فرهنگي و هنري
حسين آرياني
نگاهي به بيستوششمين جشنواره فيلم فجر
جشنواره امسال چه به لحاظ برنامهريزي و چه به لحاظ كيفيت فيلمها به مراتب در سطح پايينتري از جشنوارههاي گذشته قرار داشت. در اين ميان آنچه بيشتر آزاردهنده بود، برنامهريزي بسيار مغشوش جشنواره بود. فيلمها در برنامه سينماي مطبوعات مرتب جابهجا يا حذف ميشدند و تماشاگر اصولاً هيچ برنامهريزي منظمي نميتوانست براي ديدن فيلمها داشته باشد. اكثر ديالوگهاي فيلمها به دليل سيستم صوتي خراب سينما صحرا به گوش نميرسيد و نمايش فيلمها گاه به دليل اشكالات فني قطع ميشد. برنامه جشنواره هم روز به روز به تماشاگران داده ميشد.
برخي فيلمهاي مهم جشنواره دچار مميزي شدند و به نمايش در نيامدند. فيلمهايي چون «خاك آشنا» (بهمن فرمانآرا) و «صد سال به اين سالها» (سامان مقدم) و «دايره زنگي» (پريسا بختآور) از جمله اين فيلمها بودند، در حالي كه گفته ميشد كه اين فيلمها از خط قرمزها عبور كردهاند. فيلمهايي چون «هميشه پاي يك زن در ميان است» (كمال تبريزي) هم وجود داشت كه از خط قرمزها عبور كرده بودند، ولي بنابر ملاحظاتي مشكلي براي ايشان پيش نيامد. اين سياست تبعيضآميز و يك بام و دو هواي نمايش فيلمها به هيچ وجه زيبنده جشنواره امسال نبود. برگزاركنندگان جشنواره امسال به ما نشان دادند كه برگزار كنندگان دورههاي گذشته عجب همت و پشتكار و نظمي داشتند و ما قدرشان را ندانستيم. در اين ميان از نظر كيفي هم اكثر فيلمهاي جشنواره امسال متوسط و ضعيف بودند و فيلم خوب كم داشتيم.
حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي با سه فيلم در جشنواره امسال شركت كرد كه جزو فيلمهاي قابل توجه جشنواره امسال بودند.
«به همين سادگي» (سيدرضا ميركريمي)، «پرچمهاي قلعه كاوه» (محمد نوري زاده) و « فرزند خاك» (محمد علي باشه آهنگر) سه فيلم حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي در جشنواره امسال بودند.
«به همين سادگي» (سيد رضا ميركريمي) به نظر نگارنده بهترين فيلم جشنواره امسال بود. «به همين سادگي» جايزههاي زيادي هم در جشنواره امسال بدست آورد.
فيلمهاي «خيلي دور، خيلي نزديك» و «زير نور ماه» انتظارها را از سيدرضا ميركريمي بالا بردند، در حاليكه اين فيلمها روايتهاي كلاسيك داشتند. در فيلم «به همين سادگي» ميركريمي روايتي انتخاب كرده كه افت و خيز دراماتيك چنداني ندارد. زندگي «طاهره» (با بازي خوب هنگامه قاضياني) زن خانهدار در فيلم بسيار بيافت و خيز و تكراري به نظر ميرسد. ميركريمي در «به همين سادگي» بر همين جنبه روزمره و تكراري زندگي يك زن خانهدار تأكيد ميكند. بنابراين ميتوان گفت كه فيلم، شخصيت محور است تا داستان محور؛ همه حوادث فيلم هم طوري طراحي شدهاند تا ملال زندگي شخصيت اصلي (طاهره) برجسته شود. در اين ميان جزئيات زندگي روزمره براي القاي ملال در فيلم خوب به كار رفته است. مثلاً ميتوانيم به جزئيات كار در خانه، نماهايي از برنامههاي روزمره تلويزيون و رسيدگي به امور فرزندان اشاره كنيم كه همه با جزئيات مفصل و كامل به نمايش در ميآيند. در ميان اين روزمرگي، زن گويي چيزي كم دارد و ميخواهد تصميم مهمي مبني بر ترك خانه و خانواده بگيرد. در صحنههاي متعددي به خوبي بدون آن كه به طور مستقيم اشاره شود بر اين مفهوم تأكيد ميشود. مثلاً ميتوانيم به صحنههايي كه طاهره ميخواهد تلفني استخاره بگيرد و موفق نميشود اشاره كنيم يا نماهايي كه او با حالتي متفكر و غمگين در آينه به خودش خيره ميشود هم همين حس را القا ميكند.
«به همين سادگي» فيلم كوچك و جمع و جور و در عين حال عميقي است. شايد اصولاً مقايسه آن با پروژه عظيمي مثل «خيلي دور، خيلي نزديك» اشتباه باشد. ميركريمي نشان ميدهد همينطور كه ميتواند در پروژههاي بزرگ هنرمندياش را به اثبات برساند در پروژههاي كوچك هم تواناييهاي فراواني دارد. «پرچمهاي قلعه كاوه» (محمد نوريزاده) داستان قرآني است كه نسل به نسل از مكانها و زمانها ميگذرد و به دست افرادي مختلف ميافتد. مضمون فيلم قابل تأمل است كه يك قرآن كه با عشق و براي حضرت رضا (عليهالسلام) نگاشته شده، چطور روي چندين نسل تأثير معنوي عميقي ميگذارد اما «پرچمهاي قلعه كاوه» با وجود مضمون شريفش در اجرا ضعفهاي زيادي دارد. يكي از مشكلات فيلم ان است كه به جاي بيان غيرمستقيم مفاهيم معنوي، ملي و مذهبي آنها را كاملاً شعاري و مستقيم ارائه ميكند و اين همان نقطه ضعفي است كه سريال آقاي نوريزاده يعني «چهل سرباز» هم از آن رنج ميبرد. اينكه ناگهان شخصيت اصلي داستان بدون مقدمه زير آواز بزند و سرودي در مدح امام رضا (عليهالسلام) بخواند توي ذوق ميزند و بسيار شعاري است. يا به ياد بياوريم در زمان حمله مغول پرچم سه رنگ ايران بالاي قلعه است كه باز هم جلوهاي شعاري و مستقيم دارد. فيلم در برخي از بخشها هم از درامپردازي ضعيف رنج ميبرد، مثلاً كاوه با اصرار پسرانش را از خود دور ميكند و به نيشابور ميفرستد در حالي كه به وجودشان نياز دارد، سپس از بازگشت آنها خوشحال ميشود. حال چرا پسران كاوه از اول پيش وي نميمانند جاي سوال دارد و اين مسئله درام را غير منطقي كرده است. يا دختر نابيناي كاوه كه پنهاني نزد او باز ميگردد ولي معلوم نيست چرا هيچكس نگرانش نميشود و به دنبالش نميآيد و برادرانش هم وقتي به نزد آنها باز ميگردند به اين نكته مهم اشارهاي نميكنند. بازيگر نقش كاوه را در بيشتر فيلمها در نقش ضد قهرمانها ديده بوديم حال معلوم نيست با وجود فيزيك خاص چهره او چرا از وي در نقش قهرمان استفاده شده است. «پرچمهاي قلعه كاوه» با وجود ضعفهايش از سريال «چهل سرباز» بهتر است. از نكات قابل تأمل فيلم كارگرداني صحنههاي نبرد است كه نسبت به استانداردهاي سينماي ايران قابل قبول به نظر ميرسد. «فرزند خاك» هم مضمون يافتن پيكر رزمندگان را در مناطق جنگي دارد و چيزي كه اين مضمون را برجسته ميكند بازي خوب مهتاب نصيرپور است. از محصولات حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي كه بگذريم كه در بين آنها «به همين سادگي» واقعاً فيلم شاخصي است فيلم «آواز گنجشكها» (مجيد مجيدي) هم از فيلمهاي خوب امسال به شمار ميرفت. «آواز گنجشكها» مانند فيلمهاي قبلي مجيدي ميخواهد در دل داستان اجتماعي مفاهيم معنوي را منتقل كند. كارگر مزرعه پرورش شترمرغها اخراج ميشود ولي از رحمت خداوند نااميد نميشود و به دنبال روزي حلال ميرود و هيچوقت تن به مال حرام نميدهد. اين مضمون در مسافركشي مرد با موتور به خوبي متجلي است. حتي يكبار هم كه مرد فكرميكند مسافري اسكناسي را اضافه به او داده و با همان اسكناس ميوه ميخرد، گويي نيرويي ماورايي بخشي از ميوهها را توي جوي آب رها ميكند تا همچنان مرد از مال حرام دور بماند. البته صحنههاي مسافركشي با موتور هر چند از لحاظ دراماتيك مفيد هستند، ولي برخي از موقعيتها تكرارياند و كاربرد دراماتيك مشابهي دارند و اگر آنها را حذف كنيم هيچ اتفاق خاصي نميافتد. وقتي مرد اخراج ميشود رو به شترمرغها آنها را بيمعرفت ميخواند. او گويي از تقدير خويش گله ميكند. ولي وقتي در انتهاي فيلم دوباره به مزرعه پرورش شترمرغها باز ميگردد مبهوت حركات سماعگونه يك شترمرغ ميشود اين صحنه كه با موسيقي سنتي زيبايي همراه است احساس معنوي تأثيرگذاري را به تماشاگر منتقل ميكند.
مجيدي در فيلم «آواز گنجشكها» در القاي مفاهيم معنوياش تا حدود زيادي موفق است. ولي اينجا جاي صحنههاي به ياد ماندني بوسه ماهيها به پاي پسر در «بچههاي آسمان» و پرتاب شدن پسر نابينا به داخل رودخانه در «رنگ خدا» را صحنههاي رها شدن ماهيهاي قرمز در سطح خيابان و حركات سماعگونه شترمرغ گرفته است. هرچند اين صحنهها هم خوب هستند اما همانطور كه اين صحنههاي كليدي «آواز گنجشكها» به پاي صحنههاي كليدي فيلمهاي «بچههاي آسمان» و «رنگ خدا» نميرسد «آواز گنجشكها» هم در سطحي پايينتر از «رنگ خدا» و «بچههاي آسمان» قرار ميگيرد ولي به هر حال «آواز گنجشكها» فيلم خوبي است و كسي از ديدن آن پشيمان نخواهد شد.
«شب» (رسول صدر عاملي) از فيلمهاي متوسط امسال بود. فيلم داستان مجرمي است كه توسط سرباز نيروي انتظامي (با بازي خوب امين حيايي) بايد به شهرستان منتقل شود. آنها در مشهد توقفي دارند. مجرم در آرزوي زيارت امام رضا(عليهالسلام) است بر اثر اتفاقي فرار ميكند ولي وقتي خبر مرگ مادرش را به او ميدهند در عين ناباوري به نزد سرباز باز ميگردد. مضمون فيلم درباره زيارت امام رضا (عليهالسلام) و تأثير معنوي آن، قابل تأمل است؛ همينطور بازي استاد عزتالله انتظامي (در نقش مجرم)، خسرو شكيبايي و امينحيايي، ولي فيلم بيشتر در فضاهاي بسته و داخلي و يكنواخت ميگذرد و برخي از ديالوگها مشابه و تكراري هستند. اين مسائل باعث شده كه برخي لحظات فيلم خسته كننده باشد. صحنههاي مستند فيلم هم گاه بيمقدمه و بيجا ميان صحنههاي دراماتيك فيلم خودنمايي و از اثر آنها كم ميكنند.
«جعبه موسيقي» (فرزاد مؤتمن) از فيلمهاي معناگراي جشنواره امسال بود. فيلم درباره فرشته مرگي است كه بر يك پسر بچه ظاهر ميشود. ريتم فيلم كند است و مسير دراماتيك يكنواختي را طي ميكند. بيشتر فيلم در داروخانهاي كه پسر در آن كار ميكند يا در ماشين فرشته مرگ ميگذرد. اين مسائل باعث شده فيلم در برخي صحنهها خستهكننده باشد و تأثير مورد نظر را روي مخاطب نگذارد.
در مجموع جشنواره امسال همانطور كه ذكر شد چه به لحاظ كيفيت فيلمها چه به جهت برگزاري از سالهاي پيش عقبتر بود با اميد به اينكه در سالهاي بعد جشنواره حركتي رو به سوي پيشرفت داشته باشد و اينقدر گلايه نداشته باشيم.
دوشنبه 29 بهمن 1386 - 9:35