گفتگو
عليرضا حسيني
گفتوگو با سيدحسن حسيني(معاون مالي اداري سازمان تبليغات اسلامي)
سيدحسن حسيني، متولّد 1339ش. در شاهرود است. تحصيلات وي در رشتة مديريت تا كارشناسي ارشد بوده و در مشاغل گوناگون نيز خدمت كرده است. وي از سال 1377 با سازمان تبليغات اسلامي همكاري دارد و از سال 1380 به عنوان معاون اداري مالي سازمان تبليغات اسلامي مشغول فعاليت ميباشد.
به عنوان سؤال اول بفرماييد به نظر شما از نظر فرهنگ ديني جامعة ما چه وضعيتي دارد؟
ابتدا لازم است تشکر کنم از جنابعالي و دوستان روابط عمومي که باب خيري را باز کردهاند براي طرح مسائل و موضوعات و ديدگاههاي مختلف.
بحث فرهنگ ديني، بحث بسيار وسيع و عميقي است و نميشود آن را خلاصه کرد در پاسخ يک پرسش. اما ميتوانيم با بررسي مثالها و الگوها دريابيم در وضعي هستيم که: اولاً نظام جمهوري اسلامي بر اساس دين و فرهنگ ديني بنا شده است. و امروز بسيار قويتر و راسختر از زمان پيروزي انقلاب، مردم با انگيزههاي ديني در ميدان هستند و ما نمونهاش را در جريان فتنههاي اخير ديديم که مردم با انگيزههاي ديني در عرصه حضور دارند و در دفاع از نظامشان که نظام ديني و اسلامي است، محکم و مقتدر عمل ميکنند. اين در واقع تبلور همان روحيه و باوري است که در پيروزي انقلاب نقش داشت و در عرصة دفاع مقدّس هم موجب پيروزي شد. از آن زمان تاکنون، آنچه به داد ما رسيده و ملّت را به صحنه آورده، عِرق دينيشان بوده است. در واقع عِرق ديني و فرهنگ ديني در کنه وجود مردم است.
اين يک ديدگاه کلّي است که شما فرموديد. نتيجة انقلاب اين بوده که فرهنگ ديني در جامعه توسعه پيدا کند و عميقتر شود نسبت به قبل از انقلاب. بحث ما اين است که بعضي از رفتارها را ما در جامعه ميبينيم که نميشود گفت ديني است. اين فکر ميکنيد از کجا منشأ گرفته و حدّ و سقفش چيست؟ مثلاً نوع پوششي که در جامعه رواج دارد يا گرايش به نحلههاي شبهعرفاني يا انحرافي. سازمان تبليغات اسلامي خيلي با اين مسائل در جامعه درگير است. فکر ميکنيد منشأ آن از کجاست؟ آيا کمکاري از طرف ما بوده و اين وظيفهاي که برعهدة ما و کلّ دستگاههاي فرهنگي براي توسعۀ فرهنگ ديني بوده، درست انجام نشده يا دلايل ديگري دارد؟
ببينيد! شما حتّي در نحلههاي نو هم اگر دقّت کنيد، متوجه ميشويد که آنها هم رنگ و لعاب خدايي دارند. يعني يک نوع معنويت الهي در آنهاست. چرا؟ زيرا آنها مخاطبان خودشان را خداباور ارزيابي کردهاند و براي اينکه بتوانند آنها را جلب و جذب کنند، اعتقاد به خدا را مطرح ميکنند! ميخواهم بگويم که ذات و فطرت انسان خداجوست. به طوري که حتّي براي منحرف کردن آن هم، دشمن به اين ويژگي چنگ مياندازد. نميخواهم تحليل کنم که اينها چه کساني هستند و چه ميگويند. ولي اين را ميگويم که اين ترفندها و فعاليتها که براي انحراف مردم به کار ميبندند و سررشتهاش در اختيار صهيونيسم بينالملل است و در جهت تفرقه بين اديان و درون اديان شکل گرفته، نميتواند جامعة ما را بيدين کند. اين افکار انحرافي و نحلههاي نوظهور و بدعتها مثل فضلهاي است در ميان غذا که ماهيت غذا را عوض نميکند اما ممکن است غذا را نجس کند و بايد از آن مراقبت شود. يعني همين مقدار کمِ آن هم براي ما بسيار زياد است. با اين حال، بسيار ناچيز است و نبايد ماية تنش و ترس در ما بشود.
در بحث حجاب هم نظرات متفاوتي مطرح است. شما بدحجابي را نميتوانيد دالّ بر عدم اعتقاد و ايمان و تديّن جامعه تلقّي کنيد. مطالعاتي که شده در اين زمينه، نشان ميدهد درصد بسياري از مردم، اعتقاد به خدا دارند، يعني نماز ميخوانند، روزه ميگيرند، کساني که حتّي داراي حجاب درستي نيستند، به موقع نمازشان را ميخوانند و احکام اوليه را انجام ميدهند. همين حضور و ظهورشان در دستهجات و تکايا را ميبينيد. رنگ و لباس اينها را نبايد بگذاريد به حساب بيديني! به نظر من صرف حجاب را نميشود دليل بر ديانت دانست!! تعدادي قابل توجّه از افراد هستند که حجابشان چادر نيست. آيا اينها مسلمان نيستند، اينها دين ندارند؟ چرا. منتها آنها اين نوع حجاب را انتخاب کردهاند!! حجاب دارند، بيحجاب نيستند. ما بيحجابي را در عرياني ميبينيم و آنچه در احکام مقدّس اسلام حرمت دارد اين است که يک زن نبايد غير از دستان و صورتش جاي ديگري را به نامحرم نشان بدهد و اين معمولاً در حجاب عادّي جامعه هر چند با مانتو باشد، مشاهده ميشود.
موضوع پوشش را به عنوان مصداق و مثال گفتم تا ذهنيتي را که نسبت به جاري بودن فرهنگ ديني در جامعه داريم، مشخص شود. يعني ببينيم که آن فرهنگ تا چه حد تعميق پيدا کرده، آيا عمقش زياد شده که تأثير بگذارد روي رفتارها و انتخابهايي که افراد ميکنند و... ممکن است به ذهن شما مواردي ديگر برسد که نشان بدهد فرهنگ ديني تقويت شده در طول اين سيسال در جامعه. اين را ميخواهيم از ديد شما بدانيم.
من هم مصداقي بحث کردم. هر فردي ميتواند تحليل خاصّي روي اين موضوع داشته باشد. شما در مراسم نهم دي مشاهده کرديد افرادي که آمده بودند در دفاع از حريم دين و حريم عاشورا، افراد جناحي نبودند. نميشود بگوييم همه يکدست افرادي بودند با حجاب برتر اسلامي، که چادر باشد. از جوان و پير با هر ظاهري در آن مراسم بودند.
در روز عاشورا سوار ماشين بودم که بيايم در يک مسيري، دو سه جوان جلو من را گرفتند و آدرس هيئتي را پرسيدند. ديدم به گردنشان يک نمادي آويزان است، از همين چيزهايي که ممکن است ما اينها را شيطانپرست بدانيم. اما لباس مشکي پوشيده بودند و آدرس هيئت را از من ميخواستند. به نظر من اين جوانها خودشان معني آن نمادي را که به گردنشان آويخته بودند، نميدانند. اما فطرت خداجويي و فطرت ديني و محبّت به اهل بيت (عليهم السلام) در دل اينها هست. براي همين ميآيد روز عاشورا در هيئت سينه ميزند، لباس مشکي ميپوشد و حرمتگذاري ميکند. حالا نميشود که به دليل استفاده از آن نمادها بگوييم که ملّت بيدين شده، يا لامذهب شده و يا خدا و عترت و قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) را کنار گذاشته. دينداري مردم به اين بستگي دارد که ما برخوردمان در جامعه با اينها چگونه باشد! منظور از ما، يعني دستگاههاي فرهنگياي که ميتوانند خط مشي و مسير بدهند به همين افراد و همين جوانها و از انرژي و پتانسيل اينها استفاده کنند در جهت خير و صلاح جامعه.
موضوعي که اشاره کرديد، مثال خوبي است. اين جوان چرا از آن نماد استفاده ميکند؟ چه اتفاقي افتاده که اين وضعيت پيش آمده که نماد فلان گرايش منحرف به دستش است يا به گردنش آويزان است اما معني آن را نميفهمد؟ چرا از از نمادي استفاده نميکند که مطابق با اعتقادات قلبي و و اقعياش باشد؟
شايد ما عقب افتاديم. مطلبي که مقام معظّم رهبري ساليان سال است که ميگويند در خصوص تهاجم فرهنگي، هجمة فرهنگي، شبيخون فرهنگي و ناتوي فرهنگي، را ما درک نکردهايم. تهاجم فرهنگي با توپ و تانک و مسلسل و بمبهاي شيميايي نيست. با همين نمادها و نحلههاي انحرافي است. اين را من هم ميپرسم که ما چرا نتوانستيم نماد درست کنيم؟ ما که اين همه موضوع براي نمادپردازي داريم، چرا نتوانستيم نمادهايمان را پُررنگ کنيم؟ شما موقعي که در خيابان ميرويد در ايام محرم، ميبينيد همين جوانها پشت ماشينشان نوشتهاند «يا حسين، يا ابوالفضل»، درشت پشت ماشين آخرين سيستمش نوشته «يا حسين، يا ابوالفضل»، جاي دست خونآلود را کشيده است. اين يک نماد از اسلام، يک نماد از شهادت، يک نماد از ايثارگري امام حسين (عليه السلام) است. ما چرا اين نمادها را پُررنگ نميکنيم؟
مثال ميزنم. نميخواهم بگويم اين نماد خوبي است يا نه. ولي نمادي است که نشان ميدهد اين آدم عزادار حسين (عليه السلام) است. لباس سياه ميپوشد، نوارهاي مبتذلش را ميگذارد کنار، نوارهايي را ميگذارد که با مضامين عاشورا باشد، و امثال اين حرکتها و رفتارها. ما ميتوانيم اينها را خط و ربط بدهيم و جهت بدهيم به اين رفتارها. اما فکر ميکنم که گاهي ما اين وظيفه را فراموش ميکنيم که چنين افرادي هم وجود دارند. دستگاههاي فرهنگي روي آن گروهي کار کنند که متديّن هستند و از قبل متديّن بودند و در محافل، مساجد و تکايا حضور داشتهاند. ميخواهيم آنها را حفظ کنيم. فراموش ميکنيم که نسل ديگري هم هست، نسل جواني هم هست که در کانون هجمههاي دشمن قرار دارد و دائم بمباران ميشود. بيش از نود درصد محصولات فرهنگي که در اختيارشان قرار ميگيرد، اعم از سيدي و ماهواره و اينترنت و بقية چيزها، منفي است. صدا و سيما چقدر ميتواند فرهنگ ديني را تبليغ کند؟ چقدر ميتواند جاذبه ايجاد کند؟ البته ميشود، نه اينکه نشود ولي بسيار کمحجم است.
شما مجموعة امام علي (عليه السلام) را به ياد داريد؟ پير و جوان آن را ميديدند و آن مجموعه نگاه مردم را نسبت به آن حضرت تغيير داد. قبل از تماشا کردن مجموعة امام علي (عليه السلام)، مردم تصوير ديگري از ايشان در ذهن داشتند. وقتي مجموعه را ديدند، نگاهشان عوض شد و خيلي چيزها که پاي منابر شنيده بودند يا در کتابها خوانده بودند، برايشان ملموستر و محسوستر گرديد. استقبال از اين مجموعه نشان داد که جامعه تا چه اندازه ديني است. تازه آن مجموعه شايد يک ذره از سجاياي امام (عليه السلام) را به نمايش ميگذاشت، اما همان ميزان هم تأثيرش بيش از صدها منبر بود. حتّي خيلي از موضوعات فيلم را هم مردم ميدانستند اما با رغبت و و لع زيادي آن را ميخواستند ببينند.
ما چقدر از اين کارها توانستيم بکنيم و ميتوانيم بکنيم؟ کار ارزنده انجام ميدهيم ولي ميزان و درصدش بسيار پايين است. حجم کارمان بسيار کم است. فکر ما اين است که مردم و جوانها و ملّت را بايد با سير کردن شکمشان، تأمين مسکن و معيشتشان راضي نگه داريم ولي واقعيت اين نيست. رضايت به اينها نيست. در ايام انقلاب به ياد داريم که حقوق و مزاياي کارمندها را قطع کردند، کارمندهاي شرکت نفت، کارمندهاي دولت را. ولي با اينکه معيشتشان مشکل شده بود، دست برنداشتند. چرا؟ چون نياز فرهنگي داشتند، نياز معنوي داشتند و اين نياز معنوي تأمين نشده بود. آنچه آنها را به صحنه کشاند، ديانتشان بود.
از صحبتهاي شما به چند سؤال ميرسيم، يکي اينکه فضايي که ما اوّل انقلاب داشتيم خيلي پُربار بود از نظر فرهنگ ديني و معنويت. اين فضا تداوم پيدا کرد تا هشتسال دفاع مقدّس و آن روحيات و ايثار و از خودگذشتگي بينظير اتفاق افتاد. ولي در دهة دوم و سوم مقداري جهتها عوض شد. يعني مردم دنياگرا شدند. چه اتفاقي افتاد که آن ارزش و آن روحيه و آن حال و هوا امتداد پيدا نکرد و به دهههاي بعدي کشيده نشد؟
خودتان جواب خودتان را داديد! چون مردم دنياگرا شدند. سياستها رفت به سمت اينکه حالا ما انقلاب کرديم، شاه را بيرون کرديم، نظام را جايگزين کرديم، هجمة گروههاي سياسي منحرف را خنثي کرديم، جنگ را پشت سر گذاشتيم، کودتا و تحريم اقتصادي را از سر گذرانديم، ديگر بعد از جنگ، دوران سازندگي است. همّت بر اين شد که ما مقداري مملکت را بسازيم، بايد حرکت کنيم و خشتي را روي خشت بگذاريم. اين خشت روي خشت گذاشتنها بعضاً با نگاههاي غربگرايانه همراه بود. من يادم است در دوران سازندگي بحثهاي زيادي ميشد، کنفرانسها و سمينارهاي زيادي در حوزة اقتصاد برگزار ميشد که ما مدل انتخاب کنيم براي کشور، يکي مدل چيني را پيشنهاد ميداد، يکي مدل ژاپني را، يکي مدل روسي را و يکي مدل غربي را. هيچ کس نميآمد بگويد آقا ما همة مدلها را تحقيق کرديم و ديديم يک جايي به بُنبست ميرسند. کرة جنوبي آن اتفاق برايش افتاد، مالزي آن اتفاق، غرب را الآن ميبينيم چه اتفاقاتي افتاده، شرق فروپاشيد، پس اين مدلهايي که دستساز بشر بوده، فايدهاي به حال ما ندارد. ما اسلام را داريم. آيا ميتوانيم مدلي اسلامي را پيشنهاد بدهيم که چشم همه را بگيرد و بالاتر از آن باشد؟ ادعايمان بر اين بوده که ما انقلابمان تنها انقلاب الهي بوده است که در دنيا به وقوع پيوسته در اين چند صد سال اخير! چطور روي اين فکر نکرديم که اقتصاد ما هم ميتواند اقتصادي باشد که در حقيقت تنه بزند به انقلاب کبير فرانسه، يا مدلهايي که در ژاپن و جاهاي ديگر اجرا شد و موفّق بودند بعد از جنگ جهاني اول و دوم؟
تازه ما از يک مدل هم پيروي نکرديم بلکه هر کسي در حوزة خودش يک مدل را سعي کرد پياده کند. متأسفانه نتيجة جالبي براي ما نداشت و کشور را دچار مشکلات و مسائلي کرد که خيلي از کشورهاي ديگر مبتلا به آنها بودند.
من يک بحث دارم و آن بحث معنويت در جامعه است که برخي ميگويند افول کرده و به حداقل رسيده و آن فضايي که اوايل انقلاب بود، الآن ديگر نيست. من ميگويم اين ديدگاه درست نيست. من قبل از انقلاب را درک کردم، دهة اول و دوم و سوم انقلاب را هم درک کردم. قبل از جنگ و زمان سازندگي در جايگاههايي بودم که يا تحليلها به من ميرسيد، يا خودمان مينشستيم در جمع دوستان و تحليل ميکرديم و از دور دستي بر آتش داشتيم. احساسم اين است که اين معنويت هنوز در جامعه هست، و بلکه بيشتر از اول انقلاب است. ما اوايل انقلاب امام(ره) را داشتيم، معنويت امام(ره)، معنويت عظيمي بود و در حقيقت يک نعمت الهي بود براي جامعة ما. خصوصاً جوانان ما که عشق ميورزيدند و ارادت داشتند. جنگ و دفاع مقدّس، فضايي معنوي را در کشور ايجاد کرده بود. حضور جواناني که در جبههها ميرفتند، فضاي شهادت و ديگر ارزشهايي که به موجب دفاع مقدّس در جامعه منتشر شده بود، فضاي معنوي بالايي را به وجود آورده بود. الآن آن عوامل را نداريم، نه جنگ داريم، نه امام(ره) را داريم، نه بحث شهادت را داريم. اما ميبينيم باز هم مردم در مقاطع مختلف، وقتي التهابات به اوج ميرسد، و وقتي تشخيص ميدهند که اصل انقلاب و اسلام در خطر است، ميروند زير پرچم يا حسين و زير پرچم رهبري سينه ميزنند و اعلام وفاداري ميکنند. جوانهاي ما، به نظر من از ما جلوتر هستند، چون نه امام(ره) را ديدند، نه جنگ را، و نه آن فضاي معنوي اوايل انقلاب را ديدند. اما انصافاً در ميدان هستند. غالبشان در اين هجمة فرهنگي و بمباران فرهنگي، خوب توانستهاند خودشان را حفظ کنند...
اين نتيجة عملکرد دستگاههاي فرهنگي است يا علّت ديگري دارد؟
نبايد مصادره به مطلوب کنيم. البته نبايد ناديده بگيريم نقش دستگاهها و ارگانهاي فرهنگي را که ميتواند به دليل قوّت و توانايي متصديان آنها باشد. ما تا از فرهنگ ديني حرف ميزنيم، ميگويند سازمان تبليغات، وزارت ارشاد، اوقاف، حوزة علميه. در حالي که حوزة فرهنگ بسيار وسيع است؛ حتّي خانواده هم که يک نهاد فرهنگي است. به نظر من حوزة فرهنگ، حوزة بسيار وسيعي است و در همة حوزهها هم کار شده است. هم کارهاي خوب شده، و هم کارهاي بيثمر.
به طور مشخص نقش سازمان تبليغات اسلامي را با توجّه به موقعيتي که شما داريد، در اين عرصه چطور ارزيابي ميکنيد؟ خوب بودن وضعيت جامعه به لحاظ فرهنگ ديني، دينباوري جوانان و دلبستگي به نظام، و...، بخشي از اينها دست کم نتيجة کارهاي فرهنگي است که انجام شده. سازمان تبليغات چه جايگاهي دارد در بين دستگاههاي فرهنگي کشور در اين زمينه؟
ارزيابي کار سازمان به دو نوع است. يکي از نظر مردم که ميگويند سازمان در ميدان هست و مراسم و همايشها و برنامهها و گفتمانها و هيئت راه مياندازد. يکي هم از نگاه خود سازمان، که به عنوان يک ارگان فرهنگي، وظيفهاش نظارت و هدايت و راهبري و برنامهريزي در عرصة فرهنگ ديني و استفاده از پتانسيل موجود در کشور است.
در مورد نقش و جايگاه سازمان تبليغات اسلامي در فعاليت فرهنگي بگوييد.
ما نميخواهيم نقش منحصر به فردي را به سازمان اطلاق کنيم و بگوييم نقش اصلي و اساسي را داشته. اما انصافاً نقش مؤثري داشته. همان طور که ما در سند چشمانداز سازمان هم داريم، سازمان به عنوان يک نهاد فرهنگي ديني مستقل از تمامي جناحهاي سياسي و تحت امر مقام معظّم رهبري و به عنوان قرارگاه فرهنگ ديني کشور، امر سياستگذاري، ساماندهي، و برنامهريزي در حوزة دين و تبليغ دين را بر عهده دارد. بايد اين امر چشمانداز دهسالة سازمان محقق بشود و تعالي سازماني ما هم حکم ميکند به اينکه در اين مسير حرکت کنيم. پس چنين نقشي ديده شده براي سازمان. بر اين اساس بايد شاخصها ارزيابي شود و ببينيم چقدر به اين هدف رسيدهايم و چقدر بايد پيش برويم تا اين هدف به طور کامل محقق شود.
امکانات و پتانسيل عظيمي در اين حوزه وجود دارد و سازمان به آن متصل است و وظيفة هدايت و راهبري اين پتانسيل را به عهده دارد؛ از جمله تشکلهاي ديني که وزارت کشور با سوابق و سنوات بسيار طولانيِ چند دهساله قبل و بعد از انقلاب، هنوز در سازماندهي تشکلهاي مردمنهاد که تعداد آنها به دو هزار هم نميرسد، نتوانسته آنها را تحت پوشش و نظارت و هدايت قرار دهد. ولي ما بيش از پنجاههزار تشکل ديني را به ثبت رساندهايم که اينها نه تنها هيچ زياني براي نظام و مملکت ندارند بلکه پشتوانة عظيم سياسي و اجتماعي و فرهنگي و خصوصاً ديني براي نظام هستند و در هر موقعيتي، به حمايت از نظام برميخيزند. ما البته بحث عدم جدايي دين از سياست را داريم و قائليم به اينکه ديانت ما عين سياست ماست و بر عکس. در همين راستا در مقابل هجمههاي داخلي و خارجي، غالب اين تشکلها به ميدان ميآيند و در طول سال هم آماده هستند به اين دفاع از انقلاب و نظام بدون اينکه از بالا به آنها ابلاغ شده باشد. بالادستِ اينها خداست، ائمة اطهار (عليهم السلام) هستند و آن نگاهها و ارزشهاي عاشورايي است که در اينها هست و بدون هيچ چشمداشتي فعاليت ميکنند. اينها پشتوانههاي اصيل و بزرگ نظام در 15 خرداد سال 42 و در سال 57 و در زمان جنگ بودند و الآن هم هر حادثة سياسي وقوع يابد، همينها به کمک نظام ميآيند. اين است که ميتوانيم ادعا کنيم جامعة ما ارزشيتر شده و معنويت جامعة ما قويتر و بارورتر شده است.
تحليل شما از روند کار سازمان تبليغات اسلامي چيست تا بشود براي تأمين آن مأموريتها و اهدافي که برايش تعريف شده است، موفّق شود؟ بيشتر در چه مسيري بايد پيش برود و بر چه جنبهاي بايد تأکيد داشته باشد؟ روي جنبههاي سنّتي يا روي جنبههاي نوين؟
اهداف سازمان هيچ تغييري نکرده از بدو تأسيس تا الآن. هدف ثابت است: تبليغ اسلام. وظيفة سازمان تبليغات اسلامي تبليغ و گسترش اسلام در همة حوزهها، در همة نسلها، و در همة مکانهايي است که ضرورت دارد اسلام تبليغ شود. اين هدف با هر وسيله و هر برنامه و هر شِگِردي دنبال ميشود. زمان و مکان است که براي ما تعريف ميکند با چه ابزاري و با چه امکاني وارد شويم و با چه لساني صحبت کنيم. مواردي وجود دارد که لايتغير است. از صدر اسلام تا الآن يک شکل داشته. مثلاً شما وقتي شهادتين را گفتي، نميتواني شهادتين را در زمانهاي مختلف به شکل متفاوتي بگويي. مفهوم آن هم اين است که تو اسلام آوردهاي. همه از صدر اسلام تا الآن شهادتين را يکسان گفتهاند. ولي اينکه چگونه يک شخص را که اسلام نياورده، تشويق و ترغيب به گفتن شهادتين کني، در زمانها و مکانهاي مختلف، متفاوت است. تبليغ دين همين وضعيت را دارد. ما ميخواهيم احکام عالي و متعالي اسلام و اهل بيت (عليهم السلام) را تبليغ کنيم در جامعة خودمان و نياز داريم متناسب با شرايط فرهنگي روز و ابزارها و امکانات فرهنگي تبليغي که امروز در جهان وجود دارد، رسالت خودمان را انجام بدهيم. هيچ کس تبليغ سنّتي را نميتواند نفي کند زيرا تأثيرگذارترين تبليغ، گفتوگوي چهره به چهره است، يعني مبلّغ بالاي منبر و مستمع در پايين منبر. اما امروز ابزارها و امکانات زيادي در حوزة فرهنگ وارد شده که ميتوان از آنها براي کمک به آن روش تبليغ استفاده کرد. کما اينکه از همان ابزارها بر عليه اسلام استفاده ميکنند. ما بايد بتوانيم اين ابزار را در اختيار خودمان بگيريم براي توسعة فرهنگ ديني. خداوند متعال ميفرمايد: «و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوّه». يعني به هر وسيلهاي شما خودتان را مسلّح کنيد. نميگويد به ابزار جنگي خاص، بلکه تأکيد ميکند به هر وسيلهاي مسلّح کنيد خودتان را. پس ما بايد از اين ابزار روز استفاده کنيم. تأثيرگذاري فيلم بسيار بيشتر از تأثيرگذاري بقية ابزارهاست. آن زمان که فيلم نبود، ما شبيهگرداني داشتيم، تعزيهخواني داشتيم و اينها کار فيلم را انجام ميداد. الآن فيلم جايگزين آن شده است و گسترة تأثير فيلم، بسيار وسيعتر از شبيهگرداني يا تعزيهخواني است. چرا؟ چون فيلم در قالب يک حلقة لوح فشرده يا با ماهواره يا با اينترنت ميتواند به سراسر کشور و سراسر دنيا منتقل شود و ميليونها نفر مخاطب داشته باشد. طبيعي است که يک دستگاه فرهنگي که مدّعي سياستگزاري و تعميق فرهنگ ديني است، بايد از تمام اين امکانات استفاده کند و بلکه اولين نفر باشد در استفاده از اين ابزار براي انجام وظايفش. سازمان کارهاي خوبي را در اين دهه انجام داده و استفادة مطلوبي برده در حدّ وسع خودش و متناسب با امکاني که در اختيارش گذاشته شده؛ چه در حوزة آي.تي. و چه در حوزة رسانه و ساير موارد.
الآن سهدهه تقريباً از عمر سازمان تبليغات اسلامي گذشته. از سال 1360 که تأسيس سازمان بوده به طور رسمي و به فرمان حضرت امام(ره) تا اکنون حدود سهدهه گذشته و در اين سهدهه، سه دورة مديريتي متفاوت را شاهد بودهايم. يک دورة جنگ که آيتالله جنتي رئيس سازمان بودند و بعد در دهة هفتاد شمسي که آقاي عراقي آمدند، و بعد آقاي دکتر خاموشي رياست سازمان را به عهده گرفتند و اکنون هم ادامه دارد. ظاهراً شما در دورة آقاي محمدي عراقي هم در سازمان بودهايد. ارزيابي شما از اين سه دورة مديريتي چيست؟ اين سه دوره چه تفاوتهايي با هم دارند؟
بله، من دو سه سال هم در زمان آقاي محمدي عراقي در سازمان بودم و بعد ايشان رفتند و آقاي دکتر خاموشي جاي ايشان آمدند. در تعريف نظامها و سازمانها و نهادها در دنيا ميگويند که سازمان و نهاد پويا، نهادي است که متناسب با نياز و اوضاع روز تغيير شکل و حالت بدهد. به نظر من سازمان در اين سهدهه، تغيير حالت لازم را داده است. رياست آيتالله جنتي همزمان با اوج جنگ و هجوم نظامي دشمن بود و اواخر آن مصادف شد با دوران سازندگي و سازمان نقش خودش را خوب ايفا کرد؛ چه در جبههها و در زمينة اعزام مبلّغين و معنويتافزايي جبههها، که وظيفة اصلي روحانيت بود و و چه در خود جامعه که حضور فعالي در همايشها و مراسم و موقعيتهاي مختلف داشت. البته هر نهاد و هر سازمان و هر تشکّلي قابل نقد است اما در سطح کلان که نگاه ميکنيم، ميبينيم که سازمان متناسب با سياستها و اهدافي که بر عهدة آن گذاشته شده بود، کارش را خيلي خوب انجام داد. همچنين در دهة دوم، مديريت سازمان در پي ساختارسازي بود و اينکه سازمان جايگاه قانوني خود را پيدا کند و شبکة استاني و شهرستانياش ايجاد شود و ارتباط و تعاملش را با دستگاههاي همعرض و بالادست و پاييندست، از جمله شوراي انقلاب فرهنگي، مجلس، دولت و ديگر مراجع، روشن نمايد و در حقيقت برنامهها و فعاليتهايش را با سازمان و موقعيت جديد تطبيق بدهد و الحمدلله کارهاي خوبي انجام شد.
اما دهة سوم شامل تغيير شکل تشکيلاتي و ماهيتي بود و سازمان از پوستة خود خارج شد و به حوزة فرهنگ ديني، فرابخشي نگاه کرد. سازمان احساس کرد اگر بخواهد حوزة فرهنگ را توسعه و عمق بدهد بايد از پوستة خودش خارج شود و با تمام حوزههايي که به نوعي نقشي در امر فرهنگ، خصوصاً فرهنگ ديني دارند، تعامل داشته باشد. اين است که ما اوج تعامل و ارتباط سازمان با خارج خودش را در اين دهه ميبينيم. در حقيقت سازمان به سمتي حرکت کرده و ميکند که مأموريتهاي خودش را توسط انبوهي از تشکلهاي فرهنگي که در جامعه موجود است، اعم از مؤسسات و نهادها، عملياتي کند و خودش به عنوان يک دستگاه مقتدر سياستگذار و برنامهريز در آن چشمانداز تعيينشده، ارتقاء بيابد انشاءالله. اين است که کاملاً سازمان پوست انداخته و محيط را بسيار وسيع و فراتر از محيط سازماني ميبيند. الآن نزديک به نودوپنج درصد کارهاي اجرايي سازمان به بيرون واگذار شده و به اين طريق ما توانستهايم حوزههاي وسيعي را درگير امر فرهنگ کنيم. اکنون نگاه دولت، نگاه مجلس، نگاه شوراها و کميسيونها و کميتههاي بالادستي، اعم از شوراي فرهنگ عمومي و شوراي انقلاب فرهنگي و ديگران را به حوزة فرهنگ نميتوانيد متأثر از نگاه سازمان نبينيد. سازمان نقش بسيار عظيم و مؤثري در اين رابطه داشته. ما نميتوانيم اين نقش را با خيلي از دستگاههاي موازي ديگر، چه دولتي و چه غيردولتي مقايسه يا تقسيم کنيم. نميتوانيم بگوييم ما نقش داشتيم و ديگران هم نقش داشتند. من نقش سازمان را در اين زمينه بسيار قوي و عظيم ميببينم. حضور سازمان در اين حوزه بسيار مؤثر بود براي اينکه مسئولين نگاه صرف اقتصادي را با دست کم نيمنگاهي به حوزة فرهنگ تلفيق کنند. تا جايي که حتّي در حوزة اقتصادي تصويب کنند که هر طرح اقتصادي بايد پيوست فرهنگي داشته باشد. يعني برآورد و کارشناسي بشود که هر پروژة اقتصادي و عمراني در هر جاي کشو،ر چه پيامدهاي فرهنگي دارد. آيا فرهنگ ديني، ملّي، اسلامي را تقويت ميکند يا نه؟ شاهد هستيد که خيلي از پروژههاي عظيم اقتصادي در کشور که شايد درآمدهاي عظيم اقتصادي هم براي ما به دنبال داشته، تبعات سوءفرهنگي به جا گذاشته که هر چه درآمد اقتصادي از آن پروژه عايد شده و بلکه بيش از آن هم بايد صرف شود تا تبعات سوءفرهنگي ايجاد شده زايل گردد. اين مصوبة پيوست فرهنگي کار بسيار بزرگي بوده که جز با حضور سازمان و خصوصاً پيگيري شخص رئيس سازمان و اعتقادش به اين موضوع، ميسّر نميگرديد.
الآن فرهنگ و حوزة فرهنگ ديني شاخصگذاري شده و اگر اعتباري بخواهند بدهند به دستگاههاي فرهنگي، چه دولتي و چه غيردولتي، اين شاخصها مبناي بررسي است و بر اساس اين شاخصها هم ميتوانند عدالت را پياده کنند.
بپردازيم به معاونت مالي که مسئوليت آن با شماست. معاونت مالي چه ساختاري دارد؟
معاونت مالي شامل هفت حوزه است که در حقيقت بسترساز انجام مأموريتها و فعاليتهاي اصلي سازمان هستند و اگر اين معاونت خوب کار نکند، طبيعتاً در حوزههاي ديگر، چه در حوزة فرهنگ، چه در حوزة پژوهش، چه در حوزة آموزش، و غيره نميتوان انتظار موفقيت و کارکرد مناسب را داشت.
يک موضوع مهم در اين رابطه، مسئلة کمبود اعتبارات است. ما با خيلي از مسئولين در سازمان، چه در مرکز و چه در شهرستانها که صحبت ميکرديم، اظهار ميکردند که از اين مسئله رنج ميبرند. ميگفتند خيلي از برنامهها و طرحهاي ابلاغي يا استاني به دليل کمبود بودجه، محدود اجرا ميشود، مثل طرح گفتمانهاي ديني جوان و امثال اين. شما اين مسئله را چگونه تحليل ميکنيد؟ آيا تمهيدي انديشيده شده يا راهکاري پيدا شده که اين مشکل بودجه رفع شود يا دست کم مقداري تخفيف پيدا کند؟
در دهة اخير اتفاقي که در امر بودجة سازمان افتاد، چه در سطح ملّي و چه به تبع آن در سطح استاني، ناشي از برنامههايي بود که سازمان ارائه داد و اعتبارات سازمان در اين دهه افزايش چشمگيري داشته است. اما حوزة فرهنگ، حوزة فقيري بوده و در واقع، فقير نگه داشته شده به واسطة همان نگاه نازلي که به فرهنگ ميشده. خصوصاً در مورد فرهنگ ديني، به غلط اعتقاد بعضي از سياستمردان ما اين بود که دولت در حوزة دين نبايد ورود کند زيرا اين متعلّق به مردم است و خود مردم بايد هزينههاي آن را تأمين کنند و مديريتش بايد توسط مردم باشد و نبايد دين را دولتي کنيم. در نگاه اول، اين استدلال بسيار قشنگ و درستي به نظر ميرسد. واقعيت هم همين است که دين نبايد دولتي بشود. ولي اين مانع از آن نميشود که دولت اسلامي از دين حمايت نکند. مثلاً آيا اين درست است که دولت امام علي(ع) بگويد با دين مردم کاري ندارد و فقط مرزهاي سرزمين مسلمانان را حفظ و شکم مردم را سير ميکند؟ آن که به مرزهاي ما هجوم ميآورد، فقط براي زمين ما هجوم نميآورد بلکه به اعتقادات و ارزشهاي ما هم حمله ميکند. پس به دين ما هم ميخواهد صدمه بزند. کسي که هجمة فرهنگي ميکند، ميخواهد لطمه به فرهنگ ديني ما بزند. بنابراين، همان طور که اعتبار ميگذاريم براي خريد و تهية اسلحه و مهمات براي دفاع فيزيکي، بايد براي مسلّح شدن به سلاحي که بتوانيم در برابر هجمه و حمله به اعتقاداتمان و ارزشهايمان بايستيم، اعتبار گذاشته شود و متناسب با آن، سربازش هم تربيت بشود، فرماندهاش هم تربيت بشود و سازمانش هم شکل بگيرد. بايد برنامه داشته باشيم که چگونه ميخواهيم دانشگاههايمان را تقويت کنيم، حوزة علميهمان را تقويت کنيم، فرهنگ ديني جامعه را رشد بدهيم، و غيره. متأسفانه در دوران بعد از جنگ کمتر به اين مقوله توجه شده و با حوزة فرهنگ مانند يک چيز سربار و زيادي و وبال گردن برخورد شد و يک بخور و نميري هم به آن داده شد تا زنده بماند.
ولي در دهة اخير اتفاقاتي که اشاره کردم افتاد و سازمان نقش بسيار ويژهاي در اين امر داشت و باعث تحولي در نگاه به حوزة فرهنگ شد. الآن همه متفقند که تمام رويدادهاي اخير که در مملکت افتاد، خصوصاً مسائل سياسي، ناشي از نابسامانيهاي فرهنگي و همان ديدگاههاي نادرست به فرهنگ و ناديده گرفتن اهميت حياتي آن بوده است.
ولي سازمان حرکتهاي خوبي را انجام داده و اعتباراتش هم خوب رشد کرده است. اما اين افزايش اعتبارات متناسب با حجم فعاليتها و مأموريتهايي که براي آن ديده شده و انتظاراتي که جامعه از آن داشته، پيش نرفته است و با اين روند نميتوان آن بار سنگين را کشيد. حوزة مسجد متولّي خاص ميخواهد، حوزة قرآن متولّي خاص ميخواهد، حوزة اعزام مبلّغ و تشکّلهاي ديني هم متولّي خاص ميخواهند. اين ديدگاه اشتباه که دولت نبايد وارد حوزة دين بشود، پس لازم به تخصيص اعتبار در اين حوزه نيست، اکنون نبايد به نوع ديگري تکرار بشود که دولت متولّي حوزة دين است، پس به اين حوزه اعتبار تخصيص بدهيم. پول را به کي ميدهيم؟ به ارگاني که متعلّق به دولت است و در حقيقت مثلاً تشکّل ديني را آويزان دولت ميکنيم. اين اشتباه به نوعي ديگر الآن دارد تکرار ميشود که نبايد بشود.
متولّي دين، خود مردم هستند. نهادها و تشکّلهايي که برآمده از خود مردم و متعلّق به مردم هستند، در سطح کلان به مراجع عظام و در نهايت به مقام معظّم رهبري متّصلند تا دستخوش تغييرات سياسي و اجتماعي در دولتها نشوند و خداي ناکرده ابزار سياسي در اختيار دولتها قرار نگيرند. تمامي دولتها موظفند به اينکه اين حوزه را به عنوان حوزة دينيِ پشتوانة عظيم نظام اسلامي حمايت کنند. اين موضوع يک مقدار ناديده گرفته شده و از اين جهت سازمان هم دچار کمبودهايي هست و نتوانسته متناسب با انتظاري که از آن ميرود، خودش را نشان بدهد و نيازش را تأمين کند.
تعدادي از استانهاي ما مشکل جدّي دارند که البته براي رفع آنها اقداماتي شده، از طرف سازمان، دولت و مجلس. بر اين باور هستيم که در سال آينده مشکلاتمان نسبت به سال جاري و سال گذشته انشاءالله کمتر باشد. اما احساسمان اين است که کماکان نميتوانيم آن وظايف و مأموريتهايي را که ما را برساند به اهداف عاليه در چشماندازي که ترسيم شده براي سازمان، کامل به اجرا درآوريم.
چهارشنبه 23 تير 1389 - 15:5