گفتگو
شيما حسن زاده
گفتگو با صديقه سلمان
خانوادهام به طور ذاتي از استعداد هنري برخوردار بودند چنان که برادر ارشد از دوران کودکي ماشينهائي ميساخت که هنوز هم آنها را نگاه داشته و نوعي طراحي صنعتي و کار هنري محسوب ميشود. در عين حال صرف سليقه هنري و ديد ظريف ساير اعضاي خانواده نيز همراه تأثيري بر اين امر دارند. با وجود اينکه خود به طور آگاهانه به هنر نپرداخته بودند. اما در کارهاي فرزندان بسيار مشوق و حامي بودند و چنان که استعدادي در آنها ميديدند نه تنها ممانعتي در بين نبود بلکه از تلاش و شکوفائي فرزندان حمايت هم ميکردند.
در چنين خانوادهاي بود که در نخستين روز فروردين ماه سال 1345 در شهر قم او به عنوان آخرين فرزند متولد شد زمانيکه خانواده در شهر تهران ساکن شدند او نوزادي پنج و شش ماهه بود درباره آموزش نقاشي ميگويد: در اين زمينه آموزش و پرورش خاصي برايم مهيا نشد کلاس نرفتم و بيشتر اين استعداد ذاتي است اما نظرم اين است که از استعدادم آنگونه که بايد استفاده نکردم در دوران کودکي از نقاشي غافل نبود و مثل خيلي از بچههاي در جمع خانواده و دوستان و فاميل با تشويق مواجه ميشد و برايشان نقاشي ميکرد دوره راهنمايي و ابتدائي را در دو مدرسه عباس پرويز و شهريار در محله نارمک گذراند و با شروع جنگ و سپس اسارت برادر دوران دبيرستان را هم در مدرسه مهديه شهر قم گذراند در مدرسه نقاشيهايش بهترين بود و از جمله فعاليتهايش به کارهاي فرهنگي روزنامه ديواري جشنهاي دهه فجر ميتواند اشاره کند و اينکه حتي نقاشيهاي دوستانش را هم انجام ميداده است در امتحانهاي نقاشيشان شرکت ميکرده است و گاهي نمرههاي آنان از خودش بيشتر ميشده است! و ادامه ميدهد: به طور خاصي کلاس نرفتن و فضا هم در مدارس براي پرورش و رشد اين استعدادها فراهم نبود البته کلاسهائي در بيرون از مدرسه برگزار ميشد ولي من هرگز از اين کلاسها استفاده نکردم و تنها به مدرسه ميرفتم و برميگشتم. در يادگيري نقاشي خيلي مبتدي و براساس درونياتم نقاشي را فرا گرفتم. در اين راه خود دست به تلاش زدم که البته تشويقهاي خانواده و فاميل را به همراه داشتم که اگر نقصاني وجود دارد کوتاهي از من است و لا غير. از امتيازات مدرسه مورد توجه قرار دادن استعدادهاي دانش آموزان بود که در اين باره ميگويد: حتي در دبستان تست روانشناسي انجام ميدادند که توانائي افراد در موضوعات مختلف يافته شود و من به ياد دارم تستي که در کلاس اول و دوم دبستان از من گرفتند شاخص هاي ذهني مرا مشخص ميکرد و دو موضوع (هنر) (مديريت) از استعدادهاي شاخص من عنوان شده بود. موضوعاتي که در الان به طور اخص به آنها ميپردازم که اين استعدادها متبلور و بارز شد. در مدرسه به خاطر استعدادهاي هنري اش در مسابقات فرهنگي هنري مدرسه همواره شرکت فعال داشت بخصوص زمانيکه بحبوحه انقلاب و پس از آن ايام جنگ و در فضاي آن بسر ميبرد دوست داشت در اين راه و مسير مؤثر باشد حتي به اندازهي يک گام. پس از اخذ ديپلم در رشته نقاشي دانشگاه تهران قبول شد و بار ديگر به تهران نقل مکان کرد بعد از انقلاب فرهنگي سال 1361.
«با توجه به درگير بودن کشور در دفاع مقدس حال و هواي خاصي در آن دوران حاکم بود. انقلابي نوراسته و هم زمان با آن شور و حال دفاع از ميهن اسلامي در يک جنگ تحميلي فضا را از احساس مبارزه، مقاومت براي حراست و ايجاد امنيت، همدلي براي حفظ وحدت و همراه شدن با از خود گذشتگيها و ايثارها جوانان همه و همه در فضاي دانشگاهي کشور پر ميبود.»
و در سال 1371 هم دوره ارشد را در رشته گرافيک با گرايش تصويرسازي در همين دانشگاه آغاز کرد و در ادامه فعاليتهاي فرهنگي و هنرياش مديريت دفتر هنر جهاد دانشگاهي دانشکده هنرهاي زيبا را بر عهده گرفت. از اساتيدش برايمان گفت: آقاي فخرالدين حجازي که تاريخ اسلام را به ما درس ميدادند و آقاي جابر عناصري که در زمينهي نمادشناسي در تئاتر کار ميکرد. اساتيد هنري من خانمها ايراندخت محصص، ناهيد فراست و نيز آقايان روبين پاکباز، جواد حيدري، همايون سليمي، ناصر پلنگي، مرتضي حيدري، امير ادهم ضرغام افضلي فر، جلال شباهنگي، محمد حسين حليمي، جناب حبيب الله آيت اللهي، حسين خسروجردي، کاظم چليپا، عليرضا نوروزي طلب، مرتضي مميز که شاگرديشان برايم سعادتي بود هرچند کم و به قدر بضاعتم توانستم در خدمت ايشان بهره بگيرم.
از شرايط فکري و اجتماعي آن دوران ميگويد: زماني که در قم به سر ميبردم حال و هواي جنگ را به خوبي تجربه ميکردم و صداي مربوط به آن را از صداي آژير خطر، صداي موشک و بمب، ريختن شيشههاي منازل، تا لرزيدن خانهها سر و صداهاي ناشي از بمباران و انجام تکاليف مدرسه زير نور چراغهاي کم نور با تمام وجود احساس ميکردم و همه بر فضاي ذهنيام اثرگذار بود. در سال 63 که به دانشگاه وارد شد باز درگير مسائل جنگ بود: با وجود احساس فضاي جنگ و تأثيرات آن به صورت ملموس در آن عرصه ارزشمند وارد نشديم و درکش نکرديم و در حقيقت از دور دستي بر آتش داشتيم. در دوران دانشگاه بيشتر در فضاي جنگ قرار گرفتيم و به هر طريق با گرايشهاي ذهني خود بخشي از اين موضوع را به خصوص در طراحيهايم لحاظ کردم اساتيد دانشگاه همان زمان در کلاس مضاميني را تدوين ميکردند که در آنها موضوعاتي همچون جنگ، شهادت طلبي، مجروحين جنگي، خانواده شهدا و . . . لحاظ مي شد و من در يک دوره کامل در بيمارستان امام خميني از مجروحين جنگي طراحي کردهام. قبل از آن در زمان انقلاب اسلامي به فعاليتهاي فرهنگي ميپرداختم و از مضامين ذهني خويش نقاشيهائي ميکشيدم از الگوهايم تصاوير آثار خط نقاشيهاي هنرمندان محترم و از نقاشيهاي چليپا، خسروجردي، صادقي و پلنگي و اسکندري که همه برايم خوشايند بود زيبا و پرمعنا بود طراحي ميکردم.
از سال 64 به وضوح و با جهشي در کارهايش با دريافت غني از هنر و طراحي کار را ادامه داد. با چند تلنگر خاص مانند جملهاي از امام خميني (هنر دميدن روح تعهد به کالبد انسانها است) به ادراکهاي ناب و ذاتي و انساني نائل شده و فضاي مستقل تفکر و تخيل و تجسم در او اوج و قوت بيشتري ميگرفت. گرچه اذعان ميکند به اندازه توانائي هايش بهره نبرده و کاملاً آنرا به خدمت نگرفته است و به تجلي ننشانده است غليان و تبلور تخيلاتي که در آن محدوده زماني ذهنش را به چالش ميکشيد در کارهاي نقاشي و طراحيهايش بروز داشت. هر موضوعي هم که رنگ و بوي فرهنگي مييافت داوطلبانه و با علاقمندي خاصي براي دريافت معلومات بيشتر در آن کار فرهنگي شرکت مي کرد. اساتيدي که بيشترين تأثير را بر آثار او گذاشتهاند پلنگي و چليپا هستند که با توجه به قرارگيري خانوادهاش با شرايط خاص در فضاي جنگ تحميلي و در آن روزها و سالها از لحاظ دروني به خوبي با اين مضامين ارتباط برقرار کرده بود. از هم دورههايش در دانشگاه گودرزي حسيني راه، امامي فر و ديگران بودند که هريک به نوعي بر ديدگاه و ذهنيت او اثرگذار ميشدند خصوصاً همکلاسيهاي اهل جنوب با حال و هواي جنگ. مضامين بيشتر کارهاي خانم سلمان را به سوي نوعي انساني، دروني و برگرفته از آموزههاي ديني و متأثر از جهان نبياش باورها و اعتقاداتش و نيز شرايط جامعه و مسائل اجتماعي مبتلا به کشور سوق ميداد. در برخي از کارهايش زن را ميبينيم که البته به گفتهي خودش به طور خاص به اين مضمون نپرداخته است هرچند که الگوئي از زن را در ذهن خود دارد که با من رشد ميکند و تصاعدي بزرگ ميشود و اين لطف را به من دارد که به فراخور بزرگياش مرا هم همراهي کند. و تمام تلاش من اين است که با رشد و شناخت بينش خودم آن الگو را پرورش و پرواز بدهم. و سعيام اين است که هيچ گاه از پيشروي به سوي تعالي و حرکت رو به جلو و البته رو به بالا باز نايستم و هيچ شرايطي هر چقدر هم سخت و رنج آور مرا متوقف نکند اين دشواريها کم هم نبوده است که در همه زندگي آدمها تا پايان حيات زندگي دنيوي وجود خواهد داشت.
وي درباره نمايشگاههايش ميگويد: غير از نمايشگاههاي جمعي که در سال 64 تاکنون در آنها شرکت کردهام به جز يکي دو نمايشگاه انفرادي نمايشگاه ديگري برگزار نکردهام. و اصولاً ديدگاهم هم در رابطه با برگزاري نمايشگاه با ديگر هنرمندان هم تفاوت ميکند: من چنين ذهنيتي براي برگزاري نمايشگاه تداوم اثر هنري خودش به تجسم درمي آيد و من فقط به آفرينش و تجسم بخشيدن به آن کمک ميکنم. نه هدف و نه تاريخي خاصي را براي آفرينش تعدادي اثر در نظر ميگيرم چرا که شخصيت من اينگونه نيست که با اين رويه کار کنم. هرچند که ايدههاي بسيار زيادي داشتهام و هر لحظه خلقي شگرف در ذهنم ايجاد ميشود. هرچند که کم کاريهاي زيادي در به تصوير کشيدنشان داشتهام.
وي از ارتباطش با حوزه هنري ميگويد که از سال 64 تا حدود 68 با اين سازمان به علاوه ديگر سازمانهائي مانند کانونهاي فرهنگي جهاد دانشگاهي تهران، بنياد شهيد و . . . همکاري داشته و به تصويرسازي پرداختم و از سال 73 تاکنون نيز با حوزه هنري در ارتباط و عضو مرکز تجسمي هستم. در دوره تحصيل هرگونه کار هنري را تجربه کردم که پوسترها، دکوراسيون برگزاري نمايشگاهها و . . . از اين دست فعاليتها بودند علاوه بر آن مسئول واحد تجسمي حوزه هنري بخش خواهران بودم و به طراحي و تدريس هم ميپرداختم. سال 69 تجربه امور پژوهشي در جهاد دانشگاهي دانشکده هنرهاي زيبا را در کارنامه داشته و از آن سال به بعد چون وارد حوزه هنري و کار اداري شدم و به طور تخصصي به کار پرداخت بيشتر کارش جنبهي کارشناسي هنر و اجرا نقاشيهاي ديواري را پيدا کرد که کوشيدم ديدگاههاي علمي خودم را وارد اين حوزه کنم که بنظرم کارنامه مطلوبي طي سالهاي 76 تا 82 بر جاي گذاشتهام. همکاري با حوزه هنري نيز پس از آن به صورت ارائه آثار حضور در ورک شاپها و همراهي با هنرمندان مرکز تجسمي و شرکت در همايشها و جلسات تخصصي ادامه پيدا کرد بخش اعظم تلاشهاي او همراهي با مضامين اعتقادياش بوده مخصوصاً اهل بيت و واقعه کربلا که مورد علاقهاش هستند و در عين حال مضامين اخلاقي، انساني با روحيه جهادي انقلابي که خود به آن اعتقاد دارد و باز هم تاکيد ميکند که در اين زمينه تلاش لازم را نکرده است. زمانيکه حضور زنان در حوزه هنري بسيار محدود بود از معدود هنرمنداني به شمار ميرفت که به کمک دو سه هنرمند بانوي ديگر در آنجا به فعاليت مشغول بودند در مورد کم بودن حضور زنان در آن مقطع ميگويد: در آن زمان بيشتر ديدگاه خانوادهها و فرهنگ جامعه عاملي بر ادامهي تحصيل و روند کار کردن خانمها به شمار ميرفت تا جنسيت آنان. در خانوادهها مقاومتهائي براي ادامه تحصيل خانمها ايجاد ميشد اما اگر خانوادهاي اين مقوله را ميپذيرفت مانند خانوادهي من زمينهاي را براي تحصيل و فعاليتهاي اجتماعي فرزندان خود فراهم ميکرد ميتوانست در اين زمينه موفق باشد. اين در حالي بود که در اوائل انقلاب محدوديتهاي خاصي براي اين حضور ايجاد شده بود. به نظرم ديده شدن مهم نيست مهم حضور داشتن است. بايد در عرصههاي اعتقادي پايدار و ثابت قدم بود و حضور داشت و آنگونه که هستيم باشيم نه آنگونه که ديگران ميخواهند مانند يک گل زيباي کوچک در کنار جاده که شايد هر روز از کنار آن رد شده و آن را نبيني اما درست زماني که رهگذري خسته از راه در کنار اين جاده چشمش به اين گل بيافتد تأثير لازم را بر روحيهاش ميگذارد که اينگونه بودن برايم ارزشمند و مهم است. همواره با اين نگرش و باور و تفکر سعي کردهام که تمام نيروهايم را در خدمت اعتقاداتم به کار بگيرم و در همه چيز از ارتباطات گرفته تا شغل و نقاشيام از اين روحيه استفاده کرده و تلاش مستمر بر خالصانه کردن داشته و دارم و در واقع هميشه بر اين باور بوده و عمل کردهام.
زمانيکه از مشکلات و سختيهاي مسير راهش ميپرسم با لبخندي از اعتقاداتش مبني بر مقصر بودن خودش ميگويد اينکه هر جائي اگر ناکامي وجود دارد برگرفته از خود و من است و لاغير. زيرا از ديد او همه جا زمينهي پيشرفت مهيا است و شايد او از اين موهبتها به درستي آگاهي نيافته است و استفاده نکرده است. او خود را مخلوقي با تمامي جنبه هاي بي منتهاي بالقوه در کمال يابي و آفريده خدا ميداند که از غايتي که خداوند براي او به عنوان وديعه گذاشته است استفاده کاملي نکرده است و از اين بابت هم باز هم گله مند است از خودش.
يكشنبه 21 آبان 1391 - 9:10