گفتگو
سجاد روشني
آن چه در ذيل آمده است شرح مصاحبة دكتر عباس خامهيار معاون پژوهش بنياد شهيد انقلاب اسلامي با خبرنگار سازمان تبليغات اسلامي به مناسبت هفدهمين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني(ره) است:
رهبري امام خميني در جريان پيروزي انقلاب اسلامي و 8 سال دفاع مقدس را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
رهبري، در حقيقت ايجاد دنيايي ديگر از دل دنياي موجود است. پديد آوردن وضعيتي نو، از دل وضعيتي مرده و مندرس. آفرينش و بيرون آوردن وضع مطلوب از درون وضع موجود.
و امام خميني اگر كه منصفانه و آگاهانه بنگريم همه اين كارها را كرد آن هم هدفمندانه و بزرگ انديشانه و كريمانه و الهي، با همراهي همه اقشار و لايههاي مردمي ايران.
ويژگي اصلي و اساسي رهبري او، قبل از هر چيز، از درون ايمان و اخلاص خود حضرت ناشي ميشد و بر پايه آن بود، كه آنگاه مردم را و همه نيروهاي بالقوه و بالفعل را ميخواست به خويشتن خويش و خويشتن الهيشان برساند.
او چون خود باور داشت، ديگران هم او را باور داشتند و شفافيت و روراستياش، ريشه در خداباوري و خودباورياش داشت، و براي همين هم بود كه هيچگاه ترس و هراسي از هيچ قدرتي و هيچ مسألهايي نداشت كه به قول مولا: المومن كالجبل الراسخ؛ يك انسان مومن خدايي، چونان كوهيست استوار و پا برجا.
وقتي كه انسان، طوري ديگر بينديشد و بنگرد، همه زندگي و حركت و حيات او هم، طوري ديگر جلوه ميكند و به گونهايي ديگر تاثيرگذار ميشود.
او در واقع خودش را رهبر و رئيس و قائد و زمامدار فرض نميكرد. بلكه به قول خودش خويشتن را خدمتگزار و همراه و خيرخواه مردم ميديد. و براي همين بود كه مردم و جوانان همه و همه او را از خود ميدانستند و از او فرا ميگرفتند كه چه بايد بكنند. او چون براي خدا كوچكي ميكرد خدا هم او را به بزرگي ميرساند. و مردم هم رفتار و رويهاش را ميديدند و ميپذيرفتند. در نتيجه او رهبر و پيشواي موفقي بود.
پيامبر اكرم ميفرمود: من اخلص لله اربعين صباحاً جرت ينابيع الحكمه من قلبه الي لسانه.
كسي كه فقط به خاطر خدا چهل روز اخلاص بورزد خداوند هم چشمههاي حكمت و فرزانگي را از دلش به سوي زبانش جاري ميسازد.
و امام خميني كه نه چهل روز بلكه چهل سال اين كار را كرده بود البته كه از چنين ويژگي و وضعيتي برخوردار بود. او فرزند و پرورده قرآن كريم بود و در نتيجه آن چيزي را حق ميدانست كه بيشتر به درد مردم بخورد: و اما ما ينفع الناس، فيمكث في الارض!000 (سوره رعد/آيه 17) هر چيزي كه به درد مردم بخورد، بر روي زمين ماندگار ميشود.
براي او تبعيد و آزادي فرقي نداشت. براي او جنگ و صلح تفاوت نميكرد. او در محضر خدا سكونت داشت. او خودش بود!
رهبري او، عين زندگي او بود. آرام، شفاف، راست و درست و صميمي، او بنده خدا بود، بندهايي وارسته از همه وابستگيها. او مخلص بود و به مخلصان جوان هم مخصوصاً ارادت ميورزيد.
او براي مردم ارزش قايل بود و رأي آنان را ميزان و معيار مديريتها و برنامهريزيها ميدانست. و اين گونه بود كه در يك كلام رهبري او نه تنها عين زندگي او بود بلكه عين زندگي و سرزندگي مردم و ملت هم بود!
نگرش و انديشه ساده زيستي حضرت امام چگونه بود؟ و آيا تضاد و يا تناسبي با نگرش سياسي ايشان به عنوان يكي از بزرگترين رهبران انقلابي جهان هم داشت؟
رهبران الهي و در رأس و ستيغ بلند آنها پيامبران بزرگوار و پيشوايان پيشتاز و راستين جهان، هماره زندگي و زيستشان را تاحد فرودستترين مردم و ملت و پيروانشان پايين ميآوردهاند به طوري كه در فرهنگ قرآن و سيره كريمانه پيامبر اكرم و نهجالبلاغه عزيز، بارها و بارها به گونههاي بيشمار ميتوان اين نگاه و نگره را ديد و برشمرد.
بسياري از گفتهها و نوشتههاي اميرالمومنين در نهجالبلاغه، در سرزنشها و زنهارها و توبيخهايي است كه مولا خطاب به واليان و فرمانروايان و فرماندارانش صادر كرده است كه چرا از مردم فاصله گرفتهاند و چرا در مجلسي و محفلي حضور يافتهاند كه جايگاه مردمي و همگاني نداشته است.
مثلاً نامه 45 نهجالبلاغه را بنگريد كه مولا به عثمان بن حنيف انصاري كه كارگزار او در بصره بوده نوشته است: فقد بلغني ان رجلاً من فقيه اهل البصره دعاك الي مادبه، فاسرعت اليها، تستطاب لك الالوان و تنقل اليك الجفان. و ما ظننت انك تجيب الي طعام قوم، عائلهم مجفو و غنيهم مدعو!00
به من گزارش دادهاند كه مردي از متمكنان و اشراف بصره تو را به خوان مهمانياش فراخوانده است و تو هم بيمعطلي و شتابان به سوي آن شتافتهاي كه در آنجا طعامهاي رنگارنگ و ظرفهاي بزرگ غذا را يكي پس از ديگري پيش تو قرار ميدادند. و من گمان نميكردم كه تو دعوت جمعيتي را قبول كني كه نيازمندانشان را ميرانند و ثروتمندانشان را ميخوانند!
و اين چنين است كه مولا، ساده زيستانهترين شيوه زندگي و معاش را در پيش ميگيرد، تا كه محرومان بيش از اين از محروميت و درويشيشان نسوزند و به افسردگي و پريشان حالي در نيفتند!
اقنع من نفسي بان يقال: هذا اميرالمومنين و لا اشاركهم في مكاره الدهر!
آيا به همين بسنده كنم كه گفته شود، اين اميرالمومنان است و اين در حالي باشد كه من با آنان در سختيهاي روزگار شركت نكنم و پيشوا و مقتدايشان در تلخكاميهاي زندگاني نباشم.
آري و امام خميني اين فرزند پرورده اسلام و علي مرتضي در مقام مقتداي امت به گونهاي رفتار ميكند كه به هيچ وجه در آن لذتجويي و كامخواهي و رياست طلبي نه تنها به چشم نميخورد بلكه همه سياستمداران و مديران و مسئولان دنيا را هم در بهت و شگفتي و حيرت فرو ميبرد!
وقتي كه حق با آدم باشد از يك اتاق كوچك و ساده هم ميتوان جهان را تحت تاثير قرار داد.
اتفاقاً آنهايي كه سادهتر و خودمانيترند، اثر گذارتر هم هستند و اين ويژگي صميمانه و زيبنده امام خميني كه با همه عمق و عشق و صدق و شفافيت همراه بود چنان موجخيز و توفنده و تناور معادلات ظاهري سياسي جهان را به هم ريخت كه اگر غير از اين بود اين آثار را متجلي و متبلور نميساخت.
رحلت حضرت امام چه تاثير و بازتابي را بر نسل شاهد بر جاي گذاشت؟
انسانهاي بزرگ همه چيزشان بزرگ است، راه حل مشكلات و مسايل دنيا، به بزرگيها فرارسيدن است. با نگاهها و ديدگاههاي كوچك نميتوان از عهده حل مسايل بزرگ برآمد.
امام يك انسان معمولي از جنس روزمرگيها و عادت زدگيها نبود. او جهاني ميانديشيد كه يعني در خدا و خداباوري خانه كرده بود و سكونت داشت. او مثل پدري مهربان بود كه براي يكايك فرزندانش مرگ او هم از جنس زندگي بود. هم وجود او و هم رحلت او، براي مردم مخصوصاً شهيدان و شاهدان و نسل ماندگار شاهد آزمون و امتحان بزرگي بود.
او خودش را صاحب انقلاب نميديد، تا كه با رفتنش انقلاب بيصاحب شود. همان طور كه پيامبر اكرم هم صاحب اسلام نبود در باور ما صاحب اسلام و دين و انقلاب، خود خداست.
و ما محمد الا رسول، قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابكم؟!(سوره آل عمران/آيه 144)
و محمد نيست مگر پيامبري كه پيش از او هم پيامبراني بودهاند و گذشتهاند، پس آيا اگر كه بميرد يا كشته شود، به وضعيت سابقتان باز خواهيد گشت؟!
و نسل ماندگار شاهد، اگرچه با دلي سوزان از رحلت و كوچيدنش اما اين راه را هيچ وقت تمام شده نميداند، و براي ادامه و امتداد توسعه يابندهترش، هميشه خدا، خود را به تناوري بيشتر ميرساند و در فراخواني فراگير جاذبههاي شكوفاي خداخواهي و بالندگي باورمندانه را در چشمانداز جهان و جهانيان قرار ميدهد.
چهارشنبه 17 خرداد 1385 - 16:23