پاي منبر معرفت
روابط عمومي اداره كل تبليغات اسلامي استان كهكيلويه و بويراحمد
مقدمه :
مهمترين موضوعي که جامعه کنوني بدان محتاج است و سخت هم احتياج دارد اخلاق است زيرا جداً انسان هنگامي که طبقات مختلقه جامعه را در نظر مي گيرد و اندکي در راه و روش آن تأمل مي کند يک تابلوئي که ديدن آن هر بينندۀ منصف و متفکري را متأثر مي سازد بچشم مي خورد که اين عبارات بر آن نقش بسته است . اينکه نيک نظر کن و بنگر آيا مي بيني بجز فقير و تهيدستي که با فقر و تنگدستي دست بگربيان است يا توانگري را که نعمت هاي خداوند را بکفر و وسيله ارتکاب جنايت تبديل نموده . يا بخيلي که ندادن حقوق خدا و بخل ورزيدن در آنرا سبب فزوني و فراواني مال پنداشته است يا گردن کشي را که از فرمان خدا سر بر تافته و تو گويي در گوشش از شنيدن سخن حق و اندرز گرفتگي است . راستي جامعه کنوني ما مصداق اکمل اين فرمايش حضرت علي (ع) نمي باشد و اگر مي باشد ميتوان آنرا جامعه زنده ناميد يا اينکه علم و وجدان بما ميگويند حيات و زندگي حتي حيات همۀ جهان و مجموع پديده هاي آن به برقراري تعادل و توازن در بين آحاد و اجزاء آنها بستگي دارد . منظومه شمسي آن گاه منظومه حيات و حيات بخش است که تعادل در بين آنها برقرار باشد درخت زماني زنده است که تعادل در بين ريشه و ساقه و شاخ و برگ آن برقرار باشد . انسان هنگامي زنده است که توازن در بين ضربان قلب وگردش خون در عروق و صدها همکاري اعضاء ديگر برقرار باشد و در صورت عدم تعادل زندگي جاي خود را به مرگ و نيستي خواهد سپرد جامعه نيز جز تشکيل از آحاد انسانها مفهومي ندارد پس با عدم تعادل عدم حيات معنوي از مسلميات خواهد بود .
آري رسيدن به کمال هر چيزي موکول به آنست که حساب و اندازه اي دربين ياشد و از راهي معتدل رود واز دو جانب افراط و تفريط ( خارج از اندازه و نارسا ) بگريزد تا بتواند شاهد مقصود را در آغوش کشد .
اصولاً بايستي باين نکته توجه داشته باشيم که بنياد اين جهان هستي بر پايه و اساس تغيير و تغير يا بعبارت ديگر زوال و ايجاد نهاده است . شکافتن دانه و از بين رفتن نشانۀ مقدمۀ پيدايش سبزه است – خشکيدن درختان در زمستان سبب سر سبز شدن و شکوفه و ميوه دادن در بهار و تابستان است – طي شدن دوران کودکي نويد رسيدن هنگام جواني است – فرا رسيدن زمان پيري معلول پشت سرماندن زمان شباب است ، پيدايش نسلي اعلام کنندۀ کوچ کردن نسل پيشين است – شدت گرما دليل آمدن سرما است و بالعکس – سوختن و روشنايي دادن چراغ مفسر خاتمه يافتن و به خاموشي گرائيدن است – حرکت اتومبيل و هواپيما بازگو نمودن اسقاط و استهلاک و از بين رفتن آنها است – فعاليت و حيات آدمي حاکي از مرگ اوست – پخش اشعۀ تابناک خورشيد دليل تکوير و خاموش شدن آن است و خلاصه هر لغت و مفهومي مشعر است به مفهوم ضد خود مانند پيوستن و گسستن – شب و روز – صحت و بيماري - آمدن و رفتن – زندگي و مرگ . عزت و ذلت نيز همين نقش را دارند عزت و قدرت ممتد به شرارت و فتنه و فساد بي حد منتهي مي شود و ذلت و زبوني بي انتها نيز توالي فاسده اي را برخواهد داشت .
پس اقبال و ادبار نيز بمانند شب و روز از عوامل نظم جهان و منشعب از اراده خداوند سبحان هستند و هنگاميکه حکمت اقتضاء کند اقبال را اقبال رو مي کند و زمانيکه مصلحت در ادبار باشد ، ادبار آغاز ميگردد و در اين وقت مجموع نيروها و کوشش ها بي ثمر و بلا اثر خواهد بود و لذا در حديث است که خداوند فرموده است شگفت آور است بنده گان من گاهي مي خواهند عزت بخشد کسي را که من ذليلش فرموده ام و يا زبون سازند آنکس را که من عزتش بخشيده ام آري همه نيروها در قبال اراده خداوند خنثي است .
پيشوايان ديني که خود فرموده اند نه مصيبت و نکبت هميشگي است نه نعمت و عزت جاويد بلکه هر يک را زماني است مقرر و مدتي است مقدر توجه نموده و در زمانيکه به عزت رسيديم ذلت را نيز در نظر بگيريم و چو به محنتي اندر شديم خوشي و لذت را نيز در نظر داشته باشيم .
اگر شما خواسته باشيد شخصيت و وزن معنوي يک فرد را بدست بياوريد و مقدار عقل و دانش ويرا درست بفهيمد بهترين ترازوئي که شما را با آنها واقف ميسازد زبان خود اوست که به محض سخن گفتن از منطقي و مستدل بودن حرفش و يا ياوه سرائي و بي ريشه و اساس و يا بس بهم بافتن ميزان دانش و خرد و شخصيت و فهم اورا درک خواهيد نمود واين ترازوئي است منحصر که با هيچ ترازوي ديگري نميتوان کار آنرا انجام داد . حضرت علي (ع) مي فرمايد : زبان ترازوي انسان است و نيز مي فرمايد : زيان مترجم عقل است . و نيز ترازويي که مي تواند زبانرا از تخلف باز دارد و خلاف واقع را نشان ندهد علم است که آدمي را در گفتارش بدانچه ميداند قناعت کند آنچه را که نمي داند لب فرو بندد .
قرآن كريم: ما به مردان و زناني كه عمل صالح بهمراه ايمان داشته باشند زندگي پاك و پاداش احسن خواهيم داد . اخلاق، يكي از مسائل مهمي است كه در زندگي بشر نقش اساسي دارد. اين موضوع در اسلام جايگاه ويژهاي دارد و در حقيقت يكي از اركان تشكيل دهنده دين است. به تعبير ديگر، چگونه فكر كردن و چه اعتقادي داشتن (اعتقادات)، چسان عمل كردن (احكام) و با چه منش و خويي زيستن (اخلاق)، سه ركن اساسي است كه محدوده تعليمات ديني را تعيين ميكند و در يك كلمه چنان كه از برخي تعبيرات قرآني و روايي به دست ميآيد، هدف و مقصد انبياي عظام، تكميل مكارم اخلاقي و تهذيب نفوس بوده است. بدون شك، آسايش دنيا و آخرت، در سايه اخلاق نيك، تحقق مييابد.انسان اگر بخواهد در زندگي دنيا آسوده بوده و دور از نگرانيها و اضطرابهاي ويرانگر به سر ببرد، راهي جز مبارزه با صفتهاي زشت و پاكسازي دل از خوهاي پليد ندارد. كيست كه نداند صفاتي از قبيل: خوشرويي، تواضع، قناعت، محبت، اخلاص، بلندهمتي، طهارت و سلامت نفس و... انسان را از دغدغههاي بيحاصل و از پريشانيهاي بدفرجام، نجات ميدهد و بر عكس، حالات و اوصافي مانند: غضب، خودخواهي، حرص، حسد، بخل، بدبيني، بدخواهي و آلودگيهاي روحي، او را در غل و زنجير گرفتار ميكند و هـمـيـن دنـيـاي او را كـه مـيتـوانـد در سايـه اخـلاق و رفتار شايسته، به خوشي و آسايش بگذرد، به جهنمّيسوزان و عذابي پر رنج و بيپايانتبديل ميكنند.
برخي از جوانان معتقد به اسلام كه در عمل دنبال هوسراني و خوشگذرانيهاي زودگذر هستند، وقتي به توبه و كنار گذاشتن اشتباهات خود دعوت ميشوند، در پاسخ بگويند: ما جوانيم و بايد از دوران جواني و عيش و نوشهاي آن بهره ببريم، بعد از گذشت اين دوران خوش و پرطراوت، در پيري از گذشته خود توبه خواهيم كرد و بدين وسيله خود را براي پذيرش مرگ و رسيدن به سعادت آخرت و لذتهاي آن آماده خواهيم ساخت. ما هنوز وقت بسياري داريم، چرا بايد جواني خود را فدا كرده، از حالات و روزهاي خوشآن صرفنظر كنيم و نقد را به نسيه بفروشيم. چنين كارهايي ناشي از محروميت و عقبماندگي ذهني است.
اين سخن، از برداشت نادرست آنها در باره برنامههاي تربيتي اسلام، سرچشمه ميگيرد. آنان خيال ميكنند كه اسلام تنها براي آباداني آخرت آمده و با انسان و زندگي او در دنيا كاري ندارد و اگر او را به انجام اعمالي موظف كرده، تنها به خاطر اين است كه نتيجه آن را در آخرت ببيند و وارد بهشت شود.
در صورتي كه اگر بر اساس آيات قرآن و روايات ائمه معصومين عليهمالسلام هدف از تعليمات اسلامي را ارزيابي كنيم، بايد آن را به چشمه آبي تشبيه كنيم كه از نقطهاي به جوشش در آمده تا در پايان مسير، مزرعهاي را سيراب كند، ليكن بر سر راه خود به تقوا و عمل صالح، در همين دنيا نيز انسان را به رستگاري و سعادت ميرساند.
بسياري به اشتباه گمان ميكنند ثمره دستورات اسلام را تنها بايد در آخرت جستجو كرد!
هدف انبيا(ع) تكميل مكارم اخلاقي و تهذيب نفوس بوده است.
هر كجا برسد، آنجا را نيز آباد كرده و زنده ميكند.
ما بايد هدف صحيح و واقعي يك مجموعه هدفدار و مفيد را از دستورالعملي كه بانيان آن مطرح ميكنند، بشناسيم، نه از زبان جاهلان و مغرضان يا كساني كه با آن مجموعه دشمني دارند و آن را همسو با منافع شخصي يا قومي خود نميبينند.
بنابراين، بزرگترين ظلم به خود آن است كه بهترين اوقات و لحظههاي عمر، يعني جواني را كه سرشار از استعدادها و نشاط است به هوسرانيهاي زودگذر بگذرانيم و وقتي به خود آييم كه ديگر فرصت و امكان كافي براي جبران نباشد. دوستان جوان بايد توجه داشته باشند كه ساختن بناي شخصيت را، سهل و آسان نينگارند و آن را از بناي يك ساختمان يا براي ايجاد آن، سرمايه، وقت و مصالح لازم است، كمتر ندانند. كسي كه سرمايه و استعدادهاي جواني را به خيال جبران بعدي، صرف بيهودگي و عياشي كند. مانند فردي است كه در فصل تابستان، پول، امكانات و وقت خود را به هدر دهد و در فصل سرما و يخبندان بخواهد با دست خالي براي خود جان پناهي بسازد كه در اين صورت، جز حسرت و آه چيزي عايدش نخواهد بود يا مانند آن بازمانده از قافلهاي است كه در منزلي به اسودگي آرميده و پس از چند روز بخواهد با دويدن، خود را به قافله برساند. به قول يكي از بزرگان: جوانيات را نگهدار، پيري، خودش را حفظ ميكند.
نتيجه
افراد انسان با يکديگر از نظر جنبه شخصي برابرند و تفاوتي در بينشان نيست زيرا هر آنچه وسيله تشخيص يک فرد است مانند گوش و چشم و زبان و دست و پا و غير اينها از اعضاء و اجزاء دروني و بروني در ساير افراد نيز موجود است اما از نظر شخصيت در بين دو فرد تفاوت از زمين تا آسمان است وارزش هر انساني به مقدار شخصيت اوست و چون شخصيت وجود خارجي ندارد و محسوس بحواس ظاهر و باطن نمي باشد لذا تنها راهي که براي احراز شخصيت ها وجود دارد صفات و خصالي هستند که محصل شخصيت و مظهر آن مي باشد و از اندازه و مقدار آن صفات مي توان باندازه شخصيت و ميزان ارزش انسانها پي برد و آنها عبارتند از دانش – بردباري – گذشت – متانت – سخاوت – بلند همتي – استقامت – پردلي – عاطفه – غنا طبع و امثال اينها که به نسبت تعداد و شدت و ضعف اين صفات که در يک فرد موجود باشد بهمان نسبت داراي ارزش و واجد شخصيت خواهد بود . پس قيمت انسانها باختلاف عوامل شخصيت آنان مختلف و متفاوت است و يک انسان به پري جهان از جواهر ارزنده مي ارزد و يا ارزنده تر از آن است و يک انسان هم به مشت خاکي نمي ارزد .
آري در جامعه کنوني ما فراوانند کساني که بيشتر هم و فکر خود را صرف جمع مال و تهيه زندگي مرفه و تجمل مآبي نموده و عائله خود را غرق ناز و نعمت ساخته و مقدار ي هم افکار خود را پيرامون تهيه مقدمات رسيدن اولاد به مشاغل پرعوائد مصروف مي دارند و بدبختانه بفکر زاد و توشه سفر مرگ پر خطر نبوده و سعادتي را براي خود کسب ننموده بناچار جهان را وداع گفته و با دستي تهي و نامه عملي از عبادت خالي به پيشگاه پروردگار با باري گران از گناه وارد مي شويم .
تهيه کننده : زرين راهپيما
مسئول دبيرخانه اداره کل تبليغات اسلامي استان کهگيلويه و بويراحمد
منابع و مأخذ
کتاب اخلاق در زندگي از ضياء الدين تويسرگاني
سهشنبه 8 فروردين 1391 - 13:18