كتاب
اميد زماني
سهم من از چشمان او
خاطرات حميد حسام
مصاحبه و تدوين و نگارش: مصطفي رحيمي
انتشارات: سوره مهر
کتاب «سهم من از چشمان او» خاطرات حميد حسام از دوران حماسه دفاع مقدس است که مصطفي رحيمي آن را جمع آوري و تدوين کرده است.
دفتر مطالعات و ادبيات پايداري مراکز استاني، از بدو شکل گيري ضمن تشويق حوزههاي هنري استانها در شناسايي حوادث و افراد يا محوريت انقلاب اسلامي و دفاع مقدس، در نظر دارد نقش تاريخي تمامي اقوام ايراني در سراسر کشور را در پيدايش و حفظ انقلاب ثبت و ضبط نمايد.
حميد حسام در مقدمه آورده است، «نخست فرمانده جانباز سالهاي پر حماسه دفاع مقدس، سردار جعفر مظاهري که سطر سطر اين اوراق را با دقت و وسواس درخور تحسين خوانده و با ارائه دهها نکته و تذکر به ويژه در حوزه مباحث تاريخي مثل هميشه شاگردنوازي کرد.
دوم، برادر و هم رزم با اخلاص و مسوول واحد ديده باني گردان ادوات لشکر 32 انصارالحسين (ع) «عباس نوريان» که در سالهاي دفاع مقدس، شمع بچههاي ديده بان بود. يادآوريهاي ايشان در حيطه مباحث ديده باني، منوري بود در ذهن تاريک و غبار گرفتهام.
سوم، برادر و مددکار هميشگيام «محمود حسام» که باز هم در حق من بزرگي کرد و خطاها و اشکالات اثر را خصوصاً در بخش خانواده و مقاطع جبهه، تصحيح نمود و صد البته رهين دقت و تلاش نويسنده و پژوهشگر ارجمند، «مصطفي رحيمي» هستم که با همت والا و قلم توانا و نثر روان، پراکنده گفتار اين حقير را به سامان کرد.»
اين کتاب يازده فصلي شامل مرور خاطرات حميد حسام از دوران حماسه دفاع مقدس است. عناوين اين کتاب به ترتيب عبارتند از: روبه روي سقاخانه اباالفضل، شبهاي قراويز، فرماندهي مثل او، همه گرهها حرکت از بردزرد، ديده باني در ساحل اروند، جدال در جزيره جنوبي، دکلي در آب، عمر کوتاه دکل، ديده بان نفوذي و وداع در چهار زبر.
پس از فصول مخاطب ميتواند به مرور 11 صفحه از عکسهاي حميد حسام در دوران جنگ و پس از آن به مطالعه نمايه بپردازد.
در پشت جلد اين کتاب ميخوانيم:
«وقتي گلوله روي دکل نشست، انگار يکي زلزله ده ريشتري رخ داده است. در يک آن فکر کردم که يک برق چند فازي مرا گرفت. در همان لحظه اول، تمام وسايل داخل اتاقک به هم ريخت و هرکدام به گوشهاي افتاد. دکل آرام آرام کج شد و من چون جلوي دريچه چوبي ايستاده بودم به پايين پرتاب شدم و از روي دکل بيست متري سقوط آزاد کردم. براي آن که پايههاي دکل را محکم کنند، پنج – شش متر خاک نرم، اطراف پايهها ريخته بودند و من اتفاقاً روي همان خاکها به زمين خوردم.»
سردار حميد حسام اهل همدان بود و در آن دوران در دانشگاه ادبيات دانشگاه تهران قبول ميشود و در جريان انقلاب فرهنگي و درگيريهاي گروهکها در دانشگاه تهران حضور داشته و وقتي اين دانشگاه تعطيل شد، جنگ تحميلي آغاز و او به زادگاه خود برگشته و پس به جبهه ميرود. سردار حميد حسام اکثر اوقات خود را در جبهه سپري کرده است و بعد از کارهاي مختلف در جبهه همانند آر پي . چي زني، در «ديده باني» مشغول به کار ميشود و به عنوان ديده بان لشکر انصارالحسين (ع) استان همدان انتخاب شده و در آن دوران مبهوت شخصيتي به نام شهيد محمد منوچهري شده و در کنارش لحظات ماندگاري را پشت سر ميگذارد. خاطرات ديده باني بسيار جذاب است چرا که ديده بان بالاي دکلها و ارتفاعات قرار داشته و پيشروي و حرکات دشمن را به خوبي مشاهده کردند.
«خاطرات حميد حسام بيانگر نگاه انساني او به اين دوران است و به نوعي او با بيان خاطرات ديده باني خود به لايه هاي زيرين شخصيت انسانهاي جنگ پرداخته و وقايع ظاهري و طرح مانورها را تعريف ميکند.»
در «سهم من از چشمهاي او» 10 تا 12 مورد تحول در انسانهايي که گذشته آنها طور ديگري بوده و به جبهه آمده و زندگي خود را به گونهاي ديگر ادامه دادند، مشاهده ميشود که اکثر آنها نيز به شهادت رسيدهاند.
کتاب سهم من از چشمان او، خاطرات حميد حسام؛ مصاحبه و تدوين و نگارش مصطفي رحيمي در چاپ نخستين خود با شمارگان 2500 نسخه و قيمت 11500 تومان، از سوي انتشارات سوره مهر منتشر شد.
شنبه 31 تير 1391 - 13:54