مقاله
حسين آرياني
با هجرت حضرت محمد (ص) از مكه به مدينه، در سال 622 ميلادي، به تدريج تمدن اسلامي گسترش يافت. در طي سدهاي كه به دنبال آن آمد، دين اسلام با سرعتي بيسابقه تمام سرزمينهاي خاورميانه، بخشي از هند و شمال آفريقا را فرا گرفت. در سال 710 ميلادي (88 هجري) سپاه اسلام از تنگه جبلالطارق عبور كرد و به اسپانيا وارد شد. ظاهراً مسلمانان در آستانه تسلط بر تمام اروپاي غربي بودند. در مشرق زميني مسلمانان تا رودخانه سند پيش رفته بودند و تنها در آناتولي (تركيه) مقاومت امپراتوري سرسخت بيزانس بود كه آهنگ پيشروي مسلمانان را كند كرد. با اين حال فشار مسلمانان بر اين امپراتوري تضعيف شده، و فتح قسطنطنيه به دست تركهاي عثماني، بالاخره به سقوط امپراتوري بيزانس انجاميد.
در سدههاي نخستين تاريخ اسلام، مركز سياسي و فرهنگي جهان اسلام در بخشي از خاورميانه قرار داشت كه امروزه، فلسطين، سوريه و عراق را دربرميگيرد. در سراسر اين نواحي ويرانههاي تمدنهاي پيشين پراكنده شده بود و خود به صورت يكي از منابع و مايههاي تكامل هنر اسلامي درآمد.
1) هنرهاي مستظرفه: در آثار هنري اسلامي، ميان هنرهاي كاربردي و هنرهاي تزئيني تمايزي نميتوان قائل شد. مثلاً آرايش داخل منازل و مساجد مسلمانان و همچنين اشياء مختلفي كه براي استفاده در منازل يا مساجد ساخته ميشد هم جنبه تزئيني داشت و هم جنبه كاربردي. مسلمانان با استفاده از سفال، مس، برنج و شيشه ظروف و اشياء مختلف ميساختند. در چراغهاي مساجد از شيشههاي لعاب داده شده استفاده ميكردند كه زيبايي قابل توجهي به آنها ميداد. كاشيهاي نقشدار بسيار مرغوب ميساختند، و روشهاي گوناگون نقاشي چند رنگ روي ظروف سفالين را تجربه ميكردند. نقوش روي ظرفها با استفاده از نقش مايههايي ترسيم ميشد كه در تزئين بناها نيز به كار ميرفت.
در بين دستساختههاي متنوع، پر ارزشترين آنها انواع منسوجات بود كه در دنياي اسلام صرفاً براي مقاصدي نظير تزئين يا مصرف ساخته نميشد. منسوجاتي كه در كارگاههاي سرزمينهاي اسلامي بافته ميشد نه فقط در خانههاي افراد عادي و سرشناس و در مساجد مورد استفاده قرار ميگرفت بلكه همچنين به عنوان هديه، پاداش و بزرگداشت به كار ميرفت.
هنر نساجان مسلمان احتمالاً از ساسانيان در ايران و از قبطيها در مصر گرفته شده بود. در هر حال در سده دهم ميلادي (چهارم هجري) بافتههاي مسلمانان بسيار مشهور شده بود و به مقدار زيادي به اروپا و نقاط ديگر صادر ميشد. هنر قاليبافي، مثلاً در ايران مورد توجه بود و در عصر صفويان از لحاظ نقوش و رنگها به حد اعلاي پيشرفت رسيد.
2) كتابآرايي: اعراب هيچگونه سنت تصويرسازي خاص خود نداشتند و اين احتمال هست كه علاقه آنها به كتابآرايي به طور تصادفي و در حين ترجمه و نسخهبرداري از متون علمي و مصور يوناني برانگيخته شده باشد. در بعضي از كتب مصور اسلامي، كه تاريخ هيچ كدام از آنها به پيش از سده پنجم هجري نميرسد، چنين به نظر ميآيد كه تصويرها نيز به وسيله خطاطي كه از كتاب اصلي نسخهبرداري ميكرد ترسيم شده است. اينگونه نسخهبرداريها آغازي بود براي مصورسازي كتب در سرزمينهاي اسلامي كه اوج آن را در ايران مشاهده ميكنيم.
سلاطين و حكمرانان ايراني كه شيفته كتابهاي نفيس بودند دربارهاي خود را مركز فعاليت خوشنويسان و كتابآرايان سرشناس كرده بودند. عمدهترين اين مراكز عبارت بودند از تبريز، هرات و شيراز، كمالالدين بهزاد، نقاش مشهور ايراني، كه در مكتب هرات پرورش يافت در اعتلاي آن نيز سهم عمده داشت. در آثار او، براي نخستين بار در نقاشي ايراني، «انسان» موضوع اصلي قرار گرفت و عناصر معماريگونه و منظره از حالت پسزمينه بيرون آمده و با شخصيتهاي انساني ارتباط پيدا كردهاند. پس از بهزاد شاگردان و پيروانش راه وي را دنبال كردند و شيوه كتابآرايي عصر صفوي را به وجود آوردند كه حد اعلاي غناي رنگ و شكوه تزئيني در هنر ايراني بود. از ميان شاگردان بهزاد به عنوان مثال ميتوانيم از «ميرك» نام ببريم كه در دربار شاه طهماسب به فعاليت ميپرداخت. در «ليلي و مجنون»، «ميرك» پيكرها را با خطوط مواج و ظريف به نحوي گويا ترسيم كرده است، با اين حال پيكرها مسطح هستند، بدون هيچگونه سايهپردازي و بدون هيچ نشانهاي از بعد نمايي (پرسپكتيو متداول در هنر كلاسيك غربي). هدف نقاشي در اينجا ارائه ظاهر طبيعي اشياء نبوده است بلكه به ارائه نقشها و رنگهاي شاد توجه نشان داده است.
علاقه حكمرانان عثماني به نقاشي باعث شد كه آنان علاوه بر تشويق هنرمندان محلي، هنرمندان اروپايي را نيز براي فعاليت به تركيه دعوت كنند. معمولاً اعتقاد بر اين است كه توجه نقاشي اسلامي در تركيه عهد عثماني به جنبههاي داستاني و تاريخي، آثار آنان را از نقاشي ايراني متمايز ميكرد.
در دوره حكومت مغولان مسلمان شده در هند، فعاليت در زمينه نقاشي با جديت دنبال ميشد، اولين آثار نقاشي اين دوره آشكارا نفوذ هنر ايراني را منعكس ميكنند، يكي از عوامل اين نفوذ «همايون» امپراتور هند بود كه در دوره تبعيد خود در ايران شديداً تحت تأثير نقاشي ايراني دوره صفويه قرار گرفت. او در بازگشت به هند تعدادي از نقاشان و خطاطان و كتابآرايان سرشناس ايراني از جمله عبدالصمد شيرينقلم و ميرسيدعلي را با خود به آنجا برد. اين دو تن در پايهگذاري هنر نقاشي هند در دوره مغولان سهم عمدهاي داشتند. نقاشي هند از زمان «جهانگير» به بعد تدريجاً تأثيرات هنر غربي را پذيرفت اما گرايش خود به هنر و شيوه نقاشي ايران را به طور كامل از دست نداد.
3) خوشنويسي: مسلمانان هنر خوشنويسي را يك هنر مجرد به شمار ميآوردند. ميدانيم كه كلام به نگارش درآمده در اسلام اهميت بسيار دارد. اما در اسلام خوشنويسي نه تنها براي انتقال مفاهيم بلكه به عنوان يك عامل تزئيني نيز به كار ميرفت. خط اسلامي ابتدا در كوفه رونق گرفت و بعدها كه، در عهد خلفاي عباسي، بغداد به صورت يك مركز فرهنگي- اسلامي درآمد، در آنجا شخصي به نام «ابنمقله»، كه ايرانيالاصل بود، بر اساس خط كوفي، رسمالخط نسخ را ابداع كرد. ديري نگذشت كه خطاطان مشهور، نظير «ياقوت مستعصمي» در خط نسخ عناصر ديگري وارد كردند و به زيبايي آن افزودند. در سده هشتم هجري در ايران شيوهاي به وجود آمد كه آن را «نستعليق» نام نهادند. ابداع اين شيوه را به خوشنويسي به نام «ميرعلي تبريزي» نسبت ميدهند.
بعدها نفوذ خط نستعليق به هندوستان از طريق شاهان مغول صورت گرفت. مثلاً در دوران «اكبرشاه» هنر خوشنويسي در هند رونق فراوان پيدا كرد.
شنبه 22 خرداد 1389 - 10:2