گزارش
شيما حسن زاده
آيا تئاتر ما با مشکل مخاطب روبرو است؟ اگر قرار باشد که به سرعت به اين سؤال جواب بدهيم جواب ما مثبت خواهد بود. کافي است تا به آمار فروش نمايشها نگاه کنيم و آنرا با جمعيت شهري همين تهران مقايسه کنيم تا به تعداد اندک تماشاگران پي ببريم. ولي اين نتيجهگيري علمي و دقيق نخواهد بود. براي پي بردن به جواب صحيح ابتدا بايد يک الگو داشت و لازمه آن اين است که آماري از فروش نمايشها در ديگر کشورها بدست بياوريم و آنگاه با توجه به شرايط و امکانات خودمان بگوييم که وضعيت ما با فلان کشور که به لحاظ آمار وضعيت مطلوبي دارد چگونه است همچنين نبايد فراموش کنيم که ملاک ما بايد جمعيتي باشد که ميتواند از لحاظ سني و اجتماعي مخاطب تئاتر باشد به علاوه بايد ظرفيتها و سرانه صندلي استاندارد به ازاي هر نفر، امکانات رفاهي، فرهنگسازي و تبليغات و شرايط اقتصادي جامعه را نيز مدنظر قرار داد. تا به جواب درستي دست يافت.
شايد بتوان گفت در عصر حاضر که رسانههاي تصويري مانند تلويزيون، ماهواره، سينما و ويدئو و . . . به شکل فراگير و پرسرعت در حال رشد هستند جايگاه تئاتر – نه تنها در ايران دچار تزلزل شده است و براي رقابت در چنين وضعيتي بايد فکري کرد. شهيد آويني در مقالهاي با عنوان – تئاتر زنده ميماند؟ – ميگويد: تئاتر در روزگار ما معضلي است. و نه فقط براي ما که در سراسر عالم مگر براي آنان که تئاترشان ريشه در سنت و اساطير داشته است. بعضيها معتقدند که تئاتر ديگر مرده است. من از آنان نيستم اما از سر انصاف بايد بگويم که چندان هم زنده نيست. بعد از 90 سال که از تولد سينما ميگذرد تئاتر هويت متقل خويش را به ناچار در عرصههائي ميجويد که سينما در آن راه ندارد. تئاتر چارهاي جز اين ندارد که خود را در آنجا که سينما نيست پيدا کند. سينما مشتريان تئاتر و رمان را دزديدهاند و در سالنهاي تئاتر جز خود اهل تئاتر و روشنفکراني که لا به لاي کهنهها و عتيقهها در جست و جوي حس نوستالوژي هستند ديگر کسي باقي نمانده است. اين اشاره شهيد آويني به ما يادآور ميشود که مشکل مخاطب تئاتر تنها مختص به ايران نيست و اگر قرار باشد تئاتر به حيات خودش ادامه دهد بايد متاعي ارزشمند براي عرضه در اين بازار داشته باشد.
شهيد آويني در همان مقاله مي نويسد: با پيدايش سينما، تئاتر خوب، خزيده در مغاک يک انزواي تاريخي ناگزير شده است که به عرصهاي بسيار محدود و تنگ براي حيات خويش اکتفا کند. تاريخ هنر مدرن تاريخ تحول تئاتر نيز هست و اکنون تئاتر غرب منفصل از مردم، گرفتار اسنوبيسم مفرط و محفوف در فرماليسم پيچيدهاي که حجاب خرق ناپذير معنا و محتواست. لحظات احتضار خويش را سپري ميکند اما براي ما اقوامي که در تاريخ غرب شريک نشدهايم دوران اضمحلال غرب با ظهور ديگر باره خورشيد هويت ما از محاق غرب ملازمت خواهد داشت. . . تئاتر شرق ميتواند با رجعت به سوابق تاريخي و ملي خويش زنده بماند و در اين طريق پيش از هر چيز بايد عنان تقليد را از گردن باز کرد و زنجيرهاي رعب و شيفتگي را به غرب را از دست و پاي و گردن خويش برداشت. معرفت نسبت به تئاتر غرب و سير تحولي که پيموده است. مقدمه خودآگاهي ما است. اما اين معرفت بايد از منظر تفکر مستقل ما حاصل آيد نه از آن طريق که غربيان خود خويشتن را معرفي کردهاند. نظر به آنچه که ذکر شد ما را يادآوري ميشود که اسير فرماليسم صرف شدن و پنهان شدن در پشت يک نقاب روشنفکرانه راه به جائي نخواد برد و نميتواند باعث جذب مخاطب در تئاتر شود. متأسفانه ما حتي به تقليد از غرب نيز نتوانستهايم تئاتري سياسي و اجتماعي با توجه به شرايط فرهنگ و جامعه خودمان داشته باشيم و بيشتر گرفتار ظواهر، اسم و ايسمها بودهايم. تئاتر متولد غرب است اما چگونه بايد آنرا از آن خودمان بکنيم و مخاطبان خودمان را داشته باشيم؟
شهيد آويني در همان مقاله ادامه ميدهد: پيشينه تئاتر بومي ما در تعزيه، سوگ سياوش، نقالي و پردهخواني، نمايشهاي روحوضي و خيمه شب بازي محدود ميشود. تئاتر ما در رويکرد به اين سوابق ملي بايد از تکرار در قالبهاي تجربه شده گذشته پرهيز کند و جايگاه خاص خويش را در فرهنگ امروز و تاريخ فردا بيايد. منظر نگاه ما به تئاتر بومي نيز بايد تغيير کند. ما خود را هنوز از نگاه توريستها و مستشرقين مينگريم و اگر چنين باشد، تعزيه يا نمايش روحوضي نيز بايد در پيله اسنوبيسم و روشنفکرانه خفه خواهد شد. . . هنر نمايش اگر ريشه در خاک فرهنگ و ادب اين مرز و بوم بدواند عرضههاي ديگري نيز براي حيات خواهد يافت چنان که در سالهاي آغازين پيروزي انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي چنين شد و گروههاي نمايشي خود پروردهاي از ميان مردمان پائين دست سربرآورد اما اين نهالهاي نازک مورد بيمهري باغبان واقع شدند و از تشنگي خشکيدند تئاتر امروز ايران مصداق درختي است که ريشه در عمق خاک ندارد و به طوفاني نه چندان شديد فرو خواهد افتاد. مسلماً براي جذب مخاطب در تئاتر به فکر ساخت سالنهاي مناسب و استاندارد بود، امکانات رفاهي و امنيتي مناسبي را براي او فراهم کرد و با يک فرهنگسازي مناسب او را به ديدن تئاتر ترغيب کرد ولي نبايد فراموش کرد زماني که مخاطب به سالن تئاتر ميآيد بايد چيزي براي عرضه به او داشت مخاطب ميخواهد شاهد نمايشي باشد که آن را درک ميکند و با فرهنگ و زندگي او همخوان است اگر چنين باشد تئاتر ميتواند روح و انديشه مخاطب خودش را تسخير کند و او را گامي رو به جلو حرکت دهد. و الا مخاطبي نخواهد داشت.
با مرور آنچه که گفته شد و با توجه به ديدگاه سيد شهيدان اهل قلم ميتوان نتيجه گرفت که يکي از راههاي جذب مخاطب و بقاي تئاتر توجه به ريشههاي بومي، فرهنگ، ادبيات و تاريخ خودمان است. اگر تئاتري با توجه به داشته هاي خودمان و رويکردي مردمي داشته باشيم ميتوان مخاطب داشته باشد البته منظور از يک نگاه کليشهاي و به قول شهيد آويني توريستي به سنتها نيست بلکه توليد آثاري امروزي که ريشه در آداب و سنن ما دارد و متناسب با جامعه امروزي است ميتواند راهگشا باشد.
يكشنبه 22 آبان 1390 - 9:39