مقاله
سازمان تبليغات اسلامي
مقدمه:
هنر و زيباييشناسي از منظرهاي گوناگوني قابل بحث و تدقيق است. مفهوم اين واژه در هر يک از حوزههاي معرفتشناسانه، علوم عقلي و علوم نظري، علوم قديم و علوم جديد، معنايي قابل تفکيک خواهد داشت. اما آنچه در اين ديدگاه قابل طرح و حائز اهميت است، بررسي مقوله زيباييشناسي به مفهوم ذاتي (يا فلسفي) آن است. نظر اينجانب و آنچه در اين باب نگاشته يا گفته شده آن است که نقطه غائي و نهايي و فصل مشترک شناخت زيبايي و مفهوم هنر همان فطرت هر انسان است. تلقي افراد از زيبايي کاملاً با سرشت و فطرت انسانها همسان و هماهنگ است. لذا ميتوان اين واژه زيبا، ساده و در عين حال پيچيده را واحد قلمداد كرد. از آنجا که فطرت انسانها فطرتي پاک، الهي و خداجو و حقيقتخواه است، ناخودآگاه مفهوم زيبايي با خداوند متعال گره ميخورَد و تمامي زيباييها در ذات اقدس باريتعالي مجتمع خواهد شد. لذا اين بحث بهنوعي با الوهيت پيوند خواهد داشت و مفهومي است ابدي و ازلي که همه موجودات را تحت تأثير زيبايي قرار داده است. اين نوع از زيبايي، زيبايي مطلق است که همگان بر آن متفقاند، يعني زيبايي يکتا و يگانه زيبا که هيچ جمالي فراتر از او نيست. از سوي ديگر، هنر وسيلهاي براي رسيدن به حالتي از شور و شوق است. به همين دليل برخي معتقدند که بههرحال، هنر به زندگيکردن ارزش ميدهد. لذا منشأ دين و هنر يگانه است. در ادوار مختلف و در جوامع انساني هر گاه دين در جامعه حاکم شده است، آثار هنري نيز تعالي يافته و هدفمند و جهتدار شده است. در جهان اسلام رابطه دين و هنر بيشتر در آثار عرفاني نمود يافته اما متأسفانه کمتر به فلسفه هنر و زيباييشناسي توجّه شده است.
«استاد شهيد مرتضي مطهري» از جمله عالِمان ديني است که در اين خصوص به بحثهاي فلسفي نشسته و در لابهلاي آثارش به اين موضوع توجّه كرده و نکات ارزندهاي را ارائه داده است. او آگاهانه و با شناخت کامل از زمانه و عصر خويش، شناخت زيبايي جهتدار را توصيه كرده و ميفرمايد: «انسان اگر بخواهد انسان باشد و به خصلتهاي انساني برسد بايد احساس زيبايي را در خود تقويت کند.»1
ايشان در جاي ديگري در بحث انسان در قرآن ميگويد:
«يکي از ابعاد معنوي انسان را علاقه به جمال و زيبايي تشکيل ميدهد. انسان، جمال و زيبايي را در همه شؤون زندگي دخالت ميدهد. جامه ميپوشد براي سرما و گرما به همان اندازه هم به زيبايي خانه توجّه دارد. حتي سفرهاي که براي غذا خوردن پهن ميکند و ظرفي که در آن غذا ميريزد و حتي ترتيب چيدن غذا در ظرفها، همه روي اصول زيبايي است. انسان دوست دارد قيافهاش زيبا باشد، جامهاش زيبا باشد، خطش زيبا باشد، خيابان و شهرش زيبا باشد، منظر جلوي چشمش زيبا باشد و خلاصه ميخواهد هالهاي از زيبايي تمام زندگياش را فراگيرد.2»
البته قابل ذکر است که بحثهاي مربوط به فلسفه هنر پس از انقلاب اسلامي، در ايران ظهور و رواج يافت. «استاد مطهري» در مجموعه بيانات و نوشتههايش به بحثهايي نظير چيستي زيبايي، تنوع زيبايي، رابطه زيبايي و اخلاق، نسبيت زيبايي و رابطه زيبايي و دانش پرداخته و در برخي موارد به هنر ايراني و هنر اسلامي نيز اهميت داده که سعي شده است هر يک از موارد فوقالذکر را بررسي و بيان كنيم.
1- چيستي زيبايي
زيبايي چيست؟ چه چيزهايي زيبا هستند؟ چه چيزهايي را زيبا ميدانيم؟ چه آواها، آوازها، تصويرها، خوابها و... را زيبا ميناميم؟ اين يکي از بحثهاي اساسي فلسفه هنر است. ولي چون هنر هميشه متأثر از نظريههاي گوناگون فلسفي و عرفاني است، تعريف دقيق آن با توجه به اين اختلاف ديدگاهها ممکن نبوده است و هر تعريفي که ارائه شود، از جنبه خاصي بيان شده است. لذا بايستي بهدنبال معناي ذاتي اين مفهوم باشيم تا ماندگار شود. بسياري متفکران تلاش کردهاند که زيبايي و ارزشهاي زيباييشناختي را در قالب اصولي جهانپذير بيان کنند.
اما معمولاً کوشش آنها به نتيجه نرسيده است. دشواري تعريف «زيبايي» نيز از آنجا ناشي ميشود که داراي ويژگي خاصي نبوده و تابع سليقهها بوده و معيارهاي تشخيص آن بسيار متنوع و گوناگون است. بهمنظور ارائه يک تعريف جامع از هنر، شهيدمطهري «فهم و شناخت حقيقت و ذات زيبايي» را بهعنوان قدر جامع همه هنرها که ذاتي آنها است، لازم ميداند.
اين استاد فرزانه در اين زمينه ميگويد:«هنر نوعي از زيبايي و گرايش است در روح انسان.»3 تعريفي که ناظر بر زيباييگرايي روح انسان است و در رديف خلاقيت، فنائيت و عشق قرار دارد. زيرا انسان ذاتاً حقيقتجو، کمالخواه و زيباگراست و اين در فطرت همه انسانها از سوي خداوند متعال به وديعت نهاده شده است. ايشان يادآور ميشود که چيستي زيبايي مانند چيستي هنر بر کسي شناخته شده نيست و بهسهولت نميتوان به تعريف آن دست يافت. زيرا از نظرگاه اين عالِمِ وارسته، نميدانيم که جنس و فصل زيبايي کدام است و زيبايي داخل در چه مقولهاي است و به قول فلاسفه داخل در مقوله کم است يا کيف؟ آيا جزو جوهر است يا عَرَض؟ حتي از نظر عيني، زيبايي مرکب از چيست؟ آيا داراي قاعده و فرمول خاصي است که در هر مقوله و قالبي که ريخته شود آن مقوله و قالب را زيبا خواهد کرد؟ مانند فرمولهاي شيمي و قواعد فيزيک و...
ايشان اظهار ميكند که:«اينها پرسشهايي است که هنوز کسي به آنها پاسخ نداده است.»4 به عقيده برخي، اصلاً اين سؤالها جواب ندارد به اعتبار اينکه در ميان حقايق عالَم، عاليترين حقيقت، حقيقتي است که چيستي درباره او معني ندارد. بايد دانست که زيبايي، في حد ذاته از اين ويژگي برخوردار است و نميتوان آن را شناسايي کرد.5 برداشت استادمطهري از زيبايي موجب شده است که ايشان تعريف افلاطون را که از بعضي جنبهها پايهگذار زيباييشناسي فلسفي است، به نقد بکشد. در فلسفه افلاطون، زيبايي عبارت است از هماهنگي اجزا با کل مانند ساختماني که در و ديوار و سقف و ساير اجزاي آن با تناسب خاصي ساخته شده باشد.6
ايشان در يکي از آثار خود بهگونهاي به موضوع هماهنگي فوق اشاره كرده و گويا آن را پذيرفته است و اعلام ميكند:«با اينکه جمالهاي حسي ناشي از تناسب است، يعني تناسب يک عامل اساسي در پيدايش زيبايي حسي است، تناسب در امور معنوي و روحي هم عامل جمال روحي است.»7 البته در جاي ديگر به اين مسأله اشکال ميكند و مينويسد:«بر فرض که اين تعريف صحيح باشد، خودِ تناسب، نسبتي خاص است که نميتوان در زيباييها آن را بيان كرد.»8
البته اگر تناسب و هماهنگي اجزاء را در يک قالب و يا مفهوم در نظر بگيريم و به آن پايبند باشيم، عموماً بايستي مفهوم و قالب زيبايي را انتظار داشته باشيم. استاد گرانقدر در يکي ديگر از آثار خود دليل تعريفناپذيري زيبايي را ذوقيبودن آن ميداند و مينويسد:«چون زيبايي را ذوق درک ميکند، قابل تعريف دقيق نيست مگر با توجّه به اصل غائيت. يعني هر قوه و استعدادي براي هدفي و غايتي ساخته شده و مجموع آن قوهها نيز بر روي هم غايتي دارند.»9
2- نسبيت زيبايي
همچنانکه ادراک در افراد به لحاظ قابليت و استعدادها مختلف است، ادارک زيبايي نيز در افراد، گوناگون است. همگان از زيبا و زيبايي درک واحدي ندارند و اگر داشته باشند، نسبت آنها يکسان نيست. ايشان در کتاب فلسفه اخلاق، اين مسأله را بررسي کرده و نسبيبودن آن غير ضروري است.10 و يادآور ميشود ضرورت ندارد تحقيق کنيم كه آيا زيبايي يک حقيقت مطلق است يا نسبي. به نظر ايشان زيبايي قابل مشاهده است و زيبايي غير قابل مشاهده مانند لذّتي است که احساس نشود.
از سخنان ايشان مشخص ميشود که قائل به عيني و ذهنيبودن زيبايي هستند.11 يعني ممکن است پديدهاي در نظر شخص ديگري فاقد زيبايي با سه مفهوم عشق، حرکت و پرستش مرتبط است و ميگويد:
«زيبايي، محصول عشق و حرکت، ناشي از جاذبة زيبايي است. زيبايي موجب حرکت و جنبش است. ايشان حتي حرکت جوهري را مولود زيبايي ميداند.»12 البته به نظر اينجانب اگر نسبيت را به فطرت، برگردانيم شايد موضوع از اين پيچيدگي خارج شود و قدري آسانتر جلوه کند. زيرا «کل مولود يولد علي الفطره» و فطرت پاک قطعاً آن چيزي را که حقاً و ذاتاً زيباست، زيبا ميپندارد و ميبيند.
3-تنوع زيبايي
يکي از موضوعاتي که در آثار استادمطهري به چشم ميخورَد، موضوع تنوع زيبايي است. از نظر ايشان، زيبايي منحصر به زيبايياي که دو جنس مخالف از يکديگر درک ميکنند، نيست و ميگويد:«کسي که زيبايي را منحصراً در شهوت جنسي درک ميکند، در حقيقت زيبايي را درک نميکند.»13
اينگونه زيباييها و جمالها، اقناعکننده روح آدمي نيستند و آنچه از زيبايي مورد انتظار است دوام آن و ايجاد روحيه شوق و شعف و نهايتاً نزديکي به خداوند قادر متعال است. در طبيعت هزاران نوع زيبايي وجود دارد، جمادات، نباتات، حيوانها، انسانها، آسمانها، درياها، گلها، اينها همه زيبا هستند و روحنواز. ايشان موضوع را بهسمت کمال آدمي، هدايت ميكند و ميگويد: «بايد کاري کرد که مردم زيباييهاي مکارم اخلاقي را درک کنند و افکارشان را به زيبايي در امور جنسي محدود نکنند.»14
آري زيبايي صداقت، ايثار، کمک به همنوع، خيرات و... زيباييهايي هستند که کاملاً مطابق فطرت انسانها هستند و هيچکس در زيبايي آنها شک و شبههاي به خود راه نميدهد. ضمن اينکه اينگونه زيباييها، هميشگي و با دوام هستند. اما زيبايي مربوط به انسانها و جمال و صورت و امور جنسي، محدود به زمان خاصي است و پس از مدتي از بين خواهند رفت.
در يک تقسيمبندي کلي، شهيدمطهري، زيبايي را به دو بخش حسي و معنوي تقسيم ميکند.15 از ديدگاه و منظر ايشان، زيبايي گلها، درختها، جنگلها، کوهها، سپيدهدم، طلوع آفتاب (زيباييهاي طبيعي) در شمار زيباييهاي محسوساند که بيشتر مردم آنها را ميبينند و درک ميکنند و از مشاهده آنها لذّت ميبرند.
اين پديدههاي زيباي محسوس، لذّت خاصي را در انسان پديد ميآورند و هر چند بهصورت موقت و گذرا، احساس خوبي را به بيننده منتقل ميكنند. اين زيبايي حسي به سمعي و بصري تقسيم ميشود. زيبايي گل و غنچه و... زيبايي حسي بصري است و زيبايي آهنگ پرندگان و نواي دلبخش رودها و درياها از نوع زيبايي حسي سمعي است.16 هر چند در فلسفه هنر افلاطون وقتي زيبايي در مرتبه حس پديدار ميشود (aesthetics) خوانده ميشود (مرتبهاي که هنر غرب در آن ظهور يافته است)، او تنزل هنر تا مرتبه حس را ناپسند ميداند.
همانگونه که قبلاً اشاره شد در کنار زيباييهاي محسوس و حسي، يک سلسله زيباييهاي غير محسوس و معنوي هم وجود دارد، مثل زيباييهايي که به قوه خيال انسان مربوط است و بهصورتهاي ذهني در انسان احساس ميشود.17
استاد فرزانه، فصاحت و بلاغت و فن خطابه را که از زيباييهاي کلامياند در شمار زيبايي معنوي ميداند. کلام فصيح ميتواند انسان را بهسوي خود جذب کند. انسان در ميان همه زيباييها، آنچنانکه در مقابل سخن زيبا و فصيح، شيفتگي نشان ميدهد، شايد در مورد هيچ مقولة زيبايي نشان ندهد.18
البته به نظر ميرسد که بهتر بود در اين خصوص، مداقه بيشتري صورت ميگرفت و اينگونه زيباييهاي کلامي به زيبايي معنوي ناميده و اطلاق نميشد، زيرا اطلاق اينگونه زيباييهاي معنوي به زيباييهاي اخلاقي مانند صداقت، ايثار، صدقه و ساير مکارم اخلاق پسنديدهتر به نظر ميرسد. البته ذکر اين نکته نيز لازم است که برخي اصوات و کلامها، مستثني بوده و واقعاً داراي زيبايي، نظم و آهنگ روحبخش و دلنوازي هستند که اثر معنوي فراواني نيز دارند مانند قرائت قرآن کريم و برخي ادعيه و زيارات.
استاد در اين زمينه ميگويد: يکي از بزرگترين عوامل جهانيکردن (شدن)، عامل زيبايي يعني فصاحت و بلاغت فوقالعاده آن است.19
و در جاي ديگر مينويسد: «قرآن هم به جهت لفظي و هم معنوي معجزه است. اعجاز لفظي قرآن به لحاظ هنري و زيبايي آن است.»20
همچنين است کلام برخي بزرگان شعر مانند حافظ و سعدي که بهرغم گذشت چندين قرن، همچنان دلها را بهسوي خود ميکشاند.
در اينجا ممکن است سؤالي مطرح شود و آن اينکه آيا در زيبايي کلام، اين لفظ است که زيباست و انسان را مجذوب خود ميکند يا اينکه اين زيباييِ معنوي لفظ است که جذبه دارد؟ آيا هم لفظ زيباست و هم معني؟ به نظر استاد گرانقدر، اين تنها لفظ نيست که زيباست، بلکه معناي اين الفاظ است که زيبا و متناسب در کنار يکديگر قرار گرفته روح انسان را به خود جذب ميکند.21
گونه ديگر از زيباييهاي معنوي از نظر استادمطهري، زيباييهايي است که فقط عقل انسان آنها را درک ميکند و در مرتبهاي برتر از حس و قوه خيال قرار دارد. اين زيباييها را در مقابل زشتيها و نازيباييهاي عقلي، «زيبايي و حس عقلي» هم مينامند. همانطور که جمالهاي حسي، ناشي از تناسب و هماهنگي است. يعني تناسب يک عامل اساسي در پيدايش زيبايي حسي است، تناسب در امور معنوي و روحي نيز حاصل جمال و زيبايي روحي است و انسان بالفطره عاشق جمال و زيبايي است.22
4-زيبايي و اخلاق
شهيدمطهري، از اولين نظريهپردازان تعامل زيبايي و اخلاق در ايران است. ايشان حسن و زيبايي را از اموري ميداند که در پرتو اعتقاد به خدا پرورش مييابد.23 اين استاد عاليقدر در يکي از آثار خود تأثير زيبايي در روح انسان را در باب معيار فعل اخلاقي و نيز تفاوت ديدگاههاي مختلف پيرامون زيبايي فعل و زيبايي روح انسان و رابطه آن با اخلاق به دقت بررسي ميكند.24 او ميگويد:«روح زيباست، از روح زيبا فعلي صادر ميشود که قطعاً زيباست. زيرا معلول آن علت است» و نتيجه ميگيرد:«پس بنابر يک فرضيه، انسان از فعلش زيبايي را کسب ميکند.»25
از نظر استاد، شناختن اينکه اخلاق از چه مقولهاي است، تأثير فراواني در تکميل و تتميم اخلاق در جامعه دارد و به ما ياد ميدهد که از کجا بايد شروع کنيم.26 و از فيلسوفاني که معتقدند اخلاق از مقوله زيبايي است، نقل ميکند که بايد حس زيبايي را در بشر پرورش داد، بشر اگر زيبايي مکارم اخلاق و نتايج وضعي آن را حس کند به ضد اخلاق روي نميآورد. علت اينکه برخي افراد دروغ ميگويند اين است که زيبايي صداقت و يکرنگي را درک نکردهاند و همينطور ساير رذايل اخلاقي. در عين حال، نگاه تيزبينانه استاد، از جنبههاي ذوقي و لذّتبخش هنر نيز غافل نشده و ميگويد:«انسان از راه هنر است که احساسات و عواطف و ادراکات و اميال و آرزوهاي خود را به نمايش ميگذارد.» و در جاي ديگر ميگويد:«اصولاً زيبايي براي انسان موضوعيت دارد و همواره و در کليه امور با اوست.»28 لذّتجويي يکي از عوامل توجّه انسان به زيبايي است. در تعريف لذّت گفتهاند: «هي ادراک و نيل لوصول ماهو عند المدرک کمال و خير من حيث هو کذلک و الألم هو ادراک و نيل لوصول ما هو عندالمدرک افه و شره...».29 البته نيل بايد به چيزي باشد که ادراککننده آن را کمال و خير ميداند. اصولاً لذّت زماني تحقق مييابد که به آن شي يا فرد زيبا، حصول و دستيابي صورت گيرد. البته زيبايي هم داراي مراتبي است که علاقه و تعلق خاطر چه بسا شروع و فرجامش تحير و شايد هم لذّت باشد.
استاد ميگويد:«انسان زيباييهاي طبيعت را دوست دارد و از ديدن آب صاف و زلال، دريا، آسمان و کوهها لذّت ميبرد.»(29) اين لذّت فراتر از لذّت جسماني است. لذّتهاي روحاني با فکر و تأمل توأم است و اختصاص به افراد تعليميافته، متفکر و سعادتمند دارد. از نظر استاد، اين گرايش در هر دو بُعد آن يعني زيباييآفريني بهمعناي مطلق در انسان وجود دارد و هيچکسي نيست که از اين حس فارغ و تهي باشد.
البته ايشان زيباييشناسي را در همه انسانها يکسان نميداند. اين شناخت در شرايطي به روح بهعنوان فاعل شناخت فراهم ميشود. همچنين ايشان فراغت و فرصت را از ضروريترين عواملي ميداند که يک هنرمند براي آفرينش کارهاي هنري خود به آن نيازمند است. ايشان در اين باره ميگويد:
«يک هنرمند بايد زندگياش آسوده و مرفه باشد تا بتواند فکرش متمرکز در کار باشد والا آدمي که از يک طرف صبح تا غروب يک کار سنگين بدني ميکند، بديهي است که ديگر شب نميتواند چند ساعت کار عملي يا هنري بکند. اين است که جامعههايي که مردمش دائماً درگير معيشت هستند، در ميان آنها هنر و علم رشد نميکند چون فراغتي ندارند.»30
هنر امري است ذوقي و تفنني و در منظر مطهري، انسان وقتي ذهن و خيالش از همه جا فارغ شد، بهسراغ مسائل ذوقي ميرود، اما وقتي که پاي ضرورت در ميان باشد، همه اينها را طرد ميکند31 بنابراين، زيباييشناسي و هنر از ديدگاه استاد، جامع دو مکتب است که در غرب رابطه هنر و اخلاق را تبيين کردهاند و دليل اين جامعيت را بايد در تفاوت مفهوم اخلاق در اسلام و مسيحيت جست.
5-زيبايي و علم
يکي از موضوعاتي که کمتر بدان پرداخته شده رابطه زيبايي و علم است. اين موضوع از منظري ميتواند کاملاً يک بحث فلسفي تلقي شود و آن اينکه آيا بين اين دو رابطهاي هست؟ و آيا علم يکي از مصاديق زيبايي نيست؟ شهيدمطهري ميگويد:«زيبايي مربوط به فن است و علم مربوط به کشف. علم يعني آنچه که حقيقتي را براي انسان کشف ميکند، ولي زيبايي و جمال يعني آن چيزي که يک موضوع جميل و زيبايي را بهوجود ميآورد.»32 به بيان ديگر موضوع علم، هميشه پديدههاي محسوس و قابل اندازهگيري هستند، ولي هنر هيچگاه داراي قوانين بهخصوصي نيست و موضوع آن هم از قلمرو محسوسات فراتر ميرود.
البته در اين زمينه در نوشتهها و گفتارهاي اين حکيم فرزانه مطالب مدون و مشخصي يافت نميشود. علت آن هم اين است که در زمان حيات فکري و انديشهاي ايشان، مباحث مربوط به فلسفه هنر، به ميدان کارزار انديشه وارد نشده بود و ايشان نيز مجال بحث در باب آن را نيافتند و بدخواهان، اين استاد مبرز را درست در زمانهاي که بيشترين نياز فکري به انديشههاي بلند او بود از جامعه ما گرفتند.
6- هنر اسلامي
اصولاً هنر ميتواند داراي دو جنبه مثبت و منفي باشد. نقش هنر در جوامع و تأثير آن در جهتدهي جامعه به طرف رذايل و فضايل، انکارنشدني است.
هنر ميتواند به کمک يک عقيده و طرز تفکر بيايد و يا ميتواند به جنگ آن برود. يعني يک فلسفه، يک دين، يک آيين را ميشود بهوسيله هنر تقويت و يا تضعيف کرد.33 لذا هنر ميتواند نقش بهسزايي را در هدايت و کمک به جوامع و انسانها ايفا كند. فرهنگ و تمدن اسلامي نيز مانند ساير فرهنگها و تمدنها از بدو پيدايش، متوجّه هنر بوده است. اسلام بر حسب هدفهايي که در تربيت معنوي انسانها و جوامع دنبال ميکند با هنرها رابطه برقرار ميكند و به پرورش آنها دست مييازد و آنها را کنار هم و توأم با هنرمندان به رشد ميرساند.
اسلام نوع خاصي از هنر را توصيه نميکند، بلکه تنها محدوده بيانيِ آن را معين ميسازد. برخي هنر اسلامي را هنري ميدانند که در آن عنصر سازندهاي از انديشه اسلامي وجود داشته باشد. مثل آهنگهاي قرآني و معماري اسلامي. استاد در اين مورد، نظريه زيبايي معقول و وجود ذاتي آن را از ديدگاه فقيهان و متکلمان شيعه و معتزله بررسي ميکند و دلايل منع برخي از هنرها از جمله غنا و پيکرتراشي از ديد فقه اسلامي را در يکي از آثار خود مورد ارزيابي قرار ميدهد.34
ايشان در برخي آثار خود به تأثير هنر اسلامي بر روح و روان آدمي هم اشاره کرده است. از جمله ويژگيهاي هنر اسلامي است که زيبايي ذاتاً تجلي حقيقت کلي و جهان است و ديگر اينکه تفکر فلسفي اسلام را درباره وجود مشخص ميسازد. به همين جهت همه هنرهاي اسلامي، اعم از خوشنويسي، معماري، کاشيکاري، سنگتراشي، شعر و خطابه از يک خاستگاه برخوردارند و يک هدف را دنبال ميکنند و راز عدم اقبال به تصويربرداري را نيز بايد در همين نکته جست. اسلام تنزيه را بر تشبيه و شمايلشکني را بر شمايلنگاري ترجيح ميدهد.
هنر اسلامي اين توانايي را داشته است که جهان قدسي را در خود بنماياند. تأثير اين نوع از هنر آن است که روان انسان را ناخودآگاه تا عوالم روحاني بالا ميبَرَد و در ملکوت به پرواز درميآوَرَد، درست در نقطه مقابل هنر مدرن و پسامدرن.
براساس همين باورها، هنر در اسلام نوعي تعالي روحي و انبساط خاطر است و به همين دليل است که اسلام، انسان را به جمال و زيبايي دعوت کرده است و بهجز آيات الهي، در رواياتها نيز پراهميت تلقي شده است. در کتاب اصول کافي بابي وجود دارد، تحت عنوان «باب التجمل و الزينه»35
عرصههاي هنر اسلامي، بهجز مجسمهسازي و غنا، بسيار وسيع و گسترده است. معماري اسلامي يکي از کماليافتهترين هنرهاست تا جايي که بناي مسجدها در جهان اسلام بهتدريج بهعنوان نمادي از عالَم وجود درآمده و به کاملترين مظهر زيبايي تبديل شدهاند. در اينگونه فضاها، محيط بهگونهاي طراحي شده است تا انسان در آن احساس انبساط روحي كند و نوعي علاقه جهت ارتباط با يک مرکز نامتناهي را در خود، متجلي مييابد.
هر گونه انجماد و سستي و سکون از چنين فضاهايي رخت بربسته و شوق و حرکت و تلاش را القاء ميكند. نماي بيروني مساجد، مثل گنبد، جمال الهي را مينماياند. استاد در اين زمينه مينويسد:«آنچه بر همه واضح است اين است که شاهکارهاي زيادي در مساجد و مشهدها و مدارس و قرآنها و کتابهاي دعا تجلي کرده است. معمارها هنر خود را در مسجدها، مشهدها و مدرسههاي اسلامي بروز دادهاند.»36
مفهوم «فضاي اسلامي» يا «اسلاميسازي فضا» اخيراً در جامعهشناسي مورد توجّه قرار گرفته است، درحاليکه قرنها پيش مساجد مسلمانان، گوياي چنين فضاهايي بودهاند. حضور خط مکتوب عربي، برگزاري اعمال واجب نماز و فضاي خاص براي پيشوا و امام، ويژگيهايي هستند که اخيراً مورد توجّه واقع شدهاند.
بنابراين هنر اسلامي، بهدنبال ايجاد نوعي زيبايي در گوشهگوشه زندگي شخصي و اجتماعي انسانهاست که اين زيبايي بتواند خود را به زيبايي مطلق و حقيقت مطلق برساند.
7- ايران، زيبايي و هنر
آوازه ايرانيان در عرصههاي مختلف هنري، تحسين هر انسان منصفي را برميانگيزد. خصوصاً در زمينههاي شعر و نثر و ادبيات.
علاقه ايرانيان به هنرهاي اصيل از ديرباز در جهان شناخته شده است. استادمطهري به مطالعه هنر ايراني و نحوه تلفيق آن با اسلام و تأثير هنر ايراني بر اسلام، علاقه زيادي نشان ميدهد. از نظر ايشان، غنا و موسيقي عرب پس از اسلام تحت تأثير ايرانيان قرار گرفته است.
او مينويسد:«عرب با موسيقي و غنا بهصورت سادهاش آشنا نبود، پس از امتزاج با ايرانيان، لهو غنا بهسرعت انتشار يافت و مغنيان معروف آن عصر بيشتر ايراني بودند.»37 در عين حال در اوضاع مذهبي آن روز، ايرانيان بيش از ساير ملتها پرهيزگاري نشان دادهاند و سرزمين حجاز از خود سرزمينهاي عراق و شام که مرکز اصلي اين صنعت بود، جلو افتاد. حجاز از نيمه دوم قرن اول هجري هم مرکز فقه و حديث و هم مرکز موسيقي بود. فرمانروايان، حاکمان و ثروتمندان اموي سخت لهويات را ترويج ميکردند و به آنها سرگرم بودند. برعکس امامان و اهل بيت(ع) شديداً مخالفت ميکردند که در فقه و حديث و تاريخ شيعه کاملاً منعکس است.
ايرانيان با خدمات ذوقي و احساس خود، احساسات پاک و خالصانهشان را به اسلام نشان دادهاند. شاهکارهايي مثل مسجد شاه اصفهان و مسجد شيخ لطفالله، مولود عشق و ايمان است. استاد مينويسد:«زر و زور هرگز قادر نيست شاهکار خلق کند.»38
شاهکارهاي صنعتي ايران در دوره اسلامي اعم از معماريها، نقاشيها، خوشنويسيها، تذهيبکاريها، خاتمکاريها، کاشيکاريها، معرقکاريها و غيره بيشتر در زمينههاي ديني و اسلامي بوده است.39
گنجينههاي قرآني که در موزههاي کشورهاي اسلامي و احياناً کشورهاي غير اسلامي است، ارزش هنر ايراني را در زمينههاي اسلامي و در حقيقت جوشش روحي اسلام را در ذوق ايراني نشان ميدهد.40
ايراني هنرمند و هنر ايراني در نگارش و تذهيب قرآن زبانزد خاص و عام بوده است و هماکنون نيز، هر از چندي هنرمندي از ايران عزيز، اثر جديد و منحصربهفردي در اين زمينه خلق ميكند. آري اين است که اگر هنر در خدمت دين و حقيقت و صداقت قرار گيرد، آثاري بهجاي خواهد گذاشت که هر بيننده ولو غير مسلمان را به تحسين واميدارد. پس ايران در منظر هنر، بهمثابه تابلوي زيبايي است که در هر عصر و نسل، تابشي خيرهکننده داشته که دستمايه اصلي آن ايمان به يکتاي زيبا و جميل عالم است.
8- نگهداري و حفاظت از مواريث هنري
ايران، از جمله سرزمينهايي است که داراي انواع هنرها و معماريهاست. وجود ابنيه زيباي تاريخي و معماري منحصربهفرد برخي از اين آثار و همچنين نقوش زيبا و کمنظير در ديگر بناها و آثار بهجامانده، حاکي از فراواني و کثرت انواع هنرها در پيشينه ايران بزرگ دارد.
هنر اسلامي در ابتدا توانست توليدکننده آثار گرانبها و نفيسي شود که در هيچيک از نقاط عالَم يافت نميشود. اين هنر در ابتدا بسيار خلاق و سازنده هم بود، ولي بهتدريج در قالب قواعدي بيحاصل رنگ باخته و به لحاظ بيتوجّهي مسلمانان به حفظ ميراثهاي هنري خود، بسياري از آثار نفيس و ابداعي که توانايي تأثير روحي و معنوي غريبي بر روح انسان بهخصوص انسان مؤمن را نشان ميداد، به يغما و غارت برده شد. اين سودجويي بيحاصل و تأمل ناشي از آن در برخي آثار استاد به چشم ميخورد. عليالخصوص که ايشان عمر خود را در روزگاري سپري كرد که کمتر توجّهي به مواريث کهن و کارآمد ميشد. اين است که ايشان ضمن اشاره به داستان پيدا شدن 300 يا 400 جلد قرآن نفيس خطي در ميان ورقپارههايي که در صندوقها براي دور ريختن و دفنکردن ريخته بودند، سوگمندانه از بيلياقتي نسلهاي پيشين ياد ميکند و ميگويد: «اين مردم نالايق، اين افراد غير رشيد، اين افرادي که ارزش هيچ چيزي را درک نميکنند، ماه رمضان که ميشد و بچهها هم که تازه ميخواستند قرآن ياد بگيرند، آنها را ورقورق و تکهتکه ميکردند، وقتي که ورقها پاره ميشد، ميگفتند اين قرآنها ديگر قابل استفاده نيست و آنها را زيرِ زمين دفن کنيد. حالا ببينيد اين قرآنهاي نفيس را که نشانه ذوق و ايمان و ابتکار و هنر پيشينيان بوده است و نشانه تمرين اين قوم و ملت بوده است، ميبردند زير خاکها دفن ميکردند. نميفهميدند چه چيزي را دارند دفن ميکنند.»41
اينها علامت نشناختن هنر و بازيکردن با احساسات عميق توده مردم است. تأليف استاد فقط محدود به تاراج ميراث منقول نيست و از بيتوجّهي مسؤولان وقت نسبت به بناهاي تاريخي انتقاد کرده و مينويسد:«تا چند سال پيش بناهاي تاريخي مملکت ما در وضعي بود که هر کس ميآمد و ميرفت و هر کار دلش ميخواست ميکرد. بچهاي ميتوانست، سنگ بردارد و به کاشي بزند و آن را بشکند و هيچکس نبود که جلويش را بگيرد.»42
استاد، علت و ريشه اين مسأله را ناشي از حقارت نسبت به گذشته ميداند و اينکه غالباً خيال ميکنند در گذشته دانشمندي نبوده که بتوان به او باليد و افتخار کرد.
بديهي است اگر ملتي ميراثهاي عظيم گذشتگان خود در زمينه امور هنري و زيباييشناسي را درک نکند، بهزودي استحاله فرهنگي ميشود و رو به افول و وابستگي خواهد رفت. دانشمندان بزرگي همچون رازي، غياثالدين جمشيد کاشاني، شيخ انصاري و... فرهيختگاني بودهاند که نظريات آنان، دنيا را به لرزه درآورده و در رشد و تعالي علوم مختلف نقش بهسزايي داشتهاند.
در پايان، اميد است با حفظ، شناخت و اشاعه اين آثار گرانبها و بازشناسي آثار اين استاد فرزانه، در بازيابي هويت فرهنگي نسل جديد مؤثر باشيم.
علي مختاريان
کارشناس ارشد معماري، عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد اسلامي واحد اسلامشهر
پينوشتها:
1- گفتارهاي معنوي، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 224.
2- مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ج 4، ص 19-20.
3- مجموعه آثار، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ج 3، ص 497.
4- همان، ص 510.
5- همان، ص 510.
6- فلسفه اخلاق، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 55.
7- همان، ص 55.
8- همان، ص 55.
9- تعليم و تربيت در اسلام، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 76.
10- فلسفه اخلاق، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 55.
11- تعليم و تربيت در اسلام، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 85-83.
12- فلسفه اخلاق، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 100.
13- همان، ص 8.
14- همان، ص 108.
15- تعليم و تربيت در اسلام، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 116.
16- آشنايي با قرآن، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 239.
17- فلسفه اخلاق، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 58.
18- آشنايي با قرآن، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 239.
19- مجموعه آثار، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ج 3، ص 498.
20- آشنايي با قرآن، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 239.
21- فلسفه اخلاق، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 59.
22- تعليم و تربيت در اسلام، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 116.
23- همان، ص 93.
24- همان، ص 352.
25- همان، ص 85.
26- فلسفه اخلاق، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 53.
27- مجموعه آثار، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ج 3، ص 497.
28- شرح مقدمه قيصري، ابنعربي، ص 243.
29- مجموعه آثار، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ج 3، ص 497.
30- فلسفه تاريخ، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ج 1، ص 115.
31- اسلام و مقتضيات زمان، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ج 2، ص 190.
32- آشنايي با قرآن، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 239.
33- ده گفتار، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 225.
34- تکامل اجتماعي انسان، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 142.
35- همان، ص 160.
36- خدمات متقابل اسلام و ايران، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 666.
37- همان، ص 379 و 380.
38- همان، ص 667.
39- همان، ص 667.
40- همان، ص 667.
41- امدادهاي غيبي، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 137-135.
42- همان، ص 139.
شنبه 11 ارديبهشت 1389 - 10:4