فرهنگي و هنري
نيما نوربخش
نقد فيلم «عيار 14» ساخته پرويز شهبازي
شهبازي اين بار هم به سان «نفس عميق» پايان فيلم را همان آغاز به ما نشان ميدهد. از همان نماي اول كه تابوت فريد (محمدرضا فروتن) را همراه با عكسش، پشت وانت ميبينيم وارد متن اثر ميشويم، با ادامه فيلم به گذشته ميرويم. فروتن را ميبينيم كه صاحب يك طلافروشي است و سارقي (كامبيز ديرباز) كه تازه آزاد شده و به گمان فروتن ميخواهد از او انتقام بگيرد. بنابراين از همان صحنههاي آغازين، تعليقي جا ندار و فزاينده در فيلم شكل ميگيرد و ما هر مكاني را براي فروتن قتلگاه ميپنداريم.
و اگر نماي هشداردهنده اول فيلم نبود، تعليقي به مراتب كمرنگتر خلق ميشد چرا كه ما احتمال ميداديم كه شايد فروتن از ماجرا، جان به در برد؛ ولي حال كه ما نماي اول را ديدهايم حتي هنگام فرار فروتن و دختر در جاده هم احساس خطر ميكنيم چرا كه همين تعجيل فروتن ميتواند موجب مرگش شود. وقتي فروتن پشت ويترين طلافروشي، ديرباز را ميبيند و آژير طلافروشي را به صدا درميآورد و وقتي ماشين به تانكر گير ميكند و تانكر از جايش تكان ميخورد تعليق جاندار فيلم به اوج ميرسد ولي شهبازي با هوشياري تماشاگر را منتظر نگه ميدارد و چگونگي مرگ فروتن را هر لحظه پيشبيني ناپذيرتر ميكند.
با آنكه فيلم هيجان فزاينده و تعليقي اوجگيرنده دارد ولي هوشيارانه، بازيهاي فيلم كنترل شده است؛ تا تعليق فيلم بيشتر برآمده از حوادث فيلم باشد تا هيجان و واكنشهاي اغراقآميز بازيگران. محمدرضا فروتن با اينكه در داستان در كانون بحران است، ولي بازيش برخلاف فيلمهاي ديگر جلوههاي بيروني كمتري دارد. آشكار است كه هيجان او در صحنهها كنترل شده، حتي وقتي كه به كلانتري ميرود و از آزاد شدن سارق خطرناك حرف ميزند آشكارا هراس و هيجان او از چهارچوب مشخصي فراتر نميرود. بازي كنترل شده فروتن هر چند به كمك فيلم آمده و تعليق فيلم را مؤثرتر كرده است، ولي اين به ضرر بازي او تمام شده، بازي كنترل شده فروتن باعث شده، نقشآفريني او مثل هميشه به چشم نيايد. فروتن كه در بازيهاي موفقش احساسات را به نحوي گويا و ابرازگرايانه ارائه ميداد، اينجا نميتواند بازي هميشگياش را به منصه ظهور برساند. اتفاقاً در صحنههايي از فيلم بازي فروتن به چشم ميآيد كه از محدوديت و كنتزل خارج ميشود. مثلاً خنده بلند او در حالي كه با تلفن صحبت ميكند در آغاز فيلم نمونه چنين صحنههايي است. يا مثلاً واكنشهاي متضاد او با همسر دائم و موقتش با جلوههاي بيروني و مشخصي بازي شده است كه بازي او را ديدني ميكند. لحن تحقيرآميز او در مقابل همسرش و نيز عطوفتي كه به همسر موقتش دارد به نحو مؤثر و پرتأكيدي بازي شده است.
در نقطه مقابل، كامبيز ديرباز قراردارد كه وقتي بازي كنترل شدهاي از او ميبينيم تازه به ارزشهاي بازيگري او پي ميبريم. ديرباز در نقشهاي معمول با تأكيدي پررنگ روي لحن عاميانهاش بازي گلدرشتي دارد. ولي در عيار 14 اين لحن كاملاً كنترل شده است، به همين جهت غم او از متاركه همسرش و بيسرپرست شدن فرزندش بسيار تأثيرگذار است. وقتي او به ياد فرزندش در مسافرخانه اشك ميريزد او را ميتوان با تمام وجود باور كرد.
اما پوريا پورسرخ برعكس فروتن و ديرباز، بازيش با جلوههاي بيروني و پرتأكيدي همراه است. گويي تلاش كارگردان براي كنترل بازي او ثمري نداشته، او يك پسر بيپروا و پرحرف با جلوههاي اغراقآميز كلامي و احساسي است كه البته اين اغراق مانند بسياري از نقشآفرينيهاي پورسرخ آزاردهنده است. و تنها كارگردانهاي اندكي چون محمدحسين لطيفي در اثري چون روز سوم توانستهاند، اغراق را در بازي پورسرخ كمرنگ كنند. مينا ساداتي، در نقش همسر موقت فروتن بازياش مصداق كاملي از يك بازي كنترل شده است. او تنها به اندازه لازم احساساتش را نمايان ميكند. مثلاً وقتي با فروتن شوخي ميكند احساساتش كاملاً ملموس است. در بقيه موارد صورت سرد و كمتر احساس او از سويي نشاندهنده وضعيت بحراني او و از طرفي ديگر تشديد كننده تعليق و هراس در فضاي فيلم است.
شهبازي تماشاگر را در طول فيلم بارها غافلگير ميكند، تماشاگر تا اواسط فيلم فكر ميكند كه با فيلمي نظير «تنگه وحشت» روبهرو است كه دزدي براي انتقام از يك مرد و خانوادهاش به شهري آمده، در صورتي كه در اين مورد تماشاگر تيرش به سنگ ميخورد و تازه در اواخر فيلم درمييابد كه دزد سابق تنها ميخواهد از جواهرفروش براي دخترش خريد كند و همه هراسهاي فروتن حاصل يك نوع سوءتفاهم يا پارانويا است.
شهبازي روش ديگري هم براي غافلگير كردن تماشاگر پيگيرتر و جديتر آثارش به كار بسته است. در پايان «نفس عميق» مشخص ميشود كه جسد غوطهور در آب متعلق به شخص ديگري به غير از قهرمان داستان است. بنابراين در «عيار 14» هم تماشاگر حدس ميزند كه شايد نماي آغاز فيلم و بردن تابوت فروتن يك نكته انحرافي باشد، شايد اصلاً بخشي از يك كابوس يا چيز ديگري باشد كه اين مسئله هم بر تعليق فيلم و سرگرداني بين مرگ و زندگي ميافزايد.
شهبازي در «عيار 14» ميخواهد از پوسته ظاهري داستان فراتر برود. در آغاز فيلم تصور ميكنيم كه فيلم داستان مرد شريفي است كه خطري جانش را تهديد ميكند ولي خانواده، دوستانش و حتي پليس و قانون حاضر نيست به او كمك كند اما در داستان هر چه جلوتر ميرويم متوجه ميشويم كه اين تنها لايه ظاهري فيلم است. و شخصيت اصلي فيلم ما ظاهراً فرد شريفي به نظر ميرسد. در باطن او چهره ديگري دارد.
به هر حال «عيار 14» كه تا به اين حد تماشاگر را با داستانش درگير ميكند به نظر نگارنده فيلم خوب و قابل قبولي است. اما آنچه باعث شده كه فيلم، اثر برجستهاي نباشد سؤالات پرشماري است كه در طول فيلم بيجواب ميمانند: چرا مردي كه سالهاست دخترش را نديده به جاي رفتن پيش دخترش به اين شهر آمده، و مرتب وقت تلف ميكند؟ مسلماً خريد طلا نميتواند دليل قابل پذيرشي باشد. او مي توانسته از هر جاي ديگري (از جمله شهري كه در آن زنداني بوده) اين طلا را تهيه كند. چرا او در ساعتهاي پاياني يك شب برفي به طلافروشي ميرود؟ يعني او اين نكته ساده را نميداند كه طلافروشي در اين ساعت باز نيست؟ اين فقط يك دليل ميتواند داشته باشد كه تماشاگر دچار سوء تعبير و متعاقب آن اضطراب و تعليق شود و مرد جلوه تهديدكنندهاي پيدا كند.
در مجموع «عيار 14» اثر قابل تأملي است به خصوص براي نگارنده كه فيلم قبلي و ستايش شده شهبازي يعني «نفس عميق»، فيلم مورد علاقهاش نيست، عيار 14 ميتواند جلوه ديگري از استعداد او را نشان دهد.
سهشنبه 11 اسفند 1388 - 9:25