كتاب
ضياء آراسته
پوليكوشكا
نويسنده : لئون تولستوي
ترجمه : رضا عقيلي
چاپ و شمارگان : سوم 90- 1500
ناشر : موسسه انتشارات اميركبير
رمان پوليكوشكا در چهارده بخش به قلم لئون تولستوي درباره بردهاي كه با زن و پنج كودك خردسالش در ملك ارباب زندگي ميكند. وي روزي در حين ارتكاب دزدي گرفتار ميشود . پس از آنكه در حالي كه بردگان ديگر و همسايگانش نسبت به وي بياعتماد بودند ، يك روز خانم ارباب او را به شهر ميفرستد تا پولي را از نزد كسي به وي برساند. پوليكوشكا در راه بازگشت پاكت پول را گم ميكند و با اين واقعه داستان ادامه پيدا ميكند . حواث بعدي داستان به گونهاي است كه پوليكوشكا را تا پرتگاه مرگ سوق ميدهد و خانواده او را به نابودي ميكشاند .
لئون تولستوي رمان خود را با گفتگويي از مباشر داستان آغاز ميكند :خانم بسته به ميل مبارك است . ولي اين امر براي خانواده دوتلوف كه همگي جوانهاي شجاع و باشهامتي هستند بسياراسفانگيز است. چنانچه يكي از بردگان را بعنوان « عوض » ندهند يك نفر از سه جوان آن خانواده قادر نخواهند بود از خدمت سربازي فرار كند. حالا همه آنها را نشان ميدهند . بعلاوه بسته به ميل مبارك است.تولستوي در ادامه داستان خود به تشريح وضعيت مباشر املاك خانم ارباب ميپردازد كه اصلا ً برده بوده و صورتش را كاملا ً تراشيده و ردنگوت زشتي مثل ردنگوت همه مباشرها به تن كرده است. شب يكي از شبهاي پاييزي است كه در برابر خانم ايستاده است تا گزارش امور دهكده را به عرض مافوق خود برساند. تولستوي در ابتداي رمان به خواننده گوشزد ميكند كه از نظر خانم مفهوم كلمه« گزارش » همانا شنيدن امور جاري و صدور دستور براي آينده است ولي از نظر اگور ميخالويچ مباشر كه اين كار تشريفات سادهاي ميداند معناي گزارش در گوشهاي سيخ ايستادن و به سوي نميكت بلند راحتي روكردن و تحمل شنيدن يك مشت لاطائلات بي سر و ته را داشتن است كه در جواب هر حرفي كلمه « ان شاءالله » را ميبايست تحويل ارباب داد.
در بخشي از رمان پولكوشكا ميخوانيم :
مباشر به دنبال مامور پليس و كشيش فرستاد و يك مستحفظ نيز همان جا گذاشت.
آكسيوتكا دخترك خدمتكار « بالا » را با چشماني از حدقه درآمده از سوراخي كه در ديوارانبار بود داخل را مينگريست و با وجودي كه مطلقا ً چيزي نميديد نميتوانست از آنجا دل بركند و نزد خانم بازگردد.
آگانيا خدمتكار پيشين خانم ارباب ، چاي ميخواست تا اعصابش را تسكين دهد و دائما ً گريه ميكرد. مادربزرگ كه نامش آنا بود با دستهاي ماهر و خپلهاش كه روغني بود ، جنازه كودك را روي ميز گذاشت. زنها نزديك آكولينا ايستاده و با سكوت به او نگاه ميكردند . بچهها در گوشهاي كزكرده و مادرشان را تماشا ميكردند و گاهي فريادهاي جگرخراشي ميكشيدند و لحظهاي بعد ساكت شده و دوباره چشم به مادر ميدوختند و بيشتر خود را درون آلونك ميكشيدند.
« خانم ارباب ! خانم ارباب ! »
همه دوباره جمع شدند و خود را عقب كشيدند تا راه را باز كنند و خانم بتواند از آنجا بگذرد . ولي همه ميخواستند بدانند كه خانم چه خواهد كرد . خانم با چهرهاي رنگپريده و چشماني كه گريه سرخ شده بود ،قدم به دالان نهاد و به آكولينا نزديك شد. دهها كله از سوراخ در همديگر را ميفشردند. زني آبستتن را آنچنان فشار دادند كه نالهاش درآمد ولي از آنجا نرفت و به زودي توانست جاي خوبي در صف جلو براي خود پيدا كند.
مگر ممكنست خانم ارباب را در آلونك آكولينا تماشا نكرد ؟ اين موضوع براي بردگان نظير آتش بازي پايان نمايش منظرهاي عالي وديدني است ، اما تماشاي خانم ارباب در لباس تور ابريشمي كه قدم به داخل آلونك آكولينا بگذارد ، از آن عاليتر و ديدنيتراست . خانم ارباب نزديك آكولينا رفت و دستش را گرفت . آكولينا به شدت دستش را از دست خانم بيرون كشيد به طوري كه از اين حركت بردگان پير با حالتي سرزنش آميز سر را تكان دادند ، خانم ارباب گفت : آكولينا ،تو چند بچه داري ، قدري به فكر خودت باش .
پوليكوشكا به قلم لئون تولستوي و با ترجمه رضا عقيلي در چاپ سوم خود با شمارگان 1500 نسخه و با قيمت 1590 تومان توسط موسسه انتشارات اميركبير به چاپ رسيده استد.
دوشنبه 18 دی 1391 - 11:32