يادداشت
رضا دهقاني
ولادت با سعادت عليبن موسيبن جعفر پسر محمدبن علي بن حسين بن علي ابيطالب در مدينه منوره در تاريخ سيزدهم رجب سال 214 روي داد اما جمعي را اعتقاد بر آن است كه در نيمه ذيحجه سال 212 در حومه مدينه در موضعي به نام صريا اتفاق افتاده سات كه روايت اخير مقبوليت بيشتري دارد. شبلنجي شافعي در كتاب نورالابصار ميگويد نام امام دهم شيعه علي و كنيهاش ابوالحسن است مشهورترين لقبهاي وي نقي و هادي است گاهي او را نجيب و مرتضي، نيز ميگفتند آنچه از كتب حديث برميآيد اين است كه امام هادي از نظر هيأت ظاهري قامتي متوسط، چهرهاي گندم گون داشت، گونهها اندكي برآمده بود، چشمها فراخ، ابروان گشاده و صورتي دلگشا و دلگير داشت معروف است كه هر آدم غمناك كه بر سيماي او مينگريست اندوهش از بين ميرفت و دلشاد و خرم ميگشت او محبوب القلوب و صاحب هيبت بود، اگر دشمن در راه به وي ميرسيد بياختيار فروتن ميگشت هنگام راه رفتن گامها را كوچك برميداشت خوشچهره و خوش بوي بود و از لحاظ شباهت به جدش ابوجعفر محمدالباقر، شبيه بود و چون از نظر وراثت در دودمان پاك ولادت يافته بود، وجودش محصول وراثتي گزيده و شايسته بود.
با مطالعه و نگرش اجمالي به شرايط اجتماعي امام هادي و به شرايطي كه در آن، حضرت ولادت يافته و پرورده شد درمييابيم كه محيط وي كاملاً تحت الشعاع دانش و فروغ تقوي و اخلاق و تابش ادب و فقه و بلوغ فكري در جميع شئون زندگي بوده است، خلافت اسلامي سيطره و قدرت قلمرو حكومت خود را در سراسر شبه جزيره عربستان و تمام نقاط معمور و آباد آن روز گسترده بود. نژادها و اقوام بسياري تحت نفوذ و زير پرچم اسلام درآمده كه از لحاظ انديشه و گرايشهاي فكري متضاد و متباين بودند، اين نژادها كه غالباً صاحب تمدنهاي كهن و عقايد گوناگون بودند، جامعه آن روز اسلام را تشكيل ميدادند و به لحاظ جامعهشناسي، يك توده همگون و يكنواخت را به وجود آورده بودند و اجتماعي شكل يافته بود كه در آن با صرفنظر كردن از موارد ويژه اختلاف طبقاتي صاحب روح و حركت فكري و بينش شده بودند. چنين جامعه پويايي در ظل توحيد اسلامي تحرك و تشكل يافته بود.
منطق رهگشاي اسلام محو كليه امتيازات و الغاء همه ويژگيهاي طبقاتي و استقرار نظام برابري و برادري ميباشد. در اين زمينه هيچگونه برتري و امتيازي را مگر به تقوي و پارسايي نميپذيرد و بيسبب كسي را بر كسي رجحان نميدهد مگر با ويژگي پروا پيشگي و فضايل انساني جنبشهاي فكري دانشمندان نيمه اول و نيمه دوم قرن دوم جملگي اين اوضاع را توجيه ميكنند ائمه پيشين نيز فرصت را مساعد براي افشا حقايق ديني يافته و با ارسال پيام به نسل روشنفكر و انديشمند آن عصر رسالت مبارزاتي و جهاد ايدئولوژيكي را جامه عمل پوشانده بودند. صادق آل محمد صليالله عليهوآله نقش بزرگي با توجه به شرايط عصر خويش در تبليغ اسلام راستين ايفا كرده و نوع مسئوليت روشنفكران و صاحب قلمان هر زمان را معين و معلوم كرده است و اين خود نشانهاي از خرد تابناك امامان شيعي است كه به وارثان انبياء(دانشمندان) شيوه چگونه زيستن را آموزش داده است.
مدينه مهد پرورش عناصر مترقي اسلام در عصر محمد صليالله عليهوآله زادگاه بسياري از ائمه به ويژه امام هادي بوده و در آن روح و جسم امام به دست پدر و مادر خردمند و پارسايش شكل گرفته است. امام هادي كه در سرشت پاكش درايت و هوشياري و آگاهي ثبت شده و نمونه بارز و شاخص در ميان اجتماع و داراي نبوغ خاصي در همه جهات بوده است يكي از پيشاهنگان مبارزاتي عليه ستم و تجاوزهاي دستگاه خلافت ميباشد. حضرت هادي سرشار ار علوم نقلي و عقلي بود كه همسان پدران تابناكش پيوسته در راه تعليم و آموزش آن به طالبان علم و مشتاقان دانايي، كوشا بوده است. اين پيشواي نيك سرشت چون پدران خود راه استوار مستقيم و طريق حق و عدل و امن و ارشاد و هدايت را براي رهروان حقيقت و پويندگان راه سعادت روشن و مشخص ساخته و به آموزش و روشنفكري جامعه مشغول بوده است و به همين جهت و جهات ديگر بود كه والي مدينه، عبدالله بن محمد هاشمي از محبوبيت امام هادي در ميان مردم به تشويش و نگراني افتاد و براي تحصيل وجهه سياسي طي گزارشي، خليفه را از مقام اجتماعي امام ميترساند حكمران مدينه نسبت به امام خوشبين نبود زيرا امام را مانع پيشرفت فساد و خيانتهاي خود ميپنداشت لذا نامهاي بدين مضمون به متوكل نوشت: اي متوكل بدان كه عده كثيري از مردم پيرامون علي هادي گرد آمدهاند و روز به روز گرايش و توجه مردم به علي هادي بيشتر ميشود و او را امام و پيشوا خطاب ميكنند بايد متذكر شد كه مردم آن روزگار هرگز به پيشوا يا رهبر معنوي يا مادي ديگر كمترين توجه را داشتند و اين امر را با بينش ودرك خود يافته بودند كه اگر رهبر و پيشوايي فاقد شايستگي و ارزش براي رهبري و فرماندهي باشد محكوم به نابودي و عدم توجه است. بدين سان حضرت هادي كه واجد ارزشهاي اخلاقي و لايق رهبري بود در اطرافش پروانهوار ميچرخيدند.
او حقيقتاً مردم را به راه راست هادي و رهبر بود. زندگي ساده و بيآلايشي داشت و نمونه يك انسان كامل بود مردم به يكديگر ميگفتند علي هادي عليهالسلام كه دخترزاده پيامبر و از فرزندان علي مرتضي عليهالسلام است روشي انساني دارد به راستي هميشه با مردم و در اعماق اجتماع است اگر آيين اسلام اين است كه او رهبري ميكند پس مفتي شهر و حكمران مكه و مدينه كه از خدا و رسولش بيخبرند، چه ميگويند؟ اين زمزمهها و خردهگيريها، انتقادها دهان به دهان به بريحه كه در آن زمان امام جمعه حرمين بود و از خاندان عباسي به شمار ميرفت و عبدالله بن محمد كه حكمران بود ميرسيد، بريحه مردي سبز رو بود كه هرچه ريا و چابلوسي به خرج ميداد، نميتوانست مردم را به سوي خود جلب كند كه توفيق نيافت سخنان ساده و بيپيرايه امام را با شاخ و برگ به متوكل خليفه عباسي رساند متوكل هم كه از ابتدا با دودمان علي عليهالسلام دشمن بود بر امام خشمگينتر شد و بر شعيان سخت گرفت اين تعقيبها و قتل عامها خود مبين كمال صفات و لياقت او از هر جهت براي رهبري و زمامت قوه امت مسلم است.
شرايط پيش آمده سبب شد متوكل امام هادي را از مدينه به سامرا فراخوانداما امام ساكت نمينشيند كه در آنجا نيز براي اتمام و اكمال رسالت و مسئوليت خويش به پاي برميخيزند و نور خدا را با كوششها و فعاليتهاي آگاهانه خود به اوج درخشندگي ميرساند. در نامهاي كه متوكل به امام مينويسد از اشتياق خود به ديدار امام سخن ميگويد البته نيازي به توضيح اصل نامه نيست زيرا اصل نامه كه از طرف متوكل ارسال شد با همه حلاوت در عبارت و لطف در معنا بوي تهديد ميداد و كم و بيش از دخالت امام ابوالحسن هادي در اوضاع سياسي حكايت ميكرد و به طور كنايه ابهامانگيزي سفر به سوي سامرا را يك سفر جبري نشان ميدهد امام هادي نيز خواه ناخواه مدينه را به قصد سامرا ترك فرمود.
باري طبق صلاح ديدهاي سياسي، اجتماعي امام تصميم به سفر گرفت البته با همان تشريفات و احتراماتي كه متوكل وعده داده بود اين سفر برگزار شد، اما هنگامي كه موكب امام هادي به شهر سامرا رسيد متوكل دستور داد خاندان رسالت را به بهانه اينكه هنوز قصر مناسبي جهت اقامت امام تهيه نديدهاند در خان الصحاليك فرود آوردند خان الصحاليك از نظر لغت به معناي خانه گدايان ميباشد، اين مكان جاي محترم و مجللي نبود هرچند اقامت امام در آنجا بيش از دو سه روز به طول نيانجاميد و بعد به خانه آبرومند و آبادي نقل مكان كردند ولي از ديدگاه سياسي اين نخستين ضربهاي بود كه متوكل بر شخصيت امام هادي فرود آورده بود.
اما متوكل بر شخصيت امام هادي فرود آمده بود. اما متوكل نميدانست كه ملاك اعتبار و ارزش امام نه در مكان اسكان بلكه در سلاله پاك امامت و نبوت است. امام در سامرا به تداوم رسالت خاندان پاكش ادامه داد و لحظهاي در انجام اين رسالت الهي درنگ نكرد و با گنجينهاي عظيم از معارف اسلامي كه نسل به نسل و سينه به سينه از پدرانش آموخته بود به نشر حقايق اسلام و تبليغ سنت صالحه رسول خدا و دين مبين اسلام پرداخت ايشان در آن جو اختناق كه خليفه ستمگر عباسي كه بنا به روايتهاي متعدد نسبت به خاندان علي دشمني فطري داشت و قبر حضرت امام حسين سالار شهيدان را ويران نمود نتوانست در عزم راسخ امام خللي وارد كند و او را در پوييدن اين راه روشن و نهج حق باز دارد امام سالهاي پاياني عمر خويش را در سامرا و زير نظر جاسوسان و نيروهاي متوكل عباسي گذراند كه بر تمام حركات و سكنات امام نظارت ميكردند و روابطش را با پيروان و شيعيان كنترل ميكردند اما باز خيل عظيم مردم از دور و نزديك براي ديدار امام ميشتافتند و اين امر متوكل را متوحش كرد لذا در حالي كه امام هنوز در عنفوان جواني بود به وسيله سم مسموم و به شهادت رسيد.
شنبه 24 دی 1384 - 12:2