گفتگو
عليرضا حسيني
گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمين اسماعيل فلاح (معاونت امور مجلس و استانهاي سازمان تبليغات اسلامي)
اسماعيل فلاح در سال 1342ش. در دزفول به دنيا آمده و سپس به همراه خانواده به مشهد رفته و تحصيلات خود را در مدارس ديني و حوزة علميه ادامه داد. وي دورة سطح را تمام کرده و مدّتي درس خارج آيتالله جوادي آملي و درس فقه آقا شيخ جواد تبريزي و درس اصول آقاي سبحاني را تلمذ نموده است. فعاليت فرهنگي را از سال 1358 با راهاندازي يک کانون فرهنگي شروع و سپس در سال 1372 همکاري با سازمان تبليغات اسلامي را آغاز کرد. ابتدا در دفتر جذب روحانيون براي طرح اعزام مبلّغ فعاليت ميکرد و بعد مدير حوزة هنري قم شد. سپس به تهران آمده و مسئوليت ادارۀ کل امور مجلس و استانها را بر عهده گرفت که بعداً در تشکيلات جديد به معاونت تبديل شد.
توضيح بفرماييد که وظيفة معاونت مجلس و امور استانها در سازمان تبليغات اسلامي چيست؟
بسمالله الرحمن الرحيم. اين معاونت ارتباطات سازمان با مجلس را برقرار و پيگيري ميکند و امور اجرايي استانها، هماهنگيها و نظارت را انجام ميدهد. البته بخشهاي مختلف سازمان نظارت خودشان را در استانها اعمال ميکنند اما نظارت ما بيشتر متوجه مديريت ادارات استانهاست که در واقع يک نظارت کلّي است. در اين معاونت، هماهنگيهايي که بايد بين ادارات تابعه و مرکز وجود داشته باشد، پيگيري ميشود.
ارتباط اين معاونت با مجلس، يک ارتباط همهجانبه است و در همۀ حوزهها حضور داريم و وضعيتمان در مجلس الحمدلله خوب است. با نمايندهها ارتباط مستمر داريم و در کميسيونها حاضر ميشويم.
در همة کميسيونها؟
با کميسيونهاي مختلفي مانند برنامه و بودجه يا کميسيون امنيت ملّي ارتباط داريم اما کميسيون تخصصي ما، کميسيون فرهنگي است و ما بيشتر با اعضاي اين کميسيون در تماس هستيم.
مهمترين فعاليتهاي اين معاونت چيست؟ تعامل با دستگاههاي فرهنگي ديگر هم در حوزة فعاليت اين معاونت است؟
اصليترين و مؤثرترين کار ما سفر به استانهاست که طي آن با استاندار و معاونين و امام جمعه و مسئولين مؤثر رايزني ميکنيم تا بتوانيم امکانات و يا اعتبارات ويژهاي دريافت کنيم و معمولاً آنچه ميگيريم، قابل ملاحظه است. سال گذشته بعضي از استانهاي ما مشکل اعتباري داشتند و در برخي استانها ما جلسات مستمري با معاونتهاي برنامهريزي و استاندار آن استان داشتيم و توانستيم مشکلات را حل کنيم. اين اولين و مهمترين کاري است که در حوزۀ ما انجام ميشود. بعد ما مشکلات را به نمايندگان مجلس هم منتقل ميکنيم. حضور سازمان را در شوراهاي شهرستاني را هم توانستيم افزايش بدهيم. تعاملات را معاونت فرهنگي انجام ميدهد که البته ما هم در جريان هستيم و اگر لازم باشد از جنبة وظايف خودمان پيگيري ميکنيم ولي اصل آن بر عهدة معاونت فرهنگي است. ما کلّ سازمان را در نظر ميگيريم. اگر به استانها هم ميرويم، به کليت کار آنها نظر داريم و نه يک بخش خاص از آن. پشتيباني ما فقط در يک حوزه نيست، در همۀ حوزههاي فعاليت سازمان موظّف هستيم پشتيباني کنيم.
موضوع بودجة سازمان هم از طريق اين معاونت دنبال ميشود؟
خير. بودجه از طريق ارتباط با دولت پيگيري ميشود که در وظايف حوزۀ طرح و برنامه است. البته ما بايد با آنها هماهنگ باشيم تا در مجلس بتوانيم کار را پيش ببريم.
بودجة سازمان چگونه است؟ ظاهراً خيلي راضيکننده و مؤثر نيست، چون با خيلي از مسئولين سازمان در سطح کشور يا استانها که صحبت ميکرديم، از نظر اعتبارات بسيار تحت فشار بودند.
ببينيد! بودجة همة دستگاهها و از جمله سازمان تبليغات اسلامي را دولت ميبندد. در نتيجه ما هم با دولت مذاکره و رايزني ميکنيم. از طرف ديگر در مجلس گاهي نمايندگان با توجه به حجم برنامههاي سازمان به اين نتيجه ميرسند که بودجهاي که دولت براي آن در نظر گرفته، ناکافي است. بنابراين ما در مجلس رايزني ميکنيم و نيازها و برنامههايمان را توضيح ميدهيم و نمايندگان هم اقداماتي را انجام ميدهند تا وضعيت بودجة سازمان بهتر شود. در سالهاي اخير تقريباً هر سال مقداري بر بودجة سازمان افزوده شده است.
نمايندگان مجلس با اين مشکل چه برخوردي دارند و راهکارشان براي آن چيست و اساساً ديدگاهشان دربارة سازمان چگونه است؟
من نميتوانم ديدگاه آنها را توضيح بدهم و بايد از خود آنها بپرسيد. به طور کلّي ميگويم که نمايندگان به حوزۀ فرهنگ اهميت ميدهند و آن را بسيار ضروري و بنيادين تلقّي ميکنند. مسئلهاي که موجب تأسف است اين است که هم در مجلس و هم در دولت و هم در جامعه، به «بنا» بيشتر اولويت داده ميشود تا به «محتوا».
يعني چه؟ منظورتان روبنا و زيربناست؟
نه. منظورم نتيجه و دستآورد فيزيکي و غيرفيزيکي است. براي احداث مثلاً يک پُل، يک مسئول حاضر است همه جا برود و امکانات بگيرد و اجرا کند ولي براي اينکه يک محله يا اهالي يک روستا قرآنخوان بشوند، آن تلاشي که براي سدسازي ميشود، صورت نميگيرد. در جامعه هم همين طور است. هزينهاي که خانواده براي پفک و شکلات بچه ميکند، خيلي بيشتر از هزينة کتاب است. نمايندگان هم بيشتر از طرف مردم و موکلانشان همان بناها و در واقع دستآورد ملموس فيزيکي را ترجيح ميدهند، يعني ساختماني ساخته بشود، پُلي زده بشود، يا جادهاي آسفالت شود.
اينها هم از ضروريات است. مثلاً اگر راه نباشد که اصلاً نميشود رفت به مثلاً يک روستا براي تبليغ يا اگر امکانات ديگر نباشد که يک روحاني يا يک متخصص نميتواند کار فرهنگي بکند.
درست است. اينها البته بد نيست و بايد هم انجام بشود. اما به نظر من فرهنگ از اينها به مراتب مهمتر است. مردم ميگويند اگر نمايندهاي بتواند وام زياد بگيرد و مثلاً جاده بکشد، تلفن ببرد، امکانات ببرد، نمايندة خوبي است. اما اگر يک نماينده اين کارها را نکند، ولي کتابخانه بسازد، ميگويند اين کاري براي ما نکرد! ديدِ مردم عوض شده و اقتصادي و رفاهي و مادّي است.
اين تغيير ديدگاه اتفاقاً موضوع مهمي است که به سؤال ديگر ما ارتباط دارد. با توجه به سه دههاي که از انقلاب اسلامي گذشته، فرهنگ ديني در جامعه گسترش يافته يا در ترويج آن ما چنان که انتظار ميرفته موفّق نبودهايم؟ ارزيابي شما در اين زمينه چيست؟
قبل از هر چيز و براي يک ارزيابي درست بايد اين سه دهه را از هم تفکيک کنيم.
يعني اينها امتداد هم نبودهاند از نظر فرهنگي؟
تحمل کنيد، توضيح ميدهم. ببينيد! در دهة اول ما درگير جنگ بوديم و انقلاب اسلامي تازه پيروز شده بود و فضاي جامعه خيلي معنوي و روحاني بود. ذهن و فکر مردم کاملاً به آرمانها و شعارهاي انقلاب و دفاع مقدّس متوجه بود و جامعه، يک جامعة مصرفگرا نبود. در واقع آن معنويت و روحانيت باعث شده بود که جامعه، رفاهطلب نباشد. در اين دهه، فرهنگ ديني در جامعه وضعيت بسيار خوبي داشت.
دهة دوم، دهة بازسازي بود. اما نه فقط بازسازي مادّي بلکه بايد ضمن بازسازي خرابيهاي جنگ، بازسازي فرهنگي جامعه را هم انجام ميداديم. متأسفانه به دلايل مختلف و ورود ديدگاههاي خاص، آن ارتباط معنوي و روحاني به مرور از بين رفت و فقط بازسازي فيزيکي در دستور کار قرار گرفت. آنجا که اشاره کردم به تغيير ديدگاه جامعه و توجه بيش از حد و نابجا به دستآورهاي فيزيکي، ريشه در اين وضعيت بازسازي بعد از جنگ دارد. بدون رودربايستي بايد بگويم که در دهة دوم، فرهنگ جامعه به سمت اباحهگري سوق پيدا کرد و اين اباحهگري با بيتفاوتي ملازم بود. مثلاً وقتي اين فکر مطرح شد که مانتو چون حرام نيست، پس استفاده از آن مباح است، در نتيجه استفاده از چادر به تدريج کنار گذاشته شد و حتّي مورد تحقير قرار گرفت و از آن طرف استفاده از مانتو هم به بدحجابي سوق پيدا کرد. به هر حال عوامل مختلف دست به دست دادند تا اباحهگري در زمينههاي مختلف رواج پيدا کند. اين روند در دهة دوم باعث شد که در دهة سوم انقلاب، در بسياري از زمينههاي فرهنگي که فکر نميکرديم در جامعة اسلامي در آنها مشکل پيدا شود، متأسفانه مسائل و معضلاتي بروز کند.
علي ايّ حال، اگر به نسبت دهة اول انقلاب اسلامي بخواهيم ارزيابي کنيم، اين جامعه ديگر مانند آن جامعه نيست. بيتفاوتي در جامعه نسبت به ارزشها زياد شده است. الآن حتّي خانوادهها هم نسبت به فرهنگ بچههايشان زياد مقيّد نيستند و فرزندانشان را نظارت نميکنند. اين اوضاع در شأن نظام ما نيست. خيلي بايد کار کنيم و فکر توليد کنيم تا فرهنگ جامعة ما ديني بشود. خيلي عقب هستيم از اين روند و بايد بيشتر زحمت بکشيم. همة دستگاهها مسئول هستند.
آن اباحهگري را که اشاره کرديد، چطور در جامعه ترويج شد و از چه راههايي...؟
بخشي را دستگاههاي فرهنگي به وجود آوردند...
نمونهاش را ميشود بگوييد؟
وارد مصاديق نميشوم. دولت ما اسلامي است. شما در يک دستگاه دولتي که حقوق پرسنل و امکانات آن را دولت اسلامي تأمين ميکند، وارد شويد و ببينيد آيا مثلاً پوشش کارکنان زن در آن يا حتّي در برخي موارد پوشش کارکنان مرد آن اسلامي است؟
با اين توصيف، شما فکر ميکنيد که براي تغيير اين وضعيت بايد از درون دولت شروع به کار کنيم براي توسعة فرهنگ ديني؟
به نظر من بايد خيلي اساسيتر کار کنيم. من فکر ميکنم بايد از خانوادهها و در عين حال از دستگاههاي دولتي شروع کنيم. در برخي دستگاهها وقتي وارد ميشويد، احساس نميکنيد که اعتقادات اسلامي در آن جا جريان دارد. البته جايي مثل سازمان تبليغات فرق ميکند. کار سازمان تبليغات، ديني است و روحانيمحور است. در تهران شايد اين گونه نباشد، ولي در استانها، ادارات تبليغات اکثراً با حوزهها ارتباط دارند و اکثر آنهايي که با ما ارتباط دارند، در زمينة تبليغ است يا در زمينة احکام يا در زمينة قرآن. اينها کساني هستند که توانستهاند فرهنگ ديني را در خودشان و خانوادههايشان حفظ کنند و همين باعث شده فضاي سازمان تبليغات بهتر از جاهاي ديگر باشد. ولي در خيلي از جاها که شما وارد ميشويد، از همان ورودي ميبينيد که رنگ و بوي اسلامي ندارد.
اين را نميشود تماماً به دستگاهها نسبت داد. در دستگاهي شايد مسئولين آن مايل باشند که محيط اسلامي شود ولي به دلايل مختلف اين امر اتفاق نيفتد، مثلاً کارکنان زير بار نروند، يا به دلايل ديگر...
خُب دقيقاً مسئله اين است که چرا جامعه نميخواهد اين ارزشها را رعايت کند؟
چرا ما به اين مسيري افتاديم و چه کار بايد بکنيم که جامعه برگردد به آن مسير درست؟ ضمن آنکه ما در حد اقل دو دهة گذشته با تهاجم فرهنگي هم مواجه بودهايم.
اين را گفتم. بعضي از مسائل را چون حرام نبود، مباح کرديم بدون آنکه به پيامدهاي اين اباحهگري توجه داشته باشيم. فرهنگ اباحهگري مُد شد در جامعة ما و آن فرهنگ منجر به وضعيت کنوني ميشد و به اين موضوع توجه نشد. به نظر من ما موضوع تهاجم فرهنگي را درست درک نکردهايم. اولين مهاجم به ايمان ما، از طرف شيطان است. اين تهاجم دروني و فردي است. در بيرون و در سطح بينالمللي ما مخالف زياد داريم چون فرهنگ اسلام با اشرافيگري سازگار نيست. اگر فرهنگ اسلامي در جامعة ما حاکم بود، لازم نبود که کار کميتة امداد ادامه پيدا کند. اگر فرهنگ اسلامي حاکم بود در جامعه خيلي از اين مسائلي که ما امروز دچارش هستيم، وجود نميداشت. حرفش را زياد ميزنيم، من هم الآن دارم حرف ميزنم، ولي خودم چقدر عمل ميکنم؟ اکثر ماها حرّاف هستيم نه عامل! اول هم بايد مسئولين شروع بکنند.
برخي معتقدند که تبليغات اسلامي را بايد از مهد کودکها شروع کرد. شما هم اشاره کرديد به اينکه فرهنگ ديني از خانوادهها بايد ترويج شود. آيا نظر شما اين است که سيستم آموزشي بايد اصلاح شود؟
من اين را بايد توضيح بدهم. اتفاقاً من از همين جا ايراد ميگيرم و ميگويم چرا بچه را در آن سني که بايد پيش والدينش باشد، ميگذاريم مهد کودک؟ مهد کودک آموزش ميدهد و مربّي مهد براي اينکه بتواند با اين بچَه بازي کند، هر کاري را مباح ميداند تا بتواند دل او را به دست بياورد. آن وقت ديگر نميتوان انتظار داشت که بچه درست تربيت شود. فرزند بايد در دامن پدر و مادر بزرگ شود نه در دامن غريبه. چرا جامعه به اين شکل در آمده که به دليل عدم تقسيم ثروت به صورت عادلانه، والدين مجبورند فرزندشان را رها کنند در دامن غريبه و بروند کار کنند؟ فرهنگ اسلامي که فرهنگ مهد کودک نيست. مربّي اولاد، پدر و مادر است و والدين نقش اول را دارند. وقتي دو نوع نگاه تربيتي در مورد کودک اعمال شود، در سنين بالاتر او دچار تضاد ميشود از نظر روحي و رفتاري. چيزي که در مهد کودک به او ياد ميدهند، در خانه به صورتي متفاوت ميبيند. در قديم رسم بود پدر بچهاش را ميبُرد به هيئت. امروزه اگر پدر برود به هيئت، خبر دارد بچهاش کجاست؟ فرهنگ جامعه در مسير بدي جلو ميرود. بعد ميگوييم بايد از مهد کودک شروع کنيم. مهد کودک چه ربطي ميتواند داشته باشد به تربيت اسلامي؟ مگر سيرۀ حضرت زهرا (سلامالله عليها) اين بوده که بچههايش را بدهد جاي ديگر تربيت کند؟ اتفاقاً برعکس است. در مورد يزيد گفته شده که مربّيهايي داشته و در نتيجه تربيتش چنان بود که رفتارش را در تاريخ خواندهايم. آنهايي که حاکم جور شدند، تربيتشان در خانواده نبوده.
سازمان در اين روند ترويج و تعميق فرهنگ ديني در جامعه چه نقشي دارد؟
جهت بحث را عوض کرديد. بحث دربارة سازمان تبليغات موضوع ديگري است. زحمتي که سازمان تبليغات اسلامي ميکشد، در واقع براي جلوگيري از تخريب بيشتر است. اين سخن دشواري است که شايد کس ديگري آن را بر زبان نياورد. کاري هم که سازمان ميکند در اين وضعيت بسيار سخت است. اگر اعزام مثلاً يکي از کارهاست و يا فعاليتهاي قرآني از کارهاي ديگر ماست، اولاً به اندازهاي نيست که کفايت کند براي سلامت جامعه و ثانياً همين حجم کار چقدر ميتواند جلو تخريب جامعه را بگيرد؟ فعاليت سازمان با فعاليت دستگاههاي فرهنگي ديگر فرق ميکند. نقش ما به خاطر اينکه با حوزۀ احکام و قرآن و موعظه و امثالهم ارتباط دارد، جلوگيرنده از ورود و بروز بعضي از مسائل است. در همين ماه محرم طبق آماري که اعلام شده، حدود سيوپنج هزار مبلّغ اعزام ميشود که اينها ده روز با مردم حرف ميزنند و فرهنگ اسلامي و احکام شرع را ميگويند براي مردم. اين تأثير زيادي دارد ولي به اين راضي نيستيم. ما بيشتر ميتوانيم کار کنيم ولي امکاناتي که بخواهيم از آن استفاده کنيم، نداريم.
اين در رابطه با همان موضوعي است که در ابتدا راجع به بودجه پرسيدم. مصداق اين کمبود امکانات را ميتوانيد بگوييد؟
مصاديق اين زياد است و چون به خودمان برميگردد، مصداقي سخن ميگويم و نمونهاي را مثال ميزنم. در کشور روحانيوني داريم که در مناطقي ميروند و مستقر ميشوند به عنوان روحاني مستقر. حوزۀ علميۀ قم هم طرح هجرت را دارد. ما رفتيم در يک روستا که روحاني ما در آن جا حضور داشته و ديديم که مشکلات فرهنگي به شدّتي که در جاهاي ديگر هست، در آن جا نيست. مسئول حفاظت اجتماعي و شوراي حل اختلاف در آن محل، ميگويند به خاطر وجود يک نفر روحاني، خيلي از مسائل، مثل اعتياد يا فرقهها و...، وجود ندارد، چون اين روحاني در کنار مردم است و دائم تذکر ميدهد. اگر مشکلي پيش بيايد سريع به او مراجعه ميشود. شخص اگر سؤالي از احکام داشته باشد، سريع ميپُرسد. بنابراين ما اگر جايي بتوانيم حضور داشته باشيم، مردم راحت تماس ميگيرند و ارتباط برقرار ميکنند و مشکلات فرهنگي و اجتماعي در آن منطقه کم ميشود. بيشترين درخواستي که مردم دارند، همين است، اما جوابگو نميتوانيم باشيم.
همين برنامهها اگر نبود، تخريب خيلي بيش از اين بود که الآن هست. همين محرم و صفرها، همين ماه رمضانهاست که تا حدّي جامعه را نگه داشته. وقتي که نيروي انتظامي گزارش ميدهد که در ماه رمضان جرائم يک مرتبه اُفت ميکند، در واقع فضاهايي را نشان ميدهد که ميتوان از آنها استفاده کرد. از اين فضاها ما زياد ميتوانيم به وجود بياوريم. ماه محرم و صفر و رمضان مناسبتهاي مذهبي ما هستند. در حالي که مناسبتهاي ديگري هم داريم؛ مثل ولادتها و شهادتهاي حضرات ائمۀ معصومين (عليهمالسلام) که در طول سال پراکندهاند. اگر ما بتوانيم پوشش تبليغي را کامل کنيم، خيلي از مسائل و مشکلات از بين ميرود. بقيۀ نهادها و ارگانها و دستگاههاي فرهنگي نيز همين گونه بايد عمل کنند. صدا و سيما در يک برهه از زمان، مثلاً در همين ايام محرم کارهاي خوبي انجام ميدهد و مردم هم تقدير ميکنند. حتّي نمايندگان مردم در مجلس هم تقدير ميکنند. اما وقتي سرتاسر سال صدا و سيما فعاليت ميکند آيا فقط بايد ده روز محرم به اين برنامهها بپردازد؟ مردم استقبال ميکنند از برنامههاي مذهبي اگر بجا و مناسب و حرفهاي تهيه شوند. ما در همة زمانها بايد به فکر ارتقاي فرهنگ ديني جامعه باشيم، نه در يک مقطع کوتاه.
اُفق فرهنگ ديني در جامعه را چگونه ميبينيد؟
اولين مسئله و در واقع وظيفة ما، شناخت محيط است. ما بايد فضايي را که در آن قرار داريم خوب بشناسيم. ما الآن مورد هجمۀ بيروني هستيم. اطلاعرساني در دنيا رو به گسترش است و خيلي راحت شده است. حتّي در مدارس هم شبکه اينترنت نفوذ دارد و به راحتي اخبار و اطلاعات از طرق مختلف ارائه و جا به جا ميشود. به لحاظ دروني افراد عموماً ضعف دارند و چون گرايش به سوي خدا با رياضت ظاهري و دنيوي همراه است، زمينة انحراف جامعه خيلي مهياست. مهاجمين بيروني اين را ميدانند و دنبال همين هستند و ميخواهند از اين طريق، تسلّط خودشان را اعمال کنند. منافعشان در اين است که بر همه جا مسلّط باشند. اين فقط مختص امروز نيست بلکه در طول تاريخ بوده. آن زمان که بُت ميساختند، ميخواستند بر فکر مردم مسلّط شوند و امروز هم براي تسلّط بر فکر و ذهن مردم، بُتهاي مدرن ميسازند. دهها فرقه و مکتب درست ميکنند براي تخدير افکار و اذهان. آنها ميدانند اسلام اصيل نميگذارد که جوامع به آنها وابسته بشوند. اسلام با استثمار و استعمار و ثروتاندوزي مخالف است. فرهنگ اسلام، عدالتمحور است. شما نگاه کنيد به تاريخ اسلام و ببينيد آيا در آن زمان که معاويه در کاخ زندگي ميکرد، اميرالمؤمنين کاخي داشت؟ بهانة معاويه براي کاخسازي و زندگي در کاخ اين بود که ميگفت چون ما نزديک روميها هستيم بايد اُبهت داشته باشيم! و مردم اين را باور ميکردند در حالي که اُبهت به کاخ نبود بلکه به اجراي دقيق اسلام بود، همان طور که امام علي (عليهالسلام) اجرا ميکرد.
به هر حال، دشمن ميخواهد جامعه را از طريق فرهنگ از پا در بياورد. ميداند که فرهنگ اسلامي، فرهنگي است که اگر حاکم بر جامعه بشود، راه ورود را بر استثمار و استعمار ميبندد. هدفگيري آنها هم خانواده است. اگر در خانواده فرزند تربيت اسلامي داشته باشد، سپر محافظ در برابر اين تهاجم خواهد داشت. ما اگر بخواهيم جلوي تهاجم فرهنگي دشمن را بگيريم بايد پايههاي عقيدتي جامعه را قوي کنيم و اين پايههاي عقيدتي هم بايد از طرف خانواده و بسط و نشر احکام اسلامي صورت بگيرد.
شما در اين معاونت، اطلاعات مربوط به بودجه و امکانات استانها و عملکرد آنها را داريد. از اين نظر در ميان استانها کدام استان وضعيت بهتري دارد؟
من وقتي آمدم به اين معاونت، اين بد و خوب کردن استانها را کلاً کنار گذاشتم چون اصلاً معني درستي ندارد. ما به کدام استان آن طور که بايسته و لازم بوده امکانات دادهايم؟ بودجة ادارات کل، استاني است. من با قاطعيت ميگويم که توان مديران ما خيلي بالاست. توان اجرايي و فعاليتهاي فرهنگي، طراحي فرهنگي در همۀ مديران ما بالاست. هيچ کدام کم ندارند و اصلاً اين نمود دارد. در استانها با هر کسي صحبت ميکنم، با امام جمعه، با استاندار، همه اين موضوع را تأييد ميکنند. منتها در مقام مقايسه ما نميتوانيم بگوييم فلان استان قوي است و آن يکي قوي نيست. استان ايلام آخرين رديف اعتباري را در کشور ميگيرد، يعني سيامين استان از لحاظ اعتباري است. اما مسائل و مشکلات فرهنگي آن از همه جا بيشتر است. ميزان خودکشي در آن جا خيلي بالاست. ادارۀ تبليغات آن جا خيلي فعاليت ميکند ولي اينکه ما چقدر توانستيم نيازهاي آن را تأمين کنيم، جاي سؤال دارد. در آن استان ما چقدر هزينه ميکنيم که اين را به مردم القا کند که خودکشي حرام است؟
چرا به جايي که بايد بيشتر اعتبار تخصيص داده شود، نميشود؟ اختلاف در اعتبارات به خاطر چيست؟
همين را ميخواهم توضيح بدهم و براي همين است که نميتوانيم بگوييم يک استان ما برتر از بقيه است. بعضي از استانها از لحاظ فرهنگ و جامعه وضعيت بهتري دارند، مثل استان اصفهان که يک استان فرهنگي است، يا استان فارس همين طور. ولي وقتي که در استان مثلاً فارس اعتبار فرهنگي ما کمتر از بودجۀ فرهنگي ما در استان زنجان است، بديهي است که در آن جا ضعيف ميشويم. مدير ما توان دارد، اما بودجه ندارد. ما طرحهاي آمادة زيادي داريم، ولي اينها پشتيباني مالي ندارند. اما اينکه چرا به استاني که نياز بيشتري دارد، بودجه کمتر داده ميشود، اين به ما برنميگردد. گفتم که بودجة ادرات کل ما استاني است. آن استان در همة زمينهها دچار ضعف است. نه تنها ما، بلکه بقيۀ دستگاههاي فعال در آن جا هم ضعيفند. امکانات و اعتبارات آن استان به طور کلّي ضعيف است.
من سؤال شما را به اين شکل جوب ميدهم که در سازمان تبليغات بهرهوري هر يک تومان را خيلي زياد کردهايم. چون نيروهاي سازمان، جهادياند و هنوز مانند ساير وزارتخانهها در بند قواعد اداري نيستند. وقتي قرار باشد کاري را انجام بدهند، تا هر وقت که لازم باشد ميمانند و کار ميکنند. در بسياري از استانها که ما ميرويم، ميبينيم با کمترين نيرو، بيشترين کار انجام ميشود. اين به خاطر احساس مسئوليتي است که نيروها و بخصوص مديران دارند.
کدام استان بيشترين اعتبار را ميگيرد و کدام يک کمترين اعتبار را؟
از لحاظ اعتبار، استان تهران در رديف اول است، بعد خراسان رضوي و مازندران و... هستند. واقف هستيد که استان تهران تقريباً يکچهارم جمعيت کشور را دارد. بعضي از مناطق شهرداري تهران جمعيتشان از يک استان هم بيشتر است! کمترين اعتبار هم که گفتم مربوط به استان ايلام است. جمعيت ايلام شايد حدود ششصدهزار نفر است. بعضي از مناطق تهران هم در همين حدود جمعيت دارند. به اين توجه داشته باشيد که فرهنگ کشور تا حدّ زيادي متأثر از تهران است. يعني ما هر چه اين جا هزينه کنيم، انگار براي کلّ کشور هزينه کردهايم. اگر مقايسه کنيم، بايد بگوييم مثلاً يک منطقة تهران به اندازة استان ايلام بايد بودجه بگيرد. يعني اگر ما در تهران بيستودو منطقه داريم، به اضافة شهرهاي تابعه، که ميشود حدود سي منطقه، بايد براي کلّ استان تهران بودجهاي معادل سي برابر استان ايلام دريافت کنيم. عملاً چنين نيست و بودجهاي که براي تهران ميگيريم خيلي خيلي کم است. در حالي که تهران نيز مشکلات فرهنگي زيادي دارد. مشکلات ما در تهران بسيار زياد است منتها ميزان فعاليتي که در آن ميشود و تنوع دستگاهها هم زياد است. با بودجة سازمان تبليغات که نميشود به مشکلات اين استان پاسخ گفت. خود کرج الآن به اندازة سه چهار استان است! از بودجهاي که به استان تهران تخصيص دادهاند حدود نصفش براي پرسنل است، تازه با اينکه نيروي انساني را اين همه تقليل دادهايم و حجم زيادي از کارهايمان را واگذار ميکنيم.
سؤال را به اين ترتيب تغيير ميدهم که کدام استانها از نظر فرهنگي پُرمسئلهترند؟
همۀ استانهاي ما در زمينة فرهنگ مشکلات زيادي دارند! البته ما بايد خود اصطلاح «مشکل فرهنگي» را تعريف کنيم. اگر مشکل فرهنگي، وجود ناسازگاري و ناهماهنگي و نقص در رفتار فرهنگي باشد، در اين صورت بايد بگوييم که هر استاني مشکلات خاص خودش را دارد چون فرهنگ هر منطقهاي متفاوت از منطقة ديگر است.
همة فرهنگ کشور که به اين شکل نيست. فرهنگ ديني در همه جا تقريباً يک شکل و يکسان است...
بله. براي همين هم برخي برنامهها سراسري است. طرحهاي قرآني در همه جا اجرا ميشوند يا همين طور آموزش احکام. آن جاهايي که به دلايل مختلف، وجهة ديني بارزتري دارند، بعضي از مشکلات فرهنگياي که در مناطق ديگر ديده ميشوند، بروز و نمود کمتري دارند. مثلاً وقتي شما وارد قم ميشويد، مسئلة بدحجابي را ممکن است به شدّت جاهاي ديگر نبينيد. يا در مشهد. ولي در عين حال، ممکن است مسائل ديگري وجود داشته باشد که نيازمند کارهاي متفاوتي نسبت به مناطق ديگر است و باز به موقعيت خاص خود استان برميگردد. ما حتّي در قم هم نياز به تبليغ داريم و راحت ميتوانيم مبلّغ تأمين کنيم. در بعضي استانها که نياز به مبلَغ داريم، نميتوانيم به راحتي چنين کنيم. اصلاً شاکلۀ بعضي از استانها اين طور است. البته ما از وضعيت اجراي طرحهاي سراسري هم راضي نيستيم. نهضت قرآنآموزي از همه مهمتر است. اما چون اعتبارات آن کم است، کامل و آن طور که بايد اجرا نميشود.
چرا در تأمين اعتبار، گامهاي اساسي برداشته نميشود؟ آيا دولت همکاري لازم را ندارد؟
چرا. قولهاي مساعدت داده شده و دولت امسال قدمي که برداشته اين است که دور سوم سفرهاي استاني را بر مبناي فرهنگ تنظيم کرده. هيئت دولت در استانها که ميرود، کارگروه فرهنگي استان را تشکيل ميدهد. يعني از قبل تشکيل شده و دولت در آن حضور پيدا ميکند و مسائل و مشکلات فرهنگي استان را بررسي ميکند. اين رويکرد خوبي است. اعتبارات فرهنگي هم در نظر ميگيرد. براي اصفهان و شيراز و خراسان تصويب شده. براي خراسان رضوي، به جهت وجود بارگاه شريف آقا امام رضا (عليهالسلام) اعتبار خوبي را دولت گذاشته براي گسترش معنويت اهل بيت (عليهمالسلام). در استانهاي ديگر هم اين روند دنبال ميشود اما حجم کارها بسيار زياد است.
يک سؤال عمومي هم دارم و آن در رابطه با خود سازمان است. به نظر شما کدام يک از برنامههاي سازمان موفّقتر و مؤثرتر بوده؟
اين نسبي است. براي مثال، استقبال از طرح گفتمانهاي ديني، در همة استانها گزارش شده است. در بعضي از استانها در سال بيش از هزار گفتمان برگزار ميشود، چون نيرو داريم. يعني روحاني مستقر هست و در اين حوزه تخصص دارد و از او استفاده ميکنيم. اما در يک استان ديگر با وجود استقبال زياد، نيرو کم داريم و تعداد گفتمانها زياد نيست. اين به معني ناموفّق بودن طرح نيست بلکه ناشي از کمبود امکانات و بودجه است. به طور کلّي براي همة طرحهاي ما تقاضا هست. گفتمانهاي مدرسهاي را اگر برويم با آموزش و پرورش صحبت کنيم و افزايش بدهيم، استقبال ميشود اما نياز به اعتبار داريم. چند دبيرستان در يک استان داريم؟ همۀ اينها را ميتوانيم پوشش بدهيم ولي اعتبار ميخواهد. راحت ميشود کار کرد و مسائل و مشکلات جامعه را هم با همين طرحها به تدريج رفع نمود. در بعضي از مناطق به خاطر طرح بحث حجاب و عفاف که ما برگزار کرديم، درخواست براي چادر خيلي زياد شد. اين پيامد همان گفتمان است. پيامد گفتمان است که شما ميبينيد بعضي از مسائل مربوط به ورود خرافات در بعضي از عزاداريها از بين ميرود. ما در گفتمانها ريشهاي با مسائل برخورد ميکنيم. در بحث عَلَمها، در بحث شمايلنگاري اگر ريشهاي برخورد نميشد، مگر ميتوانستيم جلويش را بگيريم؟ در بحث شمايلنگاري در مقابل همين ساختمان معاونت پژوهشي، چندين سال پيش يک تصوير بسيار بزرگي از حضرت ابوالفضل (عليه السلام) زده بودند...
شمايلنگاري، مادّي کردن يک فرهنگ معنوي بود و مادّي کردن يک ارزش و معنويت منجر به محدوديت آن ميشود چون اگر يکي يک تصوير زيباتري از يک شخصيت غيرديني ارائه کند، لابد مردم بايد به او توجه بيشتري بکنند! درست مانند همان که شما دربارة رفتن به سمت اباحهگري عنوان کرديد که به اين بهانه که حرام نيست پس ميتوان به آن عمل کرد بدون در نظر گرفتن حکمت تحريم نشدنش در اسلام و نيز بيتوجه به پيامدهايش.
بله. همين طور است. به هر حال با بحثها و پيگيريهايي که سازمان انجام داد، نظر بعضي نخبگان هم تغيير کرد. اگر ما بتوانيم اين گفتمانها را زياد کنيم، خيلي ميتوانيم در امر تبليغ دين موفّق باشيم. اما اين نياز به اعتبار دارد. درست است که حکومت نبايد همة هزينههاي مربوط به امور ديني را بپردازد و مردم خودشان بايد متولّي امر باشند، ولي به هر حال آيا اين دولت ديني، اين حکومت ديني به اين امر نبايد کمک بکند؟ در همين مراسم محرم و عاشورا، آيا مگر دولت همه چيز را بر عهده دارد؟ نه! آن خرجي که مردم ميکنند، دولت با همة توانش نميتواند بدهد! اما در برخي جاها و قسمتها دولت يک کارهايي ميکند. در امر تبليغ دين هم همين است. دولت يک مقدار بايد اين چرخ را کمک کند که بهتر و بيشتر بچرخد تا به تدريج مردم خودشان متولّي کاملالعيار آن شوند. الآن مشکلاتي هست که ديگر نميشود همه چيز را دولت از گردن خودش باز کند. يک زماني يک روحاني وقتي ميرفت تبليغ، هم هزينة منبرش را ميدادند و هم مکان استقرارش را. ولي الآن هزينه خيلي فرق ميکند با گذشته! هزينۀ نگهداري يک نفر در يک منطقه براي يک ماه خيلي زياد است. اصلاً اين طرح خانۀ عالِم براي همين است که مشکل استقرار حل شود. در اين ميان اول نميشود انتظار داشت که همة هزينهها را مردم بدهند. بلکه بايد دولت دخالت کند و کار پيش برود و مردم نتيجة خير ببينند و بعد کار را خودشان به عهده بگيرند.
چهارشنبه 18 فروردين 1389 - 9:56