گفتگو
سازمان تبليغات اسلامي
گفتوگو با استاد شمس فراهاني، ناشر تفسير مجمعالبيان في تفسير القرآن، اثر برجستة علامه طبرسي
ابو علي فضل بن حسن طبرسي، به سال 468 (يا 469ق) ديده به جهان گشود. زادگاه وي، تفرش بوده، به همين جهت به «طبرسي» معروف و مشهور گشته است. اين شهر به دليل نزديکي به شهر مقدّس قم، در آغاز ورود اسلام، مذهب تشيّع را پذيرفت. وي دوران کودکي و تحصيل خود را در جوار بارگاه امام هشتم(ع) گذراند. او در فراگيري علومي چون ادبيات عرب، قرائت، تفسير، حديث، فقه، اصول و کلام فوقالعاده تلاش کرد، بدان حد که در هر يک از آن رشتهها صاحبنظر گرديد. از اساتيد ايشان که در بارور کردن شخصيت علمي و معنوي او نقش مهمي داشتند، ميتوان به ابوعلي طوسي (فرزند شيخ طوسي)، جعفر بن محمد دوريستي، شمسالاسلام حسن بن بابويه قمي رازي، موفق عارف نوقاني، تاج القراء کرماني، و... اشاره کرد. ايشان پس از حدود پنجاه و چهار سال اقامت در مشهد مقدّس، به دعوت بزرگان سبزوار و با توجه به امکانات بسياري که در آن شهر وجود داشت و فراهم بودن زمينۀ تدريس و تأليف و ترويج دين، در 523ق. راهي آن ديار شد و منشأ خير و برکات فراوان شد. از جمله شاگردان دانشمند و بلند آوازۀ شيخ، که ثمرۀ تلاش علمي او بودند، ميتوان از رضيالدين حسن طبرسي (فرزند شيخ)، قطبالدين راوندي، محمد بن علي شهرآشوب، و... نام برد.
در خصوص آثاري که از ايشان به يادگار مانده؛ الآداب الدينيه للخزانه المعينيه، اسرارالامامۀ، اعلام الوري باعلام الهدي، تاج المواليد، الجواهر، کنوز النجاح، و... ميباشد.
در حالي که سن ايشان از شصت تجاوز کرده بود، سه کتاب تفسير: مجمعالبيان (سرآمد تفاسير)، که به تفسير کبير شهرت يافت و در مدت هفت سال و با اقتباس از تفسير التبيان شيخ طوسي، در ده جلد تدوين و در پنج مجلد به زبان عربي چاپ شده است؛ الکافي الشافي (گزيدهاي از الکشّاف جارالله زمشخري) که به «الوجيز» نيز تعبير و در يک جلد تدوين شده است؛ و جوامع الجامع (تفسير وسيط) که بعد از مجمعالبيان، از معروفترين آثار علامه طبرسي است که در مدت يک سال و پس از اتمام دو تفسير قبلي تأليف شده است، را به سبکهاي مختلف به رشتۀ تحرير درآورد.
در خصوص فرزند ايشان، ابو نصر حسن بن فضل بن حسن طبرسي، که در فضايل و کمالات معنوي مرتبهاي بلند داشته و محدّث قمي از او به عنوان فاضل کامل، فقيه و محدّث بزرگ ياد ميکند و به درخواست او بود که پدر، تفسير جوامع الجامع را تأليف نمود و مهمترين اثر او، مکارم الاخلاق ميباشد.
پيشواي مفسّران، سرانجام در شبانگاه روز نهم ذيالحجۀ 548ق. در شب عيد قربان، در حالي که هفتاد و نه (يا هشتاد) سال از عمر با برکت و سراسر خدمت به اسلام و مسلمين را سپري ميکرد، در سبزوار به ديار حق شتافت و جهان اسلام در عزايش، سيهپوش شد. پيکر پاک ايشان به مشهد مقدّس منتقل و در نزديکي حرم امام رضا(ع)، به خاک سپرده شد. آرامگاه ايشان که در ابتداي خيابان طبرسي واقع شده بود، در سال 1370ش. و در طرح توسعۀ حرم رضوي(ع)، به داخل باغ رضوان انتقال داده شد.
انتشارات فراهاني، از قديميترين بنگاههاي توليد کتاب است که حدود نيم قرن از فعاليت آن ميگذرد. شهرت آن بيشتر به خاطر چاپ مجموعة بيست و هفت جلدي تفسير مجمعالبيان نوشتة علامه طبرسي است. اين تفسير از مهمترين تفاسير شيعه است که در هزار سال پيش نوشته شده و بسياري از مفسّرين بعدي قرآن کريم، آن را مبناي کار خود قرار دادهاند. قطعاً چاپ چنين اثري کار راحت و کمدردسري نبوده است. شمس فراهاني، باني و مدير انتشارات فراهاني، در اين زمينه خاطرات جالبي دارد که در زير ميخوانيم. اين گفتوگو به مناسبت بزرگداشت علامه طبرسي، مفسّر بزرگ قرآن كريم صورت گرفته است.
سابقة فعاليت انتشارات فراهاني از چه زماني و نخستين آثاري که منتشر کرديد در چه زمينهاي بوده است؟
من در سال 1337 شاگرد کتابفروشي ابنسينا بودم که بيشتر از يک سال طول نکشيد. چون استعداد زيادي در کار کتاب داشتم، دائم به اين فکر بودم که از شاگردي ارتقاء پيدا کنم و خودم به عنوان ناشر فعاليتم را ادامه بدهم. بد نيست اين را هم بگويم که تمام کساني که از طايفة ما و وابسته به فراهانيها هستند کلمة ميرزا هم در اسمشان وجود دارد که حاکي از خصلت کلّي اين خانواده و ارتباط آنها با قلم و کتاب و نويسندگي است. معروفترين آنها هم که ميرزا ابوالقاسم فراهاني و ميرزا تقيخان فراهاني هستند. به هرحال، فعاليت رسمي انتشارات فراهاني از سال 1340 بوده و تاکنون ادامه يافته است. در ابتدا ما جزءهاي قرآن کريم و نيز کتابهاي کمکدرسي و جزوه چاپ ميکرديم.
در طول اين تقريباً نيمقرن، چند عنوان کتاب منتشر کردهايد؟
چيزي حدود پانصد عنوان کتاب چاپ کردم. البته روحيه و رويکرد من به کارم چنين بود که هميشه به دنبال سرچشمه بودم. بدين معني که ميگشتم و تحقيق ميکردم که در هر زمينهاي، حالا چه در زمينة محتواي کتابها و چه در زمينة مثلاً خوشنويسي و...، چه کسي و چه چيزي در بالاترين مرتبه قرار دارد و دنبال آن ميرفتم.
اينکه کارتان را با قرآن کريم شروع کرديد و همينطور تفسير مرحوم طبرسي از قرآن کريم نشاندهندة اين روحيه است.
و همينطور کتاب جرج جرداق دربارة امام علي(ع) که براي ديدن جرداق تا لبنان هم رفتم. حتي براي ديدن امام محمد القمي که رئيس دارالتقريب بين المذاهب بود، به قاهره رفتم. مخصوصاً براي ديدار امام خميني(ره) قبل از انقلاب، چه زماني که هنوز تبعيد نشده بودند و چه زماني که در نجف اشرف مقيم بودند، به قم و نجف ميرفتم. در سال 41 يا 42 تقويمي با تمثال حضرت امام(ره) چاپ کردم و ميدانيد که در آن زمان اصلاً اسم بردن از امام(ره) هم جرم بود؛ چه رسد به اينکه عکس ايشان چاپ ميشد. ولي ما اين کار را کرديم و حتي بعداً رسالة امام(ره) را هم چاپ کردم که ساواک از کار ما جلوگيري کرد و حتي دستور دستگيري مرا هم دادند.
از چه زماني به فکر چاپ مجمعالبيان في تفسيرالقرآن مرحوم طبرسي افتاديد و چگونه کار را شروع کرديد؟
عرض کنم که من علاقه داشتم که آثاري را چاپ کنم که هم از حيث محتوا و هم از نظر تفصيل، در سطح بالايي باشند. از طرفي خيلي دلم ميخواست، تفسيري چاپ کنم که سرامد همة تفاسير باشد. بدين جهت شروع کردم به بررسي و جمعآوري اطلاعات دربارة تفسيرهايي که موجود بود. نظرم اول به تفسير الميزان بود که از تفاسير بسيار بزرگ شيعه است و کسي همچون علامه طباطبايي آن را نوشته. البته در آن زمان به دليل گرايش علامه به فلسفه، در مورد ايشان و تفسير الميزان موضعگيري زياد بود. به اين جهت باز من بيشتر دنبال تفسيري بودم که مبنا باشد و موضعگيري نسبت به آن نشود. بعد از اين ملاحظات، سرانجام تفسير مجمعالبيان را انتخاب کردم که مورد تأييد علما و به خصوص علامه طباطبايي هم بود. بعد از اين، چون تفسير مجمعالبيان به عربي بود، بايد آن را به فارسي برميگردانديم. براي اين منظور، با شخصيتهاي حوزه در آن زمان و از جمله شهيد مفتح گفتوگو کرديم، تا کار ترجمه را انجام دهند. من با شهيد مفتح دوستي صميمانهاي داشتم و ايشان همراز من بود. طرح را با شهيد مفتح در ميان گذاشتم و ايشان هم تأييد کردند و من از ايشان خواستم ترجمه را شروع کنند. قبول کردند و چند جلد را ايشان ترجمه کردند و بعد مصادف شد با انقلاب اسلامي و کار متوقف ماند. البته با کمک شهيد مفتح چند مترجم ديگر هم در اين کار به ما کمک ميکردند، مانند آقاي دکتر احمد بهشتي، آقاي رسولي محلاتي، آقاي ضياءالدين نجفي و برخي ديگر از فضلاي آن زمان. کلّ کار بيست و هفت جلد بود. ما تا جلد بيستم، کار را خيلي خوب پيش برديم و همان طور که اشاره كردم، مصادف شد با انقلاب، و مشکلات زيادي از نظر تهيه کاغذ و هم از نظر پيشرفت کار ترجمه - چون شهيد مفتح براي استقرار حکومت فعاليت اجرايي داشت - با ديگر مترجمان، كار را به اتمام رسانديم.
به طور کلّي استقبال از اين تفسير در چه حدّي بود؟
خوب اين مجموعه يکي از منابع مهم تفسير قرآن کريم براي شيعه و برادران اهل سنّت بوده و بالطبع مرجع شناختهشدهاي بود و به همين دليل، کمابيش فروش آن مشکل نبود. اما به هر حال کتاب پرحجمي بود. سياست ما در چاپ اول اين بود که مجلدات آن، به تدريج تهيه و منتشر شود تا هم کساني که مايل به خريد آن بودند به تدريج خريداري نمايند و هم سرماية ما گردش داشته باشد و بتوانيم کار را تا آخر پيش ببريم. اما مشکلات و تضييقاتي وجود داشت. آن کرامتي که ذکر کردم در اين وضعيت روي داد. از يک طرف در فشار مالي شديد قرار گرفتم و از طرفي، يک فرد شناختهشده بودم و انقلابي. خيلي دغدغه داشتم که مبادا در تعهّدات مالي که بر عهده داشتم، نقص و تأخيري پيش بيايد. يک روز که خيلي ناراحت بودم، تصميم گرفتم بروم مشهد. مستقيم رفتم سر قبر اين بزرگوار و بدون رودربايستي بگويم، شروع کردم به گله کردن که آقا! ما اين کار را براي رضاي خدا و ترويج قرآن شروع کرديم و حالا اينگونه گرفتار شدهايم. خلاصه هر چه در دلم بود، گفتم و برگشتم تهران. کسي ندانست و نفهميد که من کجا رفته بودم - البته بجز خانوادهام. فرداي آن روز يکي از وعّاظ تهران به نام تاج لنگرودي به من تلفن زدند و گفتند ديشب خواب مرحوم طبرسي را ديدهام و به من فرمود که برو پيش فراهاني بگو مشکلت حل شد. تاج لنگرودي هم يکي از وعّاظ خوب تهران است. روز بعد از اين، امام خميني(ره) تفسير سورة مبارکة حمد را آغاز کردند که هفت جلسه طول کشيد و در ضمن تفسير خودشان، تنها منبع و مرجعي را که ذکر کردند، تفسير مجمعالبيان بود. از همان موقع درخواست براي مجمعالبيان چاپ انتشارات فراهاني رو به فزوني گذاشت تا آنجا که حتي نسخههاي ناقص و خراب را هم به اصرار و الحاح از ما خريدند. اين را مقايسه کنيد با قبل از انقلاب که اگر به من ميگفتند يک نفر در تپههاي قيطريه يک جلد از مجمعالبيان ميخواهد، بلافاصله با دوچرخه از بازار که آن زمان مغازة ما در آن جا واقع بود، راه ميافتادم تا يک جلد کتاب را بفروشم. به هر حال، اين گشايش در کار پيش آمد. حتي سپاه هم هزار دوره از اين تفسير را ميخواست که گفتم چاپ آن تمام شده و اکنون موجود نيست. گفتند اختصاصي براي ما چاپ کن. پولش را هم پيشاپيش دادند. آموزش و پرورش هم پانصد دوره سفارش داد و ساير ارگانها و دستگاهها هم کم يا زياد سفارش اين مجموعه را ميدادند. مجموعاً پنجهزار دوره هم پيش فروش کرديم.
اشاره کرديد که چاپ دوم، داستان ديگري داشت. چاپ دوم را از کي آغاز کرديد و چه تفاوتي با چاپ اول داشت؟
بعد از آنکه کلّ دورههاي چاپ اول فروخته شد و سفارشهايي که از جاهاي مختلف به ما داده شده بود، به انجام رسيد، تصميم گرفتم، مدتي اين مجموعه را چاپ نکنم و ببينم کار چه ضعفهايي داشته است. قصدم اين بود که چاپ بعدي را به احترام مرحوم طبرسي با وضعيتي بهتر منتشر کنم. در شرايطي که مجلدات مجمعالبيان منتشر ميشد، ما از بهترين امکانات و مواد روز استفاده ميکرديم، ولي به هرحال اوضاع جاري آن روزگار که به آن اشاره کردم، موجب شده بود کار يکدست و يکنواخت نباشد. اين هم برميگشت به روش ترجمه که توسط چند نفر انجام شده بود و هم روند انتشار که جلد به جلد بود. در چاپ دوم، هم مترجم يکي شد و هم کلّ مجلدات يکجا به چاپ رسيد. مترجم چاپ دوم، آقاي علي کرمي است. اينکه چطور به ايشان رسيديم، خود ماجرايي دارد. بعد از پايان کار چاپ اول، من به دنبال کسي ميگشتم که مناسب اين کار، يعني ترجمة تفسيري در حدّ مجمعالبيان، باشد هم به لحاظ روحيه و شخصيت و هم به لحاظ قوّت قلم. خيلي جاها رفتم و از خيليها پرس و جو کردم که چنين فردي را به من معرفي کنند و البته افراد بسياري هم معرفي شدند، اما هيچ کدام مناسب اين کار نبودند و به اصطلاح خودم، بوي مجمعالبيان نميدادند. تا اينکه يک بار به اتفاق يكي از دوستان عزيز، بهنام آقاي صبوري، رفتيم قم و منزل آقاي کرمي که براي اين منظور معرفي شده بود. همان پشت در منزل ايشان که رسيديم، من به آقاي صبوري گفتم که اين همان کسي است که دنبالش ميگردم. داخل منزل شديم و آقاي کرمي هم بدون آنکه از ما بپرسد کي هستيم و چه کار داريم، از ما پذيرايي کردند. گفتم آقاي کرمي! اين همه از ما پذيرايي کرديد، اما نپرسيديد براي چه منظوري اينجا آمدهايم؟ گفتند هر وقت مايل بوديد، ميگوييد. گفتم ما براي اين آمدهايم که ميخواهيم ترجمة مجدد تفسير مجمعالبيان را به شما واگذار کنيم. خيلي خوشحال شدند و گفتند که ده روز وقت لازم است تا کار را بررسي کنند و برنامۀ خود را اعلام نمايند. ده روز بعد، ايشان گفت که براي ترجمه فلان مبلغ لازم است و دوازده سال وقت. گفتم براي مبلغ حرفي نيست اما دوازده سال را کم کنيد. ايشان گفت از مبلغ هر چه ميخواهيد کم کنيد اما زمان را کم نکنيد. به هر حال، توافق کرديم و کار شروع شد و به مرور پيش رفت. ايشان ترجمه را به ما ميداد و ما هم متن را حروفچيني و آماده براي چاپ ميکرديم. سرانجام در سال 1380 کلّ دوره تفسير منتشر شد که چاپ شُسته رفتهاي بود و از جمله کتب ارزشمند و کمياب اين سالهاست. در همان سال هم به عنوان ناشر برگزيده و خادمالقرآن معرفي شديم.
کلّ مجموعه را آقاي کرمي به تنهايي ترجمه کردند؟
بله. به علاوة يك جلد شرح لغات آن که روي هم، سي و يک جلد ميشود. بعد ما به اين فکر افتاديم که اين تفسير يک کليد هم ميخواهد که شخص بتواند بر اساس کلمة مورد نظرش به آيه و تفسير آن مراجعه کند و مجبور نباشد اين سي جلد را جستوجو نمايد.
در واقع يک واژهياب.
بله واژهياب. اين هم يک جلد شد بهنام فهرستواره تفسير مجمعالبيان (جلد31)و به اين مجموعه افزوديم که کار کامل باشد. اين را محقّق ديگري جهت مقدمه انجام دادند.
دربارة مجمعالبيان و خود مرحوم طبرسي، در چهارچوب انتشارات فراهاني، آيا کار تحقيق هم تدارک ديده و اجرا کردهايد؟
بله. مجموعة مجمعالبيان الآن سي و چهار جلد است. تا جلد سي و دوم را که توضيح دادم. جلد سي و سوم عبارت است از قصههاي قرآن کريم در مجمعالبيان. در مجمعالبيان به پنجاه و چهار پيامبر(ع) اشاره شده است. بنابراين اين جلد سي و سوم، پنجاه و چهار فصل دارد. اما جلد سي و چهارم، چيز بکر و بينظيري است. در زمان حيات مرحوم آيتالله العظمي مرعشي، من خدمت ايشان رسيدم و عرض کردم که فکرم اين است که مرحوم طبرسي را براي ديگران و نسلهاي بعد معرفي کنيم. چگونه اين کار را انجام بدهيم؟ ايشان فرمودند که محققي بايد دربارة زندگي و آثار علامه طبرسي تحقيق کند. اين حرف در ذهن من ماند. من دوست فاضلي دارم به نام آقاي دکتر خانمحمدي که کتابي هم براي مرحوم آيتالله العظمي مرعشي نوشته بودند به نام گنج و گنجينه. به ايشان گفتم که چنين کاري را ميخواهم انجام بدهيد و بخشي از منابع در کتابخانة عمومي آيتالله العظمي مرعشي هست، بخشي را خودم در طول سالها جمعآوري کردهام که در اختيار شما ميگذارم و بقيه را خود شما بايد برويد و در کتابخانههاي ديگر بيابيد و بررسي کنيد. ايشان پذيرفت. اين کار نزديک به بيست و دو سال طول کشيد. اکنون هم کار آماده شده و فرستادهايم قم تا آقاي کرمي هم يکبار آن را بخواند. قبل از اينکه اين متن را براي آقاي کرمي به قم بفرستيم، مطلع شديم که در کتابخانة آستان قدس رضوي نسخهاي خطّي وجود دارد به امضاي مرحوم طبرسي موجود است. من به اتفاق دکتر خانمحمدي به مشهد رفتيم و آن نسخه را هم بررسي کرديم تا کار، نقصي نداشته باشد. کتاب به طور کلّي سه بخش است. بخش اول به زندگي و اساتيد طبرسي ميپردازد، بخش دوم به شاگردان و آثار او و بخش سوم دربارة تفسير است. دکتر پيشنهاد داد که بخش چهارمي هم به اين کتاب بيفزاييم که حاوي فهرست منابعي است که در پانصد و چهل کتابخانة مادر در سراسر جهان دربارة مرحوم طبرسي وجود دارد. اين کار هم انجام شد.
آيا اين ترجمه از مجمعالبيان مورد نقد هم قرار گرفته است؟
خير تاکنون کسي اين کار را نکرده است.
کار ديگري روي تفسير انجام دادهايد؟
بله. ما يک مجموعة سي جلدي از تفسير که در واقع خلاصة تفسير اصلي است، تهيه و چاپ کرديم که براي جوانان است. تفسير هر جزء در يک جلد آمده و در قطع پالتويي منتشر شده است.
استقبال از اين خلاصة تفسير چگونه بوده است؟
متأسفانه ضعيف. بيشتر هم به اين دليل است که ما امکان تبليغات نداريم و گذشته از اين، حمايتي هم از طرف وزارت ارشاد از ما صورت نميگيرد و حتّي حمايتي که دربارة تجديد چاپ كلّ مجموعه 34جلدي تفسير مجمعالبيان وعده داده شده بود، عملي نشد و...
دربارة خلاصة تفسير که به آن اشاره کرديد، در جايي نقدي را خواندم و ايراد مهمّي که به آن گرفته شده بود، اين بود که خلاصه نشده بلکه بخشهايي از متن اصلي گزيده و کنار هم قرار گرفته است. در اينباره و روند توليد اين خلاصه هم، توضيح بفرماييد.
خير. اين خلاصة تفسير کار ضعيفي نيست و براي نسل جوان قابل استفاده و مطمئن است. منتها روند توليد آن دچار مشکل شد. به اين صورت که شخصي که با ما قرارداد داشت، براي خلاصه کردن متن، کارش را درست انجام نداد و به جاي خلاصه کردن، بخشهايي از آن را ميبُريد و کنار هم ميگذاشت. وقتي ديديم کار به اين شکل انجام شده، چون شروع به انتشار کرده بوديم و نميشد کار را نيمه رها کرد، يک گروه تشکيل داديم تا کار خلاصه کردن را با روش و اسلوب صحيح انجام دهد و به نتيجه برساند. نهايتاً کار انجام شد و ايراداتي اگر در آن مشاهده ميشود، به خاطر مشکلي است که به آن اشاره کردم. در ضمن لوح فشردة ترجمه تفسير عظيم مجمعالبيان را هم با اسلوبي نوين، توليد کردهايم.
به عنوان حسن ختام اين گفتوگو دربارة مرحوم طبرسي و نحوة نگارش مجمعالبيان هم خوب است که توضيح بدهيد.
خوب اين چيزي است که من دوست داشتم اول بگويم. به هر حال، مرحوم طبرسي، مطابق آنچه در کتب رجال آمده، در حيات دوّمشان اين تفسير را نوشتهاند. ميدانيد که سال 518 وفات اول ايشان است و 548 وفات دوم. چطور چنين شده؟ ايشان در سال 518، دچار سکته شده و ظاهراً ميميرد و دفن ميشود. در قبر زنده ميشود و عهد ميکند که اگر از قبر نجات بيابد، تفسيري بر قرآن كريم بنويسد که همة فرق اسلامي آن را قبول داشته باشند. نذر ايشان مقبول حضرت حق واقع ميشود. کفندزدي به قصد ربودن کفن اين تازه دفنشده، ميآيد قبر ايشان را نبش ميکند. طبرسي به اين ترتيب از قبر نجات مييابد و بعد از آن تا سيسال زنده ميماند و نذرش را ادا ميکند. ايشان البته همشهري ما و اهل تفرش بوده است و به همين جهت، تلفظ نامشان به صورت طَبرِسي درست است. ايشان دوازدهسال فقط مطالعه ميکند و هجدهسال آخر عمرشان را هم در سبزوار مستقر شده و تفسير عظيم مجمعالبيان را مينويسد. بعد از وفات دوم هم در جوار حرم ملكوتي حضرت ثامنالائمه، علي بن موسي الرضا(ع) دفن ميشود.
چهارشنبه 9 ارديبهشت 1388 - 13:52