نقد و تحليل
روابط عمومي اداره كل تبليغات اسلامي استان خراسان شمالي
مقدمه
مقولۀ آزادى و آزادىخواهى از اساسىترين آرمانها و آرزوهاى ديرين بشر بوده است. «اهميت اين ويژگى در بافت وجودى انسان، تا بدان پايه است که برخى آن را منبع ارزشها و فصل مقوّم انسان مىشمارند»،[1] و اساس شخصيت انسان را در آزادى او مىدانند.
براساس بينش توحيدى، تکليف و مسئوليتپذيرى انسان، زشتى و زيبايى اخلاق و رفتار او، و نيز ثواب و عقاب مطرح شده در مبانى انديشۀ توحيدى، در پرتو اصل آزادى و اختيار، معنى پيدا مىکند و همين ويژگى آزادى و اختيار، ملاک برترى انسان، نسبت به ساير موجودات شده و زمينۀ رشد و تکامل فردى و اجتماعى، مادّى و معنوى و حاکميت ارزشهاى الهى و انسانى را فراهم مىسازد.
گرچه مقولۀ آزادى مثل ساير مقولههاى انسانى ـ اجتماعى، در طول تاريخ از سوى جريانهاى فکرى و سياسى، مورد سوء استفاده و بهرهبردارى نامشروع قرار گرفته است، ولى همان گونه که سوءاستفاده از دانش و تعقل و... در گذشته و حال، موجب طرد آنها نشده است، سوءاستفاده از اصل آزادى و آزادىخواهى نيز از ارزش و اهميت آن، نمىکاهد و به جايگاه بلند آن، آسيبى نمىرساند. چرا که نعمت آزادىخواهى، موهبت الهى و در سرشت انسان به وديعت گذاشته است «تا به واسطۀ آن به حيات اصيل و معقول خويش در حوزۀ تکامل انسانى گام نهد»[2] «و خود را از قيدهاى درونى و بيرونى برهاند»[3] و از بندگى نفس، به بندگى حق که عالىترين درجۀ آزادى است، نائل گرداند.
واژۀ آزادى:
اهل لغت، معانى متعددى را براى واژۀ آزادى، ذکر کردهاند از جمله آن را به «رهايى ضد بندگى»[4]، «استقلال در عمل»[5]، «رها شدن از آميختگى»[6] و «قدرت انتخاب» معنا کردهاند. در اصطلاح نيز معانى بسيارى براى آزادى ارائه شده است، برخى آزادى را به فقدان موانع در راه تحقق آرزوهاى انسان دانستهاند[7]، برخى گفتهاند آزادى عبارت است از سلب مانع ترقّى و تکامل[8] و مصون ماندن از ارادۀ مستبدانۀ ديگران[9] و بعضى گفتهاند که آزادى عبارت است از داشتن حقّ انجام هر عملى تا حدّى که قانون اجازه مىدهد و صلاح او در آن است.[10]
همان گونه که اصل آزادى امر روشن است، مفهوم آزادى و نيز آشکار و ارزشمند بودن آن مورد اتفاق مىباشد. اگر هم در باب آزادى، اختلاف نظر وجود دارد، از اين لحاظ نيست که کسى آگاهى از معنى و مفهوم آن نداشته باشد و يا نداند که آزادى بهتر است يا استبداد؟ منشأ اختلاف، شناخت و معرفتى است که عدهاى آن را نسبى و گروهى آن را مطلق و ثابت مىدانند. ديد برخى نسبت به جهان، مادّى و گروهى ديگر فرامادّى و نيز نگرش گروهى به انسان خوشبينانه و برخى ديگر بدبينانه بوده است.[11] لذا، دستيابى به معانى دقيق آزادى و انواع و اقسام آن، با توجه به قيدها و متعلقات آن، به مبناى هستىشناسى، انسانشناسى، معرفتشناسى و جامعهشناسى انسان بستگى دارد و در غير اين صورت، ارائه معنايى فراگير، متقن و در عين حال دقيق، امري ناشدنى خواهد بود.
آزادى بيان:
بحث از آزادى با توجه به قيود و متعلقات آن، به حوزهها و شاخههاى گوناگون و مختلفى، تقسيم و دستهبندى مىشود که هر يک از اين حوزهها و شعبهها، مباحث و مطالب خاص خودش را مىطلبد. در اين نوشتار، همان گونه که از عنوان آن پيداست، سعى مىشود يکى از مصاديق مهم و اساسى آزادى، يعنى آزادى بيان با استناد به آيات قرآن کريم، تبيين و تفسير شده و تصويرى از آن، ارائه شود.
با ديدن و شنيدن دو واژۀ آزادى و بيان که قرين هم قرار گرفته و ترکيب شده است، اولين سؤالى که در ذهن و ضمير انسان، مطرح مىگردد اين است که آزادى بيان چيست؟ و حدود و قلمرو آن تا کجا امتداد دارد؟
قدر جامع و مشترک اکثر تعاريف که براى آزادى بيان شده است را مىتوان اين گونه ارائه داد که: آزادى بيان عبارت است از رفتار سياسى مردم و تأثيرگذارى آنان به وسيلۀ اظهار ديدگاههاى خود بر تصميمات و عملکردهاى دولتمردان، که اين رفتار در قالبهاى آزادى قلم و مطبوعات، آزادى رسانههاى ديدارى و شنيدارى در قلمرو قانون، تجلّى پيدا مىکند.
وجود اين نوع آزادى، موجب رشد افکار افراد جامعه و شکوفايى استعدادها و رواج صداقت و نيکى و کاهش پليدى و دشمنى مىشود و سلب آن، رکود فکرى، رواج نفاق و دورويى و مختل شدن حرکت تکاملى انسانها را در پى خواهد داشت.
آزادى بيان از سرکوب شدن شخصيت بخشى از افراد جامعه که در نهايت انفجار اجتماعى را در پىدارد و سطحى شدن افکار و انديشههاى حاکم در جامعه که نتيجهاش آسيب پذيرى در برابر انديشههاى فريبنده و انحرافى است و نيز از رواج تکفيرها و برخوردهاى خشن و تعصبآميز، جلوگيرى مىکند. لذا برخى آزادى بيان را گل سرسبد[12] تمامى آزادىهاى مدنى به شمار آوردهاند. زيرا بيان تبلور خارجى يا منظر بيرونى عقايد و قضاوتهاى ذهنى و عقلانى انسانها به شمار مىرود و آزادى عقيده و داورى به هيچ وجه نمىتواند از آزادى بيان، مستقل و جدا باشد.[13]
آزادى بيان در قرآن کريم:
در آيات کلام الله مجيد، از آزادى بيان به عنوان قانون الهى و سفارش اولياء، به شکلهاى گوناگون و مختلفى تعبير شده است:
در سورۀ مبارکه زمر، آيات شريفۀ 17 و 18 اين گونه مىخوانيم: «و کساني که از بندگي طاغوت اجتناب کرده و به خدا روي آوردهاند، آنها را بشارت است. پس بندگان مرا بشارت ده * همانهايي که به سخن گوش فرا ميدهند و بهترين آن را پيروي ميکنند. اينانند که خدايشان هدايت کرده و هم آنها خردمندانند».[14]
در اين آيات شريفه، قرآن کريم برخوردارى از هدايت را در گوش دادن به بيانهاى گوناگون، موافق و مخالف، و برگزيدن و انتخاب نيکوترين آنها مىداند. چرا که بيان و سخن، مَرکَبى براى انتقال انديشههاست، فرمان الهى چنين است که به سخن و يا انديشۀ ديگران گوش دهيم نه اينکه بيان و انديشه را در گلو و نطفه خفه کرده و نابود سازيم. اصولاً بدون آزادى بيان امکان ندارد ما انديشۀ ديگران را در ذهن و ضميرشان بخوانيم و آنگاه بهترين اين سخنان ذهنى را انتخاب کرده و از آن تبعيت کنيم. بنابراين، انتخاب و تبعيت از قول احسن، متوقف بر ابراز و اظهار قول احسن است و ابراز و اظهار قول احسن هم زمانى ممکن است که آزادى بيان وجود داشته باشد.
در آيۀ ديگرى خداى متعال از پيامبرش مىخواهد که در برخورد با مخالفان، ضمن دعوت آنان با حکمت و اندرز نيکو، زمينه را براى آزادى بيان و انتخاب آزادانۀ آنان فراهم آورد.[15]
در اين آيۀ شريفه، نخستين گام براى دعوت به حق، هدايت و راهنمايى مخالفين به سوى سعادت، استفاده از منطق صحيح و استدلال حساب شده يعنى «حکمت» معرفى شده است و حکمت هم به معناى علم و دانش و منطق و استدلال است. دومين گام در طريق دعوت به حق، پند و اندرز نيکو ذکر شده است، مقيّد ساختن «موعظه» به «حسنه» شايد اشاره به اين نکته داشته باشد که پند و اندرز در صورتى مؤثر مىافتد که خالى از هر گونه خشونت، استبداد، برترىجويى و تحقير طرف مقابل باشد. سومين گام در طريق هدايت را اين آيۀ شريفه در مجادله و مناظره مىداند. در مجادله و مناظره مسلماً دو طرف قرار دارند و مجادله و مناظرۀ احسن هم زمانى امکانپذير است که دو طرف قضيه، با منطق و استدلال، نظريات خودشان را بيان کرده و از همديگر استماع بنمايند، بدون توهين و تحقيرى، و چنين امرى ممکن نيست جز در سايۀ آزادى بيان و انديشه.[16]
در آيۀ ديگرى خداوند به پيامبرش دستور مىدهد و مىگويد: «...اگر با تو به چون و چرا برخاستند، بگو که من و پيروانم در برابر خداوند و فرمان او، تسليم شدهايم و به اهل کتاب و بيسوادان [مشرک] بگو آيا شما [هم] تسليم شدهايد؟ اگر [در برابر فرمان و منطق حق] تسليم شدند، قطعاً هدايت مىيابند و اگر سرپيچى کنند [نگران مباش زيرا] بر عهدۀ تو رساندن پيام «رسالت» است و خدا نسبت به [اعمال و عقايد] بندگان بينا است».[17]
آيه نمىگويد از بحث و گفتوگو با اهل کتاب خوددارى کن، بلکه دستور مىدهد که بعد از بحث و گفتوگو و بيان مطالب، براى قطع مخاصمۀ آنان، بهترين راه اين است که به آنها گفته شود که ما تسليم فرمان خداى متعال هستيم و اگر آنان هم تسليم خدا و پيرو حقّند بايد در برابر منطق و استدلال، تسليم شوند و اگر با روشن شدن حقايق، باز هم دست از مجادله و مخاصمه برنداشتند، در اين صورت ادامۀ گفتوگو و مجادله، حاصلى ندارد و بايد قطع شود.
از اين آيۀ شريفه به خوبى استفاده مىشود که روش پيامبر(ص) هرگز تحميل فکر و عقيده و استبداد رأى نبوده است بلکه کوشش و مجاهدت داشته است که حقايق بر مردم روشن شود و سپس آنان را به حال خود وامىگذاشته که خودشان تصميم لازم را در پيروى او از حق بگيرند.[18]
در آيۀ ديگرى باز هم از سورۀ مبارکۀ آلعمران، پيامبر اسلام(ص) موظّف مىشوند که در صورت اصرار مخالفان بر عدم پذيرش حق، بعد از اطلاع و آگاهى نسبت به آن، بدون هيچ گونه تهديد و ارعابى، با آنان به مباهله برخيزد[19] و اين عمل، بزرگترين سند و دليل بر وجود آزادى در جامعۀ اسلامى است.
خلاصۀ کلام اينکه از مجموع آيات مطرح شده و نيز آيات ديگرى که هر کدام به نحوى ضرورت آزادى بيان را گوش زد مىکنند[20] و نيز سيرۀ عملى پيامبر(ص) و اولياء الهى(ع) و مواجهه صريح همراه با استدلال و منطق آنان با مخالفان، جايگاه و اهميت آزادى بيان از نظر مکتب اسلام، به خوبى روشن و مبرهن مىگردد.
حضرت على(ع) راجع به ايجاد شرائطي که در آن، عامۀ مردم، بدون دلهره و نگرانى، درد دل و مشکلاتشان را با حاکمان و دولتمردان در ميان بگذراند، به مالک اشتر اين گونه توصيه مىنمايند: «...بخشى از وقت خود را به کسانى اختصاص ده که به تو نياز دارند تا شخصاً به امور آنان رسيدگى کنى، و در مجلسى عمومى با آنان بنشين و در برابر خدايى که تو را آفريده، فروتن باش و سربازان و ياران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور کن تا سخنگوى آنان بدون اضطراب در سخن گفتن با تو گفتوگو کند.»[21]
حضرت على(ع) در جاى ديگرى مردم را مخاطب قرار داده، اينگونه مىفرمايند: «...با من چنان که با پادشاهان سرکش، سخن مىگويند، حرف نزنيد و چنان که از آدمهاى خشمگين کناره مىگيرند، دورى نجوييد و با ظاهرسازى با من رفتار نکنيد، گمان مبريد اگر حقّى به من پيشنهاد دهيد بر من گران آيد، يا در پى بزرگ نشان دادن خويشم، زيرا کسى که شنيدن حق، يا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، عمل کردن به آن براى او دشوارتر خواهد بود.»[22]
در کجاى دنيا سراغ داريم که پادشاه، حاکم و رئيسجمهور آن، اين گونه با ملّت و مردم خويش، با نرمى، ملايمت و مهربانى صحبت کند و فضاى باز سياسى را عملاً به گونهاى فرام سازد که مردم عادّى و عامّى کوچه و بازار، بدون دلهره و نگرانى، آراء و عقايد و نظرياتشان را ابراز نمايند و اگر شکايتى از عمال دولت داشته باشند، با خيال آسوده مطرح کرده و اطمينان داشته باشند که به آن رسيدگى خواهد شد.
حدود آزادى بيان در قرآن کريم:
اين که آزادى بيان، حد و مرزى دارد يا نه؟ و در صورتى که جواب مثبت باشد، خطوط آن کدام است؟ در جواب بايد گفت: آزادى بيان اگر به معناى آزادى بيان انديشه و عقيده باشد، محدوديتى ندارد، ولى در صورتى که به معناى رهايى مطلق باشد، به گونهاى که هر کسى هر چه دلش خواست بگويد و بنويسد، بدون اين که سود و زيان آن را بسنجد،. قطعاً داراى قلمرو خاص خواهد بود. به عبارت ديگر، آزادى بيان اگر موجب اظلال و گمراهى انسانها شده و در زندگى فردى و اجتماعى او اختلال به وجود آورد و با اشاعۀ فساد و بىبند و بارى، کرامت و شرافت انسانى را لکهدار و متزلزل سازد، حتماً محدود خواهد شد.
خطوط کلّى که قرآن کريم براى آزادى بيان تعيين کرده است، عبارتاند از:
1. عدم مخالفت با حکم خدا و پيامبرش(ص) حتّى در امور مربوط به خودشان، لذا در قرآن کريم مىخوانيم: «و هيچ مرد و زن با ايمان حق ندارد، هنگامى که خدا و پيامبرش به کاري فرمان دهند، اختيارى [در برابر فرمان خدا] داشته باشد و هر کس نافرمانى خدا و رسولش را کند، به گمراهى آشکارى گرفتار شده است.»[23]
اين آيۀ شريفه به صراحت بر لزوم اطاعت و پيروى از خداوند و پيامبر اسلام(ص) تأکيد مىکند و بيانگر آن است که مؤمنان، حق سرپيچى از اطاعت خدا و رسول را ندارند و چنين است حکم کسانى که خدا به آنان ولايت داده است.[24]
2. نياميختن حق با باطل و عدم کتمان حقايق دينى: «حق را با باطل نياميزيد و حقيقت را با اينکه مىدانيد، کتمان نکنيد».
3. عدم بدعتگزارى در دين و اظهار نظرهاى خلاف واقع: «و دربارۀ آنچه زبانتان به دروغ و بيسند توصيف ميکند، نگوييد اين حلال است و آن حرام، تا بر خدا افترا ببنديد، به يقين کسانى که به خدا دروغ مىبندند، رستگار نخواهند شد.»[25] يعنى انسان نبايد به بهانۀ آزادى بيان، از آن سوءاستفاده کند و حقايق دينى را وارونه جلوه دهد و با افکار، اعتقادات و ارزشهاى اخلاقى جامعه و مردم بازى کرده و بر آنها حمله نمايد.
4. پرهيز از اهانت به مقدّسات افراد، اقوام و ملّتها: «و معبوداني را که [مشرکان] به جاى خدا مىخوانند، دشنام ندهيد که از سر دشمني و ناداني، خداوند را دشنام دهند...»[26] در واقع، برخورد ملايم، مستدل و منطقى با مخالفين، خود زمينۀ آزادى بيان را فراهم مىسازد، ولى در صورتى که در برخوردها، آداب معاشرت اسلامى و انسانى، رعايت نشود، جاى استدلال، منطق و ملايمت را دشنام، توهين و تحقير و خشونت ميگيرد. مسلماً فضاى جامعه نيز آلوده و مسموم خواهد شد، که نتيجهاى جز خصومت و دشمنى نخواهد داشت. چنانچه در آيۀ ديگرى مىخوانيم: «خداوند علني کردن سخن دربارۀ بدي [ديگران] را دوست ندارد...»[27] زيرا به زندگى اجتماعى و فردى و همچنين کرامت انسانى، آسيب مىزند.[28]
5. پرهيز از تمسخر، عيبجويى، به کار بردن القاب ناشايست، بدگويى و غيبت، تجسّس و پرسشهاى بىمورد از امور زندگى ديگران، «اى کسانى که ايمان آوردهايد! نبايد قومي قوم ديگر را مسخره کنند... و نه زنانى زنان [ديگر] را... يکديگر را مورد طعن و عيبجويى قرار ندهيد و با القاب زشت و ناپسند يکديگر را ياد نکنيد... * ...هرگز [در کار ديگران] تجسّس نکنيد و هيچ يک از شما ديگرى را غيبت نکند...».[29]
6. گفتار نيکو با انسانها: «با مردم، به نيکويى صحبت کنيد»[30] يعنى افراد جامعه، بايد قدر فضاى باز سياسى و آزادى بيان را درک کرده و در گفت و شنود، ضمن اين که عدالت را رعايت مىکنند، با زبان ملايم و صميمى با همديگر صحبت کنند[31]، نه اين که انسان از فضاى باز سياسى، و آزادى بيان، سوءاستفاده کرده و هرچه دلش خواست بگويد و بنويسد، انسان چنين اجازهاى را ندارد.[32]
7. پرهيز از گفتار مبتنى بر گمان و سوءظن به ديگران: «همانا کسانى که آن دروغ بزرگ [اتهام کار زشت به يکى از زنان پيامبر] را بستند، دستهاى از شما بودند. آن تهمت را براي خود شر مپنداريد، بلکه آن براى شما خير و مصلحت است. برعهدۀ هر فردي از آنها سهمي از گناه است، و آن که بخش عمدۀ آن دروغسازي را بر عهده داشته، عزابي بزرگ دارد. * چرا هنگامي که آن [تهمت] را شنيديد، مردان و زنان مؤمن نسبت به خودشان گمان نيک نبردند و نگفتند: اين تهمتي آشکار است؟».[33]
در آيۀ ديگرى مىخوانيم: «و کسانى که به زنان پاکدامن نسبت زنا ميدهند، سپس چهار شاهد و گواه نمىآورند، هشتاد تازيانه به آنها بزنيد و هيچگاه شهادتي از آنها نپذيريد...»[34]
8. ممنوعيت خريد و فروش سخنان و نوشتههايى که مخالف حق و ضروريات دين باشند و انسانها را از مسير حق منحرف سازند: «و برخى از مردم، کسانىاند که سخن بيهوده را مىخرند تا [مردم را] بىهيچ دانشى از راه خدا گمراه سازند و آيات الهي را به ريشخند گيرند. براى آنان عذابى خوارکننده خواهد بود.»[35]
آيات مطرح شده از جمله مواردى است که حدود و قلمرو آزادى بيان را روشن و مشخص مىنمايند و خطوط کلّى و اصلى آن را نشان مىدهند، لذا افراد، اقوام و جوامعى که در محدوده و قلمرو تعيينشده حرکت کنند، با خيال آسوده و راحت، مىتوانند اظهار نظر نموده و اعتقاداتشان را صادقانه مطرح نمايند.
ولى اگر به بهانۀ آزادى بيان، راه گناه و معصيت را در پيش گيرند، دروغ و تهمت و شايعهپراکنى راه بيندازند، افکار، اعتقادات و ارزشهاى دينى و مذهبى مردم را مضحکه قرار دهند و با اشاعۀ فساد، بىبند و بارى و منکرات، ارزشهاى اخلاقى و انسانى را متزلزل سازند... از نظر قرآن و پيامبران الهى و ائمه(ع) اين گونه اعمال و رفتار، نه تنها سر سازش با آزادى بيان و انواع ديگر آزادى ندارد بلکه خود مخلّ آزادى خواهد بود و جامعه را به سوى بىنظمى و ناامنى و استبداد، سوق داده و زمينۀ سقوط آن را فراهم خواهد ساخت.
پينوشت
1ـ نصرى. عبدالله، خدا انسان در فلسفه يا سپرس، ص34، مؤسسۀ فرهنگى انديشه، 1375ش.
2ـ جوادى آملى. عبدالله، فلسفۀ حقوق بشر، ص197، چاپ دوم، نشر اسراء، 1371ش.
3ـجوادى آملى. عبدالله، ولايت فقيه، ص30، تهران، مرکز نشر رجاء، 1372ش.
4ـ دهخدا. علىاکبر، لغتنامه دهخدا، ج1، ص77، «آزادى»، تهران، دانشگاه تهران، 1373ش
5ـ the coricisi oxford dictionary.
6ـ مفردات راغب، ص224، ذيل واژۀ حرّ، چاپ اول، دمشق، دارالقلم، 1412ق.
7ـ برلين. آيزيا، چهار مقاله دربارۀ آزادى، ص236، ترجمۀ محمدعلى موحد، تهران، خوارزمى، چاپ اول، 1368ش.
8ـ يادداشتهاى شهيد مطهرى، ج1، ص131، چاپ اول، قم، صدرا، 1378ش.
9ـ آقابخشى. على و افشارىراد. مينو، فرهنگ علوم سياسى، ص164، چاپ سوم، تهران، مرکز مطالعات علمى ايران، 1376ش.
10ـ منتسکيو، روح القوانين، ج1، ص392، ، ترجمۀ علىاکبر مهتدى، تهران، انتشارات اميرکبير.
11ـ به آيات شريفۀ سورههاي مبارکۀ نساء؛ 6 و مجادله؛ 58 و مائده؛ 5 و 89 مراجعه شود.
12ـ آصفى. آصفه، مبانى فلسفه، ص344، تهران، مؤسسۀ انتشارات آگاه، چاپ چهارم،1370ش.
13ـ مجلۀ کيان، شمارۀ 24، ص44.
14ـ سورۀ مبارکۀ زمر؛ آيات شريفۀ 17 و 18: "وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ" * "الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الألْبَابِ".
15ـ سورۀ مبارکۀ نحل؛ آيۀ شريفۀ 125: "ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ"(مردم را با حکمت و اندرز نيکو به راه پروردگارت فراخوان و با آنان به نکوترين شيوه مجادله کن. بيترديد پروردگار تو به حال کسي که از راه او منحرف شده، داناتر است و هدايتيافتگان را نيز بهتر ميشناسد).
16ـ مراجعه شود به تفسير نمونه، ج11، ذيل آيه.
17ـ سورۀ مبارکۀ آلعمران؛ آيۀ شريفۀ 20: "فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالأمِّيِّينَ ءَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ".
18ـ مراجعه شود به تفسير نمونه، ج2، ذيل آيه.
19ـ سورۀ مبارکۀ آل عمران؛ آيۀ شريفۀ 61: "فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ" (پس هرکه با وجود دانشي که سوي تو آمد، با تو چون و چرا کند، بگو: بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و خوديهايمان و خوديهايتان را فرا خوانيم، سپس [به درگاه خدا] تضرع کنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم).
20ـ به آيات شريفۀ سورههاي مبارکۀ توبه؛ 71 و شورى؛ 38 و بقره؛ 42 مراجعه شود.
21ـ نهجالبلاغه، نامۀ 53: «...وَاجعَل لِذَوِى الحاجاتِ مِنکَ قِسماً تُفَرِّغُ لَهُم فِيهِ شَخصَکَ، وَ تَجلِسُ لَهُم مَجلِساً عامًّا فَتَتَواضَعُ فِيهِ لِلّهِ الَّذى خَلَقَکَ، وَ تُقْعِدَ عَنهُم جُندَکَ وَ أَعوَانَکَ مِن اَحْراسِکَ وَ شُرَطِکَ، حَتّى يُکَلِّمَکَ مُتَکَّلِمُهُم غَيرَ مُتَتَعتِعٍ».
22ـ نهجالبلاغه، خطبۀ216: «...فَلاتُکَلِّموُنِى بِما تُکلَّمُ بِهِ الجَبابِرَةُ، وَ لاتَتَحَفَّظُوا مِنّى بِما يُتَحَفَّظُ بِهِ عِندَ أهلِ البادِرَةِ، وَ لاتُخالِطُونِى بِالمُصانَعَةِ، وَ لاتَظُنُّوا بِىَ استِثقالاً فِى حَقٍّ قِيلَ لِى، وَ لا ألتِماسَ إِعظامٍ لِنَفْسى، فَإنَّهُ مَنِ استَثقَلَ الحَقَّ أن يُقالَ لَهُ أَوِ العَدلَ أنْ يُعرَضَ عَلَيهِ، کانَ العَمَلُ بِهِمَا أثقَلَ عَلَيهِ».
23ـ سورۀ مبارکۀ احزاب؛ آيۀ شريفۀ 36: "وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مُبِينًا".
24ـ الميزان، ج10، ص372.
25ـ سورۀ مبارکۀ نحل؛ آيۀ شريفۀ 116: "وَلاتَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلالٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لايُفْلِحُونَ".
26ـ سورۀ مبارکۀ انعام؛ آيۀ شريفۀ 108: "وَلا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ...".
27ـ سورۀ مبارکۀ نساء؛ آيۀ شريفۀ 148: "لا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ...".
28ـ من وحى القرآن، ج7، ص524.
29ـ سورۀ مبارکۀ حجرات؛ آيات شريفۀ 11 و 12: "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَومٌ مِنْ قَوْمٍ... وَلا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ... وَلا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلا تَنَابَزُوا بِالألْقَابِ..." *"...وَلا تَجَسَّسُوا وَلا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا...".
30ـ سورۀ مبارکۀ بقره؛ آيۀ شريفۀ 83: "...وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا...".
31ـ سورۀ مبارکۀ انعام؛ آيۀ شريفۀ 152: "...وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا...".
32ـ سورۀ مبارکۀ اسراء؛ آيۀ شريفۀ 36: "وَلا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ...".
33ـ سورۀ مبارکۀ نور؛ آيات شريفۀ 11 و 12: "إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالإفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الإثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ" * "لَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِينٌ".
34ـ سورۀ مبارکۀ نور؛ آيۀ شريفۀ 4: وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً...".
35ـ سورۀ مبارکۀ لقمان؛ آيۀ شريفۀ 6: "وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ".
حجتالاسلام صادق دانشمند
دوشنبه 23 آذر 1388 - 10:9