مقاله
ترجمه: غزال حسين زاده
نگاهي به زندگي و آثار زمان زماني نقاش مطرح ايراني
زمان زماني متولد 1303 در شهر بابل است. پدرش دکتر حسين خان زماني و پدر بزرگش دکتر زينالعابدين زماني (فارغالتحصيل رشته طب از مدرسه دارالفنون تهران و اولين طبيب بابل و استان مازندران) بودند. زمان زماني در خانوادهاي که اکثراً به طبابت اشتغال داشتند، چشم به جهان گشود. در دوران کودکي و نوجواني، اسماعيل زماني مدير داروخانه ايران در بابل که پسرخالۀ پدرش بوده، وقتي علاقه و شيفتگي زمان را به نقاشي دريافت، بسيار تشويقش کرد.
زمان در سال 1320 براي تحصيل پزشکي به ترکيه رفت. اين سفر، درست چند سال بعد از آغاز جنگ جهاني دوم انجام گرفت. در آن زمان از تعدادي از دانشجويان براي تحصيل در ترکيه دعوت به عمل آمده بود، که زمان، هم همراه تعدادي ديگر به ترکيه رفت، و در استانبول اقامت گزيد.
هدف اصلي زمان، در اين هنگام، خواندن زبان فرانسه و پيدا کردن راهي براي سفر به کشور فرانسه بود. اما جنگ بالا گرفته بود و اروپا زير بمباران هواپيماهاي متحدين و متفقين ميسوخت، و با وجود اين که زماني ويزاي آلمان داشت، نتوانست به آنجا سفر کند. هدف اصلي زماني، سفر به فرانسه و شروع فعاليت هنري بود؛ اما با اين اوصاف در استانبول ماندگار شد.
آن زمان مرحوم هوشنگ پزشک نيا در سال آخر دانشکده هنرهاي زيباي استانبول تحصيل ميکرد. زمان، همراه هوشنگ پزشک نيا، شبها در محلي در نزديکي دانشکده هنر طراحي ميکردند. او در اين هنگام تصميم گرفت از اقامتش در استانبول استفاده نمايد و در رشتة پزشکي تحصيل کند؛ اما اين شامل روزها ميشد و شب ها زمان، دل در گرو هنر داشت. عاقبت به اصرار هوشنگ پزشک نيا، که جنگ را سدي براي سفر او به اروپا ميديد، براي تحصيل هنر در دانشکده هنرهاي زيباي تهران در سال 1322 به ايران بازگشت.
البته زمان ابتدا براي اينکه رضايت پدرش را جلب کند به دانشکده پزشکي رفت. پدرش علاقه زيادي داشت که او پزشک شود. پدربزرگ و پنج عمو و حتي برادرانش همگي پزشک بودند. به همين خاطر پدرش دوست نداشت، او غير از پزشکي در رشتة ديگري درس بخواند. اما عاقبت با پافشاري، در کنکور ورودي دانشکده هنرهاي زيبا شرکت کرد.
آن زمان هنوز دانشکده هنرهاي زيبا ساخته نشده بود و دانشکده در دل دانشکده فني دانشگاه تهران قرار داشت. يک روز او را را خبر کردند که در کنکور ورودي شاگرد اول شده است. اين تنها شانس او براي جلب رضايت خانواده اش جهت تحصيل در رشته هنر بود. بلاخره او رضايت خانواده اش را جلب و تحصيل در دانشکده هنرهاي زيبا را آغاز کرد.
زمان زماني درباره دوستان دوران تحصيلش مي گويد: «از کساني که به خاطر ميآورم پرويز کلانتري است، که چهار سال بعد از ورود من وارد دانشکده هنرهاي زيبا شد، يعني من در مرحله ژوژمان نهايي بودم که پرويز کلانتري شروع به تحصيل کرد. درست همان زمان، هوشنگ سيحون از اروپا به ايران آمد و رياست دانشکده به او محول شد.»
بعد از چهار سال، زمان در سال 1332 تحصيل در دانشکده هنرهاي زيبا در رشته نقاشي باز هم با رتبه اول، فارغ التحصيل شد. اما مثل همه شاگرد اولها براي ادامه تحصيل به خارج سفر نکرد و در ايران ماندگار شد. و بلافاصله در وزارت فرهنگ و هنر وقت، به عنوان معلم مشغول به کار شد.
در دبيرستانهاي تهران نقاشي، هندسه و طبيعي(زيست شناسي) تدريس ميکرد. اما اين دوره هم زياد طول نکشيد و ادارة اصل 4 از او به عنوان طراح و نقاش پوستر دعوت به همکاري کرد. زمان در اداره اصل 4 در همة زمينهها از جمله بهداشت فعاليت ميکرد. مرکز اين اداره در تهران بود، اما يکي از شعبههاي بزرگ و برجستة آن در بابلسر بود. او به مازندران منتقل شد و چند سالي در زادگاهش فعاليت کرد. سپس به اداره مرکزي بهداشت وزارت بهداري در تهران منتقل شد و در آن کليه پوسترهاي آن اداره را طراحيکرد. يکي از پوسترهايي که در آنجا طراحي کرد، در رُم برنده جايزه شد.
زمان، کار گرافيک را در مؤسساتي مثل «کانون آگهي زيبا» و «کانون آگهي ماه»، که اولين مؤسسات تبليغاتي ايران بودند، شروع کرد. طراحي در هر دو مؤسسه بر عهدة او بود.
در بخش تبليغات و موضوعات سازمان برنامه، و روزنامة اطلاعات، مسؤوليت «لي آوت» و صفحه بندي را بر عهده داشت. در مجله «کيهان بچهها» هم مشغول به کار بود. او در مؤسسه انتشاراتي فرانکلين با فيروز شيروانلو، پرويز کلانتري و ديگران در تصويرسازي کتاب کودکان و کتابهاي درسي همکاري مي کرد. در موسسة فرانکلين، به طراحي کتابهاي درسي پرداخت. در آنجا تعدادي از کتاب هاي درسي افغانستان را هم طراحي کرد.
زمان پادشاهي محمد ظاهرشاه، به افغانستان سفر کرد و به وزارت معارف رفت. افغانها بسيار مشتاق به تبادل فرهنگي با ايران بودند. آن زمان ايران از نظر کتاب سازي خيلي از آنها جلوتر بود. بعدها عده اي از افغانستان به تهران اعزام شدند، و با ايراني ها کار کردند، تجربههايي اندوختند و بعدها در افغانستان همان مسير را دنبال کردند.
زمان، يک سال و نيم قبل از انقلاب اسلامي از ايران مهاجرت کرد. البته بعد از آن بارها به ايران سفر کرد. او در مورد مهاجرت به آمريکا مي گويد: «من واقعاً قصد مهاجرت و ماندن در امريکا را نداشتم. آن زمان يکي از پسران من در اتريش تحصيل ميکرد و ديگري در امريکا، به همين خاطر به اتريش سفر کرديم و بعد به امريکا آمديم. اوضاع هنري آن زمان امريکا به نظرم بد نيامد.
کم کم بازنشسته ميشدم، يعني از سازمان برنامه بازنشسته شده بودم. از انتشارات فرانکلين هم بازنشسته ميشدم؛ يعني از سازمان برنامه که بازنشسته شده بودم؛ انتشارات فرانکلين هم من را بازنشسته کرد. بنابراين، در ابتدا با هدف ديگري به اينجا آمديم. اما بعد به اصرار دوستان ماندگار شديم و من هم مشغول به کار شدم.
ابتدا در يک کارخانة کاشيسازي به عنوان طراح فعاليت ميکردم. در اين کارخانه، که متعلق به يک امريکايي علاقه مند به ايران و هنر ايراني بود، طرحهاي کاشي ايراني قديمي را روي کاشيها پياده کرديم. دو سال در آن کارخانه فعاليت کردم؛ و کاشيهايي را که کار کرده بوديم و طرح ايراني داشتند، در خانه اعيان بورلي هيلز، نصب شدند.» زمان زماني تا کنون نود نمايشگاه در آمريکا بر پا کرده است.
چشماندازهاي گسترده و چشم نواز در آثار نقاشي و طراحي زمان زماني، با محوريت انسان جلوه اي ديدني پيدا کرده است، گهگاه نيز زمان، طبيعت را به تنهايي و بدون حضور انسان مورد توجه خود قرار ميدهد چه اين طبيعت از نوع دست نخورده در روستاها و جاده هاي بين شهري باشد و چه مناظري از درون شهرها. اما هرگز طبيعت تصوير شده در آثارش، به شکل طبيعت بيجان نبوده است. در طراحي از خط و در نقاشي از رنگ بيشترين بهره را ميبرد.
پرويز کلانتري در مقدمه کتاب آثار او که در ايران به چاپ رسيده است، مي نويسد: «زمان بي وقفه گذشت و گذشت و گذشت... تيک تاک تيک تاک تيک تاک... حالا زمان زماني، دوست چندين سالهام ينگه دنياست جايي که درست شب ما روز آنهاست! گر چه در شروع کار کتاب درسي، ساعتهايمان با هم ميزان بود. تاريخ تيک جغرافيا تاک، فارسي تيک هندسه تاک، کتابهاي جيبي و نشريات پيک و...
زمان در سفرش به افغانستان گفته بود: بابا نان داد. افغانها کتابهاي درسيشان را به او سپردند و سفرنامهاي تصويري رهآورد اين سفر بود...
همکاري من با زمان، از مؤسسۀ انتشارات فرانکلين و بر سر کتابهاي درسي شروع شد. حدود شش ماه در نيويورک در آتليه دانرو با هم چيزها آموختيم.... در نيويورک گاهي به گرينچ ويلچ سر ميزديم و از گالريهاي نقاشي ديدن ميکرديم... و زمان از «سرگردانيها» و «غربتها» طرح هايي برميداشت....يک روز از زمان پرسيدم: از پايان چه خبر؟ او هم از پايان خبري نداشت!»
شنبه 15 مرداد 1390 - 10:25