گفتگو
محمد عصاريان
گفتوگو با علي اكبر اشعري، رئيس سازمان اسناد و كتابخانه ملي ايران
در مورد خلأهاي موجود در نظام آموزش و پرورش كشور همواره نظريات گوناگوني از اقشار مختلف فرهنگي و ديني كشور شنيده ميشود. اين كه اين نظريهها و طرحها تاچه حد ميتواند مشكلات اين كانون انسانسازي كشور را برطرف كند، از اهميت زيادي برخوردار است؛ اما مهمتر از همه چيز علمي و عملي بودن آنهاست. در گفتوگو با علي اكبر اشعري رئيس سازمان اسناد و كتابخانه ملي ايران كه خود سابقه خدمت در آموزش و پرورش را نيز دارد، به راه حلهاي مناسبي در اين زمينه رسيديم كه در خور توجه است.
گسستي در نظام تعليم و تربيت ما وجود دارد كه در آن بين سيستم آموزشي، تدريسكنندگان و تدريسشوندگان نوعي تقابل پديده آمده است. شاگردان ديگر مثل دهههاي گذشته از معلمان آن طور كه بايد حرفشنوي ندارند. مباحث درسي پربار و غني نيست و نظام آموزش و پرورش در زمينه توليد محتواي آموزشي مناسب، ضعيف عمل ميكند. نظر شما به عنوان كسي كه سالها در آموزش و پرورش بودهايد، در اين مورد چيست؟
مشكل ما در تعليم و تربيت به چگونگي روابط بين دانشآموز و معلم خلاصه نميشود. نظام آموزش و پرورش ما سالهاست كه دارد به كار خود ادامه ميدهد و گهگاه در اين مسير با تغييراتي هم مواجه شده است. مثلاً ما در مقطعي از زمان حوزهاي با عنوان حوزه پرورشي در مدارس تعريف كرديم. بعد آن را برداشتيم و سپس دوباره آن را راهاندازي كرديم. از اين اتفاقها زياد افتاده ولي نهايتاً سير آموزش و پرورش همان سير 20 سال پيش است. نكته مهم اين است كه با توجه به گسترده شدن فضاي ارتباطي جامعه به وسيله اينترنت و ماهواره و هجوم حجم وسيع انواع اطلاعات و باخبر شدن مردم از تمام اتفاقات سياسي، اقتصادي و غيره، آموزش و پرورش بايد خودش را با اين شرايط وفق دهد. معلم امروز با دانشآموزاني سر و كار دارد كه با دانشآموزان 20 سال پيش تفاوتهاي زياد كردهاند. اين دانشآموزان به اطلاعات زيادي دسترسي دارند و يك معلم نبايد با همان روش 20 سال پيش به آنها تدريس كند. طبيعتاً نظام آموزش و پرورش اگر در سالهاي گذشته هر چند وقت يك بار آموزش ضمن خدمت معلمان را برگزار ميكرد، امروز بايد به طور لحظهاي اطلاعات معلمان را بهروز كند. منظورم اين است شرايط بهروز شدن را براي آنها فراهم كند.
شما اين دسترسي دانشآموزان را به اطلاعات و وسايل ارتباط جمعي يك تهديد ميدانيد يا يك فرصت؟
بستگي به نگاه ما دارد، اين مسأله ميتواند هم يك تهديد باشد و هم يك فرصت. اگر ما برنامه نداشته باشيم يك تهديد است، اما اگر در اين مورد برنامهريزي كرده باشيم يك فرصت بسيار مناسب است. اگر بخواهيم چنين شرايطي پيش بيايد لازم است كه مثل سابق ديگر نگوييم كه يك معلم بسته به سطح آموزشي و رتبه دانشگاهياش بايد 18 تا 24 ساعت تدريس داشته باشد. بايد براي معلمان آموزش و پرورش دو نوع فعاليت پيشبيني كنيم؛ يكي فعاليت آموزشي و ديگري فعاليت پژوهشي. بايد طوري برنامهريزي كنيم كه معلمان به دليل تدريس فرسايشي از فعاليتهاي پژوهشي باز نمانند. در بعضي از مواقع هم بايد الگوي آموزشي را عوض كنيم، يعني معلم بيايد و نقش يك راهنما را ايفا كند و دانشآموز خودش مثل يك محقق سرفصلهاي درسي خود را از لابهلاي كتابها، اينترنت و غيره جستجو كند. اين كار باعث ميشود مطالب درسي در ذهن دانشآموزان ماندگاري بيشتري داشته باشد و از طرف ديگر به انديشه و فكر آنها هم جهت دهد. پس اگر ما براي رسانههاي جديد به صورت هدايت شده برنامهريزي داشته باشيم، ميتوانيم آن را به يك فرصت خوب تبديل كنيم. البته در مورد وضعيت فعلي نميتوانيم به صورت مطلق حرف بزنيم. پيشرفتهاي علمي كشور در نانو، بيو،it، هستهاي و غيره نشان ميدهد كه عده زيادي از دانشجويان از اينترنت و رسانههاي ديگر به خوبي استفاده ميكنند. يعني توانستهاند از طريق اينترنت به منابع اطلاعاتي لازم دست پيدا كنند.
... البته اگر بخواهيم خوشبينانه نگاه كنيم.
نه، نه، ميخواهم بگويم الان هر دو نوع استفاده مثبت و منفي دارد صورت ميگيرد. اما نه استفادههاي بد و نه استفادههاي خوب مبتني بر برنامهريزيهاي جامع و اساسي نيست، مبتني بر ذوق و سليقه خود آدمهاست.
آن طور كه معلوم است و خانوادههاي دانشآموزان هم تأكيد ميكنند فضايي كه در مدرسههاي دولتي ميتواند براي رشد و شكوفايي استعدادهاي دانشآموزان وجود داشته باشد خيلي بيشتر از مدارس غيرانتفاعي است. از سويي ديگر با رها گذاشتن مدارس دولتي اين استعدادها هدر ميرود. شما بين مدارس دولتي و غيرانتفاعي كدام را ترجيح ميدهيد. وضعيت مدارس غيرانتفاعي را چگونه ارزيابي ميكنيد، چون خيليها معتقدند معنويت در اين مدارس گم شده است؟
اگر بتوانيم شرايطي به وجود بياوريم كه يك رقابت مثبت بين مدارس كشور به وجود بيايد كه دولت و آموزش و پرورش آن را نظارت و هدايت كنند، آن وقت شاهد آن خواهيم بود كه آن شكوفايي مد نظر شما در مدارس به دست بيايد. به عنوان مثال الان مدارس كشور به اين مسأله افتخار ميكنند كه چند درصد قبولي در كنكور دارند يا در مدارس خاصتري به اين افتخار ميشود كه چند نفر در فلان المپياد علمي موفق شدهاند. يعني عملاً ما دانشآموزان را به يك ماشين حساب تبديل كردهايم كه وقتي به آنها دادههايي را ميدهيم توقع داريم، پاسخ مثبت دريافت كنيم. در حالي كه اين دادهها نه به درد شخصيتشان ميخورد نه به درد خلاق كردن ذهنشان. مدير يك مدرسه هنگامي بايد به مدرسهاش افتخار كند كه دانشآموزانش در طول سال نوآوري و خلاقيت بيشتري به كار گرفته باشند. مدرسهاي بايد به خودش افتخار كند كه وقتي فارغالتحصيلان آن وارد جامعه ميشوند، آدمهاي تأثيرگذاري به حساب بيايند نه صرفاً آدمهاي منفعل و بياثر. براي اين كه به اين هدف برسيم بايد چند نكته را در نظر بگيريم. يكي اين كه بايد براي هر پايه تحصيلي انواع هدفها را مشخص كنيم. اين كه ما بگوييم دانشآموزي 12 سال تمام درس بخواند تا به مجموعهاي پراكنده از اطلاعات كلي دست پيدا كند، حرف درستي نيست. بايد مشخص كنيم كه مثلاً دانشآموزي كه در سال اول متوسطه مشغول تحصيل است، بعد از پايان سال تحصيلي به چه رتبه علمي بايد برسد، از نظر اجتماعي چه خصوصيتهايي بايد در او به وجود بيايد. بايد بدانيم وقتي يك دانشآموز در دوران بلوغ جسمي به سر ميبرد و احساس استقلال، خود بزرگبيني و اتكا به خود در او تقويت شده است، در اين شرايط چه خطرهايي ممكن است متوجه او شود. ما بايد از اين احساس نوجوان بهترين بهرهبرداري را بكنيم.
شما ميخواهيد بگوييد نظام آموزشي ما هدفمند نيست يا اهداف مورد نظر آن قديمي و نخنما شده است؟
ميخواهم بگويم هدفمند نيست. هنوز يك معلم در نظام آموزشي ما نميداند كه دانشآموز او در آخر سال به چه مرحلهاي بايد برسد و او در اين زمينه چه وظيفهاي دارد. يك معلم هنوز نميداند كه مرحله به مرحله از كجا بايد به كجا برسد.
شايد به اين دليل است كه بيشتر معلمان فقط دغدغه تدريس دارند.
بله، البته معلمي يا عشق است يا جنون، معلم را نبايد در حصار نيازهاي مادي محبوس كنيم تا دغدغههاي شغليْ او را از آن عشقي كه گفتم دور كند. يادم هست اوايل انقلاب كه معلم بودم، وقتي متوجه ميشدم بعضي از همكارانم شاگرد خصوصي دارند، خيلي ناراحت ميشدم و به قول معروف به من برميخورد، ميگفتم اين شخص ساحت معلم را لكهدار ميكند. الان وضعيت به گونهاي شده است كه بعضي مسئولان ميگويند ميخواهيم خودرو در اختيار معلمان بگذاريم تا با مسافركشي مشكلات زندگي خود را حل كنند. ببينيد چه قدر از ساحت معلمي فاصله گرفتهايم. حالا از دل اين نوع آموزش چه كساني ميخواهند تربيت شوند؟ متأسفانه دولت نميتواند نيازهاي مالي آموزش و پرورش را تأمين كند. چرا معلم نبايد يك زندگي شرافتمندانه داشته باشد؟ پس بياييم از روشهاي ديگري استفاده كنيم. مثلاً به جاي يك نوع مدرسه دولتي بايد چند نوع مدرسه دولتي داشته باشيم.
اگر شما مدت بيشتري در آموزش و پرورش باقي ميمانديد، چه راهكارهايي را براي بهبود وضعيت آن ارائه ميداديد؟
من دو راهكار در ذهن خود ترسيم كرده بودم. اول اين كه در جامعه ما مشاغل مبتني بر آموزش نيست. در كشور ما كسي آموزش قصابي، كفاشي، بقالي يا نقاشي نميبيند. يكي از برنامههايي كه علاقهمند به اجراي آن بودهام و در مجلس هم آن را مطرح كردهام، اين است كه هر كسي بنا بر شغل خود حداقل تا گرفتن مدرك فوق ديپلم به صورت آكادميك آموزش تخصصي ببيند. مثلاً اگر يك مكانيك ماشين آموزش تخصصي ديده باشد، ديگر با خراب كردن ماشين مردم كارش را ياد نميگيرد بلكه مباني دانش مكانيك را از قبل فراگرفته است. در مورد شغلهاي ديگر هم همينطور. ما در دنيا دكتراي قنادي داريم اما در ايران از چنين چيزها خبري نيست. من معتقدم بايد آن قدر دايره آموزش را گسترش دهيم تا بعد از مدتي هر كسي به هر حرفهاي كه ميخواهد مشغول شود، دوره آموزشي تخصصي آن را طي كند. راهكار دوم اين است كه ما كشوري هستيم با تجربه زياد در زمينه حضور مردم در عرصههاي فرهنگي. 700 سال پيش شخصي به نام رشيدالدين فضلالله در تبريز شهرك علمي تأسيس كرده است. او در آن شهرك براي همه دانشجويان و اساتيد هر نوع امكانات زيستي و رفاهي را فراهم كرده بود. همين شخص هزينه اداره آن شهرك را از چند مركز تجاري كه در جاي جاي ايران و عراق فعلي تأسيس كرده بود، تأمين ميكرد. من ميگويم اگر ايرانيان در 700 سال پيش چنين فكرهايي را در سر داشتند، آيا ما نميتوانيم اين افكار را امروز به صورت مدرن به فعليت برسانيم. براي تمام كارهاي فرهنگي و آموزشي خود ميتوانيم اين برنامهريزي را داشته باشيم. در جلسهاي كه با آقاي مصلحي رئيس سازمان اوقاف داشتيم، ايشان ميگفت: ما ميتوانيم ظرف 10 سال با استفاده از منابع اوقاف و موقوفات مردم حدود 20 درصد مدارس آموزش و پرورش را اداره كنيم بدون آن كه از بودجه دولت بهره ببريم. خيرين مدرسهساز هم در كشور ما كم نيستند. هميشه عادت كردهايم به خيرين بگوييم شما مدرسه بسازيد، ما آنها را اداره ميكنيم. پيشنهاد من اين است كه خيرين مدرسهساز درصدي از بودجه خود را صرف ساختن ساختمان مدرسه كنند و بخشي ديگر از آن را طوري سرمايهگذاري كنند كه هزينه اداره آن مدرسه نيز تأمين شود. هزينه اداره خيلي از مساجد بزرگ كشور هم از همين طريق تأمين ميشود. مردم ما اين آمادگي را دارند كه خيلي از مدارس را به صورت هيئت امنايي اداره كنند. ميتوانيم مدرسه هيئت امنايي داشته باشيم. مدرسه نمونه مردمي و غيرانتفاعي هم ميتوانيم داشته باشيم. حتي ميتوانيم مدرسه انتفاعي هم داشته باشيم. يعني يك سرمايهدار به جاي اين كه سرمايه خود را صرف وارد كردن عروسك از چين به ايران كند، بيايد مدرسه بسازد و اتفاقاً سود هم ببرد. چرا ميگذاريم اين سرمايهها به سمت نيازهاي كاذب مردم برود؟ مگر بعضي از مردم براي رسيدن فرزندشان به كنكور ميليونها تومان هزينه نميكنند؟ اصلاً بگذاريم اين دسته از مردم با هزينه خودشان فرزندشان را به مدرسه بفرستند و بودجه ملي كشور را صرف فرزند آنها نكنيم. ما ميتوانيم با انواع راه و روشها كاري كنيم كه دولت فقط با ايجاد الگو مدارس كشور را اداره كند. مدرسه اوقافي، مدرسه انتفاعي، مدرسه غيرانتفاعي و... همه ميتوانند در نظام آموزش و پرورش ما حضوري پررنگ داشته باشند. دولت با ساماندهي اين مدارس ميتواند به جاي چند هزار مدرسه، فقط چند صد مدرسه را با هزينه خود اداره كند. البته اين طرحها، طرحهايي نيستند كه يك روزه بتوان آنها را اجرا كرد. اجراي اين طرحها زمانبر است و همت و اراده ميخواهد. بايد برنامهريزي كنيم آموزش و پرورش ما بعد از 20 سال تبديل به يك نهاد سبك، كارآمد، نظارتي، هدايتي و حمايتي شود. من در مورد كتابخانهها و دانشگاهها هم همين نظر را دارم. به هر حال اگر ما مشكل اقتصاد آموزش و پرورش و دغدغه معلمان را در اين مورد برطرف كنيم، ميتوانيم شاهد پيشرفت آن باشيم.
نظر شما در مورد كتابخانههاي خانگي چيست؟ بسياري از خانوادهها هنوز با كاركردهاي اين نوع كتابخانه آشنا نيستند. راهكارهاي شما براي استفاده بهينه از اين كتابخانهها در جهت توسعه فرهنگي چيست؟
انسان در دوران نوزادي و آغاز زندگياش متكي بر محسوسات خود است. هر چه انسان بزرگتر ميشود منحني محسوسات او رو به پايين و منحني ادراكات عقلي او رو به بالا ميرود. پس در سالهاي اوليه زندگي انساني، محسوسات بر او تأثيري عميق دارند. اگر بچهاي در خانه كتاب ببيند، اين كتاب به عنوان ضروريات زندگي در ذهن او جا باز ميكند. بنابراين نفس بودن يك قفسه كتاب در خانه كارساز است. هرچه رفتار والدين با كتاب در خانه محترمتر باشد، حرمت آن در نزد كودك بيشتر ميشود. وقتي كودك ميبيند كه پدر و مادرش با به دست آوردن كوچكترين فرصتي به سراغ كتاب ميروند و همواره كتاب در دستشان است، خود به خود به خواندن كتاب علاقهمند ميشود. پس كتابخانه خانگي ميتواند نقش مهمي در ايجاد گرايش به مطالعه در كودكان ايفا كند. به همين علت به صدا و سيما هم پيشنهاد كرديم كه در دكورهاي خود مخصوصاً صحنههايي كه مربوط به داخل خانههاست حتماً يك قفسه كتاب تعبيه كند كه خوشبختانه الان دارد اين مسأله را رعايت ميكند. نكته مهم اين است كه پدر و مادر بايد براي فرزندان خود كتابهاي مخصوصي در كتابخانه خانگي خود آن هم جايي كه دست آنها به آن جا برسد، بگذارند يا حتي خودشان براي بچهها كتاب بخوانند.
به نظر شما چه كار بايد كنيم كه اين فرهنگ در خانوادهها جا بيفتد؟
مهمترين عامل براي اين فرهنگسازي اطلاعرساني است كه رسانه ملي انجام آن را به عهده دارد. يعني صدا و سيما در هر برنامهاي بنا بر موضوع آن از آشپزي گرفته تا پزشكي بايد به مردم كتاب معرفي كند. كتاب در خانواده بايد به عنوان كليد حل مشكلات معرفي شود. اگر پدر و مادري در فرزندشان ناهنجاري اخلاقي ميبينند، به جاي آن كه زانوي غم در بغل بگيرند، بايد به سراغ مطالعه كتابهاي تربيتي بروند. در مورد مشكلات ديگر هم همينطور، متأسفانه خيلي از مردم با شنيدن لفظ كتابخواني يا ياد داستان ميافتند يا ياد فلسفه و عرفان و چيزهاي ديگر از اين قبيل، در حالي است كه كتاب به اين چيزها خلاصه نميشود.
تعامل شما با سازمان تبليغات اسلامي به عنوان نهادي كه محتواي ديني توليد ميكند، تا چه حد بوده است؟ اين سازمان چگونه ميتواند در جهت تأثيرگذاري مثبت در اين زمينه گام بردارد؟
سازمان تبليغات اسلامي همانطور كه از عنوانش معلوم است ميتواند الگوهاي مناسب زندگي كردن را به مردم آموزش دهد البته نه فقط از راه كتاب بلكه از طريق تعامل با دستگاههاي فرهنگي ديگر. سازمان تبليغات اسلامي بايد سبك زندگي يك مسلمان را به مردم آموزش دهد. متأسفانه وقتي ميگوييم مسلماني زندگي كنيد، بعضيها ياد اخم و سختگيري و نكن، نرو، نپوش و اين چيزها ميافتند؛ در حالي كه اسلام اينچنين نيست. سازمان تبليغات اسلامي، هم با تعامل با كتابخانه ملي و هم با نهادهاي ديگر بايد محوريت معرفي الگوي صحيح زندگي يك مسلمان در جامعه را به عهده بگيرد. ما مستقيماً ارتباطي با سازمان تبليغات اسلامي نداريم. ما عرضه محتوا ميكنيم و سازمان توليد محتوا. تعامل كتابخانه ملي با سازمان تبليغات اسلامي حتماً ميتواند مثمر ثمر واقع شود. البته سازمان در طيف وسيعي فعاليت ميكند و فقط يكي از كارهايش توليد محتواست بنابراين انتظار نداريم سازمان تبليغات اسلامي پرتيراژترين ناشر كشورمان باشد. سازمان علاوه بر توليد محتوا با كارهاي حمايتي و خريد كتاب هم ميتواند به ناشران كشور جهت خاصي بدهد.
دوشنبه 20 ارديبهشت 1389 - 10:19