گفتگو
محمد عبدالهادي
گفتوگو با رضا مهدوي، رييس مركز موسيقي حوزه هنري
اشاره:
رضا مهدوي، رئيس مركز موسيقي حوزه هنري از سال شصت و پنج وارد حوزه هنري شد و بيست و يک سال در اين حوزه سابقه حضور دارد. در دانشگاه امام حسين عليهالسلام تحصيل کرده ولي در رشته موسيقي از ششسالگي تاكنون فعاليت داشته است. تجربه نوازندگي، آهنگسازي و موسيقي کودک و برنامهسازي موسيقايي چندين برنامه راديويي از سال 70 تاكنون را در كارنامه خود دارد. هنرستان موسيقي سوره و دانشكده موسيقي را در دانشگاه سوره راهاندازي کرد و ده سال مديرش بود. سه جلد کتاب تاليف کرده است كه يکي از آنها کتابي در اينباره براي آموزش و پرورش است. وي عضو كميسيون عالي تأليف و برنامهريزي دروس هنر وزارت آموزش و پرورش است. مهدوي ميگويد آموزش و پرورش چه قبل از انقلاب چه بعد از انقلاب هيچوقت کتابي درباره موسيقي تأليف نکرده بود. اين کتاب در حال حاضر منبع سوالات کنکور هنر است. وي اكنون سردبير ماهنامه مقام موسيقايي به صاحبامتيازي حوزه هنري است. با وي درباره اين مركز و مسائل و مشكلات و تنگناهاي موجود در عرصه موسيقي كشور گفتوگويي انجام دادهايم كه در پي ميآيد:
چرا در کشور ما متولي مشخصي در امر موسيقي وجود ندارد؟
اين پاسخ را از ديدگاه شخصيام ميتوانم بدهم ولي به عنوان جايگاه موسيقي در حوزه هنري بالطبع نبايد چنين نظري را ما بدهيم. چون رسالت و وظيفه ديگري بر عهده ما گذاشتهاند.
بر موسيقي به لحاظ مسايل فقهي و مباحث سياسياي که درباره آن وجود دارد بيشتر نگاههاي سليقهاي حاکم است تا نگاههاي علمي يا نگاههاي واقعي که برگرفته از اجتماع باشد. ميدانيم اجتماع چقدر نياز به اين خوراک شنيداري دارد و اين خوراک را حکومت بايد از نوع سالم تحويل مردم بدهد که مسمومشان نکند. آن بخش مسموم را خود کارشناسهاي موسيقي نيز به اندازه علما با آن مخالفت دارند. پس بالطبع اصلا بحث صحبت ما موسيقي بد نيست. ولي چرا آن بخش سالمش متولي خاصي ندارد که سوال شماست، از زاويه هنري خودم ميخواهم عرض بکنم که متاسفانه در جامعه ما هيچ مسوولي نميخواهد اولين نفر باشد که در رابطه با موسيقي خطشکني بکند و اين مشکل حالا حالاها ادامه خواهد داشت؛ مسوولي که پيدا بشود و به صراحت و شفافيت حرفي را بزند که حتي بداند بعدها برايش مشکلي ايجاد خواهد شد. موسيقي که بدتر از آن چيزهايي نيست که بعضي وقتها در رسانهها نشان ميدهند و بدآموزي دارد. فيلم ساخته ميشود و در آن مواد مخدر نشان داده ميشود، به اسم اين که ميخواهند جوانها را آگاه بکنند که نروند سمت آن و مواردي از اين دست. ولي موسيقي حتي آن موسيقياي که بايد پخش بشود نميشود تا جوان بداند خوب و بد چيست. الان آن اندازه که روي موسيقي بد سرمايهگذاري ميشود و ناآگاهانه (نه اينکه بگوييم بهعمد) دارد به خورد مردم داده ميشود شايد اتفاق نيفتد که درصد کوچکي موسيقي ناب ايراني، موسيقي اصيل ايراني، موسيقي دستگاهي، موسيقي سنتي به جوانها معرفي بشود. خوب اين هم به خاطر همان نبودن مديريت آگاه است که همان اولين نفر است. حالا يا وزارت ارشاد يا سازمان صدا و سيما و... بايد اين کار را بکند که بالاخره يک نفر بيايد حرف اول و آخر را بزند حتي اگر باعث ايجاد تنش بشود. آن نهاد چون وجود ندارد يا وجود دارد ولي مديريتي که بواسطه پشتوانه آن نهاد بتواند حرف اول و آخر را بزند و شفافسازي بکند، اتفاق نيفتاده است و بالطبع اين رويه همچنان ادامه خواهد داشت.
موسيقي در کشور ساماندهي مشخصي ندارد. راهکار شما چيست و چه پيشنهادي ميدهيد براي يک ساماندهي مشخص و منظم؟
دولت دست از سر موسيقي بردارد، درست ميشود. نگاه علمي و دانشگاهي ميتواند تا حدودي تعيينكننده باشد.
به چه نحوي؟
به اين نحو که بگذارند بخش خصوصي سرمايهگذاري و فعاليت خودش را بکند و موسيقيدانان طراز اول از هر ژانري فقط بهصورت مشورتي حضور نداشته باشند. ديگر نهادهاي نظارتي با زاويه منفي به موسيقي و موسيقيدان نگاه نكنند و البته از فرصتها به درستي استفاده شود كه خود بحثي طولاني را ميطلبد.
يعني اگر بخش خصوصي فعاليت بکند مشکل موسيقي کشور ما حل ميشود؟
مجوز بايد لغو بشود. [فقط] روي شعر بايد مميزي بشود. اصلاً به موسيقي مجوز دادن کار خبطي است، بعضي مواقع حتي خندهدار است. چون موسيقي، امري کاملاً انتزاعي است. شما نميتوانيد بگوييد اين را جوان ميزند، چون جوان دارد ميزند اين را پخته نميزند، اين استادش دارد خوب ميزند! برعکس، موسيقي در سنين جواني اتفاقاً گاهي پختهتر است. چون نياز به يک انرژي دروني و فيزيکي و البته متافيزيکي هم دارد. الان اساتيد ما که سنشان بالا رفته وقتي اجرا ميکنند خيلي به دل نمينشيند. اسم نميبرم، استاداني که در هفدههجده سالگي در راديوي ايران ساز ميزدند هنوز جزو نوابغ موسيقي ايران هستند. استاد صبا پنجاه سال بيشتر عمر نکرد ولي شاهکارهاي زندگيش تا سي الي چهل سالگي است. امروزه دولت ميخواهد خيلي از کمبودها را جبران بکند در قالب تقدير از پيش کسوتها. خوب فرهنگ ما ايرانيها احترام به نياکان و گذشتگانمان است و اين خيلي قشنگ است. منتها نبايد مانع و رادع از ورود جوانها بشود. امروزه ببينيد در ارکستر سمفونيک چند نفر بازنشست شدهاند ميخواهند بروند، اگر چند تا جوان بخواهند بيايند چه هجمهاي ايجاد ميکنند؟ بابا اين همه جوان فارغ التحصيل است. اين جوانها خيلي بااستعداد هستند و نبوغ دارند. نسل دارد رو به تکامل ميرود. نسلهاي امروز نسبت به گذشته چه بسا بيشتر ميفهمند. اين حرفي است که همه ما قبول داريم. منتها ميدان به جوانها داده نميشود و فقط شعار است كه ميدانداري ميكند!
خوب شما فکر نميکنيد اين امر به خاطر کمبود امکانات در کشور ماست؟ اگر اين کار را بخواهند بکنند که جوانها زياد بشوند، با توجه به اين کمبود امکانات هرج و مرج نميشود؟
مگر الان هرج و مرج نيست؟ شما امکانات را درست تقسيم بکنيد. در کشورهاي پيشرفته مگر هرج و مرج وجود ندارد؟ اما با رعايت عدالتمحوري به ويژه از سوي رسانهها ميتوان از تمامي اقشار موسيقيدانان جلوههاي متنوعي را شاهد بود. چيزي كه در مغربزمين ساليان است به تعادل رسيده است و از تكمحوري به روي افراد و عناصر خاص پرهيز ميكنند.
خوب امکاناتشان زيادتر است.
نه، امکانات زياد نيست. فکر نميکنم در خاورميانه شما کشوري به اندازه ايران پيدا بکنيد که استوديوي زيرزميني داشته باشد. ما در وزارت ارشاد رسماً سيزده چهارده تا استوديوي ثبتشده داريم. شايد حدود پنجاه شصت تا استوديو داريم که به اندازه يك اتاق كوچك است و يک کامپيوتر بيشتر ندارد، ولي بهترين ضبطها را ميکنند و خوراک غرب را هم دارند آماده ميکنند و همه هم ميدانند. اينهمه ماهوارههاي خارجي و.... چطور شده مثلاً يکي دو هفته اخير ميگويند که ديگر کسي نبايد همکاري داشته باشد ولي اين مدت اصلا براي ورود به خيلي عرصهها اصلاً اين همکاري ملاک بود. آنجا تست ميزدند اگر مشکلي نداشت ميآوردند اين طرف انجامش ميدادند. اينها تجربههايي است که دولت دارد ميکند. هنوز بعد از بيست و هفت سال سازمانها و نهادهاي ما دارند تجربه اندوزي ميکنند! اين اشتباه است. عمر جوانهاي ما را دارد به بطالت ميگذراند. دولت اگر دست از سر موسيقي با سياستهاي چندگانه و يك بام و دو هوا بردارد و بيايد نهادي را متولي موسيقي بکند با همکاري ngoها و بخشهاي خصوصي و اسپانسرهاي خصوصي هم بيايند، مثل همه جاي دنيا فقط مميزي مخصوص شعر و کلام باشد. اينها همه امكانات است و اتفاقاً از موسيقي ميتوان درآمدهاي خوبي هم كسب كرد. فقط جايگاهها را نبايد دستخوش درآمدزايي كرد. دکتر شريعتي سمفوني پنج بتهوون را گوش ميکند در کنارش مينويسد: اثبات وجود خدا. كس ديگري گوش ميدهد ميگويد: آقا اين فعل حرام است. کسي ديگر گوش ميدهد ياد خاطرات شخصياش ميافتد. کسي گوش ميدهد نسبتش ميدهد به امام زمان(عج) و در تلويزيون زيرش شعر امام زمان(عج) مينويسند. اينها برداشتهاي شخصي است. حتي اگر يک مدير کلان مملکتي هم بگويد اين بخش اشکال دارد من نميتوانم قبول کنم چون من با حس و حالي در روز هستم و آن روز ظهر نهاري خوردهام كه خيلي سنگين بوده برداشتم از موسيقي چيز ديگري است. ولي از شعر نميشود هر دفعه يک برداشت کرد. نهايتا دو سه برداشت بيشتر از يك شعر نميشود کرد. ولي حد موسيقي بينهايت آزاد است. تنها هنري است که احتياج به ترجمان ندارد و همه ميتوانند بشنوند و درکش کنند و بفهمندش. اصلاً لزومي هم ندارد اين نت را ترجمه کرد، چون زبانش زبان بينالمللي است. حالا کدام شورا ميخواهد بنشيند بگويد اين موسيقي بد، اين موسيقي خوب، اين موسيقي درجه يک، درجه دو، درجه سه. چرا، درجهبندي از لحاظ کيفيت اجرا وجود دارد ولياينکه بهصراحت بگوييم آقا اين موسيقي مبتذل است، چنين چيزي وجود ندارد. خيلي از موسيقيها را گفتند مبتذل است و بعد از انقلاب پخش شد. در يکي دو سال است كه در تلويزيون آنها را دارند بازسازي ميکنند، همه دارند ميخوانندش.
چرا؟ چه طور شد؟ مگر بعد از بيست سال چيزي ميتواند از حرام تبديل بشود به حلال؟ ميتواند از گناهآلود بيگناه بشود؟ از مميزي خارج بشود، مگر مي شود؟ براي همين است هر جايي دارد براي خودش مميزي ميکند. وزارت ارشاد اجازه ميدهد، تلويزيون پخش نميکند. حوزه هنري کار خودش را ميکند. شهرداري کار خودش را ميکند. بخشهاي خصوصي هم در اين تنگناها گير ميکنند و دنبال روابط ميگردند که بتوانند ضوابط خودشان را با سيستم دولتي نهادينه کنند و کارشان را بکنند. به کنسرتي مجوز داده ميشود، بعد از سه ماه، شب کنسرت به آن مجوز ميدهند. اينها در جامعه ناهنجاري ايجاد ميکند. جوانها را دلسرد مي کند. آخر اين کنسرت چطور ميتواند تا دو ماه پيش ممنوع باشد يک دفعه شب اجرا آزاد بشود؟ بر چه اساسي و چه ملاکي؟ چه کسي نشسته اين مجوز را صادر ميکند؟ اصلاً آييننامه مجوز وجود دارد؟ چنين چيزي وجود ندارد. نوار توليد ميشود در بخشهاي ديگر ميزنند ت2 ، ت3، ت4 يعني تجارتي، آخر يعني چي؟ مگر نوارهاي ديگر تجارتي نيست؟ نوار ميرود در خيابان بايد فروخته شود. همه تجارتي است. اصلاً زندگي ما براي تجارت است. پشت ميز مينشينيم که حقوقي بگيريم. معنويات در جاي خودش است. ولي کسي نميتواند ادعا کند من نوار دادم بيرون براي معنويات. آن را جامعه بايد تشخيص بدهد. هيچ خوانندهاي نيامده تا به حال في سبيلالله بخواند، بگويد من براي خدا خواندم فقط، رايگان. بايد زندگياش هم بگذرد. به همان ترتيب که من كمتر مداحي را ديدهام بيايد رايگان بخواند براي خدا؛ همه پاکتشان را ميگيرند. اصلاً در دينمان هم روايت داريم که خواندن براي اهل بيت و گريه در آوردن مردم و پاداش گرفتن هيچ منع و مشکلي ندارد. پس همهاش ميتواند بازاري باشد، منتها بازارياي که به انديشه مردم کمک ميکند، بازارياي که به جيب مردم بيشتر کمک ميکند، بازارياي که خنثي است، بود و نبودش هيچ فرقي نميکند. اما هنر را شما وقتي بيايي کدگذاري بکني، به خصوص موسيقي را، اين مي شود که ميبينيد. در سينماي ما هم همينطور است. يک عده فيلم را ميبينند ميگويند کارگردان به فکر گيشه بوده است. حالا کارگردان بيايد در تلويزيون قسم بخورد به خدا اصلاً نيت من اين نبود. اين واقعيت جامعه است. ميگويند: خب تو خطا کردي، نبايد هر واقعيتي را به تصوير کشيد. ببينيد وقتي متر اين قضيه آزاد ميشود ما فکر ميکنيم داريم از غربيها گوي سبقت ميگيريم. نه، غربيها صد سال پيش اين نقدها را کهنه کردند گذاشتند کنار. الان نقدي نميکنند و اگر بکنند نقد سازنده ميکنند، بر اساس واقعيتها. منتها نظام خبررساني و مطبوعاتي ما هميشه دنبال اين است که از دولت اشکال بگيرد، دولت هم هميشه خودش را تافته جدا بافته ميداند. تا زماني که اينطور باشد اين موسيقي است که عين مرغي است که هم در عروسي و هم در عزا سرش بريده ميشود. خبرنگار تيتر خودش را ميزند، پاداش خودش را ميگيرد، با تمسخر عملكرد دولت مشهور هم ميشود. هنرمند هم ميرود بر اساس جامعه بالاخره خودش را همرنگ ميکند، آن چيزي که عامه ميخواهد. ميرود رانتاش را از سيستم دولتي ميگيرد. اين مردم هستند که اين وسط خوراک ندارند متاسفانه. اين جاها بايد اصلاح بشود.
در کشور ما موسيقي پاپ به اصطلاح يک کمي ميچربد به موسيقي اصيل. شما با توجه به اينکه ما يک کشور سنتي داريم، چرا اين روند به وجود آمده؟ چرا در صدا و سيما و مراکز ديگر، موسيقي پاپ اينقدر بيشتر از موسيقي سنتي توليد ميشود؟
ببينيد، اول عرض کنم ما موسيقي پاپ نداريم. قبل از انقلاب يکي دو نمونه به وجود آمد که با انقلاب اسلامي منقطع شد و به سرود و غيره کشيده شد. از سالهاي 74 به اين طرف بهخصوص در اوج خود در سال76 موسيقي شبهپاپ رشد کرد و امروز داريم نمونههايش را ميبينيم. هنوز ما به پاپ به معني پاپ ايران نرسيديم. موسيقياي که بر وزن همان فيلمفارسي بايد به آن بگوييم آهنگفارسي. اينهايي که مردم ميپسندند، موسيقياي را که امروز توليد ميشود فردا دنبالش نميگردند. پاپي که ماندگار بشود مثل «والا پيامدار محمد» که بعد از بيست و هفت سال امروز در سال پيامبر اعظم (صليالله عليه و آله) استفاده ميشود پاپ واقعي است. فرهاد مهراد يک پاپيست حرفهاي بود. اين پاپ، مردمي واقعي است. پاپ چيز بدي نيست، يعني مردم حفظش ميکنند و زمزمه ميکنند و رونده است. قديميهاي ما در تهران ميگفتند موسيقي کوچهوبازار. امروز کسي جرات نميکند واژه کوچهوبازار را ببرد. همه ميترسند. ميگويند نکند بگويند تو مطرب و لوطي هستي. نه، اصلاً فرهنگ ايراني تئاترش روحوضي است، موسيقياش کوچهوبازاري است و قسعليهذا. و علت اينکه چرا دوباره امروز به آن سمت رو آوردهايم خب مدتي ما موسيقي را تعطيل کرديم به هر چيزي گفتيم سنتي. ده سال منحصر به دو تا خواننده بوديم. دو تا خواننده در بالاترين حد اعلايش رشد کردند و امروز کمترين همکاري را با دولت دارند. هر چيز نادرستي را به نام سنتي ديديم. الان جواني که در اين نسل، روشنفکر است، سنتي را انتخاب ميكند. ولي شما ببينيد جمعيت دو برابر رشد کرد. امروزه ميرويم در آموزشگاهها خيلي جوانها هستند كه دارند تار و تنبک و سنتور و دف ياد ميگيرند. قبل از انقلاب در خانوادههاي مذهبي اصلاً ساز نبود، امروز دخترهاي محجبه دارند ساز آموزش ميبينند. اينها در کنارش هست البته. ولي خوب طبيعي است وقتي رسانه ما ساز گيتار را عليرغم ممنوعيت پخش سازها نشان ميدهد، هنرمند گيتاريست را چندين شبکه دعوت ميکنند و خيابان جمهوري اسلامي ما که در واقع يک جور خيابان کرهجنوبي شده از سينتيسايزر و همهجور آلات الكترونيكي به فروش ميرسد ولي ساز سنتي وجود ندارد و محدوديت و فتوايي هم که صادر ميشود همهاش به نام سازهاي سنتي است. يک بار در اين فتواها شما نشنيديد آقا ساز ارگ حرام است، همهاش گفتند تار و تنبک. اين اصلاً اصطلاح شده است. طبيعي است که جامعه دارد به سمتي ميرود که اگر کسي ساز بزند بد است. حتي دانشجويي که فارغالتحصيل ميشود، مردم با نيشخند نگاهش ميکنند. ولي در دهه شصت اين نقيصه داشت اصلاح ميشد. يکي مدرکگرايي در دانشگاهها و هنرستانها. يکي هم برخورد بد صدا و سيما از اول، که هنوز هم اين برخورد بد ادامه دارد. و ديگري اينکه به موسيقي هنوز جدي نگاه نشده، نگاه تفنني است. به عنوان ميانبرنامهاي نگاه ميشود. يک جنگ پخش ميشود لابه لايش چند تا موسيقي هم پيدا ميشود و خواننده لب ميزند و پليبک ميکنند. ولي شما يک تاتر جدي پيدا کنيد كه اتفاق افتاده باشد به عنوان ميانبرنامه باشد. اصلاً وجود ندارد. يک گالري تجسمي نقاشي و خوشنويسي پيدا كنيد كه ميانبرنامه باشد؟ ولي موسيقي را همچنان به ديده تفنن نگاه ميکنند. هرچند که يك بخشاش تفنن است، نميگويم بخش اعظماش بلكه اندکش. بخشياش براي تفکر و انديشه است، براي اصلاح جامعه است، به آن موسيقي انسانساز ميگويند. حالا تفنن دو شق دارد: خيليها موسيقي را ميبرند به كار مطربي و مجلسآرايي ميگذارند که از نگاه کارشناسان باز اشکال دارد. منتها بخشياش براي تفنن سالم است. يک آدم سالم و حتي يک سخنران خوب با مقدمه خوب شروع ميکند، با تاريخچه خوب شروع ميکند، يک متل هم وسطش ميگويد و در آخر هم نتيجهگيري خوبي ميکند. در موسيقي خوب هم حتماً چنين چيزي وجود دارد. اين بايد يک سير اصلاحي پيدا بکند و باز هم برميگردد به اينکه دولت دست از چندگانگي به سر موسيقي بردارد. موسيقيدانها خودشان ميدانند چه کار بکنند. به همديگر ميدان ميدهند، بازار رقابت سالم به وجود ميآيد. الان چند تا فرهنگسراي شهرداري است که بيکار است، سالنهايش خالي است، آدم زجر ميکشد. در کشورهاي متمدن پيشرفته ميرويد تمامي فصول آموزش پرورشها اين سالنها را پر ميکنند. اصلا سازمان فرهنگي هنري شهرداري براي اوقات فراغت تابستان بچههاست. منتها آنها هم دنبال يک چيز ديگر هستند؛ اينكه گوي سبقت را از ارشاد بگيرند، از حوزه هنري بگيرند، از صدا و سيما بگيرند. همه دنبال سياست هستند؟ در سرعتاند که گوي سبقت را از همديگر بگيرند. ولي همهشان به يک خط ميرسند و همهشان هم موازي دارند عمل ميکنند. خيلي از تالارها الان خالي است، معلوم نيست براي چه؟ خب بگذاريد جوانهايي که شهرت ندارند بيايند از اينها استفاده کنند. دولت حمايت بکند، تبليغات برايشان بکند. همه بچههاي اين مملکت هستند. مگر نميخواهيد جوانها معتاد نشوند، توي خيابانها رها نشوند؟ خب بياوريدشان در سالنها تمرين کنند. حالا بعضي شهرستانها سالن ندارند، سينماها که اكثر اوقات خالي است تا بعد از ظهر ساعت پنج هم خالي است. بهخصوص در جنوب ايران که هوا گرم است کسي آن موقع به سينما نميرود. بگذاريم جوانها بيايند تمرين بکنند.
چرا اين كار را نميكنند؟ چون بخش دولتي ميترسد. از نامهها، از اخبار محرمانه، از سايتها: «آقا نگاه کنيد اينجا را کردهاند چه!» چون مديريتها نگرانند و ترس از عاقبتشان دارند و پشتوانه مديريت کلان را ندارند که از آنها حمايت کند. بالطبع اولين چيزي را که دورش خط ميکشند، چيست؟ هنر و موسيقي. اولين جايي که بودجه فرهنگي و بودجه مملکت قرار است صرفهجويي بشود بخش هنر است و بخش اعظمش موسيقي است. اولين جايي که کات ميکنند هنر است و بعدش موسيقي است. چرا؟ چون نگاه کلان نگاه عمراني حاكم بر نگاه فرهنگي است. تا زماني که در حکومت ما نگاه فرهنگي حاكم نيست، وضع همين است. اين در حالي است که انقلاب ما يک انقلاب فرهنگي بود. امام خميني(ره) انقلاب تسليحاتي نکرد، انقلاب چريکي نکرد، انقلاب اقتصادي نکرد؛ انقلابش فرهنگي بود. خيلي از اسامي عوض شد، خيلي از کتابها عوض شدند، خيلي نگرشها عوض شد، رويکرد کرديم به اصلمان ولي نتيجهاي كه بايد ميگرفتيم چه شد؟
منتها چگونه بايد حفظش کنيم؟ يکي از ابزارهايش موسيقي مناسب است. موسيقيمان را نتوانستيم به دنيا عرضه بکنيم. ما در اين عرصه، از هنديها، از عربها و حتي امروز از افغانيها هم عقبتريم. طالبان باعث شد در آن پنج سال برجستگان افغاني بروند در کانادا و دانشگاه ايجاد بکنند. عدو شود سبب خير!! و امروز موسيقي افغاني که بخش اعظمش (هشتاد درصدش) موسيقي ايراني است، مطرح شده است. فرهنگ افغاني دارد قد علم ميکند و ايران مانده در يک محاصره موسيقي ترک و عرب و هند و افغان، جديداً حتي جمهوري آذربايجان هم جايگاه خودش را پيدا كرده که ريشه همه آنها از موسيقي ماست. امروزه اثبات وجود موسيقي ايراني در دنيا كار دشواري است.
خوب، آيا اين مسايل دليلي ميشود که موسيقي سنتي ما جايگاه خودش را از دست بدهد و آرامآرام حتي از بين برود؟ پس دستگاههاي فرهنگي دستاندركار در اين زمينه چه کاري بايد انجام بدهند که اين فرهنگ از بين نرود؟
موسيقي ما هيچوقت از بين نميرود. چيزي كه داراي ريشه و سابقه چندين هزار ساله باشد ماندگار است.
موسيقي سنتي را عرض مي کنم.
موسيقي سنتي هيچوقت از بين نميرود. هر چقدر اتفاقاً محدودتر شده، جايگاه خودش را بهتر پيدا کرده. ولي اين بهاين معنا نيست که ما بايد ده بيست سال محدود بشويم و بعد در يک دورهاي شکوفا شويم. چون يك نسلي در اين وسط ميسوزد. اما با اينحال وقتي محدود ميشود دچار تغيير و تحول بنيادي نميشود. ما الان همچنان در دوره گذار هستيم. به موسيقي بازاري اهميت داده شده فرق بين دوغ و دوشاب مشخص نشده، فرق بين استاد و شاگرد معلوم نيست و ماجراها دارد. اينها همه برميگردد به رسانه. يعني حوزه هنري و ارشاد هم اگر در کليت جامعه حضور داشته باشند، ما يک درصد خيلي کوچکمان موثر است. حالا وزارت ارشاد با آن بعد کلانش وظيفه نظارت و ارزشيابي و حمايت را هم دارد. ما فقط وظيفه توليد نمونه بر اساس توسعه هنر ديني را به عهده داريم. صدا و سيما به تنهايي دارد نود درصد جامعه را پوشش ميدهد. ما جمعمان ميشود ده الي بيست درصد. رسانه تا اصلاح نشود ما فقط براي طبقه فرهيخته جامعه ميتوانيم يک نمونه ارايه بدهيم که در آينده بپذيرند يا نپذيرند. ارشاد هم در نهايت فقط مميزي ميکند که آيا اين بيايد در جامعه يا نيايد. بالاخره اگر نيايد از يک کانال ديگري ميآيد. مجراها به طرق مختلف ميتواند باز باشد يا هجمه خارجيها ميتواند بسيار باشد، اما صدا و سيما است که صبح تا شب دارد مغز ما را بمباران ميکند و به نحو احسن از امکاناتش استفاده نميکند. شما دنبال چه هستيد؟ چه چيز را ميخواهيد اصلاح بکنيد؟ يک زماني شما ميگوييد آقا يک انتشارات درست ميکنيم مثل کانون پرورش فکري کودکان، کتابهايي براي گروههاي سني، جوانهايي که دوست دارند، بچههايي که دوست دارند بيايند آنجا هدايتشان كنيم، اما خيلي از بچهها ميروند از جاي ديگر مثلاً از کتابخانه مدرسهشان كتاب ميگيرند. کانون پرورش فکري دارا و سارا را ميسازد ولي اگر تبليغ تلويزيون نباشد، هيچکس نميشناسدش. ما توليد ميکنيم. اگر رسانه تبليغ نکند، چگونه عرضه كنيم؟ خب نميکند، هيچوقت هم تبليغ نكرده و نميکند چون رقيب ميداند. خودش انتشارات دارد به نام سروش. خب حتي دولت به کمک دولت نميآيد. چطور انتظار داريم که دولت بخش خصوصي را حمايت کند يا دولت بيايد اسپانسر بشود؟ فرهنگستان هنر بحث جداگانه خودش را دارد، صدا و سيما بحثش جداگانه است. نميگوييم بيايند اينها کارهايشان را همسو بکنند، نه. بلكه سياستهايشان را يککاسه بکنند. طوري که حداقل همديگر را حمايت بکنند. اگر حوزه هنري يک جا ميتواند ارشاد را حمايت بکند، بکند. اگر تلويزيون جايي ميتواند هر دوي اينها را حمايت بکند، بکند. اگر ما ميتوانيم توليدات خوبي داشته باشيم در اختيار رسانه بگذاريم. تا زماني که رقيب همديگر هستيم نه رفيق اين بحثها ديگر جانبي است. اصلا معني ندارد. مثلا ميآيند سوال ميکنند: آقا يک ميليون و دويست هزار نفر کنکور شرکت کردهاند، ورودي دويست هزار تا است، چه بکنيم؟ يکي ميگويد آقا بياييم دانشگاه بسازيم. خوب اين ميشود که شده و داريم ميبينيم. دانشگاه آزاد گسترش يافته ولي دانش گسترش پيدا نکرده است. بدتر شده، معترضين جامعه بيشتر شدهاند، ليسانسهاي جامعه بيشتر شدهاند و توقعشان در حد ليسانس بالا رفته، معضل جامعه و حکومت شدهاند. خوب يکي ميگويد آقا چرا سالن زياد نميکنيد؟ من مي گويم در تهران سالن زياد است، اجرا نيست. شما مي گوييد در شهرستان ها سالن زياد کنيد، خوب برويد بکنيد. خوراکش کجاست؟ برنامه کجاست؟ با چه سيستم مديريتي؟ تا سيستم مميزي اصلاح نشود اين همه پتانسيلها هدر ميرود. بايد تلويزيون به خودش بقبولاند، حوزه هنري يک محلي است وابسته به سازمان تبليغات اسلامي و او هم وابسته به مقام معظم رهبري. رييس اينجا را مقام معظم رهبري انتخاب ميکند، رييس تلويزيون را هم همينطور. چطور آن نهاد نميآيد توليدات اين نهاد را معرفي بکند؟ پس شما دنبال چه ميگرديد؟ تا زماني که اين موضوع اصلاح نشود، طبيعتاً هيچ بحث ديگري به نتيجه نخواهد رسيد و يكطرفه خواهد بود.
الان تعامل حوزه هنري با صدا و سيما چه طور است؟
خيلي عالي است! ولي آثار ما را حتي پول هم ميدهيم تبليغ نميکنند!
فعاليتهاي مرکز موسيقي حوزه هنري در سال پيامبر اعظم(ص) به چه ترتيب بوده است؟
ما تمام فعاليتهاي امسال را معطوف به اين نامگذاري کردهايم و باور داريم به اين قضيه. در بخش جوانان، در بخش اساتيد، در ارکستر سمفونيک، موسيقي پاپ، سنتي، گويشهاي محلي و زبانهاي رايج در جهان اسلام، نعت و منقبتخواني براي ماه رمضان و موسيقي نواحي، در همه اين بخشها توليدات خاصي داريم. تصنيف پيامبر اعظم، سمفوني شهدا و جانبازان، تواشيح موسيقايي و سمفوني مناجاتهاي خواجه عبدالله انصاري و به همين ترتيب از خوانندههاي مشهور و جوان هم توليدات داريم. امسال تمام توليدات ما منحصر به نام مقدس پيامبر اکرم صليالله عليه و آله است.
چه فعاليتهايي از اين به بعد خواهيد داشت؟
ما در ششماهه اول کارها را بستيم. منتظريم تا پايان سال کارها به مردم عرضه بشود. همه قراردادها بسته شده است. بودجه ها اگر برسد شايد تا دو ماه ديگر همه کارها را به ما تحويل بدهند.
اگر فارغ التحصيلان دانشگاهها بخواهند به مرکز موسيقي حوزه هنري مراجعه کنند، چه کارهايي برايشان انجام ميدهد؟
- مرکز موسيقي حوزه هنري داراي سي واحد موسيقي استاني است. اينجا ستاد کشوري است که مجوز براي هر گونه فعاليتي، چه طراحي چه توليدي و چه صحنهاي را هم خود ما برايشان صادر ميکنيم. تا الان هم از سوي پانزده عضو از دانشجوهاي کل ايران توليد داشتهايم به عنوان موسيقي تجربي. تجربي به اين معني نيست که فرد تجربه کسب ميکند. اين چيزي است که در دنيا تعريف شده است. يعني افرادي که شناخته شده نيستند ولي در سطح استادند. ما اينها را معرفي و کارهايشان را توليد ميکنيم. فرقي نميکند دانشگاه هنر باشد، تهران باشد، سوره حوزه هنري باشد، آزاد باشد يا شهرستانها باشد.
حرف آخر؟
من عرض خاصي ندارم، فقط پيرو صحبتهايي که اول کرديم ميخواهم عرض کنم که ما دنبال اين نيستيم که تکليف موسيقي را روشن بکنيم، ابداً! به ما ارتباطي ندارد. ما يک شرح وظيفه خاص داريم. منتها در اين محدوده بودن، دستمان باز است و خيلي فعاليتها را در ارتباط با توليد ميتوانيم بکنيم. بعضيها تصور ميکنند چون حوزه هنري وابسته به سازمان تبليغات اسلامي است، بايد خيلي از مشکلات را حل بکند. ببينيد ما نه قانوناً مجوزي براي اين کار داريم و نه وظيفه ماست و نه آن توان بر عهده ماست. نه آن پرسنل را داريم و نه آن جايگاه و نه آن بودجه را. بالطبع هر جا وظيفه خودش را دارد. اگر قرار است در مملکت ما موسيقي تکليفش روشن بشود، وزارت ارشاد بايد اين کار را بکند. منتها ما اصلاً آمدهايم اينجا به جوانها و به استانهامان براي توسعه هنر قدسي و آئيني پر و بال بدهيم و از آنها نخبهگزيني بکنيم. در اين چهار سال جديدي که به برکت وجود آقاي خاموشي و آقاي بنيانيان به وجود آمد حوزه يک رويکردي نو به اصالتهاي خودش داشت. سعي كرديم جوانها را گزينش بکنيم، اينجا پرورش بدهيم و اثراتشان را توليد بکنيم، حالا طوري هم كه به قولي نگويند مال حوزه هستند. خيلي از کارهاي حوزه الان دارد پخش ميشود در رسانهها كه نميگويند مال ماست. هيچ اشکالي ندارد. در خيلي جاها حتي در سايتها آرم ما را پاک ميکنند چون آرم ما آرم سازمان تبليغات اسلامي است. بعضيها ميگويند آرم سازمان اگر روي محصول باشد فروش نميرود. ما ميگوييم اتفاقاً برعکس ما به عمد آرم سازمان را هم ميزنيم. ما واهمهاي نداريم پشت آرم قايم بشويم. بالاخره جزو سازمان تبليغات اسلامي هستيم و افتخار هم ميکنيم که هستيم. حوزه اتفاقاً در اين چندساله از سوي سازمان تبليغات اسلامي حمايت ميشود. حوزه هنري در چهار سال گذشته صد و هشتاد و سه ساعت موسيقي توليد کرد. در هشت سال قبل مديريت گذشته چهل و سه ساعت توليد كرد و در دهه شصت، پنج ساعت موسيقي توليد كرده بود. اين نشان ميدهد در اين دوره سازمان تبليغات اسلامي حمايت کرده است، رييس حوزه هنري حمايت کرده است و اينها دغدغه فرهنگ را دارند، منتها بودجهشان محدود است. آن چيزي که به ما ميدهند، ما با صرفهجويي به اين حد از توليد رسيدهايم. و داريم با شهامت کامل همهجا هم ميگوييم، تيتر هم بشود، هشتاد درصد آثار ما فاخر است و الگوساز و نمونهساز. چه در بخش توليدات پژوهشي مثل كتاب و چه آثار تحقيقي شنيداري.
ما هيچوقت گله و شکايتي نميکنيم الان بخشي از موسيقي ما تيتراژ برنامههاست. نميگويند مال ماست، خوب عيبي ندارد. نگويند. ما آن تاثيرگذاري را ميخواهيم. دين ما دين راستگويي و دين صداقت است. ما هم با صداقت و راستي کار ميکنيم. اگر مديران در رأس اين حوزه و خود آقاي خاموشي و آقاي بنيانيان تشخيص دادند و دستور دادند که حتماً اسم ما باشد، آرم ما باشد و بگويند آثار را ارائه ندهيد ما نميدهيم، ولي ايشان هم نظرشان چيز ديگري است. همين كه کار ما در جامعه تسري پيدا کند، خلق و خوها را عوض کند، گوشها را تغيير بدهد و هر کدام ما سهم خودمان را انجام بدهيم براي ما کافي است. چون ما اينجا اعتقاد دنيايي نه اينکه نداشته باشيم، نه. اما بخش اعظم ما اعتقادشان آخرتي است که اگر اينجا نشستيم بايد تفاوتي با نهادها و سازمانهاي ديگر داشته باشيم در رفتارمان، در گويشمان، در پذيرايي مهمانانمان، در وقتگذاشتنمان، در صرفهجوييمان و در همه مسايل از ريز بگيريد تا کلانش. اين تفاوت بايد در حوزه هنري ديده بشود. اينكه چقدر موفق بودهايم مردم بايد تشخيص بدهند. اينها چيزهايي است که بايد ارزشيابي بشود و نقد بشويم. ولي ما رسالتمان اين است که با تفاوتگذاشتن رفتار خودمان تفاوتي هم در آثار شنيداريمان داشته باشيم و مخاطبهاي خاص خودمان را جذب بکنيم.
دوشنبه 22 آبان 1385 - 12:14