يادداشت
روح الله تيموري نسب
كارشناس معاونت امور مجلس و استانها
آسمان از زمين فاصله گرفته و پيوند ديرپاي خود را با خاك گرم و رويانندهاش گسسته است. از همه آنچه كه از وسعت بيكرانهاش نصيب اين خاك تشنه و منتظر ميشده است تا گنج نهانش از اعماق ناديدنيها به موجودات زنده رخ بنماياند چيز با ارزشي باقي نمانده است تا آدميان به گاه نيازمندي به آن تمسك جويند و درد و دل با غير زمينيان در ميان بگذارند. درخشش ستارگان و مهتاب روشنيبخش شبها ديگر چشمان خيره و اشكآلود را خيره نميكند. گوشها را كه تيز كني جز صداي خفاشان و جغدهاي سياه نواي ديگري شنيده نشده و آرامشي جز تشويش و اضطراب در دل سياهي يافت نميشود. شمعها و چراغها با هر درخشش و روشني هم قادر نيستند حتي مقصد پيش روي مسافري غريب و بيكس را قدري روشنا بخشند. ميتوان از همه چيز دل كند و كولهبار سفر را بست و مسافر سردرگم همه تاريكيها و راههاي بينشان شد و بدون اميد به رسيدن مقصدي معلوم راه هزار بار رفته را آزمود.
نه دستگيري يافت ميشود كه جرعهاي آب به كام تشنهاي هديه دهد و نه راهباني كه خستگي پاها و دلنگرانيها را پاياني روشن نشان دهد. در كوچهها صداي شادي و بالا پريدن دختركان بازيگوش به گوش نميرسد و نميتوان سراغي از حضور معصومانهشان گرفت و كنجكاوانه همپاي دويدنهاي بيپايانشان شد. پدرها و مادرها از زلالي و پاكي دختركان تازه به دنيا آمدهشان به قصد احترام به عقايدي سست و زمخت ميگذرند و صداي خندهشان را خودخواهانه به خاك سرد گورستانهاي انباشته شده خود ميسپارند.
سنگهاي خموش و زشت منجي لحظات درماندگي و بيكسي آدميان شدهاند تا شايد لطفي از آنها نصيب جانهاي گمراهان و درمان همه دردهاي كهنه شود.
اما هر چه سرها بيشتر بر خاك ساييده ميشود و دست و پا زدنها به حد تقلا و زاري ميرسد كرم و لطفي جاري نميشود تا نيازمنديها را پاياني آرامشبخش باشد.
سكوت بيپايان از آن مردماني شده است كه چشم و دل به روي همه ديدنيهاي ماندگار بسته و بصيرتهاي اميدبخش خود را به سنگ و چوبهايي بيجان فروختهاند. انسانيت آدمي همچون كالايي در بازار داد و ستد ثروتمندان و به بهايي ناچيز مبادله ميشود تا كيسههاي ثروتهاي نامشروعشان هر روز سنگينتر شود و فاصله مردمان را با خوبيها بيشتر كنند.
صداي انسانهاي نيك هر چند اندك برنخاسته در نطفه خفه ميشود تا شكمهاي زورگويان هر روز سيرتر و چشم و دلشان به نديدن حرمتها و ارزشهاي انساني عادت كند.
شكفتگي و برنايي جوانان براي رسيدن به زيباييهاي ناب در زير بار سنگين تحميل شده رسم و رسومنخ نما شده پژمرده شده و خانههاي اميدشان به ويرانههاي نمور تبديل شده است. همه داناييها و آگاهيهاي انساني به غفلت فراموش شدهاند تا شايد حادثهاي پايان همه جهل و نادانيها باشد و آدمي با تجربه روشني و نور دوباره در مسير واقعي و اصيل حيات قرار بگيرد.
شهره به امانتداري و نيكي، آوازه صداقتش به همه گوشها رسيده است و پاكي و زلالي وجودش بر همه مردمان آشكار شده است. از همه سنتهاي كهنه و رسم و رسوم مردمان ديارش دل بريده و پيوند جان و دل بيدارش را از ناآگاهي و جهالت جدا كرده است تا در دل غاري دور از همه چشمها تنها همنشين راز و نيازها و نجواهاي دردمندانهاش با پروردگار يگانه خويش باشد.
روزها در عالم تنهايي خويش با همه وجود و بيصدا با پروردگار خويش از رفتار ناآگاهانه مردم زمانه خويش سخن ميگويد تا مبادا سايه عنايت و كرمش را از آنها برگيرد و آنها به قافله فراموششدگان تاريخ بپيوندند. ميبايست دردمندانه و رنجديده از جهالت عريان زمانه در برابر درگاه بندهنواز خداوند يكتا سجده كرد تا روزنههاي ناچيز اميد همچنان باقي بماند.
زمانه و كهنگي عقايد مرسوم جامعه انساني به ظهور برگزيده ديگري در ميان خويش نيازمند است تا مسير به اشتباه پيموده را بازگشته و به سوي مقصد واقعي و انساني خود حركت كند.
محمدبن عبدالله (ص) از سوي پروردگار عالم كه آگاه به همه احوال بندگان خويش است برانگيخته ميشود تا نور و روشنايي را دوباره به فضاي ظلمتزده زندگي مردمان خويش بازگرداند و بشريت را نويدبخش درك همه آگاهيهايي باشد كه به جبر زمانه به فراموشي سپرده شده است. محمدبن عبدالله (ص)، پيامبر رحمت ميشود تا آسمان با زمين و مردمانش آشتي كند و درهاي خويش را بر روي نجواهاي پنهان آنها بگشايد تا همه انسانها دوباره خود را در روشناي جلال الهي بازشناسند و از كوچكي پرستش سنگها و چوبها رهايي يابند.
شانههاي رسولالله (ص) از اين پس ميبايست سنگيني هدايت مردماني را بر خود هموار كند كه امتش به حساب ميآيند. رسول مهربانيها از اين پس ميبايست مردمي را به سوي خود و پروردگار دعوت كند كه روزها و شبها را در غفلت و بيخبري گذراندهاند و بيداري از خوشي و رخوت اين آسايش ظاهري چندان خوشايندشان نخواهد آمد. اما چه باك از همه ناملايمات و نامهربانيها كه خداوند خود پشتيبان همه درستي و راستيها خواهد بود.
اسلام و دين رسولالله هيچگاه به جمع سه نفره پيامبر (ص)، علي (ع) و خديجه (س) محدود نمانده در تكتك دلهاي مردمان جزيرهالعرب نفوذ كرد و مرزهاي آن را درنورديده تا پيامهاي انسانسازش براي هدايت بشريت در همه جا انعكاس يابد و اين نبود جز با صبوري و استقامت مردانه رسول خدا (ص) كه در ساختن اين بناي عظيم انساني در سختترين شرايط كه هيچ چيز جز ايمانش همراهياش نميكرد لحظهاي ترديد به دل خود راه نداد و آنچه در وجودش داشت با اخلاص و ايمانش درآميخت تا كوچكترين روزنههاي اميد براي نجات آدمي وسعت گيرد و با تلألو دوباره خورشيد انسانيت، پايان عصر بدويت و جهالت نويد داده شود.
سهشنبه 8 مرداد 1387 - 11:52