نقد و تحليل
صديقه مقدس پور
نيروي انساني ، مهمترين عنصر در هر سازمان است و چون همه اين نيروها، کارآمد نيستند، بنابراين نمىتوان به هر يک از آنها، هر کارى را واگذار کرد، بلکه بايد افراد را بر اساس معيارهاى خاص گزينش کرد و اينجاست كه مسئله شايسته سالارى مطرح مىشود.
مديران سازمان ها با به كار گيري افراد در جاى مناسب ، مي توانند به کارايى و اثربخشى مطلوب و مورد نظر دست يابند.
بر اين اساس اگر اعضاى سازمان احساس کنند که موقعيت موجود متناسب با شأن آنها نيست، قطعآ در انجام کارها کوتاهى كرده مثلاً ديرتر به کار مىآيند ، زودتر کار را تعطيل مىکنند يا غيبت مىکنند. بدينترتيب، مىتوان گفت اگر افراد در جايگاه شايسته خود قرار نگيرند، هيچگاه مفيد، اثربخش و کارا نخواهند بود. به عبارت بهتر ، در سازمان بايد شايستهسالارى حاکم باشد و افراد در پستهايى که شايسته و لايق آنهاست قرار گيرند، وگرنه اميد چندانى به موفقيت آنها و به تبع، موفقيت سازمان نمىرود.
شايستهسالارى عبارت است از: واگذارى کار به افراد، تحت شرايط، شاخصها و معيارهاي خاص.
قرآن كريم ، معيارهاي شايستهسالارى را ، ايمان، تقوا، علم، عدالت، راستگويى، بصيرت و بينش سياسى، اخلاق نيکو، مدارا، قاطعيت، انتقادپذيرى، تغافل، ايجاد اميدوارى و صبر و استقامت معرفي مي كند که در اين نوشتار به آنها اشاره مي شود.
معناى شايستهسالاري
شايسته، صفت است و به معناى لايق و سزاوار آمده است. (1)
سالار نيز به معناى سردار، رئيس، بزرگ، پيشرو و قافله و لشکر مىباشد. (2)
بنابراين، شايستهسالارى در لغت به معناى پيشرو بودن در لياقت و شايستگىهاست. به بيان ديگر، شايستگى در لغت به معناى «داشتن توانايى، مهارت، دانش، لياقت و صلاحيت» است. (3)
شايستهسالارى در اصطلاح عبارت است از: انتخاب مديران شايسته بر اساس توانمندىهاى معنوى، علمى و فنى، اجرايى و تجربه کارى. (4)
در حقيقت، شايستهسالارى عبارت است از: به كار گيري افرادى که از نظر «آگاهى و توانايى»، شايستگى لازم را دارند.
مي توان گفت شايستهسالارى يعني مجموعهاى از باورها، توانايىها، دانش و مهارت، خصوصيات شخصى و شخصيتى ، علايق فرد يا هوشمندى و استعداد که بعضى بيشتر قابل يادگيرى و برخى ديگر، کمتر قابل يادگيرى هستند.
شايستهسالارى از نگاه قرآن كريم و روايات اهل بيت (عليهم السلام) به مجموعه معيارها، شاخصها و صلاحيتها در حوزه اخلاقيات، باورها، گفتارها و رفتارها گفته مي شود که اگر کسانى از اعضاى سازمان واجد آن باشند، نسبت به افرادى که فاقد آنها هستند، اولى براى تصدى پستهاى سازمانى و حکومتى مي باشند.
اهميت و ضرورت
عملکرد افراد در هر سازمان متأثر از دو نوع رابطه است. كه اگر اين روابط براى افراد رضايتبخش باشد عملکرد ، اثربخشى و کارآيى آنها در سازمان افزايش پيدا مىکند. اما اگر اين روابط براى افراد سازمان رضايتبخش نباشند، نه تنها عملکرد آنان ضعيف شده و هيچگاه اثربخش نخواهد بود بلکه چه بسا موجب غيبت هاي متناوب شده و در نهايت منجر به ترك سازمان شود. اين دو نوع رابطه كدامند :
1- احساس رضايت دروني : پاداش درونى و رضايتبخشى افراد با يكديگر رابطه مستقيم دارد. هرقدر اين رابطه واقعبينانهتر باشد؛ يعنى افراد با تمام وجود نسبت به کار، حوزه کارى ، جايگاه و موقعيت خود در سازمان احساس رضايت کنند، به همان ميزان عملکردشان بهبود خواهد يافت.
2- احساس رضايت بيروني: ميان پاداش بيرونى و رضايتبخشى افراد نيز رابطه وجود دارد. به هر اندازهاى که افراد ديگر همانند ديگر اعضاى سازمان، افراد جامعه، خانواده و همسن و سالان، همدوره ها و نخبگان علمى، نسبت به کار، حوزه کارى و مقام و موقعيت افراد، نگاه مثبت داشته باشد به همان اندازه افراد احساس رضايت مىکنند و در نهايت به همان ميزان، عملکرد آنها بهبود يافته و در نتيجه اثربخشى و کارآيى سازمان افرايش پيدا مىکند.
يکى از عوامل مهم که موجب رضايتبخشى سازمان مىشود، «شايستهسالارى» است؛ و اينکه فرد با تمام وجود احساس کند که با توجه به تجربه و تخصص کارى، سابقه مديريتى و تحصيلاتى که دارد، در جايگاه واقعى و شايسته خود قرار گرفته، ضمن اينكه افراد ديگر نيز همين نگاه را به او داشته باشند؛ يعنى اعضاى ديگر سازمان، خانواده ها، همسن و سالان، همکلاسىها و... اين قضاوت را داشته باشند که وي با توجه به تجربه، مهارت و تخصصي که دارد، در جايگاه شايسته خود قرار گرفتهاست. در اين صورت عملکرد افراد بهبود پيدا کرده و اثربخشى و کارآيى آنان به شدت افزايش پيدا مىکند. بنابراين، شايستهسالارى و اينکه افراد در جايگاه واقعى و شايسته خود قرار گيرند، از اهميت زيادى برخوردار است.
جايگاه شايسته سالارى در اسلام
از نظر دين اسلام «شايستهسالارى» مقامي است که دستيابى به آن کارى بسيار سخت است، طوري که اگر کسى به آن دست پيدا کند، به بالاترين مقام و جايگاه دست يافته و بزرگترين افتخار را کسب کرده است. از اينرو، بسيارى از پيامبران از خدا تقاضا مىکردند که آنها را در زمره شايستگان قرار دهد. (5)
- حضرت يوسف پس از رسيدن به برترين پيروزىهاى ظاهرى، به پيشگاه خدا عرض مىکند:«تَوفَّنِي مُسلِمآ وَأَلْحِقني بِالصّالِحين ؛ مرا مسلمان بميران و به شايستگان ملحق کن.» (6)
- حضرت سليمان نيز با تمام جاه و جلالش عرض مىکند: «وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِکَ فِي عِبَادِکَ الصَّالِحِينَ؛ خداوندا، مرا به رحمتت در بندگان شايستهات داخل کن.» (7)
- حضرت شعيب، هنگامى که قراردادش با موسى تمام مىشود مىگويد: «سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ؛ به خواست خدا مرا از شايستگان خواهى يافت. » (8)
- حضرت ابراهيم (ع) نيز از خدا تقاضا مىکند که او را در زمره شايستگان قرار دهد: «رَبِّ هَبْ لِي حُكْمآ وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ» (9)
در آيات متعدد، خداوند متعال، پيامبران بزرگ را به قرار گرفتن در زمره شايستگان توصيف و مدح مي كند.
اهميت شايستگى در اسلام به حدى است که به همه مؤمنان دستور داده شده است در قنوت نمازهاى عيد فطر و عيد قربان به صورت دستجمعى از خداوند آن چيزى را بخواهند که بندگان شايسته آن را مىخواهند و از چيزى پناه ببرند که بندگان شايسته خدا پناه مىبرند:«الهم انى اسئلک خير ما سئلک عبادک الصالحون و اعوذ بک مما استعاذ منه عبادک الصالحون» (10)
از مجموع آيات و دعاها ، اينگونه استفاده مىشود که صالح بودن، عالىترين مرحله تکامل يک انسان است. اما منظور از صالح بودن، که تمامى اولياى الهى علاقهمند به دستيابى به آن هستند، چيست؟
آيتاللّه مکارم شيرازى در تفسير نمونه و در پاسخ به اين پرسش مىفرمايد: منظور از «صالح بودن»، شايستگى از نظر اعتقاد و ايمان، شايستگى از نظر عمل و شايستگى از نظر گفتار و اخلاق و غير آنهاست. (11)
بنابراين در قرآن كريم ، براي صالح بودن 4 شاخص معرفي شده است: 1- اعتقاد و ايمان 2- اخلاق 3- گفتار 4- اعمال
معيارهاى شايستهسالارى از ديدگاه اسلام كه در ابتداي اين نوشتار از آنان نام برديم، به نحوي به اين4 شاخص بر مي گردند.
مديرانى که اين شاخصها و معيارها يا برخى از آنها را داشته باشند، نسبت به کسانى که فاقد آنها مىباشند از شايستگى بيشترى برخوردارند. بسيارى از ناهنجارىهاى سازمانى و اجتماعى مانند فساد ادارى، کمکارى و ناکارآمدى به دليل اين است که مديران فاقد اين شاخص ها، معيار و شايستگىها در رأس کار قرار دارند. بنابراين، تأثير اين معيارها و شاخصها بر کارايى و اثربخشى مديريتى بسيار روشن است.
واژه «صالح» در قرآن کريم گاهي به معناى شايسته، در مقابل «فاسد» به کار مىرود. شايسته است يعنى فاسد نيست. البته اين فساد شامل تمامى انواع ظلمها و ستمها و كارهاي زشت مىشود. گاهى نيز صالح در برابر «سيئه» به کار مىرود. شايسته است يعنى گناهکار نيست.
مي توان اين گونه نتيجه گرفت كه مسئوليت هاى سازمانى و اجتماعى به افراد فاسد و گناهکار واگذار نمىشود ، زيرا صلاحيت و شايستگى به عهدهگيرى اين مسئوليت ها را ندارند.
در قرآن کريم انبياء و اولياء ، صالحان و شايستگان هستند.
در داستان حضرت ابراهيم (ع) آمده است که آن حضرت پس از گذراندن آزمونهاى الهى، از ناحيه خداوند بزرگ ، به مقام امامت رسيد: «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامآ » آنگاه حضرت دست به دعا برداشت و فرمود: خدايا! اين مسئوليت را به فرزندم نيز عنايت کن: «قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي» خداوند فرمود: افراد فاسد و ظالم شايستگى به عهده گرفتن چنين مسئوليت را ندارند: «قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» (12)
حضرت نوح (ع) خطاب به خداوند مىفرمايد : «وَنَادَى نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابُنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ ؛خدايا! فرزندم از اهل و خانواده من بوده و همانگونه که نعمتها، عنايات و رحمتت شامل حال من بوده شامل حال او نيز بگردان .»
خداوند در جواب مىفرمايد : «قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُکَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ؛ فرزندت از اهل تو نيست، زيرا او آدم ناشايست، گناهکار و فاسد بوده و سزاوار اينکه نعمت هاى من (مانند نجات يافتن از غرق شدن) شامل حال او بگردد، نمىشود.» (13)
اين آيه ، بيانگر آن است كه نه تنها مسئوليت هاى بزرگ سازمانى و اجتماعى به افراد ظالم، فاسد و ناشايست واگذار نمىشود، بلکه مزيتها و نعمت هاى نسبتآ اندک شخصى و اجتماعى (مانند نجات يافتن از هلاکت غرق شدن) نيز به افراد ناشايست تعلق نمىگيرد. اين امر نشان دهنده اهميت و جايگاه شايستگى و شايستهسالارى از نظر قرآن کريم مىباشد.
معيارها از نظر اسلام
دين مبين اسلام نسبت به ساير اديان، اعم از الهى و غيرالهى، از کمال، تماميت و شايستگى برخوردار است تا جايى که قرآن کريم مىفرمايد: «دينى غير از اسلام پذيرفته نمىشود.» (14)
رهبران دين اسلام نيز نسبت به رهبران ساير اديان شايستگى بيشترى دارند. امام صادق (ع) مىفرمايد: «فردى يهودى از پيامبر (ص) پرسيد: آيا شما افضل هستيد يا موسى بن عمران که با خداوند صحبت کرد و دريا را برايش شکافت و ابرها بر او سايه افکند و عصا در دستش اژدها شد؟ پيامبر اکرم (ص) فرمودند: تعريف از خود درست نيست، ولى همين مقدار بدان که اگر توبه آدم قبول شد و کشتى نوح در دريا غرق نشد، حضرت ابراهيم در آتش نسوخت، حضرت موسى از اژدها شدن عصايش نترسيد، به خاطر توسل به من و خاندان من بود. اى يهودى، اگر موسى در زمان من بود و ايمان به نبوت من نمىآورد، ايمان او به خدا سودى نداشت و پيامبر بودنش نفعى نمىرسانيد. » (15)
هم چنين امت پيامبر (ص) نسبت به پيروان ساير اديان شايستگى بيشترى دارند: «كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ؛ شما بهترين امت هستيد. » (16)
بنابراين، اگر اسلام از تمام اين جهات شايسته است، قطعآ در باب حکومت و اداره جامعه نيز نسبت به ساير نظام ها برترين است. اسلام در مورد نحوه حکومت دارى معيارهايى دارد که بر اساس آنها مىتوان افراد شايسته را شناسايي كرد و با مديريت صحيح، ضريب موفقيت سازمان و کارايى و اثربخشى آن را افزايش داد.
1- ايمان
حضرت علي (ع) در پاسخ به سؤالى درباره تعريف ايمان مىفرمايد : «وَ سُئِلَ عَنِ الْاِيمَانِ فَقَالَ الْاِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْب وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَان وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَان ؛ عبارت است از: شناخت با قلب، اقرار با زبان، و عمل با اعضا و جوارح.» (17)
اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد: « الْاِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّك عَلَى الْكَذِب حَيْثُ يَنْفَعُك وَ أَلَّا يَكُونَ فى حَدِيثِكَ فَضلٌ عَنْ عَمَلِك وَ أَنْ تَتَّقِىَ اللَّهَ فى حَدِيث غَيرِك ؛ از نشانههاى ايمان اين است که راست بگويى، آنگاه که تو را زيان رساند، و دروغ نگويى آنگاه که تو را سود رساند، آنکه بيش از مقدار عمل سخن نگويى، و چون از ديگران سخن گويى از خدا بترسى» (18)
خداوند متعال در مورد شايستگى افراد مؤمن نسبت به ساير افراد مىفرمايد: «لَيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُم قِبَلَ الْمَشرِقِ والْمَغرِبِ ولَـكِنَّ الْبِرَّ مَن آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ وَالْمَلائِكه وَالْكِتابِ وَالنَّبِيِّين ؛ نيکوکارى آن نيست که روى خود را به سوى مشرق و يا مغرب بگردانيد، بلکه نيکى (شايستگى) در آن است که کسى به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و کتاب آسمانى و پيامبران ايمان آورده باشد.» (19)
اين آيه ، علاوه بر بيان ارزش اصل ايمان، با بيان مصاديق ايمان (خدا، معاد، ملائکه، قرآن و انبيا) اظهار مىدارد که افراد، با اعتقاد به آنها شايستگى پيدا مىکنند. دليل اينکه ايمان ، موجب شايستگى افراد مىشود اين است که فرد مؤمن هدفش روشن بوده و راهى که او را به آن هدف مىرساند نيز روشن است. او هيچگاه راه مستقيم را رها نکرده و به بيراهه نمىرود.
طبيعتآ چنين کسى، با افراد و جامعه صادق بوده و هيچگاه تلاش نمىکند آنها را با هر نيرنگ و حيلهاى که شده در راستاى منافع خود، هدايت کند. در مقابل، افراد غيرمؤمن تلاش مىکنند ديگران را در جهت منافع خود جهت بدهند.
آيه ديگرى که بيانگر شايستگى افراد مؤمن نسبت به غيرمؤمن مىباشد، آيه 22 سوره ملک است که مىفرمايد:«أَفَمَن يَمْشِي مُكِبّآ عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشِي سَوِيّآ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيم؛ آيا کسى که به رو افتاده حرکت مىکند، به هدايت نزديکتر است، يا کسى که راست قامت در صراط مستقيم گام برمىدارد و پيش مىرود؟»
اين آيه افراد مؤمن و کافر را با هم مقايسه مىکند. برخى، مظهر آن دو (مؤمن و کافر) را پيامبر (ص) و ابوجهل مىدانند. (20)
در حقيقت افرادى که هدف و راه رسيدن به آن را بهتر مىشناسند و در يک مسير هموار، با سرعت بالا و با قدرت کامل حرکت مىکنند، شايستگى بيشترى نسبت به کسانى دارند که هدف را درست نمىشناسند و موانع آن را درست درک نمىکنند و راه رسيدن به آن را درست نمىبينند و سرعت و دقت لازم را ندارند.
مقام معظم رهبري ، حضرت آيتاللّه خامنهاى درباره لزوم اين ويژگى شايستهسالارى (ايمان) در سلسله مراتب نظامى مىفرمايد :«فرماندهان بايد در نيروهاى مسلح خصوصيات لازم را براى فرماندهى داشته باشند يا دارا شوند... اين خصوصيات در درجه اول ايمان است. فرمانده بىايمان، به درد فرماندهى نمىخورد، ظرفيت ايمانى به قدر شغل کارى که به او محول مىکنيد، بايد داشته باشد؛ اگر نداشت، فايدهاى ندارد، بارها اين را تکرار کرديم، ضربهاش را خورديم، خورديد، ديديد. هر چه سطح کارايى بالاتر مىآيد، بايستى ايمان بيشتر باشد.» (21)
بنابراين، يکى از معيارهاى شايستگى ايمان است. کسانى که اين ويژگى و خصوصيت را داشته باشند، نسبت به کسانى که فاقد آن هستند شايستگى بيشترى دارند. اين معيار مىتواند به عنوان يک شاخص ارزشيابى براى ساير معيارهاى شايسته سالارى تلقّى شود، يعنى اگر ايمان بود، ساير معيارها نيز ارزش دارند و اگر نبود، برخى ديگر از معيارهاى شايستگى مانند «علم» در عين وجودشان، نه تنها مفيد نيستند، بلکه مضر نيز خواهند بود.
2- تقوا
دومين معيار شايستگى «تقوا» است. افراد داراي اين ويژگى نسبت به کسانى که فاقد آن مىباشند، شايستهترند ، چنانکه خداوند مىفرمايد: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبآ وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَاللَّهِ أَتْقَاكُم؛ اى مردم! ما شما را از يک مرد و زن آفريديم و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم تا يکديگر را بشناسيد، (اينها ملاک شايستگى نيست) گرامىترين (شايستهترين) شما نزد خداوند با تقواترين شما نزد خداوند دانا و آگاه است» (22)
اين آيه ، شايستگى را در اصل و نسب و قبيله نمىداند، بلکه معيار را تقواى الهى مىداند. بنابراين، از نظر قرآن معيار شايستگى انسان امتيازات ظاهرى و مادى، همچون انتساب به قبيله معروف و معتبر يا داشتن مال و کاخ و يا مقامات بلند اجتماعى و سياسى نيست؛ زيرا همه اينها امور متزلزل و مادى زودگذر هستند و آيينى آسمانى همچون اسلام هرگز نمىتواند اينها را معيار شايستگى قرار دهد.
تقوا نه تنها پيش از علم و دانش و ساير معيارهاى شايستهسالارى، قرار دارد، بلکه در رأس همه ارزشهاى اخلاقى ـ که امروز در سازمانها، بسيار مورد توجه هستند ـ قرار دارد.
حضرت على(ع) ميان تقوا و موفقيت و دستيابى به اهداف، رابطه قايل است و معتقد است که تقواپيشگان بهتر و زودتر مىتوانند به مقصود نايل آيند: «فَمَن أَشْعَرَ التَّقْوى قَلْبَهُ بَرَّزَ مَهَلُه وَ فَازَ عَمَلُهُ فَاهْتَبِلُوا هَبَلَها؛ کسى که جامه تقوا بر قلبش بپوشاند، کارهاى نيکوى او آشکار شود، و در کارش پيروز گردد. پس در به دست آوردن بهرههاى تقوا فرصت را غنيمت شماريد. » (23)
امام علي (ع) در خطبه 193 نهجالبلاغه به صراحت يادآور مىشود که اهل تقوا نسبت به ديگران شايستهترند؛ زيرا آنان رفتارى از خود نشان مىدهند که ديگران از آن عاجزند: «فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ ... قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَه وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَه وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَه وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِيفَه وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَه؛ اما پرهيزگاران در دنيا داراى شايستگى و فضيلتهاى برترند، سخنانشان راست، پوشش آنان ميانهروى، و راه رفتنشان با تواضع و فروتنى است ... دلهاى پرهيزگاران اندوهگين، و مردم از آزارشان در امان، تنهايشان لاغر، و درخواستهايشان اندک، و نفسشان عفيف و دامنشان پاک است.»
اميرالمرمنين علي (ع)، تقوا را دواى هر نوع درد فردى، سازمانى و اجتماعى مىداند که افراد مىتوانند تمامى دردهاى خودشان را با آن درمان کنند: «فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِكُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِكُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِكُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِكُمْ وَ جِلَاءُ عَشَا أَبْصَارِكُمْ وَ أَمْنُ فَزَعِ جَأْشِكُمْ وَ ضِيَاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِكُمْ ؛ همانا تقوا و ترس از خدا، داروى بيمارى هاى دلها، روشنى هاى قلب ها، و درمان دردهاى بدن ها، مرهم زخم جان ها، پاککننده پليدى هاى ارواح، و روشنايى بخش تاريکى چشم ها، و امنيت در ناآرامىها و روشنکننده تاريکىهاى شماست. » (24)
بر اساس فرمايش حضرت على (ع)، انسان متقى، مىتواند دردهاى سازمانى، سياسى، اقتصادى، فرهنگى، روانى و اجتماعى را شناسايى کرده و به درمان آنها کمک کند.
3- علم
سومين شاخص شايسته سالاري، «علم و آگاهى» است . يعنى کسى که علم و آگاهى دارد، نسبت به کسى که فاقد آن است، از شايستگى بيشترى برخوردار است.
در روايات ، علم ، نه تنها موجب شايستگى افراد تلقّى مىشود، بلکه علم منشأ هر نوع فضيلت و خوبى و مايه مباهات فرشتگان الهى بر اهل علم است.
علم، زمينه تخلق به اخلاق را فراهم آورده و باعث احياى دين مي شود. از اينرو، در بسيارى از روايت، عالمان و وارثان پيامبران و حتى در برخى از روايات برتر از آنان معرفي شدهاند.
رسول اکرم (ص) مىفرمايند: «عالمان وارثان پيامبرانند؛ زيرا پيامبران درهم و دينارى به ارث نگذاشتهاند و تنها چيزى که به ارث گذاشتهاند علم است که اگر کسى از آن بهرهور شود بهره فراوانى برده است.» (25)
حضرت (ص) هم چنين مىفرمايد: «حاملان علم در دنيا جانشين پيامبرانند و در آخرت در شمار شهدا قرار دارند.» (26) كه از اين بيان ، مي توان به جايگاه رفيع و شايستگى علما نسبت به ساير افراد و همچنين رابطه آنها با انبيا پي برد.
به دليل همين معيار است که خداوند، طالوت را در ميان بنىاسرائيل به عنوان حاکم انتخاب مىکند: «وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِکا ؛ و پيامبرشان به آنها گفت: خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث و انتخاب کرده است.» مردم سؤال و انتقاد کردند که طالوت امکانات ندارد، پس چگونه به عنوان حاکم برگزيده شده است: «قَالُوَاْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ؛ گفتند : چگونه او بر ما حکومت کند، با اينکه ما از او شايستهتريم، و او ثروت زيادى ندارد؟!» خداوند در جواب مىگويد: خداوند به جاى اين عناوين انتسابى و ثروت، دانش و تدبير کشوردارى و نيروى جسمانى فوقالعادهاى به طالوت بخشيده است که شما فاقد آنها هستيد، از اينرو، او نسبت به شما شايستهتر است: «قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيم؛ گفت: خدا او را بر شما برگزيده، و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشيده است.» (27)
درباره اينکه عالم نسبت به غير عالم شايستگى بيشترى دارد، آيات بسيارى وجود دارد مانند: «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُون ؛ آيا کسانى که مىدانند و کسانى که نمىدانند يکسانند؟» (28)
اکنون سؤالى در اينجا مطرح مىشود اين است كه موضوع اين علم (معلوم) که يکى از معيارهاى شايستگى در اداره سازمان و جامعه به شمار مىآيد، چيست؟ آيا اگر کسى همه علوم طبيعى را بداند و تمام قواى طبيعت را کشف کند، يا موسيقى را خوب بداند، شايستگى پيدا مىکند؟ به طور مسلم پاسخ ، منفى است. يعنى با اين علوم، شايستگى براى اداره حاصل نمىشود. منظور از اين علم، علم به احکام و قوانين اسلام و اجراى آن است.
از نظر امام خمينى چون حکومت اسلام، حکومت قانون است، براى زمامدار علم به قوانين لازم مىباشد. يعني اولاً، بايد عالم به احکام اسلام و قانوندان باشد و ثانيآ، بايد عدالت داشته و از کمال اعتقادى و اخلاقى برخوردار باشد. از نظر امام اين امر علاوه بر دلايل شرعى، دلايل عقلى نيز دارد ، زيرا حکومت اسلامى حکومت قانون است، نه حکومت اشخاص بر مردم. اگر زمامدار مطالب قانونى را نداند، لايق حکومت نيست، چون اگر تقليد کند، قدرت حکومت شکسته مىشود و اگر نکند، نمىتواند حاکم و مجرى قانون اسلام باشد. (29)
4- عدالت
يکى ديگر از معيارهاى شايستگى «عدالت» است. يعنى کسى که عادل است، نسبت به کسى که ظالم است، شايستهتر است. هنگامي كه خداوند حضرت ابراهيم (ع) را مورد آزمايش قرار داد و آن حضرت هم سرفراز از آن بيرون آمد، خداوند خطاب به او فرمود: من شما را امام قرار دادم. حضرت ابراهيم(ع) گفت: خدايا فرزندانم چه؟ آيا آنها را نيز به عنوان امام و پيشوا منصوب مىفرمايى؟ خداوند در جواب فرمود : مديرانى را که من منصوب مىکنم بايد عادل باشند، و چون فرزندان شما عادل نيستند، بلکه ظالم مىباشند، نمىتوانند اين مقام را تصاحب کنند «قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِين» (30)
ذريه و فرزندان حضرت ابراهيم(ع) در نسلهاى بعدى، پس از آنکه اين معيار از شايستگى را پيدا کردند، خداوند مقام امامت را به آنها داد. در قرآن کريم آمده است: «وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلّآ جَعَلْنَا صَالِحِينَ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا؛ اسحاق و يعقوب را به عنوان نعمتى افزون به او بخشوديم و همه را از شايستگان قرار داديم؛ و آنان را پيشوايانى قرار داديم که به فرمان ما هدايت مىکردند.» (31)
اين آيه پيام مهمى براى جوامع انسانى و به ويژه اسلامى مىتواند داشته باشد و آن اينکه تا ، کسى شايستگى مقامى را پيدا نکند، بر اساس رابطه سالارى آن مقام را به او ندهيد؛ زيرا چنين افرادى به جاى اينکه کارها را اصلاح کنند، خرابتر مىکنند.
5- صداقت
يکى از معيارهاى شايستگى «راستگويى» است. اين ويژگى در آيات بسيارى از قرآن کريم آمده است. وقتى حضرت موسي (ع) نزد فرعون آمد و او را دعوت به حق کرد، براى اينکه به عنوان يک مدير ، اعتماد ديگران را به خود جلب کند، مىفرمايد: من «راستگو» هستم؛ از اينرو شما بايد سخنم را بپذيريد و دعوتم را اجابت کنيد.
اميرالمؤمنين (ع) به عنوان مدير پس از پيامبر ، درباره خود، خطاب به افراد تحت مديريتش مىفرمايد: «و الذى بعثه بالحق و اصطفاه على الخلق، ما أنطق الّا صادقا؛ سوگند به آنکه او را به حق برانگيخت و بر آفريدگان برگزيد، که جز به راستى سخن نمىگويم.»
از مجموع آيات و روايات اين حقيقت به دست مىآيد که شايسته است يک مدير در گفتار و کردار خود صداقت داشته باشد تا هم آنانى که از نظر سلسله مراتب در مافوق او قرار دارند و هم افرادى که زير نظر او فعاليت مىکنند، به او اعتماد کنند. اعتماد متقابل، شرط اساسى موفقيت در هر کار جمعى و ادارى مىباشد.
6- بصيرت
يکى ديگر از شاخص هاي شايستگى از نظر قرآن کريم «بصيرت» است.
منظور از بصيرت، احساس ويژهاى (نور) است که شکوفايى آن انسان را به انجام کار از طريق ديگران قادر مىسازد و او را داراى هنر مديريت مىنمايد. (32)
کسانى که واجد اين بصيرت و نور باشند، مىتوانند نقش تعيينکننده در تصحيح برخوردهاى اجتماعى اداره سازمان و جامعه داشته باشند.
خداوند در قرآن مىفرمايد:«أَوَ مَن كَانَ مَيْتآ فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورآ يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مِثَلُهُ فِي الظُلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا ؛ آيا کسى که مرده (دل) بود و زندهاش گردانيديم و براى او نورى پديد آورديم تا در پرتو آن در ميان مردم راه برود، چون کسى است که گويى گرفتار در تاريکىهاست و از آن بيرون آمدنى نيست؟» (33)
از اين آيه استفاده مىشود که اين نور بصيرت نقش نور چراغ را ايفا مىکند؛ همانگونه که نور چراغ راه را از چاه مشخص مىکند، نور بصيرت نيز به افراد بينش اجتماعى مىدهد که با افراد گوناگون سازمان، گروهها و جامعه و همچنين با مسائل و پيشامدهاى مختلف سازمانى و اجتماعى چگونه برخورد کنند. اين نور به رهبران و مديران راه صحيح را ارائه مىنمايد.
از حضرت على (ع) نقل شده که پيامبر اکرم (ص) فرمود: «بيشتر دعاى من و دعاى پيامبران پيش از من اين دعا بود... خداوندا! در قوه شنوايى من نور قرار ده و در قوه بينايىام نور عنايت کن و دلم را نورانى فرما. »
و امام سجاد (ع) مىفرمايد: «خدايا! نورى به من عنايت کن که در پرتو آن در جامعه حرکت کنم و با آن در تاريکىها راه يابم. » (34)
حال اين سوال مطرح مي شود اين نور چگونه پديد مىآيد تا افراد از طريق آن، آنچه ناديدنى است ببينند؟ پاسخ اين است که خداوند با فراهم شدن سه شرط اين نور را به بندگان خود عنايت مىکند :
- شرح صدر (افزايش ظرفيت فکرى و روحى) :
حضرت موسى(ع) براى رسيدن به اين نور بصيرت از خداوند طلب شرح صدر مىکند:«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي؛ پروردگارا، سينهام را بگشاى » (35)
يا خداوند خطاب به پيامبر اکرم (ص)مىفرمايد: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ؛ آيا من به تو اين شرح صدر را ندادم؟» (36)
- تقوا و ايمان :
راه ديگر براى رسيدن به نور بصيرت، تقوا و ايمان است؛ يعنى اگر کسى ايمان به خدا، قيامت و پيامبران الهى، کتب آسمانى و فرشتگان داشته باشد و تقواى الهى را پيشه کند (واجبات الهى را انجام دهد و از محرمات او چشمپوشى نمايد)، خداوند اين نور بصيرت و قدرت تشخيص را به او عنايت مىکند:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَيَجْعَل لَكُمْ نُورآ تَمْشُون ؛ اى کسانى که ايمان آوردهايد، از خدا پروا داريد و به پيامبر او بگرويد تا از رحمت خويش شما را دو بهره عطا کند و براى شما نورى قرار دهد که به برکت آن راه سپريد. » (37)
7- بينش سياسى
اگر افراد واجد بينش سياسى باشند ، نسبت به كساني که فاقد آن هستند، شايستگى بيشترى براى مديريت سازمان و جامعه خواهند داشت.
منظور از بينش سياسى با توجه به معناى ريشه «سياست»، يعنى تدبير امور جامعه، قيام به اصلاح امور و دورانديشى، اين است که با شناخت دقيق مصلحت افراد، سازمان ها و جامعه، به اصلاح آنها قيام نموده تا بتواند از اين طريق در شرايط و موقعيتهاى مختلف امور آنها را به طور مناسب تر و شايسته تر تدبير و مديريت کند.
بنابراين سياست از لوازم اجتناب ناپذير مديريت است و تنها کسى مىتواند به طور شايسته از عهده اداره گروه، سازمان و حکومت برآيد که بينش سياسى داشته باشد.» (38)
ضمن اين که بينش سياسى متفاوت از معيارهاى هاى ديگر مانند علم و بصيرت است، زيرا منظور از علم ،قوانين و مقررات موجود و منظور از بصيرت ،نورى است که خداوند به وسيله کسب معنويت در اذهان افراد قرار مىدهد. اما منظور از بينش سياسى، درک و فهم نکته هاى بسيار حياتى و پيچيده است که از طريق نگاه جامع و نظاممند و تجزيه و تحليل مجموعه پديده هاى سياسى و اجتماعى با توجه به حوادث گذشته، حال و آينده به دست مىآيد.
حضرت على (ع) در اينباره مىفرمايد:«من حسنت سياسته دامت رياسته؛ کسى که بينش سياسى خوبى داشته باشد، رياستش تداوم مىيابد.» (39)
8- اخلاق نيکو
«حسن الخلق» يکى از معيارهاى شايستگى از نظر اسلام است.
براى «حسن خلق» دو معنا ذکر شده است: 1- ملکه ثابت در نفس که صدور کارهايى را که از نظر عقلا و شرع نيکو هستند تسهيل مىکند. (40) 2- خوش برخورد بودن. (41)
حسن خلق به عنوان يکى از معيارهاى شايستگى، در معناى دوم آن است. با توجه به اين معنا ،امام صادق (ع) در پاسخ شخصى که از ايشان خواسته بود تا حسن خلق را براى او تعريف کند، مىفرمايد: حسن خلق يعنى با مردم با فروتنى برخورد کنى، سخنت عطرآگين باشد، و با برادر دينى خود با چهره باز و بشاش ملاقات نمايى.»
بر اين اساس افرادى که خوش برخورد هستند ، نسبت به افرادى که فاقد اين ويژگى اند، شايستگى بيشترى دارند که مسئوليت و مديريت سازمان و جامعه را به عهده گيرند. انبياي الهي در دوران رسالت خود خوش برخوردترين فرد با همه افراد جامعه بودند و به خصوص پيامبر اکرم (ص) با برخورد شايسته خود توانست با جذب مردم نيمه وحشى ، تندخو و بداخلاق و پراکنده ، از آنها امتى متحد ، نيرومند و نمونه بسازد.
از نظر قرآن کريم، عمدهترين عامل جاذبه پيامبر برخوردهاى خوب و شايسته ايشان بود. قرآن کريم در اينباره مىفرمايد: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّآ غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِک ؛ پس به برکت رحمت الهى با آنان نرمخو و پرمهر شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعآ از پيرامون تو پراکنده مىشدند.» (42)
اين ويژگى، همانگونه که در اوليا و انبيا به صورت بسيار برجسته وجود داشته و چه بسا با اخلاق نيکو و برخوردهاى شايستهشان، افراد بسيارى را جذب اسلام کردند، در مديران جامعه اسلامى نيز بايد مورد عنايت قرار گيرد.
9- رفق و مدارا
منظور از رفق و مدارا ، نرمش در برخورد با ديگران است.
رفق و مدارا تنها يک موضوع اخلاقى به معنى ملايمت در برخورد با ديگران نيست، بلکه به هدفى بزرگ تر، يعنى رهنمود سياسى و حکومتى نيز اشاره دارد.
روايات بسيارى در اين باره از ائمه معصومين (ع) وجود دارد.
به عنوان نمونه امام صادق (ع) مىفرمايد: «کسى که سياست رفق و مدارا را در کارهايش به کار گيرد، هرچه از مردم بخواهد به آن نايل مىآيد.» (43)
پيامبر اکرم (ص) نيزمىفرمايد : «ما گروه انبيا از جانب خداوند مأموريت داريم که با مردم مدارا کنيم، همانگونه که مأموريم واجبات الهى را انجام دهيم.» (44)
افرادى که از اين ويژگى برخوردارند، نسبت به کسانى که فاقد آن هستند (يعنى با ديگران با سختى، خشونت و تندى برخورد مىکنند)، شايستگى بيشترى براى تصدى امور سازمان و جامعه دارند.
10- قاطعيت
منظور از قاطعيت اين است که مدير و افراد تحت مديريت او ، در تصميمگيرى قاطع بوده و هيچگونه ضعف و ترديدى از خود نشان ندهد. يعني زماني كه تمامى جوانب قضايا را مورد بررسى قرار داد ، بايد به آنچه که تصميم گرفت و صلاح تشخيص داد، قاطعانه عمل كند» (45)
از نظر اسلام، کسى که اين ويژگى را داشته باشد نسبت به کسانى که فاقد آن هستند، براى تصدى امور شايستگى بيشترى دارد.
اين قاطعيت هيچ منافاتى با رفق و مدارا ندارد؛ زيرا در اسلام هم قاطعيت شرط مديريت است و هم رفق و مدارا.
مدير شايسته کسى است که هم در برخورد، نرم، ملايم و پرحوصله باشد و هم در تصميمگيرى، قاطع .
11- انتقادپذيرى
انتقادپذيرى يعني «مدير بايد به همکاران و افراد تحت مديريت خود اجازه انتقاد بدهد ،انتقاداتى که به شيوه مديريت و اقدامات او مىشود، با دقت و انصاف و حوصله ،مطالعه کند و اگر انتقاد وارد بود، ضمن اعتراف به اشتباه خود ، حرکت خويش را تصحيح کند.» (46)
حضرت على (ع) اگر چه معصوم و برى از هرگونه خطا و اشتباه بود، اما به افراد تحت مديريت خود توصيه مىکرد چنانچه انتقادى نسبت به کارهاى او دارند بدون کوچکترين دغدغه بيان کرده و مطمئن باشند از کسى، به خاطر انتقادش رنجيدهخاطر نمىشود؛ حضرت مىفرمايد: «با من به گونهاى که با جباران و گردنکشان سخن مىگويند سخن نگوييد و انتقاداتى را که از افراد عصبانى پنهان مىکنند، از من پنهان نسازيد، و با من با تملق و چاپلوسى رفتار نکنيد و نپنداريد که اگر انتقاد درستى به من داشته باشيد پذيرفتن آن بر من دشوار است، و گمان مبريد که من از شما درخواست بزرگ نمودن خود را دارم؛ زيرا کسى که شنيدن سخن حق و عدل بر او دشوار و سنگين مىآيد عمل کردن به حق و عدل بر او دشوارتر است. پس، از گفتار حق و مشورت به عدل خوددارى نکنيد؛ زيرا من نزد خود برتر نيستم از آنکه خطا کنم و از خطا در کار خويش ايمن نيستم، مگر که خداوند کفايت کند مرا از آنچه او مالکتر است به آن از من.» (47)
12- چشم پوشي از خطاي ديگران
يکى از معيارهاى شايستگى افراد ، چشم پوشي آنان از خطاي ديگران است.
مديران ، در بسيارى از موارد، چه در زندگى خانوادگى و چه در زندگى اجتماعى از مسائلى که اهميت چندانى ندارند، چشم پوشى مىکنند و آنها را ناديده مىگيرند. بديهى است که اگر والدين به هر نوع رفتار و کردار فرزندانشان اشکال بگيرند، يا اگر مديران به مسائل پيش پاافتاده به افراد سازمان اشکال بگيرند ، اولاً وقار و شخصيت خود را نزد فرزندان و افراد سازمان از دست داده و ثانيآ، آزادى افراد را سلب نموده و روح ابتکار و خلاقيت از آنان گرفته مىشود؛ زيرا آنان هيچگاه اجازه و جرئت نزديک شدن به هيچ نوع کار را به خود نمىدهند و احتمال مىدهند که مورد سرزنش قرار گيرند.
شايان ذکر است که اين نحوه برخورد، در برخوردهاى اجتماعى نه تنها عيب نيست، بلکه يک هنر نيز هست، به ويژه در مديريت يک امر ضرورى و اجتنابناپذير به شمار مىآيد.
حضرت على(ع) مىفرمايد: «يکى از شريفترين کارهاى شخص بزرگوار غفلت نمودن از چيزى که مىداند» (48)
13- اميدوارى
يکى از معيارهاى شايستگى ،اين است که فرد، هم خود اميدوار باشد و هم ديگران را به تحقق اهداف اميدوار کند.
پيامبر اکرم(ص) در اينباره فرمودند: «آرزو براى امت من رحمت است. اگر آرزو نبود، هيچ مادرى فرزندش را شير نمىداد و هيچ کس درختى نمىکاشت.» (49)
اميد ، نقشي اساسي در کار و تلاش انسان براي ادامه زندگى دارد، به گونهاى که اگر اين عنصر را از دست بدهد، هيچ تلاشي نخواهد کرد.
يک مدير شايسته ، مديرى است که هم خود به تحقق هدف اميدوار باشد و هم بتواند افراد تحت مديريتش را در نيل به مقصود اميدوار سازد. به كار گيري هر چه قوي تر عنصر اميد در مديريت ، موجب افزايش درصد احتمال به تحقق هدف مي شود.
بر همين اساس است که خداوند بزرگ به عنوان شايستهترين و بالاترين مقام مديريتى در جهان، به بندگان ، دستور مىدهد که هيچگاه از رحمت و عنايت او مأيوس نشوند: «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعآ؛ بگو اى بندگان من که بر خويشتن زيادهروى روا داشتهايد، از رحمت خدا نوميد مشويد. در حقيقت، خدا همه گناهان را مىآمرزد.» (50)
14- صبر و پايداري
يکى ديگر از معيارهاى شايستگى «استقامت و صبر در راه رسيدن به هدف» است و کسيکه در راه رسيدن به اهداف مقاومتر است، شايستگى بيشترى نيز دارد.
حضرت على (ع) صبر را از بزرگترين عوامل براى رسيدن به خواستهها و اهداف مىداند: «الصبر فى الامور بمنزلة الرأس من الجسد فاذا فارق الرأس الجسد فسد الجسد، و اذا فارق الصبر الامور، فسدت الامور؛ نقش صبر در کارها همچون نقش سر در بدن است. همانگونه که با جدا شدن سر از بدن، بدن فاسد مىشود، وقتى صبر را از کارها جدا کنيم کارها تباه مىشوند.» (51)
پيامبر اکرم (ص) صبورترين مدير در طول تاريخ جامعه انسانى است. آن حضرت در پاسخ عمويش ابوطالب که خواسته مردم قريش را ـ مبنى بر اينکه محمّد بايد از تبليغ دين جديد دست بردارد ـ به او ابلاغ کرده بود، فرمود : «عمو جان! به خدا سوگند، اگر آفتاب را در دست راست من، و ماه را در دست چپ من قرار دهند (يعنى سلطنت تمام عالم را در اختيار من گذارند) که از تبليغ آيين و تعقيب هدف خود دست بردارم، هرگز برنمىدارم و هدف خود را تعقيب مىکنم تا بر مشکلات فايق آيم، و به مقصد نهايى برسم و يا در طريق هدف جان بسپارم.» (52)
اگر مقاومت حضرت رسول اكرم (ص)،حمايت هاي حضرت خديجه (س) و همکارى صادقانه و فداکارانه حضرت على (ع) در اوايل ظهور اسلام نبود، اسلام پا نمىگرفت و به فتحهاى بزرگ دست نمىيافت.
مطالعه سيره عملى انبياي الهي و ائمه معصومين گوياي اين حقيقت بوده که يکى از معيارهاى شايستگى، صبر و مقاومت در برابر سختىها و مشکلات است. کسانى که اين ويژگى را دارند ، در بحرانها و تحولات ، پيروز و سربلند از صحنه بيرون مىآيند.
از آنچه تاكنون بيان شد ، به اين نتيجه مي رسيم كه در عالم هستي، هر چيز با نظم و چينش خاص، در جايگاه مناسب خود قرار دارد. همين امر موجب شده که آنها، کارايى متناسب خودشان را داشته باشند. اگر انسانها بخواهند جايگاهي درخور شأن خود در صحنه سازمان و جامعه داشته باشند، بايد به معيارهايى كه اشاره شد آراسته شوند. معيارهايي كه از نظر اسلام ، براى انسان مزيت و شايستگى مىآورد .
از ديدگاه قرآن کريم افرادى که داراى اين معيارها هستند نه تنها شايستگى براى مديريت فعلى دنيا را دارند، بلکه حتى حاکميت آينده دنيا نيز از آنِ آنان و وراثت کل زمين خاص شايستگان مىباشد. قرآن کريم مىفرمايد: «وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ ؛ ما در «زبور» پس از ذکر (تورات) نوشتيم که بندگان شايسته من وارث (حکومت) زمين خواهند شد.» (53)
ذكر اين نكته ضروري است ، يک مدير شايسته لازم است تمامى اين ويژگىها را دارا باشد و صرف داشتن يک يا چند ويژگى کافى به نظر نمىرسد. مديرى شايسته مديريت است که خود جامع جميع اين صفات بوده و در انتخاب همکاران خود اين ويژگىها را مدنظر قرار دهد .
پينوشتها:
1- حسن عميد، فرهنگ عميد، ج 2، ص 1284
2- همان، ص 1150
3- رضا حقپناه، «شايستهسالارى در نظام علوى»، انديشه حوزه، ش 32و33، ص 193
4- کريم اسدسنگابى، «شايستهسالارى»، انتشارات صف، ش 118، ص 25
5- آيت الله مکارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، ج 16، ص 251
6- سوره يوسف، آيه 101
7- سوره نحل ، آيه 19
8- سوره قصص ، آيه 27
9- سوره شعرا،آيه 83
10- مفاتيح الجنان ، شيخ عباس قمي، قنوت نماز عيد فطر
11- تفسير نمونه، ج 16، ص 251
12- سوره بقره، آيه 124
13- سوره هود، آيه 46-45
14- سوره آلعمران، آيه 85
15- تفسير جامع، ج 1،ص 151
16- سوره آل عمران ، آيه 110
17- نهجالبلاغه، حكمت 227
18- همان، حكمت 458
19- سوره بقره، آيه 177
20- تفسير نمونه، ج 24، ص 349
21- سيداحمد خاتمى، مديريت از ديدگاه قرآن و حديث، ص 27
22- سوره حجرات،آيه 13
23- نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 132
24- نهجالبلاغه، خطبه 198
25- کلينى، الکافى، ترجمه سيدجواد مصطفوى، ج 1، ص 42
26- همان
27- سوره بقره، آيه 247
28- سوره زمر، آيه 9
29- امام خمينى، ولايت فقيه، ص 48
30- سوره بقره، آيه 124
31- سوره انبياء، آيه 73-72
32- محمدى رىشهرى، اخلاق مديريت در اسلام، ص 47
33- سوره انعام، آيه 122
34- صحيفه سجاديه، دعاى 21
35- سوره طه، آيه25
36- سوره انشراح، آيه 1
37- سوره حديد، آيه 28
38- محمدى رىشهرى، اخلاق مديريت در اسلام، ص 58
39- محمدى رىشهرى، ميزان الحکمه، ترجمه حميدرضاشيخى، ح 9001
40- فيض کاشانى، محجهالبيضا، ج 5، ص 96
41- محمدى رىشهرى، اخلاق مديريت در اسلام، ص 63
42- سوره آل عمران، آيه159
43- ميزان الحکمه ، ح 7390
44- ميزانالحکمه، ح 7324
45- محمدى رىشهرى، اخلاق مديريت در اسلام، ص 81
46- همان ، ص 86
47- نهجالبلاغه، خطبه 193
48- محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 75، ص 69
49- ميزانالحکمه، ح 673
50- سوره زمر، آيه 53
51- ميزانالحکمه، ح 10064
52- جعفر سبحانى، فروغ ابديت، ج 1، ص 268
53- سوره انبياء ، آيه 105
يكشنبه 13 اسفند 1391 - 10:0