گفتگو
محمد عصاريان
گفتگو با حجت الاسلام محمدرضا زائري
هيچ انساني بدون امنيت نميتواند به ادامهي حيات خود اميدوار باشد. چه در دنياي خارجي و چه در دنياي مجازي. موضوع امنيت يکي از مهمترين مؤلفههاي نيازهاي بشري است و اين خصوصيات امروز در دنياي سايبر نيز محسوب و ملموس است. اخبار و آمار امنيتي شدن فضاي سايبر مدتها است که جزو اخبار اول صبح و رسانهها شده و بسياري نيز بر اين عقيده هستند که اين آغازي است بر جنگ سايبر بين دولتها و نام آنرا گذاشتهاند جنگ جهاني سوم.
امروزه انسانها شاهد فراگيري بي سابقه رسانهها و وسائل ارتباط جمعي نوين و مدرن هستند بالطبع آنها نيز در معرض شديدترين امواج رسانهها قرار دارند. گرچه که رسانهها ذاتاً کارکردي دوطرفه و دوسويه دارد اما بيشترين حجم بهره گيري از آن در دست نظام سلطه قرار دارد. چنانچه با جرأت ميتوان گفت حفظ و گسترش قدرت استکباري نظام سلطه به حضور رسانهها وابسته است. رسانهها پل ارتباطي و به نوعي وسيلهي تسلط بر افکار و اراده و احساسات بشري دوران معاصر هستند مراکز رسانههاي استکبار که به مدرنترين فناوري جهاني مجهزند. از يک سو ابزاري براي اجراي عمليات رواني قدرتها عليه ملتها و دولتهاي مستقل هستند و از سوي ديگر وسيلهاي براي کنترل تضعيف جهت دهي و هدايت جوانان در سراسر جهان محسوب ميشوند.
اما به راستي جنگ نرم چيست؟ تکنيکها و روشهاي اجرائي آن کدامند؟ و چرا مقامات کاخ سفيد براي اجراي آن اين چنين برنامه ريزي مدوني دارند؟ جنگ نرم در حقيقت شامل هرگونه اقدام رواني و تبليغات رسانهاي است که جامعه يا گروه هدف را نشانه ميگيرد و بدون درگيري نظامي و گشودن آتش رقيب را به انفعال يا شکست واميدارد. اصطلاح جنگ رواني که خود مقولهاي مفصل است با شيوهها و شگردهاي متنوعي اجرا ميشود و بايد آنرا يکي از اشکال و زيرمجموعههاي جنگ نرم دانست. جنگ رايانهاي و اينترنتي و راه اندازي شبکههاي راديوئي و تلويزيوني و . . . نيز اشکال ديگر جنگ نرماند.
حجت الاسلام محمدرضا زائري يکي از معدود افرادي است که در جامعه نان صداقتشان را ميخورند. وي که در خانوادهاي دغدغه مند بزرگ شده است و با شاگردي بزرگاني دغدغه مند چون اشعريها دوران طلبگي را هم با دغدغه سپري کرد. خانهي روزنامه نگاران جوان يکي از نخستين فعاليتهاي مهم و صد البته با برکت حاج آقا زائري بود. توجه و تخصص وي به اين حوزه ما را واداشت تا مقوله جنگ نرم و سخت را با وي در ميان بگذاريم تا دغدغههاي وي را نيز در اين باره شنونده و منعکس کننده باشيم:
- وقتي قرار است بحث راجع به جهاد در فضاي مجازي باشد بايد ابتدا (جهاد) و بعد (فضاي مجازي) مدنظر را تعريف کنيم.
زندگي و عالم و دوران حيات انسانها عرصه تقابل دو وجهه و جبهه حق و باطل است و تمام حرکتها و پوششها و تقابلهاي انساني در اين روياروئي تعريف ميشود. طبيعتاً انبياء و پيشوايان حق تمام اصرار و کوشش و تلاششان اين بوده که مردم را با شيوه نيکو و گفتار صحيح و روش مسالمت آميز به سمت حق دعوت کنند اما طبيعتاً جبهه باطل در برابر اين دعوت آرام نمينشيند. از اين جاست که روياروئي و جنگ و ستيز آغاز ميشود. جبهه باطل براي مقابله با انبياء که مردم را آگاه ميکنند و براي روياروئي با حاملان پيام حق که رسالتشان آگاه سازي و بيداري مردم است برابر باطل به جنگ و ستيز ميروند. در طول تاريخ اين جنگ و ستيز وجود داشته است و بسياري از انبياء و اولياء الهي به بدترين شيوهها به قتل رسيدهاند. درگيريها و جنگهاي خونين رخ داده است. در زمان ظهور اسلام که آيات شريفه قرآن کريم شاهد و ناظر اين تقابل و روياروئي بين حق و باطل است همين ماجرا تکرار ميشود قرآن کريم در عين حال که به شکلي صريح و قاطع اصرار دارد که دعوت به اين حق بسيار نظام مند و براساس ضوابط و بسيار مسالمت آميز صورت بگيرد در عين حال خيلي قاطع صريح و جدي واقعيت بيروني را در نظر ميگيرد و از اين درگيري و جنگ و ستيز صحبت ميکند. واقعيت اين است که اين ستيز رخ ميدهد و در عين حال که قرآن دائماً تأکيد دارد که شما آغازگر جنگ نباشيد در عين اينکه تأکيد دارد با شيوه نيکو با آن برخورد کنيد در عين اينکه تأکيد دارد دشمني که با شما وارد جنگ شده اگر قصد صحبت کردن با شما را داشت اگر خواست حرف شما را بشنود به او امان بدهيد که بشنود دوباره برش گردانيد به محل امني که به لشگرش برگردد تا فرداي قيامت نگويد که من حرف آنان را نشنيدم و نميدانستم که چه ميگويند! با اين تفاسير اگر دشمن آمد و سنت شکني کرد و به جبهه، جريان و موضع و موقعيت مسلمين حمله و طغيان و تعدي کرد ديگر هيچ گونه سستي و انفعالي را نشان نميدهد. تأکيد قرآن کريم و دستورات الهي بر اين است که هر توان و قدرت و توشهاي که ميتوانيد پيدا کنيد براي مقابله با دشمن احتياط کنيد و مراقب باشيد که ميخواهد شما را نابود کند جاي ديگر ميگويد وقتي ديديد که دشمن به سوي شما راه افتاد و لشگرکشي ميکند روي خودتان را برنگردانيد و خودتان را به ندانستن نزنيد همهي اينها تأکيداتي است براي مقابله با دشمن . . . در اين باره صراحتاً تعبيري در قرآن آمده است قرآن به دو گونه روياروئي اشاره ميکند: يک گونه روياروئي سنگين و سخت که به تعبيري شايد فيزيکي و محسوس تعبير شود اما مسئله بسيار مهم اينجاست . . . ! که قبل از آنکه بگويد سبک و نرم! بايد براي همه نوع روياروئي آماده بود و بايد با جنگ نرم به پيکار با دشمن رفت.
- قرآن کريم با تأکيداتي که دارد ما را مجاب ميکند که آماده باشيم ميگويد با هر شرايطي که داريد اگر پير و جوان هستيد و در خط مقدم ميتوانيد پيکار کنيد بايد اسلحه بر دست بگيريد. اگر نميتوانيد با فکر کردن و نوشتن و کارهاي تبليغي و . . . با اين رويکرد دقيقاً جنگ نرم و سخت را توضيح دهيد:
در جنگ حقيقي ادوات جنگ مشاهده ميشود کشتن و کشته و جانهاي مردم درگير است اين تعريف کاملاً روشن و شفاف است جنگ حقيقي بمب و موشک است و اسارت و جانبازي و شهادت. اما چون خط قرمزي آشکار دارد تکليف مقداري مشخصتر و روياروئي آسانتر است. اما وقتي که اين جنگ و پيکار و ستيز جنبه مجازي پيدا ميکند يعني در روي زمين اتفاق و روياروئي و جنگ و پيکار رخ نميدهد يعني توپ و تانک و آر پي جي نيست به ظاهر کسي کشته نميشود و جسمها و بدنها آسيب نميبيند پيکار و جنگ و ستيز جنبه پنهان پيدا ميکند ما در اين جنگ با مقداري مرزهاي ناشناخته روبرو ميشويم در شکل ديگر از جنگ مرزها را ميشناسيم و ميبينيم تکليفمان روشن است شايد به همين دليل است که طي سالهاي اخير پيکارها و ستيزها به اين سمت ميرود. هزينهاي که در شکل قبلي جبهه باطل بايد کرد به ميدان سخت ميآيد و با کساني روبرو ميشود که ميديد وطنشان اشغال ميشود و عزيزانشان پرپر مي شود. مثلاً ميبينيم هنوز است که هنوز امريکا تبعات و تاوان جنگ ويتنام را ميدهد . . . عدهاي از نيروهايش را از دست داده و خيلي از مسائل اقتصادي و سياسي و . . . پيدا کرده است. در دهههاي اخير خيلي روشنتر و واضحتر شکل و ترتيب اين روياروئيها به سمت جنگ سرد و نرم و مجازي هدايت ميشده است. و دليل آن هم اين است که اين هزينهها را ندارد. به اين ترتيب شايد جبههاي جبههي مقابل خودش را فتح کند بدون آنکه توپ و تانکي در کار باشد بدون آنکه اسم اشغال و اشغال گري در ميان باشد و بدون اينکه طرف مقابل و نسلهاي بعد از آنان کينهاي از برخي بر دل داشته باشند.
بنابراين شخص ميآيد و اين جبهه را فتح ميکنند و دِلها را مسحور خودش ميکند و آن چيزي که ميخواسته است محقق ميشود. بدون آنکه کسي حس کند جنگي رخ داده است از اين جهت خيلي مقبولتر است البته هزينهاي که دارد براي اين جبهه بسيار سنگين است آنطرف با هزينه و آسيب کمتري به خواستههاي خودش ميرسد و اين طرف ضربه محکمتري خورده است در شکل قبلي کشته و مجروح ميشدند اما در اين شکل اتفاقاً سر و شکل خانهها بسيار بهتر ميشود يا لزوماً تخريبي صورت نميگيرد چه بسا افراد ظاهري از بين نميروند اما روح و فکر و انديشه و ذهن طرز تفکراتشان دستخوش تغييرات گستردهاي ميشود. اينجا ديگر سلاح توپ و تفنگ نيست سلاح رسانه است سلاح ابزارهاي ارتباطاتي است.
- اهميتي که دشواري اين جنگ را بيشتر ميکند کجاست؟
دشواري اينجاست که شناخت خطوط جنگ مشخص نيست. مرزها روشن و مشخص نيست اين اتفاقي است که در حال رخ دادن است و مختص ما ايرانيها يا مسلمانها هم نيست واقعيتي است که حتي با تعابيري هم چون تعامل فرهنگي و تفاعل فرهنگي نميشود توجيهش کرد. قصه جديدي است که نميشود ناديدهاش گرفت. اما روياروئي بسيار سخت و دشواري است اشاره کرديد به قرآن و نگاه او به دوست و دشمنش، نکتهاي که قرآن به آن تأکيد ميکند اين است که اگر قرار است حملهاي صورت بگيرد از سوي ما نباشد اين مسئله بايد از سوي دشمن باشد يعني ما در مقام دفاع هستيم پيش از اينکه حملهاي صورت بگيرد ميخواهم بدانم اين صورت انگاري که از طرف برخي نسبت به ما مبني بر دشمن و هجوم صورت ميگيرد آيا هزينههاي ما را بيشتر نميکند؟ شما هم اشاره کرديد که هزينههاي جنگ بسيار زياد است ما پس از سي و چند سال که از انقلاب ميگذرد جنگ تن به تن را هم تجربه کرديم وقتي که دو جبهه وجود دارد و منفعتي است منفعتي تهديد شده روياروئي و جنگ اجتناب ناپذير است يعني اين واقعيتي است که نميشود ناديدهاش گرفت که دشمني هست جنگي هست و روياروئي نيز وجود دارد ما تنها راهي که ميتوانيم دشمن را تغيير دهيم اين است که يا جبهه را تغيير دهيم يا آنکه جبهه را به دشمن واگذار کنيم. خيلي جاها برخي قائل به اين نکته هستند يعني براي آسايش خودشان حاضرند چيزي را بدهند. طرف ميگويد ميخواهم در زندگي دنيوي خودم راحت زندگي کنم. از طرفي دزدي هم آمده و به داشتههاي من طمع دارد. من تصميم ميگيرم که بدهم تسليم شوم و زندگي کنم اين واقعيتي است که با آن درگير هستيم به باور يک جبهه که لزوماً ديني هم نيست و در تاريخ وجود داشته و در زمان معاصر ما هم هست را اگر نگاه کنيم ميبينيم که از نيروئي معنوي تبعيت ميکنند مثلاً غيرتي به خاکشان دارند يا انگيزه ديگر معنوي دارند که باعث ميشود تسليم نشوند حال ما به خاطر يک انگيزه الهي بيشتر از اين يعني اينکه ما زندگي را محدود به دنيا نميکنيم باورها و عقايدي داريم که تشويق ميشويم به ايستادگي، پس گزينهي مقاومت را انتخاب ميکنيم. بديهي است که آغازگر جنگ نيستيم براي آنکه ما منفعت و طمع مادي به داشتههاي ديگران نداريم که بخواهيم ستيزه و جنگي را آغاز کنيم اما از طرفي وجود دشمن را هم نميتوانيم ناديده بگيريم دشمني که پشت مرزهاي فيزيکي و مادي و حتي نامحدود و ناپيداي ما ايستاده و طمع دارد و در مقابل پيکار و جنگ است.
اما اينجا يک افراط و تفريطي مشخص ميشود يک مشکل افراط اين است که ما کوتاهيها و بي عرضگيها و مشکلات خودمان را با وجود دشمن توجيه کنيم اين کار را قرآن صراحتاً نهي ميکند. قرآن ميگويد به تناسب اين روياروئي سختي و جديت داشته باشيد . . . پس اگر من کوتاهي ميکنم اين تقصير من است. بسياري کوتاهيهاي خودشان را به گردن دشمن مياندازند. اين هم شکلي افراطي است. يعني جائي که من بايد کاري ميکردم و نکردم تقصير را به گردن وجود دشمن بياندازيم. اين طور ميخواهم نقص خودم را بپوشانم. جائي که دشمن هست و من حضورش را احساس ميکنم و تهاجم را ميبينم باز ناديده بگيرم و خودم را به خواب غفلت بزنم. اين که انسان دشمني را که نيست تصور کند و به تصور دشمن آسايش خودش را برهم بزند غلط است. و آن هم دشمن و خطري را که بيخ گوشش هست را ناديده بگيرد و بعد در پي خبري شکست بخورد هم غلط و نادرست است.
فرض بگيريد که اصلاً در عالم واقع دشمن نيست در اين صورت توهم دشمن و توجيه هرچيزي با حضور دشمن غلط است فرض بگيريد دشمني هست در اين صورت نديدنش غلط است همه اين را قبول دارند که بيشترين منفعت يک دشمن در جنگ اين است که در جبهه مقابل و داخل عدهاي حضور دشمن را انکار کنند. يک دزد که ميخواهد به خانهاي بزند بيشترين نفعش در اين است که کسي دزدگير و چراغها را خاموش کند و بگويد که بخوابيد که خبري نيست . . . اين مسئله به اين بستگي دارد که اصلاً شما دشمن را در نظر بگيريد يا خير! اگر دشمني واقعاً هست با تهاجم و هجومش و جنگ و طمعش را ميبينيم نديدنش غلط است. اين مبنا و قاعده است اما اينکه در عمل چه اتفاقي ميافتد بخشي کاملاً مجزا است. چون به روحيه و شخص برميگردد احتمالاً با خيلي از دوستاني که ممکن است ايرادها و انتقادهائي در اين فضا داشته باشند صحبت ميکنيم ميبينيم که در اصل اين قضيه قصه اخلاقي نداريم هيچ کس نميگويد من با دشمن مشکل ندارم بگذاريد بيايد و هر کاري خواست بکند. کسي که بيشترين نقدها را دارد امروز از خواندن سرود (اي ايران) خوشحال ميشود. و برايش غرورآفرين است شهدائي که جانشان را براي آب و خاک و اعتقاد و اين ميراث هزينه کردهاند اما در جزئيات که با آنان روبرو ميشويم اختلاف بوجود ميآيد. منتها زماني هم مي شود که با نظرات سليقهاي برخورد ميشود. اين سليقهاي برخورد کردن را بايد جدا نگاه کنيم. چرا که اين موضوع و مسئله به اين صورت نيست که دشمن وجود ندارد بلکه جنگ و درگيري هست اما کسي که ديده بان شما است شايد دوست نديده يا ترسو بوده يا ترسيده و هول کرده و جبهه را به هم ريخته است.
شهيد آويني تعبيري دارد که زيباست تعبيري براي زماني که ويدئو آمد و ممنوع شد. ايشان ميگويد اين موضوعي است که ما بعداً هم به آن خواهيم رسيد. کسي از دشمن ميترسد که دشمن را يک موش حقير و ترسو ديده باشد وقتي با دشمن روبرو ميشود ميبيند که دشمن يک گربه است و ميترسد. اما اگر کسي دشمن را يک ببر تصور کند برايش آماده است و ديگر با ديدن يک گربه تقصيرها را به گردن ديگري نمياندازد و به اندازه کافي گردن کلفت خواهد بود. چون براي بيشتر از اينها آماده شده است بخشي از مشکلات ما در عملياتها و مصاديق بيروني تحقيق و شناخت کساني است که متولي امر بودهاند. وقتي از جبهه فرهنگي و جنگ نرم و جهاد مجازي صحبت ميشود خوب شعار ميدهند. اما در عمل اينطور نيستند اين را بايد دانست که ما بالاخره با همين افراد بايد به ميدان برويم. قابل فهم و قابل درک است که نميشود انتظار داشت که مقام معظم رهبري شخصاً خودشان بيايند وسط ميدان و از اداره صدا و سيما و مطبوعات و سينماها را اداره کنند. با سازمان تبليغات اسلامي و وزارت ارشاد يا دهها نهاد ديگر را سرپرستي کنند. آدمهائي در سطوح مختلف مديريتي از وزرا و رؤسا و . . . مسئولان کلان تا مديران مياني و مديران صنفي و عملياتي حجم بالائي از افراد هستند. اين افراد گاهي شخصيتشان و عملشان و درک و شناختشان و نگاهشان باعث ميشود اتفاقاتي بيافتد اين واقعيت است شعار ميدهند و خوب هم شعار ميدهند اما در ميدان عمل که وارد ميشوند اقتضاعاتش را در نظر نميگيرد اگر جنگ سخت ميدان جنگ دارد ميداني در ميدان جنگ نرم هم داريم. ميدان ما در اين جنگ ميدان رسانه است.
- بحث هم همين جاست که عملاً اين کار نميشود؟
اين يعني اينکه کسي از شلمچه بيايد و بگويد از فلان جا به بعد چون دشمن وجود دارد ما وارد نميشويم. ما در جنگ سخت از ابتدا پذيرفتيم که کساني که اينجا کشته ميشوند مجروح و زخمي ميشوند در جنگ سخت اگر کسي کشته شد و مجروح شد او را ملامت نميکنيم بلکه با تمام توان از او قدرداني ميکنيم تهمت نميزنيم و مسخره نميکنيم و يا اينکه او را متهم به اينکه با جبهه دشمن همکاري کرده است نميکنيم. اما ما در جنگ نرم نميپذيريم که تلفات بدهيم يا آسيب ببينيم. به محض اينکه کسي آبرويش ميرود يا مشکلي پيدا ميکند خودمان کمک ميکنيم که او را به جبهه دشمن سوق دهيم. خودمان انواع و اقسام تهمتها را ميزنيم و اقتضاعات اين جنگ نرم را در نظر نميگيريم در آن جنگ سخت ما با اين ديد ميرفتيم که جانمان را فدا کنيم اما در خيلي از موارد با عزت و شخصيت زندگي کنيم و از هيچ چيزمان مايه نگذاريم و فقط خودمان را براي روبان قيچي کردن و مصاحبه کردن و يا سخنراني کردن آماده کنيم. طبيعي است که اين ديدگاه محقق نميشود.
- يعني ما ريسک پذيري نداريم در اين حوزه . . . ؟
در اين عرصه فرماندهان مياني مشکل اساسي ما هستند ما ميبينيم که در اين جبهه قرار بوده است که مجاهدت کنند آمادهاند در بحث جريان خليج فارس و مسائل مشابه و متعدد ديگر جوانان متديني داريم که با پول توي جيبيشان حضور دارند و باور دارند که امروز خاکريزها عوض شده است و اين کساني هستند که هميشه حضور داشتهاند فرماندهاني هم که نگاه جدي دارند و با بيداري و هوشياري به اين مقوله توجه ميکنند و اعلام هوشياري ميکنند. اما به نظر ميرسد کساني که قرار بوده فرماندهان مياني باشند و عمليات را اداره کنند و به نوعي واسطه فرماندهان اصلي و سرباز کف ميدان بين اينها ارتباط قطع است. فرماندهي بيدار است و سربازان هم در محيط جنگ نرم هستند اما اين فرماندهان مياني يا خوابند يا غافلاند يا مشغول مسائل حاشيهاي هستند ما اگر به اصل جنگ عقيده داشته باشيم کسي را به خاطر اينکه چهرهاش شکل خاصي است اخراج نميکنيم يا به عقب بازنميگردانيم وقتي شب عمليات است خودمان را به چيزهاي کوچک و ريز نبايد مشغول کنيم. در حاليکه دشمن دارد به ما حمله ميکند و ما را نابود ميکند. اين يعني همان چيزي که شعار ميدهيم درباره جنگ نرم اما قضيه را خيلي بسيط و ساده در نظر گرفتيم.
- اما ما بر اين باوريم.
کدام باور را مطرح ميکنيد. مقولاتي مثل فيلترينگ مشکل ما نيست مشکل اصلي ما نداشتن نقشه راه در جهاد مجازي است.
- باورمان بر اين است که چراغ روبروي ما قرآن است وقتي به انقلاب ژاپن نگاه ميکنيم شخصي به نام ميجي از انديشمندان دوره خودش مشورت ميگيرد يا به شعاري واحد براي انجام امور مي رسند حال آنکه ما در قرآن و مکتبمان سرشار از اين عبارات و جملات هستيم پس چطور نقشه راه نداريم؟
نه بحث خط سير به معناي خطوط کلان نيست بحث بر سر اين است که آيا ما در جنگ نرم ميدانيم دشمنان ما کي هستند توان و تعداد قدرتهاي ما چه چيز است يا نه؟ از چه زاويهاي ضربه بزنيم و از چه زاويهاي ضربه بخوريم. مشکل ما اينها است در جهاد مجازي هم مثل جهاد فيزيکي اصل و مبنا باور و موضع ما است که تغيير نميکند ما شکل جهادمان تغيير کرده ما همچنان نياز به بصيرت و آگاهي و معرفت داريم و ايمان. همچنان تبعيت از فرماندهي و مقام معظم رهبري داريم درست عين روزهاي جنگ سخت و مشکل به تعبير من اين است که آنها که فرماندهان مياني هستند داراي شناخت و در واقع رفتار درست و صحيحي نيستند همين خطوط کلي و کلان که ميفرمائيد در قرآن کريم داريم اگر عمل نکنيم ضربه ميخوريم. يعني تمام دعوا بر سر عمل کردن است. قرآن ميگويد اگر دشمن به سوي شما ميآيد خودتان را به خواب غفلت نزنيد ضعف ما در شکافهائي است که از جبهه خودي در برابر دشمن داريم. در واقع در اين جهاد مجازي طرف اطلاعات عملياتش مشکل دارد . . . به طور طبيعي آسيب خواهد ديد. شناختش، شناخت طبيعي نيست. اگر در جهاد حقيقي با کوهي روبرو باشيد و آنرا به فرض تپه فرض کنيد وقتي پاي کوه ميرسيد متوجه ميشويد براي جائي که دو ساعت وقت گذاشته بوديد دو روز طول ميکشد برويد . . . پس طبيعي است که از پا ميافتيد. محاسبه غلط شما همهي مراحل بعدي را با مشکل مواجه خواهد کرد مشکل اين است کسي دارد اين حوزههاي مياني را فرماندهي ميکند که شناختي از جهاد و جهاد حقيقي مجازي ندارد. اين طرف همه را دچار مشکل ميکند و فکر ميکند با فيلتر کردن يک سايت همه را دچار يک مشکل ميکند. فکر ميکند در اين ميدان جنگ حقيقي اگر بيايد و ديواري بکشد جلوي دشمن را خواهد گرفت. در حاليکه دشمن با هواپيما آمده است و بمبهاي خودش را هم ريخته است و رفته . . . در کشورهاي اروپائي هم به عنوان مثال قفل کودک و . . . گذاشتهاند و ساز و کارهائي را هم در نظر گرفتهاند. يادمان باشد که کساني که صرفاً بخاطر اينکه افراد متديني هستند و دلشان ميسوزد و وارد اين جريانات ميشوند و اختيارات را همراه بودجههاي کلان در دست ميگيرند حتي ميدان جنگ هم با آنها است و اين ما را دچار مشکل ميکند. من معتقدم جهاد هست چون دوستاني هستند که ميگويند اين حرفها را از خودتان درآوردهايد . . . نه. من اعتقاد دارم که جهاد و جنگ هست و دشمن جبهه مقابل نشسته و از فرصتها استفاده ميکند معني حرفم اين نيست که از پنتاگون نشستهاند و فيس بوک طراحي ميکنند يعني اينکه فيس بوک به عنوان پديدهاي بروز پيدا کرد آنها هم استفاده ميکنند کارشان را خوب انجام ميدهند. اما ما کارمان را ضعيف انجام ميدهيم. سؤال من اين است که آيا جبهه مقابل ما حاضر است براي فرماندهي مقطعي از عمليات کسي را بگذارد که به عمرش يک وبلاگ هم نداشته است؟ در حاليکه ما به راحتي کسي را ميگذاريم در بخشي از حوزه کتاب و نشر و جاهاي ديگر که تازه ميخواهد کار ياد بگيرد! مشکل ما دقيقاً اينجاست.
چهارشنبه 29 آذر 1391 - 11:51