كتاب
م رستمي
شرح منازل السائرين (خواجه عبدالله انصاري)
نوبت چاپ: اول 1389
تأليف: دكتر اسماعيل منصوري لاريجاني
شركت چاپ و نشر بينالملل
كتاب حاضر شرح سير و سلوك يا عرفان عملي، خواجه عبدالله انصاري است. مؤلف در ابتداي اين اثر مينويسد: «از ميان همه ذخاير گرانبهايي كه در راستاي سير و سلوك نگاشتهاند، منازل السائرين، از ويژگيهاي خاصي برخوردار است، تجربههاي باطني ارزنده و بيان مرتب و منظم و مقامات عرفاني و ارتباط موثق بين آنها، به ويژه بهرهمندي از احاديث عرفاني، اين اثر نفيس را مورد توجه شيفتگان و علاقهمندان اين وادي قرار داده است و محققان را به شرح و تفسير آن برانگيخته است».
اين مجموعه در ده بخش به رشته تحرير درآمده است، بخش اول آن با نام بدايتها به توضيح و تشريح ده باب: يقظه، توبه- محاسبه، إنابه، تفكر، تذكر، اعتصام، فرار، رياضت و سماع ميپردازد.
يقظه به معني بيداري از خواب غفلت و برخاستن از ورطه فترت و سستي است. يقظه اولين نوري است كه قلب عبد از آن روشن ميشود و حيات حقيقي او با نور بيداري و تنبه آغاز ميشود.
نويسنده ضمن بيان اين تعريف آورده است: آنچه موجب بيداري سالك است همان واعظ دروني است كه انسان را به حركت و رفتن به سوي خدا فرا ميخواند.
همچنين، توجه قلب به نعمتهاي الهي، مطالعه جنايت و شناخت عمر گرانمايه از شئونات يقظه است كه خواجه در ادامه به شرح آنها پرداخته است. راههاي شناخت نعمت از جمله نور عقل، چشمداشت به مواهب الهي، عبرت گرفتن از اهل بلا، از ديگر مواردي است كه در اين فصل به آنها اشاره شده است.
نكته قابل توجه اينكه يكي از راههاي مهم شناخت نعمت الهي عبرت گرفتن از بلا و مصيبتي است كه به د يگران وارد شده است.
يكي از مواري كه در باب توبه به آن پرداخته شده، درجات توبه است نظير: توبه عامه، توبه متوسطين و توبه خواص كه در شرح آن ميخوانيم: اين توبه مخصوص اولياي الهي است كه به هنگام پرداختن به مباحات و نيازهاي جسماني، لحظاتي از مقام وحدت به كثرت و از تمكين به تلوين كشيده ميشوند، لذا براي اين حالت استغفار ميكنند.
در بخش باب محاسبه، به اركان عزيمت، عوامل حسابرسي و شرايط محاسبه پرداخته شده است.
در قسمتي از اين باب ميخوانيم: عزيمت را سه ركن است اول اينكه بين نعمت حق تعالي و گناه خودش مقايسه كند، ركن دوم اين است كه بين آنچه از حق بر عهده تو است (عبوديت) و آنچه حق تعالي استفاده آن را براي تو مباح كرده است مثل طعام حلال و نكاح حلال، تميز قائل شوي و سوم اينكه سالك هر عملي كه انجام ميدهد آن را شايسته مقام كبريايي نداند. و از آن راضي به اين معنا نباشد و اگر معصيتي از برادرت ديدي و شادمان شدي از اين جهت كه در تو آن معصيت نيست پس به واقع آن گناه براي توست...
در باب إنابه، به رجوع حسب اصلاح، رجوع بر حسب وفا، رجوع بر حسب حال اشاره شده است.
إنابه در لغت به معني رجوع است و در اينجا رجعت به سوي حق تعالي است. و اين رجوع در سه چيز است كه يكي از آنها رجوع در مقام إنابه بر حسب وفاي به وعده است همانگونه كه در مقام توبه رجوع به حق وفاي به عهد است يعني عهد ميكند حق بندگي را ادا كند و در مقام إنابه آن را اجابت ميكند.
يكي ديگر از بابها، باب اعتصام است كه در آن به درجات اعتصام، اشاره شده است. درباره اعتصام آمده است اعتصام مصدر باب افتعال به معني پناه بردن است اعتصام همان پناه بردن و تمسك جستن به حبلالله است كه آن حفاظت بر طاعت الهي است. اما منظور از فرار كه در باب فرار آمده است، اين است كه معمولاً فرار در برابر قرار است و قرار مأموريت اصلي مقام رسالت و نبوت است و آن دعوت مردم است به سوي حق تعالي.
خواجه بزرگوار در تعريف فرار ميگويد: فرار گريز از فنا شدن به سوي جاودانگي است چنان كه در قرآن كريم آمده است: هر كه روي زمين است فاني است و زنده ابدي، ذات خداي با جلال و عظمت توست.
بخش دوم اين مجموعه، شرح ابواب است كه در آن بابهاي: حزن، خوف، اشفاق، خشوع، اخبات، زهد، ورع، تبتل، رجاء، رغبه، مورد بررسي و تدقيق قرار گرفته است. در باب اول اين بخش ضمن اشاره به تعريف حزن به درجات آن، حزن عامه و حزن اهل ارادت اشاره شده است.
نكته قابل توجه اينكه حزن همان اندوه است براي آنچه گذشته و فوت شده است. يا تأسف است براي امر ممتنع كه محال است جبران آن، مانند تأسف بر مرگ كسي.
در خصوص اشفاق آمده است: اشفاق شعبهاي از خوف است كه در مقام رجوع به خداوند و سيروسلوك به سالك دست ميدهد، به اين معنا كه خوف آن دارد رهزنان نفس، توشههايي را كه براي رفتن به سوي خدا اندوخته از او غارت كنند. اشفاق ترسي است كه عليالدوام بر قلب سالك حاكم است، ترس از اين كه غباري بيايد و بر آئينه دلش بنشيند. پس اشفاق مقام بين خوف و رجاء است.
نكته جالب توجه كه در بحث باب اشفاق آمده است اينكه: در روز قيامت بهشتيان به ديدار يكديگر ميروند و از هم سؤال ميكنند و در جواب شنيده ميشود كه ميگويند ما در ميان قوم و خانواده خود مشفق بوديم يعني خوف دروني داشتيم. در ميان جمع مينشستيم ولي ايمانمان را حفظ ميكرديم و با حالت ترس بانگ بر نفس ميزديم تا خود را به گناه آلوده نكنيم.
نكته ديگر در خصوص باب ورع اينكه ورع يعني پارسايي و پرهيزگاري و در اصطلاح «ترقي نفس از وقوع در مناهي است»
اما در تعريف تبتل آمده است: تبتل به معناي بريدن، انقطاع، جدا شدن از تمام ماسوي الله و پيوستن به او و نعمتهاي جاويدان و بهشت رضوان است.
بخش سوم در زمينه معاملات به تفهيم و بررسي بابهاي: رعايت، مراقبت، حرمت، اخلاص، تهذيب، استقامت، توكل، تفويض، ثقه و تسليم ميپردازد.
گفتني است: رعايت كه يكي از مقامات سير و سلوك ميباشد آن است كه قواي نفساني را از مخالفت كردن با امر خداوند و نظر داشتن به غير او حفظ كنيم و اين امر بدان گونه است كه حتي در دل نيز از مخالفت با امر خدا، انصراف داشته باشيم و قبح گناه ملكه نفس شده باشد.
همچنين در درجات رعايت به رعايت اعمال، رعايت احوال و رعايت اوقات اشاره شده است.
رعايت اوقات در آن است كه عبد سالك پس از عبور از هر مرحله، در آستانه رسيدن به مقام بالاتر لحظهاي درنگ كند و ببيند كه آيا در نفس او هيچ تعلق خاطري به مقام پيشين هست يا نه اگر نيست كه بگذارد و اگر هست، خود را از آن تعلق پاك نموده و با صفا و پاكي، پا در مرحله بعد بگذارد اگر چنين نكند اين تعلقات در ادامه راه باعث توقف و يا حتي سقوط سالك ميشود زيرا سالك چيزي را با خود به همراه آورده كه در شأن مقام بالاتر نميباشد.
از ديگر مقامات عرفان عملي، اخلاق ميباشد كه در فصل چهارم از مجموعه حاضر به آن پرداخته شده است كه در آن ابواب: صبر، رضا، شك، حياء، صدق، ايثار، خلق، تواضع، فتوت و انبساط مورد بررسي و تدقيق قرار گرفته است.
نكته جالب توجه كه در باب صبر وجود دارد آنكه: پايينترين درجه صبر، صبر براي خداست. يعني خدايا من كه اين كار زشت را انجام نميدهم براي توست كه عامه مردم چنين هستند و اما بالاترين درجه صبر، صبر بالله است كه دراين مرحله مريد تلاش ميكند تا روي قلبش همواره متوجه خدا باشد و هرگز از او رو نگرداند كه اين گفته نظير مفهوم مراقبه است كه خواجه در تعريف آن ميفرمايد: بالاتر از آن (صبر عليالله) است كه سالك در اين مرتبه با توجه و علم به اسماء الهي مرحله به مرحله به سمت خدا سير ميكند. نكتهاي كه در خصوص باب صدق وجود دارد اين است كه صدق مستلزم عمل است و شخص صادق شخصي است كه در عمل بر اساس اعتقاداتش از هيچ كوششي دريغ نميورزد لذا آن كس كه در خداخواهي صادق است براي اثبات صداقتش در عبادت ميكوشد و اهل عبادت ميباشد.
شارح در زمينه باب ايثار آورده است: يكي از درجات آن، اين است كه عبدسالك رضاي حق را بر رضاي غير حق ترجيح ميدهد. اگر چه در اين راه سختيها عظيم شود و بار بلاها سنگين گردد و از آن ايثار تاب و توان او ضعيف گردد.
در باب خلق آمده است: يكي از صفات بارز پيامبر عظيمالشأن(ص) كه به آن معروف بودند حسن خلق است ايشان را بارها و بارها مورد آزار و اذيت قرار ميدادند و در آغاز بعثت و پس از آن به انحاء مختلف دشمني خود را با حضرت نشان ميدادند ولي پيامبر(ص) فقط و فقط دعا ميكردند كه خدايا اينها نميدانند تو آنها را هدايت كن.
در دنباله بحث باب خلق به شرايط حسن خلق: علم، بخشش و صبر اشاره شده است، علم يعني در آن حدودي كه شرع مقدس مشخص كرده، حسن خلقش را به كار ميبرد و مدارا ميكند. بخشش كه به معني گشادگي در بخشيدن است ميرساند كه مهمترين چيزي كه انسان دارد و ميتواند ببخشد خوشرويي است. و صبر و پايداري از شرايط حسن خلق است. به طوري كه سالك بايد در مسير سلوك اذيت و آزار مردمان را تحمل كند و با خوشرويي به آزار و اذيت پاسخ دهد.
در ارتباط با شرح باب فتوت در قسمتي از كتاب در داستاني در ارتباط با ابراهيم ادهم آمده است كه روزي ابراهيم در راهي ميرفت شخصي كه راه را گم كرده بود به ايشان رسيد و گفت: آبادي كدام طرف است، ابراهيم سمت قبرستان را نشان داد او رفت و خشمگين بازگشت و ابراهيم را به خاطر اين عمل به شدت كتك زد و رفت در راه جمعي را ديد كه به انتظار ايستادهاند از آنها پرسيد براي چه اينجا ايستادهايد گفتن: شنيدهايم ابراهيم ادهم از اينجا ميگذرد ايستادهايم تا او را ببينيم. شخص متوجه شد كه ابراهيم ادهم همان شخص بوده، سراسيمه برگشت و به پاي او افتاد و عذرخواهي كرد. ابراهيم به او گفت همان لحظه تو را بخشيدم زيرا نخواستم كه خدا به واسطه آن كار تو به من پاداش دهد و تو را عذاب كند.
همچنين در باب انبساط و در تعريف آن آمده است: انبساط آن است كه طبع را به حال خود واگذاري و از ترس و اضطراب دورينمايي و طبق سيرتي كه خدا تو را بر آن خلق كرده رفتارنمايي.
اما اصول از ديگر مقامات سيروسلوك است كه در بخش پنجم نوشتار حاضر به آن پرداخته شده است و قصد، عزم، اراده، ادب، يقين، انس، ذكر، فقر، غنا و مراد از ابواب آن است.
در تعريف ادب كه يكي از بابهاست آمده است: ادب حفظ حدود احكام الهي بدون زيادت و نقصان است زيرا اگر افراط كند دچار غلو ميشود و اگر تفريط نمايد جفاكار خواهد بود. براي اينكه بنده سالك دچار اين گرفتاري نشود بايد حدود الهي و زيان تجاوز از حدود الهي را بشناسد.
همچنين در ادامه نيز خواجه عبدالله انصاري ميفرمايد: آنچه از مقام انس بايد بدانيم عبارتند از: انس بدون حضور به بارگاه قرب حاصل نميشود، اگر چه قرب وجودي حق تعالي به همه يكسان است، ديگر اينكه، انس آثار حضور خدا در دل است كه بعضاً با كشف و شهود همراه است و سوم آنكه انس فراخوان قلبي و دروني از جانب حق تعالي است كساني كه قلب سالم و پاك ندارند مخاطب پيام حق تعالي واقع نميشوند.
واديها از ديگر مقامات سير و سلوك عملي است كه در بخش ششم به آن اشاره شده است و نويسنده ديگر آن را در ابواب: احسان، علم، حكمت، بصيرت، فراست، تعظيم، الهام، سكينه، طمأنينه و همت جستجو ميكند.
نويسنده كتاب در باب فراست آورده است: خداوند تعالي وقتي قوم لوط را با «حجارهمن سجيل» عذاب نمود آن را نشانههايي براي هوشياران و هوشمندان دانست و خواجه آن را به عنوان باب فراست مورد استشهاد قرار داده است.
وي در تعريف فراست مينويسد: انس گرفتن با حكم غيب بدون توسل به استدلال بلكه با مشاهده و حتي بدون اعتبار تجربه، يعني دريافت ناگهاني است.
همچنين يكي از درجات فراست اين است كه فراست يك برق و تجلي ناگهاني است كه صادر ميباشد و در تمام عمر يك بار اتفاق ميافتد.
خواجه در باب سكينه ضمن اشاره به اين آيه كه ميفرمايد: او خدايي است كه آرامش و سكينه را در قلوب مؤمنين نازل ميكند مينويسد: اسم سكينه براي سه چيز است كه سكينه اول براي بنياسرائيل است كه در تابوت قرار داده شد. قول حق تعالي كه فرمود: پيامبر بنياسرائيل به قومش گفت: «همانا نشانه ملك او تابوت است كه خداي شما در آن سكينه قرار داده است و آن سكينه بوي خوشي بود كه نزد ملأ بنياسرائيل منتشر ميشد.»
اما در خصوص همت يكي از ابواب آمده است. همت نيرويي است كه سالك را برميانگيزاند و به طلب فرا ميخواند. اگر اين طلب خالص باشد يعني به قصد ثواب آخرت و خوف عقاب نباشد بلكه صرفاً براي خدا باشد، اين حالت همت ناميده ميشود. پس همت طلبي است كه اقتضاي اتحاد با معشوق ميكند و به هيچ چيزي جز معبود توجه ندارد.
همت داراي سه درجه است كه درجه سوم آن اين است كه صاحبش را از تعلق به احوال و معاملات بالا ميكشد چرا كه اين درجه از همت بالاتر از اين حالات و اعمال است و نيز صاحبش را از اعواض (جمع عوض) و جنات عاليات و درجات بينياز ميكند.
بخش هفتم در باب احوال است كه داراي ابوابي نظير: محبت، غيرت، شوق، فلق، عطش، وجد، دهشت، هيمان، برق و ذوق ميباشد.
خواجه با استشهاد به آيهاي از قرآن كريم در تعريف غيرت مينويسد: غيرت يعني بخل ورزيدن در محبت به محبوب، به طوري كه نتواند كسي را در تعلق محبت به محبوب، تحمل كند و اين بخل ممدوح است و همچنين از شدت محبت و رغبت به محبوب نميتواند صبر كند كه غير او مورد علاقه و رغبت باشد.
در ادامه و در خصوص باب شوق، خواجه ضمن تعريف شوق به درجات آن اشاره كرده است. درجه اول آن اين است كه: شوق عابد به جنت است كه سه علت دارد. عابد يا خائف است كه طلب آرامش ميكند يا حزين است كه طلب شادماني ميكند يا اميدوار است كه طلب نعيم بهشت ميكند. اين سه علت ملازم شأن بندگان است كه يا خوف عذاب آخرت دارند يا شوق شديد، جوهر سير و سلوك است و هيچ حركت و عبادتي بدون شوق، نتيجهبخش نخواهد بود. پس طاعت و حركت منهاي شوق همانند گردوي بيمغز است كه ظاهري زيبا و آراسته دارد اما از درون تهي و پوچ است.
در ارتباط با باب عطش آمده اس: عطش كنايه از غلبه ولع و شيفتگي نسبت به حق تعالي است كه آرزوي لقاي آن را دارد.
در ادامه نيز در بحث باب هيمان ميخوانيم: هيمان اضطراب و آشفتگي سالك است كه نميتواند خود را از غرق شدن در حيرت و تعجب نگه دارد دوام و استمرار هيمان بيش از دهشت است و چون مدت آن طولانيتر است به عنوان نعت بر حال سالك رسوخ ميكند.
بخش هشتم به ولايات نظر دارد و آن را در بابهاي: لحظ، وقت، صفا، سرور، سر، نفس، غربت، غرق، غيبت و تمكن جستجو ميكند.
باب صفا كه يكي از مقامات سير و سلوك عرفان عملي است، اسمي است براي رهايي از كدر، (معني كدر همان كدورت است) كه از امتزاج پاكي نفس با ناپاكي به وجود ميآيد و در اين باب مراد از صفا سقوط تلوين، يعني رهايي از تردد و تذبذب است و آن بر سه درجه است: درجه اول يعني علم به شريعت مطهره رسول اكرم(ص) طريق عبادت براي سلوك، پاك كردن و نهايت كوشش براي وصول به آن انجام دادن و همت را براي عزم، سالم نمودن. درجه دوم اختصاص به صفاي حال دارد كما اينكه درجه اول، اختصاص به صفاي علم داشت و در آخر درجه سوم، صفاي اتصالي است يعني حظ عبوديت در حق ربوبيت مندرج ميشود.
بخش نهم در خصوص حقايق است كه سير و سلوك آن در بابهاي: مكاشفه، مشاهده، معاينه، حيات، قبض، بسط، سكر، صحو، اتصال و انفصال متجلي است.
گفتني است مكاشفه مبادله سر بين دو همراز است و در اين باب معناي رسيدن به ماوراي حجاب وجود دارد. مكاشفه لحظهاي، دائمي و عيني از درجات مكاشفه هستند.
در باب بسط آمده است: بسط يعني (خداي متعال) شواهد بنده (واردات قلبي) را در مراتب علم شرعي و عقلي بفرستد و باطن بنده را با رداي خاصي بپوشاند و ايشان اهل تلبيس هستند يعني مردم در مورد ايشان دچار اشتباه ميشوند زيرا از يك سو همانند مردم به سلوك ظاهري مشغولند و از طرف ديگر در باطن جزء خواص و حاملان اسرار خدا هستند.
ابواب معرفت، فناء، بقا، تحقيق، تلبيس، وجود، تجريد، تفريد، جمع، توحيد از اسباب ديگر سير و سلوك است كه در آخرين بخش اين مجموعه (نهايات) بررسي ميشود.
نكتهاي كه در باب معرفت وجود دارد اينكه: جايگاه معرفت در دل است كه فراتر از ادراكات عقلي و ذهني است. هرچه دل پالايش شود درخشش اين معرفت بيشتر خواهد بود.
زيرا دل از آينه شفافتر است و ابزار كار عارف آن آينه است و آينه آنگاه جلوه نمايي ميكند كه حتي نفس آدمي بر آن دميده نشده باشد و غباري آن را فرا نگرفته باشد.
به نقل از كتاب حاضر در رابطه با فنا آمده است: فنا مقابل بقا و اعم از موت است چرا كه انسان با موت فاني نميگردد. در حديث آمده است شما براي بقا خلق شدهايد نه براي فنا.
باب فنا همچون ديگر ابواب منازل السائرين در سه درجه توضيح داده شده است كه درجه اول آن فناي معرفت در معروف است كه آن را فناي علمي خوانند، درجه دوم فناي شهود طلب است و فناي شهود معرفت و فناي شهود عيان به جهت اسقاط آنهاست. و اما درجه سوم فنا از شهود فنا همان حضرت وقفه است كه مبدأ حضرت جمع است. يعني فناي فنا، چرا كه شاهد، چون فناي هر چيز ما سواي حق تعالي را در حق مشاهده كند، فنا في الفناء را دريابد.
باب سوم از نهايات، باب بقاست كه به دنبال باب فنا آورده شده است و استشهاد خواجه به اين كلام الهي است كه خداوند خير و باقي است.
خواجه در تعريف باب بقا مينويسد: بقا اسم است براي آنچه بعد از فنا و سقوط شواهد باقي بماند.
خاصيت مطالب و حقايق عرفاني به گونهاي است كه پس از گذشت زمان به قالب علمي نويني براي ارائه خود نيازمند است. شايد يكي از تنوعات و جاذبههاي مسائل عرفاني همين باشد كه محققان اين وادي را به خلق قالبها و نوآوريهاي عرفاني برميانگيزاند.
كتاب «شرح منازل السائرين» تلاش نويسنده و شارح اثر ارزشمند خواجه عبدالله انصاري را در تبيين و ارائه ظرفيتها و امكانات اين اثر در دنياي نو به نمايش ميگذارد.
دوشنبه 15 شهريور 1389 - 10:23