گزارش
اميد زماني
نشست نقد رمان «قيدار » نوشته رضا اميرخاني عصر روز دوشنبه 22 خرداد در تالار اوستاي حوزه هنري برگزار شد.
قيدار يک اداي ديني است به يک شخصيت داستاني
در اين نشست رضا اميرخاني در پاسخ به نقد و سوال برخي از حاضران در نشست درباره نوع تصويرسازي او از مرحوم غلامرضا تختي در رمان خود گفت: ميليونها ايراني مريد حضرت امام خميني (ره) شدند چون او به شاه گفت پايت را توي کفشي کردي که براي تو گشاد است. چه کسي گفته و کجا خواندهايد که تختي در گوش شاپور زده است؟ او در گوش پاسبان محل خود نيز نميتوانست بزند چون شرايط و فضا به او اين اجازه را نميداد. من از يکي از افرادي که در آن جلسه با خود تختي بوده است، شنيدم که گفت: وقتي تختي وارد سالن شد، اتفاقا اول از همه به شاپور سلام کرد، ولي خب ما ميخواهيم براي پهلوان خودمان افسانه بسازيم.
وي ادامه داد: قيدار به نظر من رمان نيست؛ اداي ديني است يه شيوه داستاني به چيزي که در ذهنم بوده است. خب شايد گفته شد که جايي از آن مثل قصه است و يا نيست و من ميپذيرم.
اميرخاني ادامه داد: در دفتر من تصويري است از يکي از اقوامم که در سال 45 هنگام سفرش به حج گرفته شده است. در آن سفرمرحوم تختي به بدرقه وي در فرودگاه آمده و حضور تختي موجب شلوغي شده است. من حس کردم که چقدر امروز جاي اين تصوير ميان ما خالي است و قصه قيدار اينگونه شروع شد.
وي افزود: تصوير من از تختي تصوير درجه اولي است، ولي گاهي نسبت به آن دچار دگرگوني ميشوم و ميترسم که تصوير نامعقولي ازاو در جامعه ارائه شود.
نويسنده رمان «من او» ادامه داد: در نوشتن قيدار بين انتخاب دهه 80 و دهه 50 براي فضاي رمان شک داشتم. اينطور نبود که تنها حس کنم اين قصه در فضاي دهه 50 امکان رخ دادن دارد، در ذهنم دهه 80 هم بود، اما بعدتر ديديم که در نوشتن اين رمان با دهه 50 راحتترم. قرار نبود شخصيت قيدار خيلي به سابقه کارش برگردد. بلکه تنها يک تصادف به کار او عمق ميداد. رفتن تختي هم از گاراژ به لنگر درامي بود که دوست داشتم در اين رمان آن را درآورم؛ نوعي درام اجتماعي.
وي افزود: در اين رمان سعي کردم که نوستالژي و غم غربت به کار من وارد نشود. در نوشتن اين رمان هيچ کجا از «کاش» و يا «آخ» استفاده نکردم. راوي را کنار قيدار قرار دادم و درباره او صحبت کردم. من ميپذيرم که راوي در اين اثر شيفته قيدار است، اما او نگاهش نوستالژيک نيست. شايد بايد راوي هم از اهالي گاراژ انتخاب ميشد، اما من به دنبال اداي دين به قيدار بودم و اين تنها با اين شيوه روايت امکان داشت.
نويسنده رمان «بيوتن» افزود: ميدانستم که اگر راوي شيفته باشد، نوشتن اثر خيلي سخت ميشود، اما اينکه شخصيتهاي رمان خاکستري باشند و نه سپيد يک اصل نيست. اگر شخصيت سپيد و شيفته من در اين رمان خوب از کار در نيامده دليل نميشود که بگوييم اصل بر خاکستري خلق کردن شخصيت در رمان است. خطر کردن در اينگونه نوشتن لذتي بود که من به عنوان نويسنده بردم والا ميشد وسط کار شخصيت قيدار را خراب کنم و طور ديگر به جلو هدايتش کنم.
اميرخاني افزود: ايده من در قيدار ايدهاي بود که شايد در برخي داستانهاي پست مدرن رعايت شود، يعني آدم قصه آرام آرام به جلو ميرود و هيچ فلش بکي نيز وجود ندارد. من هم سعي کردم قيدار را بدون تکنيک بنويسم. کار سختي بود، اما جزو خواستهها و ايدههاي من بود. من ايده ديگري هم داشتم که ميخواستم با آن در هر فصل آدمهايي بيايند و بخورند به سنگ محک قيدار، ولي خب زور من به چنين چيزي نرسيد و وسط کار ديدم که دارم همان فکر قديمي خودم را ادامه ميدهم و اين به خواننده نزديکتر است.
وي تاکيد کرد: من عمد داشتم که همه شخصيتهايم شبيه هم باشند. ميخواستم بگويم که که قيدار فردي است که همه را تحت شعاع خود قرار ميدهد. قيدار در اين رمان تيپ گاراژداري ندارد. من حرفه او را توصيف نکردم. او قيدار است و بناي من اين بود که اگر سنتي بر جاي مانده به امروز برسد و براي اين منظور همه فتوتنامههايي را که در زبان فارسي قابل دسترس بود، خواندم.
اميرخاني و آدمهاي قصه او همگي به نوعي مرام دارند
در اين نشست حسين فتاحي در سخناني با اشاره به پيشينه ادبيات پهلواني در ايران گفت: اميرخاني در رمان خود به نوعي به دنبال زنده کردن عيّاري است و با حسرت از موقعيتي صحبت ميکند که اگر توسط سياستمداران از بين نميرفت ميتوانست موجب حل مشکلات فراواني در جامعه ما شود.
وي افزود: مرام و مسلک قيدار در اين رمان يک ايده است که به نظر من بسيار ايدهآليستي ارائه شده است. اين نوع از روايت در فرهنگ ايران بسيار ديده شده و بسيار ريشهدار است. به نظر من اميرخاني حس کرده است که ايدهپردازي او ميتواند جامعه پيرامونش را اصلاح کند و براي همين منظور اين حوادث و واکنشهاي مربوط به آن را در زندگي قيدار خلق ميکند.
فتاحي ادامه داد: فرم داستان بايد با ايده آن هماهنگي داشته باشد و به نظرم نکته اصلي در مواجهه با قيدار نيز فرم روايت آن است، اينکه بدانيم اميرخاني قصه نوشته است و يا به دنبال خلق افسانه و اسطوره بوده است.
اين نويسنده افزود: شايد گفته شود که قيدار به دنبال خلق دنياي آرماني خودش بوده است اما به نظر من قيدار تنها به فکر خلق دنياي آرماني خودش بوده است. اميرخاني و آدمهاي قصه او همگي به نوعي مرام دارند و اگر تيپهاي روايت داستاني از آنها را کنار بگذاريم همه آنها به نوعي قيدار هستند که اسامي مختلفي را انتخاب کردهاند به همين خاطر به نظر ميرسد که او در اين اثر به سمت نوعي قصهگويي حرکت کرده است. قصهگويي که در آن شخصيتها همگي مانند هم هستند و نميتوان از حيث حضور ميان آنها و ادبيات آنها تفاوتي قائل شد.
اميرخاني در «قيدار» به سمت قصهنويسي رفته است
محمدرضا بايرامي در اين نشست با اشاره به اينکه در آثاري از اميرخاني که وي موفق به خوانش آنها شده خلق شخصيتهاي تازه را به وضوح ديده است گفت: اميرخاني در رمانهايي مانند ارميا، من او ، بي وتن و حتي قيدار به دبنال خلق شخصيتهايي بوده که هر کدام از آنها به تدريح به ادبيات او افزوده شدهاند. شخصيت وابسته و سرگشته امريا و يا شخصيت خشايار در «بي وتن» و يا درويش مصطفي در «من او». به نظر من در همه اين شخصيتها نوعي تناقض ديده ميشود که در قيدار اين موضوع خوب از آب در نيامده است.
بايرامي افزود: نويسنده در قيدار خود را در عرصهاي وارد کرده است که به نوعي شبيه به يک ورطه است. آدمهاي او در اين رمان انسانهاي خاکستري ندارد و همه آنها را سفيد روايت ميکند. اينطور نوشتن از يک شخصيت باعث ميشود که قدرت نويسنده در انجام کارش ضعيف شود و به سمت قصهنويسي حرکت کند.
وي با تمجيد از جسارت اميرخاني در خلق چنين شخصيتي گفت: من خودم در موارد بسياري در تعجب ميماندم که قيدار آيا ميتواند وجود داشته باشد يا نه؟ او مثل سايهاي ميماند و ميرود چون به هرشکل اينطور نوشتن مانعهايي دارد که اکثر نويسندگان از ورود به آن ابا دارند.
*****************
ماجراي رمان قيدار درباره شخصيتي به نام قيدار است. قيدار گاراژ بزرگي در تهران دارد با کلي خدم و حشم و راننده و کاميون. ماجرا از عقد قيدار با شهناز شروع ميشود که مرسدس آلبالويي قيدار به سمت اصفهان و قبر مرحوم پدر شهلا ميروند. شهلا از گذشتهاش پشيمان و نقاط مبهمي در زندگيش وجود دارد که اندک اندک با پيش رفتن قصه روشنتر ميشود.
فصلهاي کتاب قيدار به نام مرکبي نام گذاري شده که قيدار در آن فصل سوار آن است.
مرسدس کوپه کروک البالويي متاليک، تاکسي فيات کبريتي دويست و دو، اسب اينترنشنال، موتور و سپاي فاق گلابي، هجده چرخ اتاقدار، پليمورث کورسي سيب فروش، اف اف ـ هشتاد و پنج عينکي شيشه شکسته، گاوميش دوازده سيلندر، براق، مرکبي آسماني، سپيد رنگ با گوشي لرزان عنوان فصلهاي کتاب هستند.
در قسمتي از کتاب ميخوانيم:
قيدار ناگهان از جا بلند ميشود و ميزند تخت سينه هاشم يک کتي هاشم پس پس ميرود و ميخورد تخت ديوار. قيدار داد ميکشد سرش:
به تو ميگفتم شامورتي بازي شامورتي باز فحش نبود، اما خبر بيا فحش است. حالا شدهاي خبر بيار گاراژ قيدار؟! گاراژ قيدار حصن است. حصن قيدار. خبر گاراژ قيدار هم مثل تريلي قيدار است، مثل کاميون قيدار است؛ مال خود قيدار است. مال قيدار است چه پشت خلا باشد، چه پيش دفتر، بعد عمري هم سفرهگي، خبر گاراژ من را ميآوريد پيش نامحرم؟! پنجم نفري آمدهايد اينجا خبر فروشي؟!
پنج نفري حسابي بور شدهاند ناصر زرنگتر است و باقي را جمع ميکند و ميبردشان کنار در دادگاه بعد آرام به قيدار ميگويد:
ـ قيدار خان! اعتيادش ثابت نشود، قسر در ميرود.
از رضا اميرخاني رمانهاي ديگري همچون «منِ او»، «ارميا»، «بيوتن» و دو سفرنامه «داستان سيستان »(سفر مقام معظم رهبري به استان سيستان و بلوچستان) و «جانستانِ کابلستان» (سفر به افغانستان) منتشر شده است.
سهشنبه 23 خرداد 1391 - 8:38