نقد و تحليل
محمدعلي موظفرستمي
مقدمه:
تاكنون تعاريف متنوع و در خور توجهي از سوي انديشمنداني با مليت هاي مختلف، متناسب با شرايط و مقتضيات كشورهاي متبوع خود، پيرامون مقوله " فرهنگ " ارائه شده است. اين موضوع، بيانگر آن است كه فرهنگ از چنان گستره و جامعيتي در حوزه فكر و انديشه برخوردار است كه جامع جميع اين تعاريف بوده و تمامي آن ها را در بر مي گيرد. بر اين اساس، متوليان امور فرهنگي چه در قرارگاه اصلي و چه در قرار گاه مياني و يا قرارگاه عملياتي(صف و ستاد) مي بايست واجد نگرشي نرم افزاري بوده و به بيان واضح تر نگره نرم افزاري آن ها بر ديدگاه سخت افزاري ايشان غلبه داشته باشد.
در واقع، همان گونه كه بحث فرهنگ، تمامي لايه ها، سطوح و اقشار مختلف جامعه را در بر ميگيرد بر همين اساس اين دسته از مديران (فرهنگي) نيز ميبايست از نگاه مديريتي كلان، جامع و همه جانبه نگر برخوردار باشند.
موضوع :
به نظر ميرسد در حوزه مديريت مياني حوزه فرهنگي كشور، به شدت به آناليزورهاي فرهنگي مجرب و كارآمد نياز است. در اين ميان و در بوته قياس ميتوان گفت كه وظيفه مديران مياني فرهنگي نه بازيگرداني است نه بازيگري و نه سرمربي گري؛ بلكه مي بايست بيشتر نقش و وظيفه يك آناليزور را ايفا نمايند؛ چرا كه سياست هاي فرهنگي كشور از سوي دستگاه هاي سياستگذار، تدوين و ابلاغ ميگردد و به همين دليل نيازي نيست تا مديران مياني حوزه فرهنگي، اوقات خويش را به سياستگذاري اختصاص دهند.و از سوي ديگر وظيفه اجرا و يا بازي كردن نيز از حيطه امور مرتبط با آنان خارج است؛ بازي گرداني نيز وظيفه مديريت كلان دستگاه هاست. بنابر اين آنچه كه مديريت مياني فرهنگ و در قرارگاه مياني ميبايست بر عهده گيرد شناسايي جايگاه و نقش تأثيرگذار هر دستگاه فرهنگي(به تفكيك و در محدوده وظايف كلان و مأموريت هاي تعيين شده) است كه ملازم دقت نظر و تحليل و تعقيب مداوم و هميشگي است. كه در نتيجه ضمن آناليز و تجزيه و تحليل موضوعات فرهنگي و نيز معضلات مبتلابه اين حوزه، چگونگي برخورد و مواجهه با هر يك از اين موارد را به اطلاع و سمع و نظر مديران كلان فرهنگي برساند.
در اين راستا توجه به چند نكته اساسي، در ارتباط با " مديران مياني فرهنگي" بايسته است:
1- اين دسته از مديران توسط مديران كلان به گونهاي انتخاب شوند كه درك صحيح و جامع الاطرافي از وضعيت فرهنگي كشور داشته باشند.
2- وظايف نهادها و دستگاههاي فرهنگي و حتي غير فرهنگي را به خوبي بدانند.
3- چگونگي به كارگيري و اجراي صحيح پيوست فرهنگي را بدانند.
4- توانايي و قابليت همراه سازي و به كارگيري حوزه كارشناسي را داشته باشند (از آگاهي و بينش كافي در اين زمينه برخوردار باشند)
5- قدرت تمييز و تشخيص حوزه سخت افزار از حوزه نرم افزار را دارا بوده كه اين امر خود، مستلزم وجود تجربه لازم در اين زمينه مي باشد.
نتيجه:
بنابراين، مديران كلان دستگاه هاي فرهنگي ميبايست پارامترهاي فوق رادر انتخاب مديران سطوح مياني مد نظر قرار دهند.
بايد توجه داشت كه در صورتي كه مديران مياني حوزه فرهنگ، ناخواسته به كارهاي اجرايي و سخت افزاري، مشغول و معطوف شود هيچگاه نخواهند توانست به نحو مطلوب وظايف خود در حوزه نرمافزاري را به انجام رسانند. بدين معني كه مدير مياني حوزه فرهنگي، حتي كار اجرايي و سخت افزاري را نيز مي بايست با نگاه و نگرشي نرمافزاري و با هدف گام برداشتن در مسير متعالي و مقصد مطلوب به انجام رسانند.
يكشنبه 19 دی 1389 - 10:19