نقد و تحليل
محمدمهدي همايي سرشت(نارنجي نژاد)
كارشناس تعليم و تربيت، مسئول روابط عمومي سازمان مدارس معارف اسلامي
چکيده:
سالهاست که در مجامع گوناگون علمي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران ، صحبت از بهسازي و ارتقاي سطح تعليم و تربيت اسلامي با محوريت آموزه هاي قرآني و معارف ائمه اطهار(ع)به ميان امده است.از طرفي با پيشرفت فناوري هاي اطلاعات ،ارتباطات و الکترونيک ورايانه و پيدايش پديده ي جهاني سازي و وقوع جنگ هاي نرم در عرصه هاي فکري و فرهنگي ،لزوم پرداختن به پژوهش در خصوص يافتن شيوه هاي روزآمد و موثر جهت بستر سازي و ايجاد باورپذيري ديني به عنوان دروني کردن و نهادينه ساختن ارزش هاي اسلامي در دانش آموزان ،بسيار محسوس است.لذا در اين مقاله برآنيم تا با ذکر تعاريف اصولي و ساختاري تعليم و تربيت اسلامي و فرآيند پذيرش و باور پذيري ديني ، به بررسي راهکار هاي اجرايي در تحقق اين مهم ،ويژه ي دانش آموزان دوره ي متوسطه که در دوره ي حساس نوجواني قرار دارند بپردازيم.
کليد واژه:تعليم وتربيت اسلامي وديني،باورپذيري ديني وفرهنگي،هويت پذيري،دانش آموزان دوره متوسطه،نوجواني،بلوغ
تعريف تعليم و تربيت:
تعريف علم تربيت (pedagogie) همانند خود تربيت (education) بسيار مشكل و دشوار است. زيرا هنوز درباره محتوا و روش آن اتفاق نظر مشخصي وجود ندارد و علم بودن آن مورد ترديد ميباشد. در دائره المعارف فلسفي لالند[1] آمده است: پداگوژي (تعليم و تربيت) از ريشه يوناني است و آن وظيفه بردهاي بوده است كه اداره و هدايت اطفال را به عهده داشته است. بنابراين معنا از تربيت، اهليّت اين فرد به اصطلاح مربي را هم ميتوان تكنيك دانست، هم كاري هنري، و هم ناشي شده شده از فلسفه و نيز علم. بعضي از فلاسفه تعليم و تربيت چون «امانوئل كانت»[2] مشكل تعريف و تربيت را به مشكل بودن ماهيت تربيت ربط ميدهند و معتقدند: برخلاف آنچه مردم تصور ميكنند تعليم و تربيت بزرگترين و دشوارترين مسائل مبتلا به انسان است. او در بين ابداعات بشر دو مورد را از بقيه مشكلتر ميداند، هنر مملكتداري يعني حكومت، و هنر تعليم و تربيت. وي معتقد است، مردم هنوز درباره معناي واقعي اين دو اختلاف نظر دارند.[3] برخي ديگر از فلاسفه تعليم و تربيت در تعريف «تربيت» و «آموزش و پرورش» با مشكل مواجه شده تا جايي كه افراد صاحبنظري مانند پيترز[4] معتقدند: فلاسفه جديد، تلاش در راه ارائه تعريف از «تربيت» و «آموزش و پرورش» را رها كرده و يا به حداقل تعريف يعني تعريف فرضي بسنده كردهاند.[5]
دور كيم،[6] جامعه شناس معروف، تعليم و تربيت را يك نظريه علمي ميداند. كه با استفاده از دادههاي علوم ديگر نظير روان شناسي و جامعه شناسي به ارزيابي نظامها و روشهاي تربيتي ميپردازد و به اين طريق عمل مربيان را توضيح داده و هدايت ميكند. [7] به اعتقاد برخي ديگر از صاحب نظران، تربيت فعاليتي مداوم، جامع (توجه به همه آنچه براي به كمال رسيدن انسان لازم است، همه ابعاد وجودي و نيازهاي فردي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي انسان) و براي همه (فرد فرد جامعه) و براي رشد و تعالي و تكامل انسان و غناي فرهنگي و تعالي جامعه. تربيت هم نيازي مستقل و هم وابسته، هم نهايي و هم واسطهاي، هم هدف است و هم وسيله، هم زيربناي اجتماع است و هم غايت است و هم مقصود. [8](9)
تعريف تعليم وتربيت اسلامي:
در اسلام به اين موضوع مهم توجه بسيار شده و قواعد مناسبي براي رشد انسان تعيين گرديده است. بديهي است «يك مكتب كه دراي هدفهاي مشخص است و مقررات همه جانبهاي دارد و به اصطلاح سيستم حقوقي و سيستم اقتصادي و سيستم سياسيدارد، نميتواند يكسيستم خاصآموزشي نداشته باشد. (مطهري، 1374: 16).
از جمله موضوعات اساسي كه لازم است طرح شود اين است كه تربيت چيست؛ آيا تربيت مخصوص انسان است يا موجودات ديگر و يا اشياي ديگر نيز تربيت پذيرند؟ در ماهيت تربيت ميتوان گفت: «تربيت با صنعت فرق دارد. با توجه به همين تفاوت، انسان ميتواند جهت تربيت را بشناسد. صنعت، «ساختن» است به معني اينكه شيء، يا اشيا را تحت نوعي پيراستن و آراستن قرار ميدهند؛ ميان اشيا و قواي آنها ارتباط برقرار ميكنند. قطع و وصلهايي در جهت مطلوب انسان صورت ميگيرد و آن گاه اين شيء ميشود مصنوعي از مصنوعهاي انسان. فرض كنيد كه از گل يك حلقه انگشتر يا يك زيور ديگري ميسازيم، آن را شكل ميدهيم يا به قول معروف پرداخت ميكنيم؛ وضع مخصوصي به آن ميدهيم و ميشود يك مصنوع براي ما ولي تربيت، پرورش دادن است؛ يعني استعدادهاي دروني را كه بالقوه در يك شيء موجود است به فعليت درآوردن و پروردن و لهذا تربيت فقط در مورد جاندارها يعني گياه و حيوان و انسان صادق است. (مطهري،1374: 57-56).
هدف غايي تربيت اسلامي، پرورش انسان مقرب الهي است كه شاكله ديني در وجود او به طور كامل شكل بگيرد و رفتارهاي ديني ريشهدار از او سربزند. فلسفه خلقت بشر را نيز در همين نكته ميتوان يافت كه خداوند انسان را براي اين آفريد كه او به وسيله تربيت صحيح، كمال يابد و به سر منزل مقصود برسد. با علم به اين هدف غايي، تربيت اسلامي اهميت و جايگاه خاصي پيدا ميكند. تربيت اسلامي به ايجاد وضعيت مناسبي اطلاق ميشود كه زمينه را براي بروز و ظهور استعدادهاي فطري آدمي فراهم ميكند و او را بالندهتر و كماليافتهتر ميسازد. هر زمان فرصت و امكان براي فعليت يافتن استعدادها فراهم ميشود، آن زمان قداست و ارزش پيدا ميكند. به همين دليل ميتوان در تفكر اسلامي سخن از امور مقدس و نامقدس گفت. امور مقدس اموري است كه منسوب به خداوند متعال و موجب رشد انسان ميشود. امور نامقدس اموري است كه خداوند آنها را نامطلوب و مضر به حال آدمي معرفي كرده و آدميان را از اجراي آنها بازداشته است. با اين رويكرد، هرقدر انسان رشد واقعي پيدا كند و به خداوند نزديك شود، حريم پيدا ميكند. براي ورود به اين حريم بايد آدابي را مراعات كرد و قواعدي را به جان خريد. تربيت اسلامي نيز به دليل ارتباطش با فطرت الهي انسان، ارزش و اهميت والايي پيدا ميكند و به علم مقدسي تبديل ميشود. هرچند تربيت در مفهوم كلي مقولهاي با ارزش است تربيت اسلامي به دليل انتساب به اسلام قداست پيدا ميكند. براين اساس ورود به عرصة تربيت اسلامي به اصول و قواعد ويژه نياز دارد.
متفكر شهيد، علامه مطهري به عنوان انديشمندي اسلامي در خصوص اصول تعليم و تربيت اسلامي، مسائلي رامطرح كرده است كه بررسي و ارائه آنها ميتواند فضاي فكري مشخصي را در تربيت اسلامي به وجود آورد و به كاوشگران عرصة تعليم و تربيت ياري رساند.
1- اصل هماهنگي با فطرت
در وجود انسان از سوي خداوند متعال ويژگيهايي قرار داده شده است كه او را از ساير موجودات متمايز ميكند؛ خردورزي، حقيقتجويي، زيباگرايي، عدالتطلبي، خداگرايي و ساير ويژگيهاي ذاتي از جمله اين استعدادهاي فطري را تشكيل ميدهند. مجموعه وضعيت زندگي آدمي بايد به گونهاي سامان يابد كه اين ويژگيها، كه به مثابه بذرهايي است كه در زمين خلقت انسان وجود دارد، رشد كند. تعليم و تربيت در بين مجموعه اموري كه زندگي آدمي را شكل ميدهد، مهمترين و اثرگذارترين عامل است و بايد با استعدادهاي عالي فطري هماهنگ باشد. لزوم اين هماهنگي به طور كامل مورد تأييد عقل است.
از نظر عقلي اگر وضع حاكم بر فطرت با فطرت همسو نباشد، استعدادهاي عالي آدمي رشد نميكند. محيط غيرعقلاني نميتواند عقل را رشد دهد و محيط غيرمعنوي نميتواند معنويت را در انسان پرورش دهد. «اگر انسان داراي يك سلسله فطريات باشد قطعاً تربيت بايد با درنظر گرفتن همان فطريات صورت گيرد. چون تربيت يعني رشد و پرورش دادن و اين براساس قبول كردن يك سلسله استعدادها و به تعبير امروزيها يك سلسله ويژگيهاي انسان است. (مطهري، 1374: 8).
2- اصل اعتدال
دومين اصلي كه در تعليم و تربيت اسلامي بايد رعايت شود، اعتدال است. اعتدال در مقابل افراط و تفريط است. افراط يعني زيادهروي كردن در چيزي و تفريط يعني كم ديدن و كم آوردن چيزي. هركدام از اين دو موجب اختلال در بقا، استمرار و سلامت امور ميشود. در تعليم و تربيت نيز كه با روح و روان انسانها سروكار دارد، پرهيز از افراط و تفريط از لوازم تعليم و تربيت كارآمد و تأثيرگذار است. افراط، تورم به وجود ميآورد و تفريط، خلأ وكاستي.
«چون هر قوه و استعدادي براي هدف و غايتي ساخته شده و مجموع آن هم غايتي كلي دارد، ما اگر بخواهيم بفهميم كه يك قوه در حد وسط است يا در افراط و يا در تفريط بايد اين جهت را كشف كنيم كه اين قوه اصلاً براي چه آفريده شده است. آنچه براي آن آفريده شده حد وسط است كه بيشتر از آنچه براي آن آفريده شده به كار افتد، افراط است، كمتر از آن تفريط است. (مطهري، 1374: 126-125).
در جامعه به انسانهاي معتدل نياز داريم. انسانهايي كه نه اهل افراط باشند و نه تفريط. براي شكلدهي به چنين جامعهاي به تربيت معتدل نيازمند هستيم. بر اين اساس «قرآن همه جانبه حرف ميزند. يك وقتي بود كه جامعه ما دچار يك بيماري بود و آن اينكه اسلام را فقط در عبادت ميدانستند آن هم چه عبادتهايي! ملاك مسلماني، زياد مسجد رفتن و زياد دعا خواندن بود. اين به صورت يك بيماري درآمده بود. ولي كمكم علامت يك بيماري ديگري در ميان ما پيدا ميشود. عدهاي كه توجه به جنبههاي اجتماعي اسلام پيدا كردهاند، كمكم ميخواهند جنبههاي معنوي اسلام را نديده بگيرند. اين هم بيماري است. اگر جامعه ما به اين دنده بيفتد و آن جنبه را فراموش كند، باز يك جامعه منحرفي است در همان حد كه جامعه گذشته ما منحرف بوده. جامعهاي كه پيغمبر درست كرد جامعه معتدل بود» (مطهري، 1374: 344).
3- اصل جامعيت
منظور از جامعيت، همه جانبهنگري تعليم و تربيت اسلامي به ماهيت انسان است. هيچ يك از جنبههاي شخصيت انسان از نظر اسلام دور نميماند و هركدام بايد به رشد مقرر خود برسد. اينكه در قرآن، انسان «رشيد» معرفي ميشود مراد همين انسان است. رشيد يعني كسي كه همه ابعاد وجودي او رشد كرده است. «جامعيت در قرآن با اعتدال در تربيت، رابطه بسيار نزديك دارد با تربيت جامع است كه ميتوان انسان معتدل به وجود آورد. در غيراين صورت هم انسان لطمه ميبيند وهم تربيت او. يكجانبه بودن يك قانون و يا يك مكتب، دليل منسوخ شدن خود را به همراه دارد. » (مطهري، 1380: 59).
4- اصل تأمين نيازهاي واقعي
نيازهاي انسان را ميتوان به دو دسته تقسيم كرد. بعضي از آنها قابل احساس است؛ يعني ميتوان آنها را درك كرد. در مقابل آن برخي از نيازها را نميتوان احساس نمود مگر اينكه يك كارشناس آنها را به آدمي يادآور شود. سلامت انسان با درك هر دو دسته نياز و تأمين معقول و منطقي آنها ارتباط پيدا ميكند؛ به عنوان مثال وقتي تشنه هستيم، ميفهميم كه به آب نياز داريم. ولي اگر بدن ما به نوع خاصي از ويتأمين نياز داشته باشد متوجه نميشويم بلكه پزشك بايد به ما يادآوري كند. در مسائل روحي، عاطفي و اعتقادي هم اين ويژگي وجود دارد. نيازهاي مادي را آسانتر از نيازهاي غيرمادي ميتوان تشخيص داد.
در تعليم و تربيت وظيفه داريم نيازهاي اصيل ولي غيرقابل احساس متربي را به او بفهمانيم و در جهت تأمين و برطرف كردن آن نيازها تلاش كنيم. اگر تربيت صرفاً بر محور نيازهاي محسوس و مادي قرار گيرد، آدمي از مرحله حيواني خود فاصله زيادي نخواهد گرفت. شرط رسيدن به انسانيت تأمين نيازهاي ريشهدار غيرمادي است.
شهيد مطهري در توضيح قانون نياز ميفرمايد:
«در قانون احتياج سه چيز است: اول بايد نياز به چيزي باشد. دوم اينكه چيز ديگري اين نياز را برطرف نكند. سوم اينكه احساس اين نياز پيدا بشود... دنياي امروز همانگونه به پيغمبر اكرم (ص) محتاج است كه در هزار و چهارصد سال پيش بود، من تاكنون در دو كتاب اين جملههاي معروف برنارد شاو را خواندهام چه عالي ميگويد: كسي مثل من حق دارد براي كشور و جامعه خودش پيشبيني كند، من پيشبيني ميكنم كه اروپاي فردا به دين محمد (ص) گرايش پيدا خواهدكرد. بعد موضوع كليسا را عنوان ميكند. ميگويد: كليسا در گذشته خيانت كرد، چهرة اين مرد بزرگ را مشوش كرد. مردم اروپا ندانستند. بعد ميگويد: تنها اگر مردي مانند او صاحب عالم بشود و بر عالم حكومت كند قادر بر حل مشكلات عالم است. غير او كسي قادر به حل مشكلات عالم نيست» (مطهري، 1380: 29-28).
5- اصل تأكيد به تربيت دورة كودكي
فطرت الهي انسان در تربيت اسلامي ارزشمندترين چيز در عالم هستي است به گونهاي كه نبايد چيزي را بر آن ترجيح داد. اگر گفتار يا كرداري خلاف قوانين فطرت باشد، بايد صريحاً نسبت به اصلاح آن اقدام شود. زماني كه فطرت دست
خورده و الهي است يعني دوران كودكي بايد نسبت به تربيت و شكل دهي آن اقدام، و زمينه را براي مراحل بعدي رشد فراهم كرد. فطرت به درختي شباهت دارد كه بايد از همان ابتداي رويش از آن مراقبت شود و در هر مرحلهاي آبياري لازم به عمل آيد تا بتدريج به درختي تنومند و با طراوت تبديل شود. رفتارهاي انساني و الهي راميتوان ميوههاي اين درخت محسوب كرد. با توجه به اين فرايند بسيار مهم، دانشمندان تعليم و تربيت به تثبيت و تحكيم صفات نيك اخلاقي از دوران كودكي تأكيد فراوان داشتهاند.
شهيد مطهري ضمن اشاره به نظر علماي تربيت قديم در خصوص تحكيم فضايل اخلاقي در آدمي ميفرمايد: «علماي قديم در تعريف عدالت ميگفتند: عدالت ملكه تقوا و پرهيزكاري است؛ يعني تقوا و پرهيزكاري براي انسان ملكه شده باشد و حتي ميگفتند انسان آن وقت داراي اخلاق فاضله است كه در عالم خواب هم ضد آن اخلاق از او صادر نشود؛ مثلاً آن قدر راستگو باشد كه حتي در عالم خواب هم دروغ نگويد. براين اساس است كه اهتمام زيادي ميشود كه تربيت در سنين كودكي صورت گيرد. اصلاً گفته ميشود تربيت فن تشكيل عادت است. روحيه انسان در ابتدا حكم ماده شل و قابل انعقادي مثل گچ را دارد كه ابتدا كه آن را در آب ميريزند، شل است و بعد سفت ميشود. وقتي اين ماده شل است آن را در هر قالبي بريزيم به همان شكل درميآيد ميتوان آن را به صورت انسان درآورد يا به صورت خوك و يا خروس. در هر قالبي كه بريزيم همين كه سرد شد همان شكل را ميگيرد و سفت ميشود. ميگويند روح انسان در زمان كودكي، حالت قابل انعطافي دارد و مانند همان ماده شل است. هرچه انسان بزرگتر شود قابليت انعطاف آن كمتر ميشود. اينكه گفتهاند: العلم في الصغر كالنقش في الحجر. البته دانشمندان امروز هم به تربيت دوران كودكي بيشتر اهميت ميدهند. بچهاي كه در كودكستان است از بچه دبستاني و بچه دبستاني از نوجوان دبيرستان و نوجوان دبيرستان از جوان دانشگاه، جنبه پذيرشش بيشتر است. انسان در سن پنجاه سالگي شخصيتش منعقد ميشود. البته مبالغه نبايد كرد. انسان يك موجود قابل تغيير و قابل توبه و بازگشت است و ممكن است در سن صدسالگي هم خود را تغيير دهد ولي شك نيست كه حالات روحي كمكم ملكه ميشود و برگرداندن آنها دشوار ميگردد (مطهري، 1374: ص 78-77).
از ديدگاه شهيد مطهري ميتوان به آساني اين نكات را استنباط كرد:
1- تربيت دوران كودكي پايه و اساس است.
2- در دورههاي نوجواني و جواني نسبت به دوره كودكي امكان تربيت كاهش پيدا ميكند.
3- اگر يك صفت در وجود انسان ملكه شد زدودن آن بسيار مشكل خواهد بود.
6- اصل توازن امور ثابت و امور متغير
به تعبير شهيد مطهري يكي از رموز خاتميت وجاوداني بودن دين اسلام اين است كه «براي احتياجات ثابت و دائم بشر، قوانين ثابت و لايتغيري در نظر گرفته و براي اوضاع و احوال متغير وضع متغيري را پيشبيني كرده است.
پارهاي از نيازهاي بشر، چه در زمينههاي فردي و چه در زمينههاي اجتماعي، وضع ثابتي دارد كه در همه زمانها يكسان است. نظامي كه انسان بايد به غرايز خود بدهد، اخلاق ناميده ميشود و نظامي كه بايد به اجتماع بدهد، عدالت خوانده ميشود و رابطهاي كه بايد با خالق خود داشته باشد و ايمان خود را تجديد و تكميل كند، عبادت ناميده ميشود. برخي ديگر از نيازهاي بشر متغير است و از لحاظ قانون وضع متغيري پيدا ميكند. اسلام براي اين احتياجات متغير، وضع متغيري در نظر گرفته است. از اين راه كه اوضاع متغير را با اصول ثابت و لايتغير مربوط كرده است و آن اصول ثابت در هر وضع جديد و متغيري، قانون خاص و متناسبي توليد ميكند. (مطهري، 1380: 66-59).
براي فهم درست نيازهاي ثابت و متغير بايد نيازسنجي كرد. نگاه فلسفي و اعتقادي به انسان نيازهاي ثابت او را مشخص ميكند و نگاه علمي و تحقيقي به انسان، نيازهاي متغير او را نشان ميدهد. هرقدر برنامهريزان و مربيان نيازها را بفهمند برنامههاي تربيتي را با حركت رشد و كمال كودكان و نوجوانان هماهنگتر ميسازند. آنچه تحت عنوان استعدادهاي عالي در انسان مطرح است زمينههاي شناخت نيازهاي ثابت آدمي به شمار ميرود و آنچه موقعيت زمان ناميده ميشود نيازهاي متغير را جهت ميدهد.
7- اصل هدايتخواهي
مربي در تربيت اسلامي به هيچ بهانهاي نبايد از تربيت متربي ملول شود و مسؤوليت خود را تمام شده تلقي كند. چون تربيت، كاري خدايي است. خداوند متعال بنده خود را در هر وضعيتي تحت نظر دارد. هر قدر بنده راه گم كند باز خداوند طالب هدايت و تربيت اوست. مربيان و معلماني كه از مكتب اسلام تأثير اساسي گرفته باشند به طور نسبي از همين صفت مطلق الهي بايد بهرهمند شده باشند. مربي اسلامي از تلاش براي ساختن و تأثيرگذاري بر روح و روان متربي لذت ميبرد واين كار را عبادت تلقي ميكند.
«وقتي كه اينها (افراد ضد اسلام) هدايت نميشوند و گذشته از اين به صورت خار در سر راه ديگران درميآيند، بايد به آنها به چشم يك مانع نگاه كرد ولي نبايد بدخواهشان بود. حتي انسان، بدخواه ابوجهل هم نبايد باشد و مثلاً بگويد خدا نكند كه ابوجهل مسلمان شود و به شهادت برسد. نبايد آرزو كنيم كه مانند ابوجهلها يك وقت راه به حق پيدا نكند. يزيد بن معاويه هم وقتي كه از زينالعابدين (ع) سوأل ميكند كه آيا من اگر توبه كنم توبه من قبول است يا نه، حضرت ميفرمايد بله قبول است؛ يعني او هم بدخواه يزيد نيست كه آرزو كند كه چون يزيد قاتل پدرش ميباشد توفيق توجه پيدا نيابد تا به جهنم برود، بلكه براي او هم خير ميخواهد» (مطهري، 1374: 257).
8- اصل حكمت جويي
حكمت به معناي برهان خالص است. گاهي برهان قوي نيست و به شائبههاي گوناگون آلوده است و تأثير لازم را در شنونده به جا نميگذارد و هدايت نميكند. قرآن مجيد حكمت را به حضرت لقمان به عنوان موهبتي الهي طرح ميكند. اگر خداوند به بنده صالح خود حكمت ميآموزد بنده او نيز به عنوان مربي تربيت اسلامي بايد به فراگيران حكمت بياموزد؛ يعني آنان را به سوي برهانهاي خالص راهنمايي كند، اين موضوع به قدري اهميت دارد كه تفاوت نميكند كه توسط چه كسي ارائه شود. «اين حديت، معروف است كه الحكمه ضاله الموُمن» حكمت، گمشده مؤمن است. حكمت بدون شك يعني علمي كه محتواي حقيقت باشد؛ علمي كه استحكام و پايه داشته باشد.
«ما نميتوانيم اينها را درست نقاشي كنيم و كارهايي را كه تبليغات چيهاميكنند انجام دهيم والا هريك از اينها از نظر ارزش تبليغاتي براي اسلام فوقالعاده است كه ايمان تا اين حد تقديس كننده حكمت باشد كه بگويد حكمت گمشدة مؤمن است؛ يعني حالت مؤمن براي دريافت حقايق بايد حالت كسي باشد كه شييء نفيسي از او گم شده و دائماً در جستجوي آن است. اين حديث در احاديث زيادي دنباله دارد. من يك وقتي مداركش را جمع كردم شايد قريب به اين مضمون بيست جا پيدا كنيم كه «خذوا الحكمه و لو من اهل النفاق» حكمت را فراگيريد ولو از منافقين ولو از كافران، ولو از مشركين، ولو من مشرك؛ يعني اگر احساس كردي كه آنچه او دارد درست است و علم و حكمت است فكر نكن كه او كافر است، مشرك است، نجس است، مسلمان نيست، برو بگير، حكمت مال تو است، در دست او عاريه است» (مطهري، 1374: 277).
9- اصل بهرهگيري از اراده
انسان موجودي مختار و با اراده است كه امور خود را با اختيار انجام ميدهد. به همين دليل خداوند متعال، يافتن و حركت كردن راه راست را برعهده خود افراد گذاشته است. هدايت الهي با اكراه و اجبار انجام نميپذيرد بلكه از درون بايد
بجوشد. آيات و روايات متعدد اين معنا را تأييد كردهاند. يا ايها الذين امنوا عليكم انفسكم «آناني كه ايمان آوردهايد خداوند شما را به خودتان سپرده است». خدايي كه براي بشر، پيامبر و كتاب فرستاده است در نهايت از خود انسانها ميخواهد كه خودشان را در مسير حق، مديريت و هدايت كنند.در تعليم و تربيت هم از اين قاعده بايد پيروي كرد. فراگيران اراده و اختيار دارند. بايد وضع را طوري ساماندهي بكنيم كه آنها با اراده خود و با انگيزه قبلي به سوي كسب فضايل اخلاقي و صفات انساني حركت كنند.
«يكي از مسائلي كه مذهبيون به آن متمسك ميشوند در همين جاست. ميگويند اراده، قوة اجرايي عقلا است ولي خود عقل چيست و از عقل چه كاري ساخته است؟ عقل جز روشنايي چيز ديگري نيست كه انسان را روشن ميكند، اما آيا روشن كردن به انسان جهت ميدهد كه حالا كه اطرافت روشن نشد از اين طرف برو يا از آن طرف؟ انسان دنبال آنچه ميخواهد ميرود و از چراغ عقل استفاده ميكند براي رسيدن به مطلوب خودش. مشكل اين است كه چه مطلوبي داشته باشد؟ البته در اينكه انسان نياز دارد به چراغ عقل براي اينكه (راه او را) روشن كند بحثي نيست. انسان اگر در تاريكي حركت كند، مطلوب خودش را گم ميكند. در نياز به عقل بحثي نيست. ولي سخن در اين است كه عقل و علم، كه در واقع مكمل و به عبارت ديگر عقل اكتسابي است، روشنايي است، محيط را روشن ميكند، انسان ميفهمد چه ميكند، ميفهمد كه اگر بخواهد به فلان مقصد برسد از اينجا بايد برود اين وسيلهاست براي آن مقصد و آن وسيله است براي اين مقصد ولي آيا فهميدن و دانستن كافي است كه اراده انسان بر تمايلات او حكومت بكند؟ نه، چرا؟ براي اينكه انسان في حد ذاته اينطور است كه دنبال منافع خودش ميرود و ارادهاش تا آن اندازه كه ممكن است بر ميلهايش حكومت بكند كه منافعش اقتضا ميكند» (مطهري، 1374: 322).
10- اصل تلازم و تناسب علم و عقل
عقل و علم به يكديگر نياز دارد و بايد توأم باشد. عقل براي انديشيدن به علم نياز دارد و علم براي رشد و توسعه به عقل محتاج است. ما زماني ميتوانيم فراگير را به تفكر وادار كنيم كه اطلاعاتي در اختيار او قرار دهيم. معمولاً در دو حالت براي آدمي سوأل طرح نميشود و در نتيجه عقل به كار نميافتد: يكي حالتي كه انسان درباره يك چيز همه مطالب را بداند و دوم حالتي كه هيچ چيز نداند. بنابراين شرط تعقل، علمآموزي است.
«اگر انسان تفكر كند ولي اطلاعاتش ضعيف باشد، مثل كارخانهاي است كه ماده خام ندارد يا ماده خامش كم است كه قهراً نميتواند كار بكند يا محصولش كم خواهد بود. محصول بستگي دارد به اينكه ماده خام برسد. اگر كارخانه ماده خام زياد داشته باشد ولي كار نكند باز فلج است و محصولي نخواهد داشت».
حضرت امام موسي كاظم (ع) در روايتي ميفرمايد: يا هشام ثُمَّ بينَ انَّ العقل مع العلم، عقل و علم بايد توأم باشد (كليني، ترجمه كمرئي، 1400، ج 1: 22). عرض كرديم علم فراگيري است به منزله تحصيل مواد خام است. عقل، تفكر و استنتاج و تجزيه و تحليل است. آن گاه حضرت استناد ميكنند به آيه: و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون (عنكبوت/ 43) اين مثلها را براي مردم ميزنيم و جز دانايان آنها را درنمييابند. ببينيد عقل و علم چگونه با هم توأم شده است» (مطهري، 1374: 45).
همراه بودن علم و عقل لازم است ولي كافي نيست. علاوه بر تلازم بايد تناسب نيز وجود داشته باشد؛ به عبارت ديگر كارخانه عقل با هر ماده خام كار نميكند. بايد با ماهيت عقل تناسب داشته باشد. دو وجه براي اين تناسب ميتوان در نظر گرفت. وجه اول تناسب از جهت قوه عقل است. هر مرحله از رشد عقل توان خاص خود را دارد و بدون توجه به آن نميتوان باعث رشد عقلاني شد. وجه دوم از جهت ماهيت علم و عقل است. عقل نور است و براي هدايت شدن در وجود انسان قرار داده شده است. علم هم بايد نور باشد؛ يعني دانستنيها و معلومات درباره اموري باشد كه دانستن آن براي رشد و كمال انسان ضروري است؛ اول بايد انسان عالم باشد، مواد خام را فراهم كند و بعد عقل تجزيه و تحليل كند؛ مثلاً اگر ما عقل قوي داشته باشيم مثل بوعليسينا، و قرآن هم بگويد كه «تاريخ» عبرت بسيار خوبي است ولي من كه از تاريخ اطلاعاتي ندارم عقل من چه ميفهمد. يا به ما بگويند در تمام اين عالم تكوين، آيات الهي و نشانههاي خدا هست، عقل من هم عاليترين عقل باشد ولي من كه از مواد به كار رفته در اين ساختمان بياطلاعم با عقل خودم چه چيزي را ميفهمم و آيات الهي را چگونه كشف كنم. بايد با علم آنها را كشف كنم و با عقلم درك نمايم» (مطهري،1374: 283).
11- اصل انسانيت دوستي
در تعليم و تربيت، انسان دوست بايد باشيم يا انسانيت دوست؟ تفكر اسلامي ضمن احترام به انسان، انسانيت را بيش از انسان محترم و ارزشمند ميشمارد. اگر انساني ارزشمند تلقي ميشود به دليل ارزشهايي است كه در وجود او نهادينه شده است. چرا از انسانهاي صالح و در رأس آنها از انبيا و ائمه اطهار (ع) با حس تقدس و احترام ياد ميشود؟ چون آنان با فرهنگ الهي و انسان زندگي ميكنند. حتي در بين غيرمسلمانان نيز آناني كه از ارزشهاي انساني دفاع كردهاند ارزش بيشتري دارند. در انديشه شهيد مطهري اين موضوع با تحليل كافي و با ذكر مثالهاي مناسب مورد بررسي قرار گرفته است:
«يك وقت ميگوييم«انسان» يعني اين هيكل خاص كه در همه اين افراد مشترك است و انسان را دوست داشته باشيم؛ يعني هركسي را كه از نسل آدم هست دوست داشته باشيم و خلاصه منظور از انسان، انسان زيستشناسي، آن كه زيستشناسي او را انسان ميداند. آيا مقصود اين است؟ يا نه مقصود انسان بما هو انسان است؛ يعني انسان به خاطر ارزشهاي انساني به خاطر انسانيت و انساندوستي يعني انسانيت دوستي. اينجاست كه وقتي چمبه و لومومبا را كنار همديگر ميگذاريم، دو نوع از آب درميآيند؛ اين يك چيز از آب درميآيد، آن چيز ديگر؛ يعني ممكن است اين يك انسان از آب درميآيد يك انسان درست با ارزشهاي انساني و آن نه تنها يك انسان نباشد بلكه حيوان هم نباشد و به تعبير قرآن از حيوان هم چند درجه پايينتر باشد، انسان را بايد دوست داشت به خاطر انسانيت نه به خاطر همين هيكلش و به عبارت ديگر انسانيت را بايد دوست داشت» (مطهري، 1374: 359).
با توجه به اهميت انسانيت در تفكر اسلامي دو پيام مهم براي برنامهريزان تعليم و تربيت قابل ذكر و توجه است:
1- در كلاس درس همه دانشآموزان را صرفنظر از نژاد و فرهنگ مورد توجه تربيتي قرار دهيم. چون همه آنان از فطرت الهي برخوردارند و ما امانتدار فطرت الهي هستيم.
2- محتواي تعليم و تربيت و روشهاي آن را برمحور ارزشهاي انساني تنظيم كنيم.
12- اصل جذب و دفع
انسان موجودي متفكر، عاطفي و حقيقتخواه است. نميتواند با همه انسانها و با همه موقعيتها به طور يكسان رو به رو شود. اگر با همه اوضاع يك جور برخورد كند از گوهر انساني خود دور افتاده است.
«اصل جذب و دفع يكي از اصول و قوانين حاكم بر هستي است و به يك اعتبار يك قاعده هستي است. قانون جذب و دفع يك قانون عمومي است كه بر سرتاسر نظام آفرينش حكومت ميكند. از نظر جوامع علمي امروز بشر، مسلم است كه هيچ ذرهاي از ذرات جهان هستي از دائره حكومت جاذبه عمومي خارج نبوده و همه
محكوم آنند. از بزرگترين اجسام و اجرام عالم تا كوچكترين ذرات آن داراي اين نيروي مرموز به نام نيروي جاذبه هستند و هم به نحوي تحت تأثير آن ميباشند» (مطهري، 1374: 17).
«گاهي دو نفر انسان يكديگر را جذب ميكنند و دلشان ميخواهد با يكديگر دوست و رفيق شوند. اين رمزي دارد و رمزش سنخيت اين دو نفر است تا در بينشان مشابهتي نباشد همديگر را جذب نميكنند و متمايل به دوستي با يكديگر نخواهند شد» (مطهري، 1364: 19).
با توجه به اين مطالب از انديشه شهيد مطهري ميتوان نتيجه گرفت كه در روابط انساني در تعليم و تربيت ميتوان به تأثيرگذاري تربيتي بين مربي و متربي ومتربيها با يكديگر جهت بهتري بخشيد. هرقدر بين تجربههاي قبلي دانشآموزان و هر يادگيرنده ديگر با گفتار و رفتار مربي همسويي و سنخيت وجود داشته باشد به همان اندازه پيامهاي تربيتي تأثيرزيادي خواهد گذاشت. بايد كودكان و نوجوانان را بتدريج با روحيه جذب و دفع پرورش دهيم. اگر فقط جاذبه داشته باشيم همه انسانها با هر نوع فكر و انديشهاي وارد ميشوند و مرز حق و باطل در نظر انسانها با هم خلط ميشود اگر فقط دافعه باشد امكان و فرصت تأثيرگذاري، آدم سازي و توسعه امت اسلامي از دست ميرود هريك از اين دو حالت با وظيفه و رسالت مسلماني سازگار نيست.
13- اصل پيوند تربيت با معنويت
بين تربيت و معنويت رابطه ذاتي وجود دارد. در همه اجزا و عناصر تربيتي بايد از طريق دعا و نيايش، جهت فعاليتها را به سوي خداوند معطوف كنيم تا هدفهاي تربيتي تحقق يابد. به قدري اين ارتباط تربيت و معنويت قوي است كه اگر برخي ارزشهاي انسان كه مورد قبول دين اسلام هم هست در وجود كسي باشد نهايتاً آن انسان به سوي معنويت الهي حركت خواهد كرد. «اگر انسان علاقهمند به تربيت خودش و فرزندانش به تربيت اسلامي هست و يا ميخواهد افرادي را تربيت كند واقعاً بايد به مسأله نيايش، دعا و عبادت اهميت بدهد و اصلاً مساله عبادت، قطع نظر از اينكه پرورش يك حس اصيل است تأثير زيادي بر ساير نواحي آن دارد» (مطهري، 1374: 341).
جمعبندي اصول تعليم و تربيت، قواعد عمل براي رسيدن به هدفهاي تربيتي به شمار ميآيد. به همين دليل نوع اهداف تربيتي در چگونگي شكلگيري نوع اصول تأثير مستقيم دارد. نظر به اينكه از ديدگاه شهيد مطهري، تربيت انسان الهي هدف غايي نظام تعليم و تربيت الهي است اصولي بايد ارائه شود كه به تحقق اين هدف كمك كند. آنچه در اين مقاله ارائه شد مجموعه اصولي بود كه براساس ديدگاه علامه شهيد مطهري تنظيم شده بود. بدون ترديد برنامهريزان و مربيان ميتوانند با توجه به آنها دانشآموزان و دانشجويان را در تربيت اسلامي ياري رسانند زمينههاي تحقق هدفهاي تربيت اسلامي را فراهم سازند.
تأمل در اصول مزبور، تناسب بين آنان و هدف غايي تربيت اسلامي را آشكار ميسازد. به عنوان نمونه اصل هماهنگي با فطرت به اين دليل منظور شده است كه الهي شدن آدمي در اثر شكوفايي استعدادهاي فطري در پرتو آموزههاي ديني انجام ميپذيرد. بدون هماهنگي محتواي تربيت با گرايشهاي فطري نميتوان به غايت تربيت اسلامي رسيد.(10)
آنگونه که نسبت به تربيت تعاريفي وجود داشت به همان ميزان تربيت اسلامي، مورد بازانديشي از سوي انديشمندان ديني واقع گرديده است. تربيت ديني در مفهوم خاص آن؛ يعني مجموعه تدابير و اقدامات سنجيده و منظم تربيتي به منظور پرورش و تقويت ايمان و التزام متربيان به باورها، هنجارها و ارزشها، احكام و دستورات، اعمال و مناسك ديني؛ تعليم و تربيت اسلامي را در مفهوم کاملا واقعي، ميتوان نوعي جهاد تلقي کرد. جهاد، تلاش براي الگو قرار دادن اصول قرآن، سنت و شريعت در زندگي به منظور بر قراري ارتباط صحيح با خداوند، ديگر انسانها و طبيعت است.بنابراين، تربيت ديني؛ يعني شناخت خدا بهعنوان رب يگانهي انسان و جهان و برگزيدن او بهعنوان رب خويش و تن دادن به ربوبيت او و تن زدن از ربوبيت غير.
جايگاه تربيت اسلامي
هر تربيت و تعليمي را نميتوان به مثابهي، يک تربيت و تعليم خوب فرض نمود و آن را نسبت به همه تعميم داد؛ زيرا در نگاه ديني، آموزش و پرورشي مد نظر است که به انسان نيروي الهي بخشد. بدينسان، جايگاه تربيت اسلامي در مکتب وحي به قدري روشن است که نيازمند به ارايه دليل نيست. آنچه جاي تأمل است اينکه چرا بشر از تربيت مطلوب باز مانده است؟. آيا اين محروميت عمدي است يا به خاطر عدم کارآيي تربيت اسلامي و منصوبين آن است؟ در پاسخ به اين سؤال، ميشود تفکيک نمود که سخن از عدم کارآيي تربيت اسلامي، مدعايي بيش نيست. با نگاه واقع بينانه نسبت به آموزههاي ديني، چند نکته بدست ميآيد: الف) ضرورت، اهميت، جايگاه و کارکرد تربيت اسلامي، روشن ميشود؛ ب) تربيت ارزشمند و مفيد به آن نوع از تربيت گفته ميشود كه در تعديلسازي ساحتهاي انسان، مؤثر واقع گردد؛ ج) به انسان قدرت بهروري مناسب و متعادل را ميدهد تا از تمام نيروها و استعدادهايشان در جهت دستيابي به کمال و سعادتمندي خويش، استفاده نمايد؛ د) تربيت جداي از تعليم در فرآيند زندگي فردي و جمعي براي انسان، مطلوبيتي نخواهد داشت.
3. جامعيت تربيت اسلامي
در تربيت اسلامي، نسبت به پرورش تمام ساحتهاي وجودي انسان، توجه شده است. بازيابي هويت اصيل انساني که از آن به عنوان جانشين خدا در زمين تلقي ميشود، در پرتو تعليم و تربيت اسلامي است. پس، تربيت اسلامي به دلايل زير ميتواند به عنوان، تربيت مطلوب جوامع انساني برشمرده شود:
الف) در تربيت اسلامي، تمام تلاشهاي تربيتي به تحقق يک مسير که همانا عبادت و بندگي خدا و نيز تسليم رضاي حق بودن است، ميانجامد؛
ب) تعليم و تربيت اسلامي، برخوردار از اصول ثابت و مباني متقن است که تمام ابعاد اساسي شخصيت آدمي را در نظر داشته و به يک تربيت جامع، صحيح، منطقي و متوازن، ميانديشد. وقتي نظامهاي تربيتي غير الهي مورد مطالعه و تحليل قرار ميگيرند، به خوبي بدست ميآيد که نسبت به يک بخش از شخصيت انسان تاکيد ميورزند. بعضي روي بعد بدني تکيه دارند و انسان را حيواني ميدانند. عدهاي به جنبههاي فردي انسان، مينگرند و ابعاد ديگر را در نظر ندارند. برخي ديگر به بعد اجتماعي حيات انسان، جداي از فرديت و اثر گذاري او در جامعه، توجه دارند؛ ميگويند انسان تابع جمع است و جامعه انسان را رشد ميدهد، ولي در تربيت اسلامي، توجه به تمام ابعاد انسان شده است؛ بعد عقلاني و شناختي، معنوي و ديني، اجتماعي و سياسي، بدني و فيزيکي، فرهنگي و آموزشي، روحي و رواني، عاطفي و اخلاقي، اقتصادي، و ...؛
ج) از جمله خصوصيتهاي تربيت اسلامي، وحياني بودن آن است که در پرتو دادههاي وحياني و تمسک به سيرة معصومان(ع)، انسان ميتواند به رستگاري و سعادت هميشگي دستيابد. امروز که بشر با جهاني پر از ناکاميها، شکستها، بيمناگيها و سرخوردگيها مبتلاست، علتش کنار نهادن تعليم و تربيت اسلامي و پيروي از اميال دروني، غرايز حيواني و خودخواهيهاست. همين امر باعث گرديده است تا بشر بيرحم، بيمنطق و تخريبگر، بارآيد. وجود اينهمه بيعدالتي، سرگشتگي، جنگ و بسياري از رفتارهاي غيرانساني در جهان، مؤيد اين واقعيت است که بشر امروزين قبل از هر چيزي به تربيت شدن بر اساس آموزههاي وحياني، نيازمند است.(11)
فرآيند تاريخي تعليم و تربيت اسلامي در ايران و لزوم تبيين آن:
موضوع تربيت اسلامي، پس از گسترش جريان علمطلبي و سرايت موج مطالبهي تربيت جديد به ايران، از حدود دهه 1260 ـ 1250، در كشور ما آغاز شده است؛ البته تاريخچهي تربيت اسلامي، از يك لحاظ، به تاريخ ظهور اسلام باز ميگردد، ولي مسئلهي تربيت اسلامي، به عنوان يك موضوع سياسي ـ فرهنگيِ مستقل، از زمان ورود تعليم و تربيت جديد به ايران وشايد كمي قبلتر، از تاريخ ظهور پيش درآمدهاي اجتماعي و اقتصاديِ مقتضي آموزش و پرورش نوين، مطرح بوده است. حوادث اجتماعي مختلف، از جمله: مسافرت كارگزاران حكومتي قاجار به اروپا، اعزام محصل به خارج، گسترش احساس عقبماندگي از كاروان تمدن در ميان مردم، تأسيس مؤسسات تمدني جديد و مراكز تجاري ـ اقتصادي تازه، تلاش جهت افزايش توان نظامي ـ صنعتي كشور به دنبال شكستهاي پيدرپي از روس و انگليس و وقايعي از اين دست، موجبات ترديد در كارآمدي تربيت رايج در ايران ـ كه آب و رنگ مذهبي داشت ـ و همچنين احساس نياز به تحول بنيادين در نظام تربيتي را فراهم آورد (مجموعه مقالات تاريخ معاصر ايران، 1376 و مددپور، 1379).از سوي ديگر، ظهور استعمار نو و تغيير راهبردهاي سياسي ـ نظامي به راهبردهاي فرهنگي براي جلب منافع اقتصادي از جهان سوم، به پافشاري كشورهاي توسعهيافته براي گسترش نهادهاي مدني مدرن نظير مطبوعات و آموزش و پرورش به كشورهاي مستعمره منتهي شد (كارنوي، 1367) بدينترتيب، توصيه براي تأسيس و توسعهي تربيت جديد، با نقد و خردهگيري از تربيت بومي يا اصطلاحا تربيت سنتي ـ مذهبي همراه گشت. عموم اين اقدامات تبليغي در جهت تأكيد بر ضرورت جايگزيني نظام تربيتي جديد غرب، با انتقاد از زبان عربي، خط فارسي و جلوههاي مذهبي رايج در تربيت ايران همراه بود (خاتمي، 1376).
تأسيس دارالفنون در 1267 به پيروي از الگوي مدارس پليتكنيك اروپا، نيز چالش تربيت جديد را با تربيت سنتي تشديد كرد. "تأسيس دارالفنون تأثيرات فراواني در ايران داشت كه بهطور كلي عبارت است از: اشاعهي نامنسجم علوم جديد، دگرگوني در ساخت و نگرشهاي فرهنگي و طرح بحث سنت و تجدد، به وجود آمدن قشر تحصيلكرده، ايجاد دوگانگي در كادر مديريت و ديوانسالاري كشور و تضاد گرايشهاي سنتي و نو و..." (محسني، 1378، ص359). اين جريان در فضاي فكريِ بعد از مشروطه توسعه يافت و ذيل سكولاريسم سياسي دوران پهلوي، بر نظام آموزش عالي و آموزش و پرورش رسمي كشور حاكم گرديد. بدين ترتيب، ترديد در ضرورت، امكان و كارآمدي تربيت اسلامي، كه از ديرباز در شكل تهاجم به تربيت سنتي ـ مذهبي آغاز گشته بود، (دولت آبادي، 1371) نهتنها زمينهي حدوث، كه بستر بقاي تربيت سكولار را به عنوان پيششرط مدرنيته فراهم كرد. با اين همه، انقلاب اسلامي ـ كه قبل از هر چيز يك انقلاب فرهنگي بلكه معجزهاي بزرگ در مسير تحولات تربيتي مردم ايران، به شمار ميآيد ـ مسئلهي تربيت اسلامي را بيش از پيش جدي و پيچيده كرد. جدي از اين جهت كه جايگاه آن از سطح عنواني تفنني براي بحثهاي علوم اجتماعي به سطح واقعيتي بنيادين كه حافظ ساختار جامعهي اسلامي است، ارتقا يافت و پيچيده از اين جهت كه به رغم فراهم آمدن موقعيت كافي براي تثبيت آن در نظام آموزشي رسمي كشور، تلاشهاي گسترده در اين جهت مقرون به توفيق كامل نبوده است. به نظر ميرسد پس از پيروزي انقلاب اسلامي فاصلهي موجود ميان پيامدهاي واقعي جريان رايج تربيت با اهداف و آرمانهاي نظام اسلامي، نتيجهي ضروري دو گونه غفلت باشد:
غفلت از تعارض واقعي و اساسي مباني تربيت فنآورانه (تكنولوژيك) متعلق به مدرنيته با مباني تربيت اسلامي سبب گرديده است كه از يك سو ما با افزودن موادي دربارهي اخلاق، تاريخ، كلام، احكام و عقايد اسلامي به برنامهي درسي مدارس و دانشگاهها، انتظار دستيابي به تربيت اسلامي را محقق بدانيم و از سوي ديگر، اين مواد همچنان به عنوان جزيرههاي منزوي يا كم ارتباط، خشك و ناسازگار با ديگر بخشهاي برنامهي درسي و يا اسلوب كلي آن باقي بمانند. از اينرو، به نظر ميرسد اولين گام اساسي و متأسفانه معطل مانده در جهت تحقق تربيت اسلامي ارائهي تعريفي روشن از آن است؛ زيرا تجديد حيات ديني يا سريان دين از حاشيهي متون و معماريهاي گذشته به صحنهي حاضرِ جامعه، مستلزم حداقل چهار مقدمهي ضروري است:
1ـ تحليل دقيق، منظم، مستمر و همه جانبه از مسائل زندگي در حوزهي فردي و جمعي؛
2ـ عرضهي مسئلههاي هر عصر به دين و دريافت يا استنباط معتبر و قابل دفاعِ پاسخهاي شريعت با بهرهگيري از راههاي مختلف معرفت و فارغ از تحميل نظر شخصي يا گرايشهاي فكري؛
3ـ نظريهپردازي در حوزهي هر مسئله يا مجموعهي مسائل هر حوزه از زندگي؛
4ـ عيني كردن و كاربردي نمودن نظريههاي منبعث از فهم متون ديني به جهت عملياتي شدن توصيههاي تأسيسي يا تأكيدي دين براي بهبود زندگي.
ضرورت تبيين ماهيت تعليم و تربيت اسلامي:
تبيين ماهيت تعليم و تربيت اسلامي به چند دليل ضرورت دارد:
الف) هنجاري بودن تربيت: مسائل تربيتي، ماهيت هنجاري دارند. در حوزهي سازمانهاي تربيتي به طور روزافزون مسائلي پديد ميآيند كه ماهيت هنجاري دارند (برزينكا، 1376، ص85).
پاسخگويي به اين مسائل البته مستلزم تصريح و تأكيد بر نظام ارزشي پايهاي است كه متكاي قضاوتها و داوريها قرار ميگيرد. در حقيقت اتخاذ موضع روشن در زمينهي مسائلي نظير انحصار دولت در آموزش و پرورش جامعه، طول مدت آموزش اجباري، اشكال مدرسه، انواع مدرك تحصيلي، مراحل تحصيلي، نحوهي مديريت (خصوصي، دولتي، متمركز، نيمهمتمركز، منطقهاي، تعاوني)، تربيت معلم (محتوا، مدرك، مدت، رشته)، انتخاب روشهاي تدريس، نحوهي ارزشيابي و غيره، متوقف بر تصريح و تفسير فلسفهي تربيتيِ مبتني بر تفكر اسلامي است. اگر تعريف روشن و مدللي از تربيت اسلامي در دست نباشد ـ همانطور كه عملاً چنين است ـ در برخورد با اين چالشها، سليقهها و گرايشهاي متوليان و كارشناسان تربيتي، بر هر نوع رويكرد عقلاني و علميِ متناسب با انديشه و ارزشهاي اسلامي، غلبه خواهد كرد.
ب) تفسيرپذيري مفهوم تربيت اسلامي
مفهوم تربيت اسلامي، تفسيرپذير است. تربيت اسلامي مفهومي است مركب از تربيت و اسلام كه هر دو از حيث معنايي بسيار انعطافپذيرند. بلكه تفسير مفاهيم تربيت و اسلام، متنوعتر از آن است كه بتوان به توافقي زبانشناختي در جهت تحصيل يك معناي پايه براي تربيت اسلامي رسيد. تربيت اسلامي طيف وسيع و البته گشودهاي از معاني را به فراخور تنوع معنايي تربيت و گوناگونيِ معنايي اسلام در قرائتهاي هفتاد و دو ملت، به خود اختصاص ميدهد.
ج) چالشخيزي تحقق تربيت اسلامي در فضاي مدرنيته
توصيهها و راهبردهاي تربيتيِ معرفي شده توسط روشنفكران جهان اسلام براي نفوذ مواهب معنوي به سنتهاي تكنولوژيك، چالشبرانگيز است. تمايل فزايندهي جوامع اسلامي براي برخورداري همزمان از مواهب ديني و دستآوردهاي تكنولوژي، سبب گشته است برخي اصلاحطلبان، ارائهي برنامههاي آموزشي مشحون از معنويت را سرلوحهي كار خويش قرار دهند (العلواني، 1377 و wan daud, 1998). (12)
از کليه ي تعاريف و توضيحات فوق مشخص شد که تعليم و تربيت اسلامي حرکتي همه جانبه در جهت نزديک شدن به خداست و طريق و شيوه ي آن نيز برگرفته از آموزه هاي قرآن و ائمه اطهار(ع) مي باشد که با الگو قرار دادن سيره ي عملي آن بزرگواران در عرصه هاي نظري و اجرايي تعليمي و تربيتي مي توان در تحقق پرورش انسانهاي خداخواه،کمال جو و درستکار وعالم تلاش کرد.اما مطلبي که بيش از هر چيز در اين ميان اهميت دارد بحث پذيرش ارزشهاي ديني وعوامل موثر بر آن در فرآيند تربيتي دوران نوجواني است و بدين منظور در ادامه ي اين مقال با بررسي ويژگي هاي جسمي و رواني نوجواني به اين بحث مي پردازيم.
ويژگيهاي دوران نوجواني
الف)جسمي:
بلوغ فرايندي بيولوژيک و شامل تغييرات جسماني است که نوجوانان هنگام گذرازدوران کودکي به بزگسالي آن را تجربه مي کنند. بلوغ بوسيله تحريک قسمت هايي ازمغزوآندوکرين آغاز مي شود که کانون هورمون هاي جسمي مي باشد. تغييراتي که در بدن نوجوانان ايجاد مي شود درنتيجه آزاد شدن هورمون هاي مانند استروژن و تستوسترون مي باشد.
بلوغ ازچه زماني آغاز مي شود؟ سن آغاز بلوغ در افراد مختلف متفاوت مي باشد . بنابراين صحبت درباره سن «معمول» شروع بلوغ تا حدودي گمراه کننده است.دردختران بلوغ زودرس در۷ سالگي و بلوغ ديررس در ۱۳سالگي آغاز مي شود.در پسران بلوغ زود رس در۵/۹ سالگي و بلوغ ديررس در۵/۱۳سالگي آغاز مي شود. ولي درکل فرايند بلوغ به ۲ تا ۵ سال زمان براي کامل شدن نياز دارد . به طور کلي ،بلوغ در دختران ۲ سال زودتر آغاز مي شود و پايان مي پذيرد. چه نوع تغييراتي در دوران بلوغ بوجود مي آيد ؟ بلوغ حد اقل داراي ۴ نوع پيشرفت جسماني است. يکي از نشانه هاي بلوغ رشد سريع و ناگهاني نوجوان است. در اين دوران قد و وزن نوجوان به سرعت افزايش مي يابد. در نقطه اوج رشد ، بدن نوجوان مانند بدن نوزاد رشد مي کند.
دومين تغيير فيزيکي ، کامل شدن ويژگي هاي اوليه جنسي يا سيستم تناسلي است .
قابل توجه ترين اين تغييرات ، تغيير سوم يعني تکامل ويژگي هاي ثانويه جنسي است. ويژگي هاي ثانويه جنسي ويژگي هايي هستند که سبب تمايز مردان از زنان مي شوند.چهارمين تغيير فيزيکي در دوران بلوغ تغيير ريخت بدني است . بدن نوجوانان چه دختر و چه پسر داراي ماهيچه ها و چربي بيشتري مي شود . ولي اين افزايش در دختران و پسران داراي سرعت متفاوتي است ، بطوريکه در پايان دوران بلوغ نسبت عضله به چربي در بدن پسران ۳ به۱ است، درصورتي که در دختران ميزان عضله و چربي با يکديگر برابراست .معمولاً ما نوجوانان را سخت مي پنداريم . ما چنين فرض مي کنيم که نوجوانان از بزرگسالان دمدمي تر هستند. زيرا در دوران بلوغ تغييرات هورموني در بدن نوجوانان رخ مي دهد . آيا دليل دمدمي بودن نوجوانان در دوران بلوغ است ؟ پاسخ اين سوال هم مثبت و هم منفي است.
تحقيقات نشان مي دهند نوسان شديد هورمون ها در بدن نوجوان، وي را تحريک پذيرتر، پرخاشگرترو افسرده تر
مي سازد. بالا رفتن و پايين آمدن سطح هورمون ها در شروع دوران بلوغ ديده مي شود ولي به زودي ثابت مي شود. بنابر اين رابطه بين هورمون ها و دمدمي بودن نوجوان فقط در اوايل دوران نوجواني و زماني که سطح هورمون ها داراي نوسان است وجود دارد. پس مي توان گفت هورمون ها فقط دراوايل دوران بلوغ مسئول دمدمي بودن نوجوانان هستند.تحقيقات بيشتر نشان داده اند که دمدمي بودن نوجوان بيشترازخود بلوغ با تغييرات محيط اجتماعي اطراف وئ ارتباط دارد. در نوجوان تغيير خلق و خوئ با تغيير فعاليت ها همزمان مي شود.
تغييرات رواني:
خود- تصوري
صرف نظراز مبا حث زيست شناختي، بلوغ مي تواند دررفتار نوجوانان و پيشرفت آنها از بسياري جهات تاثير بگذارد. بلوغ باعث بوجود آمدن تغييراتي در نحوه نگرش نوجوان به خويشتن مي شود. تغييرات بوجود آمده در ريخت بدن و کامل شدن صفات ثانويه جنسي نيز بر تصوري که نوجوان از خويش دارد اثرمي نهد و در نتيجه رفتار وئ دچار تغيير خواهد شد. براي مثال هم دختران وهم پسران نوجوان تمايل بيشتري به تنهايي دارند و در دوران اوليه بلوغ از تغييرات بوجود آمده در بدنشان دچار ناراحتي مي شوند . هم دختران و هم پسران حساسيت بيشتري نسبت به ظاهر خود پيدا خواهند نمود و با کامل شدن دوران بلوغ تغييراتي در عادات غذايي و ورزش آنها نيز بوجود خواهد آمد.
تغييرات بوجود آمده درظاهر نوجوان رفتار وديد ديگران را نسبت به آنها تحت تاثير قرار خواهند داد. غالبا در دوران بلوغ از يک نوجوان انتظار مي رود رفتار بهتري داشته باشد که معمولا فراتر از دسترس يک نوجوان است.
بسياري از تغييراتي که نوجوانان شاهد آنها هستند مانند تغييرات جسماني و تغيير توانايي آنها براي تفکر و استدلال و نيز پتانسيل هاي اجتماعي مي توانند براي آنها بسيار سخت و دشوار باشند. تمام اين تغييرات واکنش و انتظارات ديگران را از نوجوان و نيز شيوه تفکر آنها را نسبت به خودشان تحت تاثير قرار خواهد داد. با وجود تمام اين تغييرات ، نوسانات کم اهميت رفتاري کاملاً طبيعي هستند و بيشتر به دليل تنظيم هاي چند گانه بوجود مي آيد. چه چيزي مي تواند چنين با سرعت و در چندين مسير توسعه پيدا کند؟! پس تعجبي ندارد که گاهي اوقات نوجوان دمدمي باشند.اما مهمترين مساله اين است که درک کنيم بر خلاف باورعمومي ، افسردگي طولاني مدت درنوجوانان طبيعي نيست. افسردگي که به مدت ۲هفته يا بيشتر طول بکشد ، نشانگر اين مساله است که نوجوان با دشواري هاي زيادي روبه رو است و نياز به يک کمک خارجي دارد. در اين هنگام بايد از پزشک يا يک متخصص سلامت روان کمک گرفت.
بلوغ زودرسوالدين بايد با ايجاد يک ارتباط صادقانه و دوستانه با دختر يا پسر مبتلاي خود ، براي او توضيح دهند که پيدايش اين تغييرات در چه سني طبيعي است و حالا که در وي به صورت زودرس ايجاد شده ، چه مراقبت ها و درمانهائي ضروري است . ارتباط والدين با معلمان آنها ، در برقراري ارتباط دوستانه اين کودکان با هم سن و سالهاي خود بسيار حياتي است . در واقع در محيط مدرسه است که عدم توجه به شرايط جسمي و روحي اين کودکان مي تواند باعث بروز مشکلات رواني جدي گردد . و لذا معلمان آگاه و دلسوز در برقراري ارتباط طبيعي بين اين کودکان و همشاگرديهايشان نقش کليدي دارند. روشهاي جراحي براي درمان توده هايي که در مغز بصورت نابجا هورمون ترشح مي کنند استفاده مي گردد . پيش آگهي : در صورت درمان مناسب و به موقع علائم و رشد قدي بصورت طبيعي خواهد بود ، درمان قبل از سن استخواني ۱۲ سال براي دختران و ۱۳ سال براي پسران بايد شروع گردد
تعريف : به ظاهر شدن علائم بلوغ از جهت فيزيکي و هورموني در دختران قبل از سن ۸ سالگي و در پسران قبل از سن ۹ سالگي بلوغ زودرس اطلاق مي گردد . در ابتدا اين کودکان بلندتر از همسن هاي خود هستند . ولي بدليل بلوغ زودرس استخوانها ، در نهايت قد کوتاهتري در بلوغ خواهند داشت . در دختران با بزرگ شدن پستانها شروع پريود ماهانه ظاهر شده و در پسران با افزايش شهوت که بصورت اختلالات رفتاري تظاهر مي کند .(13)
سن شروع بلوغ جنسي نيز در نوجوانان متفاوت است. در پسري كه درحد متوسط است، بلوغ جنسي با افزايش ميزان رشد بيضه ها و كيسه بيضه و ظاهر شدن موهاي زهاري و به دنبال آن بزرگ شدن آلت جنسي مردانه، رشد موهاي بدن و صورت، بم شدن صدا، توليد اسپرم و احتلام شبانه و نيز مردانه تر شدن ساخت بدن آغاز مي شود. در دخترها شروع رشد پستان معمولا اولين علامت قابل مشاهده بلوغ جنسي است. موهاي زهاري ظاهر مي شود و رحم، واژن، فرج، وكليتوريس بزرگ مي شود. شروع قاعدگي در چرخه رشد نسبتا ديرتر است. معمولا در سن 13 سالگي است و البته در افراد مختلف فرق مي كند. معمولا تا يك سال بعد از قاعدگي احتمال باروري وجود ندارد. تغييرات سريع جسماني دوران بلوغ باعث مي شود كه نوجوان به دشواري بتواند به يك احساس ثبات دروني دست يابد، و زمان لازم است تا نوجوان اين تغييرات را به صورت يك احساس هويت فردي انسجام دهد. از نظر يك دختر نوجوان قاعدگي نشانه بلوغ جنسي وزن شدن است. از آنجا كه ممكن است واكنش هاي دختران نوجوان به قاعدگي به طور گسترده اي عموميت پيدا كند، اين موضوع اهميت اساسي دارد كه اولين تجارب آنان با قاعدگي تا جاي ممكن مطلوب باشد. تعداد بسيار زيادي از دختران يا ديدي منفي نسبت به قاعدگي دارند يا به آن بي اعتنا هستند. تا حدودي ممكن است اين نگرش نتيجه ناراحتي جسماني و تاثير هورمونها در خلق و خو باشد، ولي ظاهرا تا حدود زيادي ناشي از نگرش هاي منفي اجتماعي است. (14)
ب)ويژگيهاي رواني:
هر دوره اي از زندگي را مي توان بر مبناي پاره اي از مسائل رشدي ، نظير : مسائل بيولوژيكي ، رواني و اجتماعي دسته بندي كرد. از جمله آنها كه به طور مشخص ، ولي نه الزاماً در طي دهه دوم زندگي ، اتفاق مي افتد ارتباط با جنس مخالف ، آگاهي هاي شغلي ، رشد ارزشها و خود محوري هاي مسئولانه و باز شدن گره هاي عاطفي با والدين است. دوره نوجواني را بايد يك مرحله بسيار مهم از زندگي تلقي كرد. دوره اي كه با ويژگي هايش از ساير دوران زندگي متمايز مي شود. اين ويژگي ها عبارت اند از :
1-نوجواني ، يك دوره مهم به شمار مي رود.
گرچه همه ي دوران عمر مهم است ولي اين دوره مهمتر از سايرين مي باشد . زيرا تأثيرات ناگهاني بر رفتار و ديدگاه فرد دارد. با در نظر گرفتن اين كه ساير دوره هاي زندگي ، به دليل تأثيرات درازمدت آن ، پرمعني و قابل توجه هستند ، ليكن دوره ي نوجواني ، يكي از دوره هايي است كه از هر دو جنبه ي تأثيرات ناگهاني و درازمدت برخوردار و قابل توجه است. برخي از ادوار زندگي به دليل تأثيرات فيزيكي و بدني ، با اهميت و برخي ديگر از لحاظ تأثيرات رواني قابل اعتنا هستند، ليكن نوجواني از هر دو جهت مهم است.
2-نوجواني ، يك دوره ي انتقال ( برزخي )است.
انتقال به معني يك وقفه يا تغيير از آنچه كه قبلاً انجام شده نيست، بلكه بيشتر عبور از مرحله اي از رشد به مرحله ي ديگر مي باشد. اين به آن معنا است كه آنچه قبلاٌ واقع شده ، نشانه ي خود را روي آنچه كه در زمان حال و آينده اتفاق مي افتد ، باقي مي گذارد . كودكان در زماني كه از خردسالي به بزرگسالي مي رسند، بايد جنبه هاي كودكانه را كنار بگذارند. همچنين بايد الگوهاي جديد رفتاري و نگرشي را بياموزند تا جانشين آن چيزهايي شود كه ترك كرده اند.
3-نوجواني ، يك دوره ي تغيير است.
ميزان تغيير در نگرش ها و رفتار در طي دوره ي نوجواني با ميزان تغيير در وضعيت بدني برابر است و در طي سال هاي اوليه نوجواني ، زماني كه تغييرات بدني با سرعت انجام مي شود ، تغييرات در نگرش ها و رفتار نيز با شتاب به وجود مي آيد و همچنان كه تغييرات بدني آرام به پيش مي رود. به همان نسبت نگرش ها و رفتار نيز تغيير مي يابند.
تقريباً پنج نوع تغيير وجود دارد كه در طي دوره ي نوجواني واقع مي شود:
نخست آن كه ، حيات عاطفي ( انفعالي ) توسعه مي يابد. شدت آن به سرعت و ميزان تغييرات بدني و رواني بستگي دارد كه در اين زمان واقع مي گردد. زيرا اين تغييرات ، معمولاً در اوايل نوجواني سريع تر اتفاق مي افتد. توسعه ي حيات عاطفي معمولاً در آغاز نوجواني بيشتر از انتهاي نوجواني مطرح مي شود.
دوم اين كه ، سرعت تغييراتي كه با رشد جنسي همراه است، نوجوانان را از خودشان و از استعدادها و علائقشان نامطمئن مي سازد. آنها به شدت احساس بي ثباتي مي كنند، احساسي كه اغلب با تدابير مبهمي كه آنها از سوي معلمان و والدين دريافت مي كنند، تشديد مي شود.
سوم ، تغييراتي است كه در بدن ، علائق و نقش هايي كه در گروههاي اجتماعي از آنان انتظار مي رود ايفا نمايند، به وجود مي آيد و مسائل جديدي را مي آفريند. براي نوجوانان كم سن وسال ، اين تغييرات بسيار زياد است و كمتر از آنچه كه قبلاً تصور مي كردند قابل حل به نظر مي رسد. قبل از اين كه آنها مسائلشان را حل كرده و به رضايت برسند ، با خودشان و مسائلشان درگير خواهند بود.
چهارم ، همچنان كه الگوهاي علائق و رفتار تغيير مي يابد، ارزش ها نيز متغير خواهند بود . آنچه كه در زمان كودكي برايشان مهم بود، اكنون كه در آستانه ي بزرگسالي قرار دارند ، كمتر اهميت پيدا مي كند؛ به عنوان مثال ، براي بيشتر نوجوانان ، مسئله ي دوستاني كه از همسالان هم تيپ و جذاب باشند ، مهمتر از تعداد زيادي دوست است كه سنخيت روحي با او نداشته باشند. آنها اكنون به مسئله كيفيت ، بيشتر از كميت، اهميت مي دهند.
پنجم اين كه ، بيشتر نوجوانان در مورد تغييرات ، حالتي متغيـّر دارند. زماني درخواست و تقاضاي استقلال دارند، ولي اغلب از مسئوليت هايي كه همراه با استقلال و ارزيابي آنهاست ، هراس دارند.
4-نوجواني ، سني مسئله آفرين است
گرچه هر سني مسائل خاص خودش را دارد ، با اين حال ، مسائل نوجوانان اغلب براي پسران و دختران به گونه اي است كه آنها به سختي از عهده ي حلشان برمي آيند. دو دليل براي اين مسئله وجود دارد: اول اينكه ، در سرتاسر دوره ي كودكي ، مسائل آنها بالاخره توسط والدين و معلمان حل مي شود، در حالي كه بسياري از نوجوانان به دليل بي تجربگي ، به تنهايي از عهده ي حل مسائلشان برنمي آيند. دوم اينكه نوجوانان دوست دارند احساس كنند كه افرادي مستقل و آزاد هستند . آنها درخواست ارائه راهي را دارند كه خودشان بتوانند از عهده ي حل مسائل برآيند و كوشش هايي را كه از جانب والدين و معلمان براي كمك به آنها ارائه مي شود ، نمي پذيرند.
5-نوجواني ، زمان جستجوي هويت است
در سراسر سن گروه گراييِ اواخر كودكي ، انطباق با معيارهاي گروه به مراتب بسيار مهمتر از فرد گرايي است. همچنان كه قبلاٌ اشاره شد ، كودكان در لباس ، گفتار و رفتار علاقه مندند كه تقريباً و در حد امكان شبيه افراد گروه باشند. هرگونه انحراف از معيار گروه به تهديد عليه تعلق به گروه شباهت دارد. در سال هاي اوليه نوجواني ، تطابق با گروه هنوز براي دختران و پسران حائز اهميت است. به تدريج آنها درصدد جستجوي هويت برمي آيند و تمايل چنداني به اين كه شبيه همسالان خود در گروه باشند، ندارند.
6-نوجواني ، سن هراس است
بسياري از عقايد عمومي درباره نوجوانان، به شرح وضعيت آنها و ارزيابي هايي در اين زمينه پرداخته است و متأسفانه تعدادي از آنها ، نظري منفي نسبت به نوجوانان مي باشد. پذيرش قالب هاي فرهنگي در مورد نوجوانان ( 13 تا 19 ساله ها ) بسياري از بزرگسالاني را كه بايد راهنمايي و حمايت از نوجوانان را عهده دار شوند به اين مرحله هدايت كرده است كه از چنين مسئوليتي در قبال نوجوانان بهراسند و در نگرش هاي خود نسبت به آنان و تدابيري كه در رابطه با رفتار نوجوانان بايد اتخاذ شود ، احساس همدلي نداشته باشند.
7-نوجواني ، زمانِ آرمان گرايي است
نوجوانان تمايل دارند كه به زندگي از وراي عينك سايه و روشن نگاه كنند. آنها به خود و سايرين آن چنان مي نگرند كه دوست دارند بهتر از آنچه كه هستند ، خود را باور كنند. اين مطلب به ويژه در مورد آرزوهاي نوجوان صادق است . اين آرزوها در اوايل نوجواني با توسعه ي عواطف همراه هستند. بيشتر حالات غير واقعي آنان شامل رنجش زياد ، آزار و ناكامي است و نوجوانان زماني كه احساس كنند ديگران آنها را دست كم مي گيرند و يا به اهدافشان دست نمي يابند ، اين حالات را از خود نشان مي دهند. با توسعه ي تجارب اجتماعي و شخصي و با افزايش قدرت تفكر عقلاني ، نوجوانان رشد يافته تر ، به خود ، خانواده ، دوستان و زندگي به طور كلي واقع بينانه تر مي نگرند. در نتيجه آنها كمتر از نااميدي و توهم معقول رنج مي برند و نسبت به سالهايي كه جوانتر بودند واقع گراتر مي شوند. اين يكي از موقعيت هايي است كه آنها را در شادي هاي بيشتري كه خاص نوجوانان رشد يافته تر است ، مشاركت مي دهد.
8-نوجواني ، آستانه بزرگسالي است
همچنان كه نوجوانان به بلوغ قانوني مي رسند و مي خواهند اين باور را پيدا كنند كه نزديك بزرگسالان هستند . مثل آنها لباس مي پوشند و مانند آنها عمل مي كنند ولي با اين حال تصور مي كنند كه اينها كافي نيست. بنابراين ، روي رفتارهايشان متمركز مي شوند تا بتوانند با بزرگسالان معاشرت نمايند. نوجوانان معتقدند كه اين رفتارها تصويري دلخواه از آنان را به وجود مي آورد.(15)
آنچنان که مسلم است ،بحث باورپذيري ديني در نوجوانان را مي توان در سايه ي نيازهاي اصلي آنها يعني:هويت پذيري و استقلال طلبي تعريف و بررسي نمود. دوره نوجواني ،دوره اي است که استقلال طلبي مي خواهد ،دوره اي که مي خواهد شخصيت خودش را پيدا کند گرچه تقصير نوجوان نيست ،چون او به دنبال هويت است.اينکه من کيستم ؟و به دنبال جوابش است با افراد مختلفي دوست مي شود که ممکن است چند سال از خودش بزرگتر يا کوچکتر باشد.به دنبال گروههاي مذهبي يا گروههاي عرفاني يا کلاس هاي درماني برود و يا درطول دوره نوجواني دائما از يک کلاس به کلاس ديگر برود.وهمه اش در حال تغييردادن باشد و نقش هاي مختلف اجتماعي را تجربه کند تا به هويتش برسد ، در اينجا باز هم نوجواني که در خانواده با امنيت خاطر بزرگ شده باشد زياد مشکلي ندارد و فقط آنهايي که با کوله باري ازمشکلات از دوران کودکي پا به عرصه نوجواني گذاشته اند با مشکلات فراواني وارد اين دوران مي شوند.
اولين و مهمترين نياز دوره نوجواني استقلال طلبي است .در سن نوجواني ،نوجوان از سه منبع اطلاعات مي يابدخانواده ،مدرسه و دوستان و امروزه هم از طريق اينترنت ،ماهوار،تلويزيون هم مي باشد اگر در ميان منابع اطلاعاتي نوجوان تناقض ببيند اگر نتواند آن را حل کند هنگ مي کند و موجب فرار کردن ، دست به خودکشي ، خودزني ، دعواهاي مداوم مي زند چون منابع اطلاعاتي متعدد است و نوجوان قدرت هضم آن را ندارد به طور مثال خانواده به نوجوان خود مي گويد :زود بيا خانه و دوستانش مي گويند: نرو خانه پيش ما بمان. خانواده مي گويد: حشيش نکش و دوستان مي گويند: بيا حالا دو پوک بزن ، حالت خوب مي شود.در اينجا سوال پيش مي آيد که چگونه بايد با اين نوجوان رفتار نمود؟ .(17)
از اينروست که بايستي برنامه هاي تربيتي و پرورشي موجود در جامعه که از برنامه ريزي هاي کلان فرهنگي کشور نشات گرفته اند به بحث ايجاد زمينه هاي گرايش ديني در نوجوانان با توجه به نياز هاي روز و ابزار هاي جديد اقدام کنند و مهمترين بستر تحقق اين هدف ، آموزش و پرورش و کانون اصلي آن يعني مدرسه مي باشد.در اين ميان مدنظر قرار دادن سياست آموزش و پرورش دانش آموز محور و مبتني بر مشارکت سازنده و حساب شده ي دانش آموز مطابق با نيازهاي نوجواني و کنار گذاشتن تعليم و تربيت دستوري و کليشه اي بسيار مهم است.
اگر خانواده ،مدرسه ، جامعه (مخصوصا همسالان) و رسانه (اينترنت.ماهواره،راديو و تلويزيون و...)را ،به عنوان چهار منبع اصلي تربيتي و دريافت اطلاعات بدانيم ،هر يک از اين منابع وظايف،نقش ها و آسيب پذيري هاي خاص خود را در روند هويت پذيري و باور پذيري ديني دانش آموزان خواهند داشت.
خانواده و مدرسه و ايجاد باورپذيري ديني:
خانواده به عنوان اولين عرصه اجتماعي پيشروي هر فرزند، نقشي اساسي را در تربيت وي بعهده دارد.از طرفي انسان محصول وراثت ،محيط وفرهنگ است و تمام اين عوامل در شکل گيري شخصيت انساني وي تاثير گذارند.
مذهب و دين ،بعنوان يکي از مهمترين شاخصه هاي فرهنگي و روانشناختي که با زندگي مادي انسان ارتباط تنگاتنگي را داراست،پديده اي است که در عين موروثي بودن و انتقال نسبي،خود داراي فرآيندي شناختي است. تشکيک در اعتقادات ديني و سپري کردن مسير بدست آوردن اعتقادات نهادينه شده ،دو فاز مهم در اين خصوص قلمداد مي شود.
ميزان اهميت و نقش دين در خانواده، استفاده از آموزش و شيوه هاي تربيتي پيوسته ديني و چگونگي انطباق و ارائه آموزه هاي ديني در خانواده و در اجتماع و رسانه ها به عنوان سه عامل مهم تاثير گذار در ارتباط با خانواده و دين مي باشد.
موانع خانوادگي پرورش معنوي نوجوانان
1-کشمکش و نزاغ بيش از حد والدين: اختلاف نظر در همه موارد و حتي اعضاي خانواده امري طبيعي است و با مديريت صحيح مي توان به سازگاري مطلوب دست يافت. مطالعه در خانواده هاي از هم گسيخته،آشفته و متارکه کرده بيانگر آن است که هرچه نزاع و کشمکش در خانواده بيشتر باشد، قابليت برخورداري معنوي والدين و فرزندان به مراتب کمتر است.
2-رفاه بيش از حد: در خانواده هايي که فرزندان هرچيزي را که اراده مي کنند بدون تکاپو و تلاش ، والدين بي درنگ براي آنها برآورده مي سازند متاسفانه اين گونه فرزندان از معنويت کمتري برخوردار خواهند شد.
3-سلب آزادي-آزادي مطلق:توسط والدين هر (2)تباه کننده اخلاق و معنويت در فرزندان است.
4-دنياي مجازي:استفاده بيش از حد از تلويزيون ،ماهواره،کامپيوتر،اينترنت و ... مانع اززندگي طبيعي، اخلاقي و معنوي فرزندان مي شود به نظر مي رسد بزرگترين آسيب تربيتي آينده جهان،دور شدن از تربيت طبيعي و ورود به عالم مجازي خواهد بود.
5-نقش الگويي والدين:پدر و مادر،نخستين و موثرترين الگوي تربيتي فرزندان خود هستند،هرچه روحيه مادي انديشي، اسراف کاري و زياده روي، حرص جمع آوري مال و اين دنيايي زندگي کردن در آنها بيشتر باشد(به صورت مستقيم يا غيرمستقيم) در دور شدن فرزندان خود از مسائل اخلاقي و معنوي موثر است و بالعکس.
6-انتظار والدين: حق والدين است که نسبت به آينده شغلي ،تحصيلي و اقتصادي فرزندان شان دغدغه داشته و نگران باشند، ولي هرچه انتظار خود را از فرزندان شان در گرفتن نمره بالا ببرند و خواستار قبول شدن او در رشته هاي محدود و به تعبيري پولساز در دانشگاه باشند، علاوه بر آسيب هاي شخصيتي، او را از اخلاق و معنويت دور مي سازند امروزه کم نيستند شخصيت هاي بزرگي که بنا به درخواست ديگران (خصوصا والدين) در مسيري از زندگي افتاده اند که اصلا ميل و خواسته خودشان نبوده است و تازماني که به ميل خود عمل نکرده اند ،احساس رضايت و آرامش نداشته اند و اينان خود قربانيان اين راه هستند.(19)
از طرفي مدرسه بعنوان اولين عرصه ي اجتماعي جدي که کودک در آن قرار مي گيرد ،مي تواند تاثير بسزايي در باور پذيري دانش آموزان داشته باشد.درک اهميت و ويزگي هاي خاص دوره نوجواني در دبيرستان و ارائه فرهنگ ديني بوسيله ي شيوه هاي روانشناختي متناسب طبع نوجوان- استفاده از امکانات مدرن و بروز در انتقال و عرضه فرهنگ- ايجاد محيط صميمي و برادرانه و خواهرانه در مدرسه- برقراري ارتباط موثر با دانش اموزان مشکل دار و سعي در ورود به چارچوب اعتقادي آنها- ارائه شکل مطلوب عملي و الگو سازي ديني به وسيله مربيان و سعي در نشان دادن ارزش ها به وسيله عمل کردن به انها و پرهيز از سخنراني هاي متکلف- ارائه فضاي آزادانديشي در مدرسه و عدم بکارگيري زور و اجبار در برگزاري مناسک ديني و برجسته کردن تعصبات در آموزش اعتقادي-پرهيز از ايجاد فضاي سياست زدگي و جناحي در مدرسه و پرداختن به تبيين ارزشها-بيان واقعيات قابل بيان جامعه ،بعنوان شيوه اي اعتماد ساز در برقراري ارتباطات دو سويه دانش اموز و مدرسه-برگزاري مشارکتي و تعاملي مراسم هاي مذهبي و هيات مدرسه اي بعنوان عرصه اي هدايتگر ،ويزه احساسات ديني و اعتقادات بچه ها-راه اندازي نشريه مدرسه و يا وبلاگ و سايت به منظور ارائه آثار دانش آموزي با محوريت ديني و درنهايت کسب اعتماد دانش آموز نوجوان در فرآيند اموزش و تربيت و مطرح نمودن وي در مدرسه، مواردي هستند که در ايجاد باورپذيري دانش اموزان مقطع متوسطه موثر بوده و ميزان تاثير گذاري برنامه درسي پنهان موجود در چامعه و رسانه هاي مضر را کم مي کند.
ارائه راهکارهاي عملي
راهکارهاي عملي تعميق گرايش جوانان و نوجوانان به مسائل مذهبي
تلاش براي آشنا ساختن جوانان با نمازو ديگرابعاد معارف اسلامي، کاري بسارزشمند و مورد پسند است. دعوت مردم به آشنايي با خداوند و عبادت او ازبرجستهترين و متعاليترين امور است.
راه کارهاي عملي تعميق گرايش جوانان و نوجوانان به مسائل مذهبيعبارت است از:
1 ـ ارائه الگوهاي عملي؛ يعني، روش الگويي وعرضه و نمونه، از مهمترينروشهاي تربيتي در اسلام است. آنان از راه مشاهده مستقيم عمل والدين،مربيان، فرهيختگان جامعه و...، حالات و رفتار اينها را ميبينند و از آنان الگوميپذيرند. پس دين آموزي بايد مستلزم عمل و رعايت عمل باشد. اگر تماميمبلغان دين و اساتيد و فرهيختگان به گفتههاي خود عمل ميکردند، گفتارشانمانند باران بر دشت سر سبز دلها فرو ميرفت؛ اما گفتا عالمان بيعمل، مانندباران رحمت الهي است که بر تپهها ميبارد و از آن جا جاري ميشود و راهيبه درون تپهها نمييابد.
2 ـ مسأله دوم آموزش صحيح مسائل و احکام ديني است. نخستين مسأله،دامنة معرفتي است که در دين بايد به نوجوانان و جوانان القا کنيم. معرفتخداي يگانه، مسأله خلقت، علم الهي، قدرت و ارادة او، عدالت خداوندي،هدايت و رهبري او، حسابرسي و معاد، احاطه و نظارت پروردگار بر بندگان،نعمتهاي بيشمار او، مفاهيم مذهبي مثل عبادت، قرب و تقوا، احسان ونيکي و... از جمله راههاي پرورش و نوسازي فطرت پاک جوانان است. در اين رهگذر توجه به نكات زير ضروري است:
الف) رعايت شرط سني ؛ زيرا هر سني مقتضايي دارد و بايد متناسب با فهم ودرک و توانايي او با وي ارتباط آموزشي برقرار کرد
ب) شرط جنس است که پسران و دختران در اين زمينه متفاوتاند.
3 ـ آرايش ظاهر (اعمال، رفتارها، مکانها و...)؛ غرض اين است کهبرنامهها و مراسم را گيرا و جذاب کنيم؛ مثلاً محل برگزاري مراسم را زيبا معطرنماييم.
4 ـ تشکيل گروه و دستههاي فرهنگي، هنري و ديني (مانند گروه شعر ونويسندگي، گروه سرود و تواشيح، گروه نقاشي و خط و...).
5 ـ تمرين زندگي اسلامي؛ اردوها و مسافرتهاي گروهي، يکي از بهترينشيوههاي جذب جوانان است.
6 ـ دوري از تحکم و اجبار؛ يعني، جوانان ما، دين گريز يا دين ستيز
نيستند؛ بلکه از تحکم و فرمانهاي اجباري فرار ميکنند. ما بايد ياد بگيريم کهآنان را دوست داشته باشيم و با عطوفت و مهرباني با آنها برخورد کنيم. و بهجاي تندخويي و الزام، از شيوههاي ديگر تبليغ و امر به معروف استفاده کنيم.
7 ـ سهلگيري و سرعت؛ از مطلب قبلي به اين ميرسيم که خداوند دين رابراي آساني مردم ميخواهد نه در تنگنا و فشار قرار دادن آنها (يريد الله بکماليسر و لايريد بکم العسر) پس ما بايد دين واحکام و آداب آن را به شکليآسان، زيبا، قابل پسند و فهمپذير ارائه بدهيم.
8 ـ حرکتهاي جمعي؛ اصولاً حضور جمع چشمگير است. اگر فعاليتهايديني و مذهبي را گسترش بدهيم و افراد بيشتري را جذب کنيم (مثلاً صد نفربراي قرائت قرآن) همين مسأله باعث جذب عده زيادي از افراد بيتفاوت ياکم رو ميشود.
9 ـ طولاني نکردن مراسمها و برنامههاي ديني و مذهبي؛
نگذاريم جوانان، نوجوانان و حتي کودکان، در مراسمهاي ديني و سايرفعاليتهاي مذهبي احساس خستگي کرده و زده شوند. بنابر اين بايد سعيکنيم مدت دعاها و برنامه را از 2 ساعت با يک ساعت و يا کمتر کاهش دهيم.
در اين راستا عمل به موارد زير ضروري مينمايد:
الف) استفاده از لذات کامي يا دهاني؛ گاهي مراسم را با يک شربت يا شيرينيميتوانيم جذاب کنيم؛
ب) زمينه سازي براي اغنا؛ مراسم اسلامي به صوري باشد که لذاتگوناگوني را اغنا کند (لذتهاي عاطفي، زيبايي، آرامش روان، محبت و پيوندبا خدا و...)؛
ج) ذکر داستانها و قصههاي واقعي؛
د) دادن جوايز مختلف (به بهانههاي نظم و انضباط، رتبة درسي، خط زيباو...)؛
ه) استفاده از هنر:نمايش، سرود، صوت خوب، قرائت زيادي قرآن،کاريکاتور و طنز، نقاشي و خط و...؛
و) استفاده از ادبيات:متون ادبي، متنهاي حماسي و عاطفي، شعريسازنده، بحثهاي علمي، تحقيق و پژوهش و...؛
ز) استفاده از عواطف؛ روان شناسان ميگويند:عاطفه، خمير ماية گرايشمذهبي است. هر قدر پيوند و انس با مردم در امر دين بيشتر باشد، دين بيشتردر آنان نفوذ ميکند؛
ج) استفاده از جاذبة احسان و نيکي و خوش رفتاري. 19
نتيجه گيري:
آنگونه که گفته شد ،عوامل مهمي از قبيل: خانواده،مدرسه،اجتماع،رسانه ها در ميزان باورپذيري و هويت پذيري ديني دانش آموزان نوجوان مقطع متوسطه نقش دارند.ويژگي هاي خاص دوره ي نوجواني و تحولات بلوغ و از طرفي وجود مشکلات تربيتي و فرهنگي در خانواده ها،وجود جنگ نرم فرهنگي و هجوم موزيانه رسانه هاي تبليغ گر فرهنگ ليبراليستي و سکولاريستي با زبان فرهنگ و هنر، نداشتن برنامه منسجم و حساب شده ي فرهنگي، وجود فاصله بسيار زياد ميان علما و انديشمندان علوم تربتي و مسولين آموزش و پرورش و مشکلات اقتصادي و اجتماعي و... از جمله عواملي است که در ميزان هويت پذيري و باورپذيري ديني نوجوانان موثر است و در نتيجه فرهنگ مادي گرا ، پر زرق و برق و هيجاني و لذت محور غرب ، مي تواند طرفداران زيادي در ميان نوجوانان جامعه ما پيدا کند. لذا انجام پژوهش هاي کاربردي و آسيب شناختي در اين خصوص بسيار ضروري بوده و از راهکارهاي استخراج شده ي علمي و کاربردي ، بايستي استفاده ي عملياتي شود. شناخت خوب از ويژگي هاي نوجوان امروز و نياز هاي او و همچنين ارائه قرائت ديني مبتني بر اصول ثابت اسلامي به وي، از امور مهمي است که در برنامه ريزي آموزشي،پرورشي و فرهنگي کلان و خرد بايد مد نظرقرار گيرد. کسب اعتماد نوجوان و برقراري حسن رابطه و تعامل دو جانبه با او و توانايي پاسخگويي به سوالات و دغدغه هايش ، در خانواده و مدرسه وجامعه ،اصلي ترين محور برخورد با او در فرآيند تربيتي وشيوه هاي ايجاد باور پذيري ديني است. بايد دانست که سن نوجوان ، سن هويت و باور پذيري و شک کردن به بسياري از اعتقادات است که وي در کودکي ، بدون هيچ چون و چرايي سر تسليم در برابر انها فرو مي آورد.لذا بايد در اجراي شيوه هاي باورپذيري ديني صبور بود وبه دور از تعصبات و احساسات غليظ، حرفهاي هر چند ناخوشايند وي را شنيد و در بستري امن و همه جانبه ي فرهنگي،اجتماعي و تربيتي وي را ياري کرد تا بهتر بيانديشد ، بهتراحساس کند و بهتر انتخاب کند و راه سعادت دنيا و آخرت،يعني دين مداري و خداخواهي را ، سر لوحه ي خود در زندگي قرار دهد.
منابع:
[1] andre lalande: vocabulaire technique critique de la philosophie.
[2] immanuel kant.
[3] امانوئل كانت، تعليم و تربيت، انتشارات دانشگاه تهران، ترجمه غلامحسين شكوهي، تهران، 1363، ص 11.
[4] r.s. paters.
[5] كليات فلسفه آموزش و پرورش، هري شفيلد، ترجمه دكتر سرمد، ص 45.
[6] emile duikheim.
[7] مباني و اصول آ.پ، غلامحسين شكوهي، آستان قدس رضوي، مشهد، 1375، چ 8، ص 58.
8] مباني برنامهريزي آموزشي، يحيي فيوضات، مؤسسه نشر ويرايش، تهران، 1374، چ 2، ص 21.
-
http://www.rasekhoon.net/article/show-21567.aspx(9)
http://www.mortezamotahari.com/fa/articleview.html?articleid=75824(10)-
مطهري، مرتضي. شش مقاله. تهران: انتشارات صدرا، 1380
مطهري، مرتضي. تعليم و تربيت در اسلام. تهران: انتشارات صدرا، 1374.
مطهري، مرتضي. جاذبه و دافعه علي (ع). تهران: انتشارات صدرا، 1364.
http://goshayesh.org/index.php?option=com_content&view=article&id=153:mafho)m&catid=82:2021&itemid=89(11)
صادقزاده قمصري، عليرضا و همكاران، تربيت اسلامي، چ1، تهران: تربيت اسلامي،1380،
. تعليم و تربيت ديني(مجموعهمقالات)، چ1، مترجم: مشايخيراد، قم: پژوهشکده حوزه ودانشگاه،1380،
. باقري، خسرو، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، چ چهارم، تهران: انتشارات مدرسه، 1376،
لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ: احزاب/21.
0. انظروا اهل بيت نبيكم فالزموا سمعتهم و اتبعوا اثرهم فلن يخرجوكم من هدي و لن يعيدوكم في ردي فان لبدوا فالبدوا و ان نهضوا فا نهضوا و لا تسبقوهم فتضلوا و لا تتأخروا عنهم فتهلكوا: دشتي، محمد، ترجمه نهج البلاغه، خطبه97، چ11، قم: انتشارات مشهور، 1380
(12)http://www.329.ir /index.php?option=com_content&view=article&id= 120:1390-02-03-05-33-4 &catid=61:khanevadeh&itemid=64 0
واتسن، براندا. 1379، "تدريس مؤثر تربيت ديني"، ترجمه و تلخيص بهرام محسنپور، مجموعه مقالات تربيت اسلامي، شماره 3، قم، مركز مطالعات تربيت اسلامي..w.m.n.wan daud, the educational philosophy and practice of seyed muhammad naguib al-attas, an e×position of the original concept of islamization, istac, malaysia, 1998..m. golshani, can science dispense with religion, tehran, ihcs, 1998.
ـ اكبري، محمدعلي. 1371، دارالفنون نخستين گامهاي توسعه فرهنگي در ايران معاصر، دفتر دانش، شماره 2 و 3..e. w. eisner, who decides what school teach?, phideltakappan, vol 71, 1990.
.ـ نجفي، موسي. 1379، حوزه نجف و فلسفه تجدد در ايران؛ تهران، انديشه معاصر.
.ـ ماجد عرسان الكيلاني. 1998، فلسفة التربيه الاسلاميه، بيروت، الريان.
.ـ مددپور، محمد. 1373، تجدد و دينزدايي در فرهنگ و هنر منورالفكري ايران؛ تهران، دانشگاه شاهد.
ـ مددپور، محمد. 1379، سير تفكر معاصر در ايران زمينههاي تجدد و دينزدايي، تهران، منادي تربيت.
.e. w. eisner, the educational imagination, new york, 1995.
.ـ برزينكا، ولفگانگ. 1376، فلسفه تعليم و تربيت، ترجمهي محمد عطاران، فلسفه تعليم و تربيت معاصر، تهران، محراب قلم.
.ـ محسني، منوچهر. 1378، دانشگاه در بستر رشد تاريخي از نظر ساختارها و نقشها، مجموعه مقالات سمينار دانشگاه، جامعه و فرهنگ اسلامي. جلد 1، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالي.
.ـ العلواني، طه جابر. 1377، اصلاح تفكر اسلامي، ترجمه محمود شمس، تهران، قطره.
.ـ دولت آبادي، يحيي. 1371، حيات يحيي؛ ج5، تهران، عطار.
.ـ اپل. 1998، سخنراني دربارهي خصوصيسازي، همايش برنامهريزي درسي، آفريقاي جنوبي.
.ـ خاتمي، محمد. 1376، والههاي فرهنگ يا پيشگامان تجدد، تهران، مدبر.
.ـ بنياد مستضعفان. 1376، مجموعه مقالات تاريخ معاصر ايران، ج7، تهران، بنياد مستضعفان.
.ـ كارنوي، مارتين. 1367، آموزش و پرورش در خدمت امپرياليسم فرهنگي، ترجمه محبوبه مهاجر، تهران، اميركبير.
(13)http://www.pezeshkan.org/?p=19520 -
http://publicrelations.tums.ac.ir/articles/index.asp?articleid( 14)
http://ravanshenas.mihanblog.com/post /(15)
(16)http://publicrelations.tums.ac.ir/articles/index.asp?articleid=24
(17)-http://www.shaparakdaily.ir/shaparak/news.aspx?nid=20165
18-) (http://nasle-farda.ir/cms4/editorial.asp?id=-1709365374
(19)http://www.jawab.ir/qa
سهشنبه 18 مرداد 1390 - 12:55