصيت شمس و مولانا را به شکل غير مستقيم در فيلم بگنجانم ...البته اين فيلم اداي ديني هم به مرحوم ميرزا اسماعيل دولابي است که شايد ديگر فرصتي پيش نيايد به او اداي دين کنم.»
ده نمکي درباره فضاي عرفاني رسوايي مي گويد: «اولين خط سير مطالعاتي من از دوران نوجواني در زمينه عرفان نظري بود و بعد رفت و آمد و حشر و نشري كه با بعضي عرفا و بزرگان داشتم در اخراجيها 1 و رسوايي تاثير گذاشت. اگر ارزشگذاري يا اولويتبندي كنيم، عدالتخواهي و سلوك معنوي آدمها در آثارم وجود دارد.
موضوعهاي ديگر مثل مناسبات سياسي ـ اجتماعي يا اتفاقات، خيلي دغدغهام نيست. در اولين كارم ـ فقر و فحشا ـ عدالتخواهي را ميبينيد، در اخراجيها و رسوايي نيز تحول و سلوك معنوي آدمها وجود دارد. سعي كردهام اين مفاهيم را با زباني همهفهم طرح كنم، نه به نوع مرسوم فيلمهاي معناگرايي كه بيمخاطب است.»
ده نمکي در مورد نقش روحاني فيلم و انتخاب اکبر عبدي براي اين نقش مي گويد: «اولياي خدا در اطراف ما زياد هستند بايد چشمها را بشوييم تا آنها ببينيم .از سوي ديگر نبايد مسئوليتهاي اجتماعي و سياسي ،روحانيت را از جامعه جدا کند. من در اين فيلم سعي کردم روحاني ايده آل را به تصوير بکشم.
براي اين نقش پيش از اينکه اين نتيجه قطعي شود، ده بازيگر مطرح سينما در مرحله پيش توليد تست گريم شدند. برخي از اين بازيگران بعد از انجام تست گريم به اين نتيجه رسيدند که نمي توانند به ايفاي اين نقش بپردازند و يک عده هم بودند که بعد از تست گريم، چهره شان به ايده آلي که ما در اين فيلم از نقش يک روحاني در نظر داشتيم نزديک نبود.
در مجموع با آن که انتخاب اکبر عبدي براي اين نقش نوعي ريسک محسوب مي شد، اما در نهايت ايشان را انتخاب کردم...علت اصلي انتخاب اکبر عبدي محبوبيتي است که او در جامعه دارد و البته عبدي نيز خيلي خوب اين نقش را ايفا کرد. به طوريکهخود طيف روحانيت اکبر عبدي را در اين نقش قبول کردهاند.»
اکبر عبدي درباره بازي در نقش يک روحاني و همکاري با ده نمکي مي گويد: «من داشتم زندگي عاديام را ميکردم و مشغول کار در يک فيلم سينمايي معمولي بودم که خبر رسيد، مسعود دهنمکي ميخواهد فيلمي به نام «رسوايي» بسازد و به دنبال بازيگري است که با گريم و... بتواند به تيپ و شخصيتي که ميخواهد، برسد.
آن زمان هنوز کار کليد نخورده بود و مسعود دهنمکي به دنبال بازيگري بود که بتواند اين نقش را بازي کند. بعدا از طريق يکي از دوستان، خدمت آقاي دهنمکي رسيديم، فهميدم چند نفر از دوستان بازيگر قبلا تست گريم دادهاند؛ کساني که من به همگيشان ارادت خاص دارم.
دوستاني همچون محمد صادقي عزيز، آقاي نواب صفوي و حتي آقاي شريفينيا. روزي که من براي تست گريم در دفتر آقاي دهنمکي حاضر شدم، ايشان به من گفتند عمواکبر اگر تست گريم شدي و به کاراکتر نخورد و نشد، اشکالي ندارد، همکاري نکنيم؟ من هم گفتم نه؛ چنين اتفاقاتي در سينما طبيعي است.
سر کار «خوابم ميآد» هم همين روند طي شد؛ آقاي رضا عطاران در خانهام با من صحبت کرد. من گفتم بعد از گريم پيرزن، من در اجتماع حاضر ميشوم اگر کسي متوجه نشد که اين يک گريم است، يعني ما موفق شدهايم که تيپ را به کاراکتر تبديل کنيم. اگر هم نه، همکاري نميکنيم.
در اصل چيزي را گفتم که احتمالا خود رضا رويش نميشد که بگويد. به رضا گفتم اگر مردم باور نکنند که اين کاراکتر، واقعا مادر است، حتي همين سه چهار ساعت گريم، زحمت بيهوده است. در مورد «رسوايي» هم همين اتفاق افتاد. در نهايت به آقاي دهنمکي لبيک گفتيم. البته در اين ميان دوستاني که من خيليخيلي به آنها ارادت دارم، به من گفتند تو نميتواني؛ و براي اينکه در اين نقش ظاهر شوي، بايد به 20سال قبل برگردي و... من هم گفتم اگر نتوانم در همان دو سه روز اول کار خودش را نشان ميدهد و آن وقت من گردنم از مو نازکتر خواهد بود.
وقتي گريم شديم، لهجههاي مختلف را هم امتحان کرديم، لهجه کاشي، اصفهاني، آذري، تهراني (يعني بدون لهجه) و حتي مشهدي؛ در نهايت آقاي دهنمکي، لهجه آذري را بيشتر پسنديد و گفت در اين لهجه، مظلوميت بيشتري وجود دارد. البته شبهاي اول در سکانسهايي که حاضر ميشدم، هنوز خودم دوبهشک و بلاتکليف بودم.
از طرف ديگر رضايت را در چهره حاج مسعود هم نميديدم و همين شکم را نسبت به اين نقش بيشتر ميکرد، اما شب چهارم يا پنجم بود که ديدم آقاي دهنمکي گفت «خودش است» و همين باعث شد که خيالم راحت شود و فضاي کار دستم بيايد. ابتداي کار، براي اينکه مردم با نقشهاي کمدي من اين نقش را اشتباه نگيرند، کمي اخم داشتم. مسئله گريم نبود. گريم خيلي زيبا بود؛ مسئله حسي بود که من از درون به اين نقش اضافه کردم. به همين دليل در سکانسهاي اوليه، شيريني اين روحاني کمي کم است، اما کمي که گذشت، فهميدم اين روحاني، خيلي رئوف و شيرين است. براي همين کمي آزادتر شدم. تجربهام ميگويد اگر بازيگر براساس تيپ و شخصيت، چيزي از درون به کاراکتر اضافه نکند، بهترين گريم هم روي صورت و بدن، حالت ماسک را پيدا ميکند و بيفايده است.
به نظرم بازيگر بايد از درون، خودش را تغيير بدهد و به نقش نزديک شود وگرنه گريم، حکم ماسکي بيمورد را پيدا ميکند. وقتي الان به گذشته نگاه ميکنم، حدود ده روز تا آغاز کار، فضا بالا و پايين شد. اين نقش مثل يک کشتي بود که در طوفان بالاخره در لحظه کليد خوردن کار، خودش را به اسکله رساند.
از تست گريم بازيگران مختلف گرفته تا شور و هيجاني که براي شروع يک کار خوب، عوامل داشتند. روزهاي اول بعد از فيلمبرداري، از آقاي دهنمکي ميپرسيدم حاجي راضي بودي؟ او هم لبخندي ميزد که هم به معناي «بله» بود و هم به معناي «نه»؛ اما بعد از آن به جايي رسيديم که بعد از هر پلان، داد ميزد: «عمو اکبر خيلي خوب بود». خيلي زود استرسها رفع شد.»
عبدي درباره فيلمنامه «رسوايي» مي گويد: «ما در اخراجيهاي 1، 2 و 3 با نوشتهاي روبهرو بوديم که من ميتوانستم بداهه به آن اضافه يا کم کنم، چون من 10-12 تا پسرعمو در اردبيل دارم که همگي بايرامند! در نتيجه طبيعتا من بهتر بايرام را ميشناختم تا حاج مسعود و همين باعث ميشد که دست من از طرف کارگردان و نويسنده کار بازتر باشد، اما در مورد اين روحاني، آقاي دهنمکي خيلي بهتر از من روحانيها را ميشناخت، به همين دليل سکان بهطور کامل در دست ايشان بود.
يک نکته جالب بگويم؛ من خودم هم نميدانستم اما آقاي دهنمکي تقريبا 9سال، درس طلبگي خوانده است، براي همين بسيار با اين کاراکتر بيشتر از من آشنايي داشت. سناريو، چفت و بست درستي دارد. ديالوگها کاملا به اندازهاند؛ نه زيادند و نه کم. آنقدر کلمات به زيبايي و دقيق در ديالوگها انتخاب شده که گاهي با يک کلمه پس و پيش گفتن، معنا تغيير ميکند يا از بين ميرود؛ از اين لحاظ، من را ياد کارهاي مرحوم علي حاتمي مياندازد.»
عبدي درباره بازي در نقش روحاني مي افزايد: «من اولين بار است که در نقش يک روحاني بازي ميکنم؛ اصلا به نوعي براي اولين بار بود که نقشي جدي بازي ميکردم. البته فيلمهايي مثل هنرپيشه، مادر، ريحانه و در آرزوي ازدواج هم بودهاند، ولي هيچکدام به اندازه اين نقش، جدي و تخصصي نبوده است.
کلا جنس اين کاراکتر به گونهاي است که اصلا شوخي کردن با اين گريم، با اين تيپ و با اين لباس، هيچ کمکي به کار نميکند. هرقدر جديتر، عارفانهتر و دقيقتر باشد، قابل باورتر خواهد بود. خوشبختانه همه عوامل به همين نکته دقت داشتند و کمک کردند. جا دارد از تکتک دوستان يادي کنم؛ از استاد ميرفخرايي، استاد گلسفيدي و اسکندري تشکر کنم که در باورپذير شدن اين روحاني خيلي کمک کردند.
من قصد آموزش ندارم و نميخواهم مثل معلمها حرف بزنم؛ براساس تجربه اين سالياني که کار کردهام، حرف ميزنم. بازيگر بايد در اختيار کامل باشد. يک نقاش يا يک مجسمهساز، با مواد اوليه، اثر هنري خلق ميکند؛ بازيگر هم همان متريال است. مواد خامي است که بايد در اختيار سازنده قرار بگيرد و فرم و شکل بگيرد. براي همين تنها راه رسيدن به شخصيت مورد نظر اين است که خودت را در اختيار آدمهايي قرار بدهي که ميتوانند کمکت کنند. من در «رسوايي» خودم را دست بسته و کت بسته در اختيار همه عوامل از بالا که آقاي دهنمکي باشد تا پايين قرار دادم تا بتوانم به اين کاراکتر برسم.»
عبدي درباره ويژگي هاي شخصيتي که بازي کرده، هم مي گويد: «حاج يوسف، بسيار عارف است. سيمش به بالا وصل است. در بازار باربري ميکند، از تدريس به طلاب، درآمدي ندارد. روحانياي واقعي و زاهد است؛ هم نگاه خوبي به خدا و هم نگاه خوبي به اجتماع دارد.
يک روحاني خطي نيست که فقط به فکر آن دنيا باشد، به فکر اين دنيا هم هست. يک روحاني از جنس مردم و پدر شهيد است. يک روحاني جهان اسلامي کامل است؛ الگوي رفتاري اين روحاني، امام علي(ع) است. جاهايي از زندگي اين روحاني، کپيبرداري از شخصيت اجتماعي حضرت علي(ع) است؛ البته طبيعتا اصلا قابل قياس نيستند.»
محمدرضا شريفي نيا درباره همکاري با ده نمکي مي گويد:« از همان وقت که اخراجيها را کار کرديم در جريان اين فيلم قرار گرفتم ابتدا قرار بود نقش حاج يوسف را که اکبر عبدي بازي کرد، من بازي کنم و چون من فيلم کلاه پهلوي را داشتم و فيلمبرداري فيلم آقاي ده نمکي عقب افتاد اين امر ميسر نشد.
من شخصيت آقا شريف را دوست نداشتم و اين شخصيت را ساده لوح ميدانم، با اين شخصيت گير مضموني دارم و خيلي نميتوانم آن را توضيح دهم. در خصوص ايفاي نقش روحاني در اين فيلم هم تستهاي زيادي گرفته شد از جمله تست گريم و تست بازيگري که قرعه به نام اکبر عبدي افتاد.»
شريفي نيا درباره فيلم رسوايي مي گويد: «رسوايي يک فيلم جدي در مورد مسائل اجتماعي است که در آن من نقش کاسبي را بازي ميکنم که در بازار يک مغازه فرش فروشي دارد و خانه خود را به يک دختر اجاره داده؛ دختر داستان دچار مشکلات زيادي است و در آخر به خانه يک روحاني ميرود.
اين فيلم يک اثر لبه مرزي است چرا که روحانيت را در يک موقعيت خطير قرار ميدهد. به نظرم نخستين بار است که اين گونه شرايط خاص روحانيت در برخي از موارد اجتماعي پرداخته شده است. از همين نظر رسوايي را تجليل خوبي از روحانيت ميدانم.»
کامران تفتي نيز در خصوص پيوستن به اين فيلم مي گويد: «قرار بود در نقشي که مجتبي امني بازي کرد من بازي کنم. من وقتي قصه اين فيلم را خواندم خيلي عاشقانه دوست داشتم که در اين نقش بازي کنم. به آقاي ده نمکي گفتم که اجازه بدهيد در نقش آقاي شريفينيا حاضر شوم اما ايشان گفتند که سن تو کم است.»
شاکردوست درباره همکاري با ده نمکي مي گويد: «من بعد از يک سال دوري از سينما با آقاي ده نمکي همکاري کردم؛ به خاطر اينکه من دختري با يک سري ايدئولوژي ها در زندگي هستم. وقتي خبر عقد قرارداد من با اين پروژه آمد، من تئاتر شهر بودم، بچه ها و هم کلاسي هاي دانشگاهي ام هيچ کدام باور نمي کردند، فکر مي کردند شايعه است. يعني باور نمي کردند که من بيايم با آقاي ده نمکي که پيش از اين کاملا مخالف عقايد من بود، همکاري کنم.
اولين باري که يکي از دوستان بازيگرم، اين فيلمنامه را به من پيشنهاد داد، گفتم من اين فيلمنامه را نمي خوانم. در ابتدا نخواندم. شب موقع خواب، وسوسه شدم گفتم حالا بگذار به عنوان يک داستان بخوانم. چيزي را از دست نمي دهم. فيلمنامه را که خواندم واقعاً متحول شدم. ديدگاه هاي خودم اول همه زير سؤال رفت. من به عنوان يک بازيگر هميشه آرزوي بازي در چنين نقشي را داشتم و با خودم گفتم مجوز چنين فيلمنامه اي را شايد صرفا شخصي مثل مسعود ده نمکي بتواند بگيرد.
اولين جلسه اي هم که با ايشان گذاشتم، مخالفت هاي شخصي ام را گفتم. من تصور مي کردم که خيلي آدم دگمي است! شايد هر آدمي به جز آقاي ده نمکي بود، نمي پذيرفت و مي گفت من مي خواهم صرفا يک فيلمي بسازم، تو نشد شخص ديگري. اما اين آدم پاي حضور من در اين فيلم ايستاد، برايش مهم بود الناز شاکردوست به عنوان بازيگر نقش اولش بازي کند.
شايد هر کس ديگري بود صرفا مي خواست، فيلمي بسازد و فروشي کند، اما اين آدم تحقيق کرده بود و برايش مهم بود....آقاي ده نمکي واقعا دلش آيينه خورشيد است. اين مرد، يک انسان به تمام معناست. آدمي است که سينما را مي شناسد، نيامده که صرفا يک فيلمي بسازد و دنبال شهرت و فروش اين حرف ها نيست. اين آدم آمده است که شايد رسالتي که قبلا در جنگ و جبهه به آن عمل کرده را تمام کند. مي خواهد براي نسل ما بجنگد.»
«الناز شاکردوست» در مورد تاثير فيلم بر مخاطب مي گويد: «100 درصد تاثيرگذار است. شايد به خاطر همين است که آدمي مثل مسعود ده نمکي، آدمي با اعتقاد، آدمي که بر خلاف خيلي ها که ما همه مان با آنها کار کرديم، آنها که همه يک نقابي زدند به اسم دين و ايمان تا بتوانند کارشان را پيش ببرند و در واقع چيز ديگري هستند، اين آدم فردي است که هر اعتقادي داشته يا نداشته ايستادگي کرده و هيچ وقت شعار نداده است. خودش بوده است و من به آدم هاي اين چنيني که نقاب ندارند، احترام مي گذارم. هر چه بودند خودشان بودند...»
شاکردوست درباره بازي اکبر عبدي در نقش روحاني هم مي گويد: «انتخاب اکبر عبدي براي روحاني فيلم، کاملا زيرکانه و هوشمندانه بود، چرا که اکبر عبدي اسطوره بازيگري ايران است و آن قدر محبوب است که با بازي کردن در اين نقش باعث مي شود تماشاگر، روحاني فيلم را دوست داشته باشد. شايد بسياري از آقايان بودند که خيلي دوست داشتند در اين فيلم نقش روحاني را بازي کنند نه نقش هاي ديگر را. اگر اين نقش را بازي مي کردند، فيلم به هدف اصلي اش نزديک نمي شد»
مجتبي اميني مديرتوليد و بازيگر فيلم رسوايي هم در مورد مراحل توليد اين فيلم مي گويد: «پروژه رسوايي 2 سال طول کشيد و پيش توليد خيلي طولاني داشت چون آقاي ده نمکي در مورد پيش توليد وسواس خاصي داشتند.»
«رسوايي»
نويسنده، تهيهكننده و كارگردان: مسعود ده نمكي، بازيگران: اكبر عبدي، الناز شاكردوست، محمدرضا شريفينيا و اسماعيل خلج.
خلاصه داستان: افسانه دختر جنوب شهري که به علت بدهي هاي مالي پدر زير فشار طلبکاران قرار دارد اقدام به دزديدن سفته هاي پدرش مي کند. در حين فرار با روحاني زاهدي آشنا مي شود. روحاني در مسير کمک به افسانه دچار مشکلاتي مي شود.
در توضيح فيلم آمده است كه مضمون فيلم دغدغههاي آرمان گرايانه و عدالت طلبانه است و در لايههاي زيرين، عرفانهاي كاذب را نفي ميكند... برخلاف سه فيلم قبلي ده نمكي كه در محدوده جنگ و تبعات آن واقع شده بود فيلم رسوايي فيلم جمع وجوري است در محدوده كوچه و خيابانهاي تهران و ده نمكي روايت خودش را از عدالت آرماني ارائه ميدهد. فيلم، دوم بهمن ماه يعني 10 روز پيش از آغاز جشنواره فيلم فجر براي برخي چهرههاي سياسي به نمايش درآمد.
در اين مراسم، ابراهيم حاتميكيا، غلامعلي حداد عادل، علي مطهري، الياس نادران، محسن رضايي، حجتالاسلام حميد رسايي، محمد علي رامين، حجتالاسلام تقوي، سردار رادان، سردار رباني، وحيد جليلي و تعدادي از بازيگران فيلم حضور داشتند. علي مطهري پس از ديدن فيلم گفت: «به نظرم در كل فيلم خوبي است و نظرم نسبت به آن مثبت است. فيلم آموزندهاي است و ميتواند براي جامعه مفيد واقع شود.»
ساير عوامل:
دستيار اول کارگردان: نورالدين گودرزي، برنامه ريز: فروزان جليلي، منشي صحنه: شيدا يوسفي، مدير توليد: مجتبي اميني، مدير فيلمبرداري: فرشاد گل سفيدي، طراح گريم: امير اسکندري، موسيقي: پيروز ازجمند، عکاس: بابک برزويه، طراح صحنه و لباس: مجيد ميرفخرايي، صدابردار: محمود خرسند، تدوين: سيد ميثم هاشم زاده، صداگذاري: عليرضا علويان.
ديگر بازيگران: كامران تفتي، مريم كاوياني، امير دژاكام، امير نوري، مجيد مشيري، آرزو افشار، تينا آخوندتبار، مهسا كاميابي، ارسلان قاسمي، عباس محبوب، محبوبه بيات، ابوالفضل همراه، فرامرز روشنايي، اسدالله يكتا، مختار سائقي، مجيد شهرياري، يوسف قرباني، داوود ناقور، احمد جليلنژاد، محبوبه تقويت، علي خيامي، مجتبي اميني، كمال سيد محسن، مليكا شعبان و...
دوشنبه 28 اسفند 1391 - 11:55