ويژه نامه
سجاد روشني
نگاهي به فيلم قفلساز
كارگردان: غلامرضا رمضاني
فيلمنامه: غلامرضا رمضاني
مدير فيلمبرداري: حسين جعفريان
تدوين: رضا شيرواني
تهيه كننده: حسن آقا كريمي
بازيگران: محمد نظري، فاطمه خدادادي و پروين عبدلي
خلاصه داستان:
قاسم مرد قفلساز در كمال ناباوري دستگير و روانه زندان ميشود. محمد پسر نوجوان قاسم در دستگيري پدر بيتقصير نيست. خواهر محمد و خانواده او را تحت فشار قرار ميدهند تا پدرش را آزاد كند و ....
قفل ساز فيلمي اجتماعي است. فيلمي كه موضوع آن را در بسياري از خانوادهها ميبينيم. خانوادهاي مهاجر به كلان شهر تهران آمده اند. همه شخصيتها كه نابازيگر هستند، لهجه دارند. آقاي رمضاني بايد توجه كند كه اين خانوادهها حتي در شهر باهم با زبان محلي خود صحبت ميكنند. بايد به شخص كارگردان بخاطر توجه به چنين موضوعي تبريك گفت. موضوعي كه در جامعه ما هنوز ديده ميشود و شايد در نظر بسياري آنقدر پيش پا افتاده جلوه كند كه ارزش ساخت فيلم درباره آن را دارا نباشد. البته موضوع تنبيه فرزندان توسط والدين نسل به نسل كاهش مييابد و اين موضوع خود به كاهش پدرسالاري و افزايش فرزندسالاري در كشور ما بازمي گردد. شايد همين ترديد آبشخور ساخت قفل ساز باشد. فيلم پرداخت بدي ندارد، به اين معنا كه اگر بينندهاي كه حتي با موضوع فيلم ارتباط برقرار نميكند خود را وادارد تا فيلمي با چنين مضموني ببيند، دلزده نميشود. چيزي كه بيش از همه زننده است پايان شعارگرا و كليشهاي فيلم است. مخاطب بالغ بر دو ساعت سيمايي را از پدر در ذهن خود ترسيم كرده است كه هرگز يك شب بازداشتگاه نميتواند منجر به تغيير او شود. اما چطور ميشود كه پدر ديگر پسرش را كتك نميزند، حتي هنگامي كه عموي پسر ميخواهد او را بزند، پدر از پسر دفاع ميكند و در نهايت به مدرسه دخترش ميرود و به وضعيت درسي او رسيدگي ميكند، جاي سوال دارد. رمضاني در نشست خبري پس از فيلم ميگويد: پدر فقط ميخواسته بيشتر از وضعيت فرزندانش آگاهي يابد. ولي اين مسلم نيست كه ديگر آنها را كتك نزند و شايد از فردا بازهم آنها رابزند. وقتي آقاي رمضاني دو ساعت فيلمي ميسازد كه در پايان شايد كتك بزند يا شايد نزند و فقط هدف اين بوده كه پدر بيشتر از وضعيت فرزندانش آگاهي يابد، احتمالاً مخاطب را بيكار يافته است. آيا تحمل دو ساعت فيلم با ديالوگهاي لهجهدار، بازيهاي سرد نابازيگران و تكرار لوكيشنهاي تكراري مترو و پل عابر براي بينندهاي كه به جشنواره آمده تا فيلم خوب ببيند كافي نبود كه حالا بخواهد چنين پاياني را هم بپذيرد؟ يكي از اصحاب رسانه در نشست خبري برگهاي را تحويل مجري داد كه مضمون كلامش اين بود: «فيلم، كليشهاي و داراي پاياني شعارگرا بود كه پس نتيجه ميگيريم كه قدر پدر و مادر خود را بدانيم و شبها هنگام خواب مسواك بزنيد» شايد اين اظهارنظر جسورانه، نظر بيشتر تماشاگران اين فيلم باشد. از پايان فيلم كه بگذريم در هيچ جاي فيلم اشارهاي به خوي زننده پدر نميشود. او مردي كاريست، همه فاميل و كاسبان محل كار او را دوست دارند. سرش به كارش گرم است. پس چرا پسر و دخترش را به باد كتك ميگيرد؟ به اين سوال پاسخي در طول فيلم داده نميشود. يكي از نكات مثبت فيلم حضور نامرئي مادر است. مادر خانواده مرده است اما هم شوهر و هم فرزندان خلاء او را حس ميكنند. نياز به مادر زماني مخاطب را به درد ميآورد كه شب پسر در انبار، كوبلني را كه تصويرش مادر و دختري هستند ميبيند و روي آن زار زار ميگريد.
شنبه 21 بهمن 1385 - 15:23