گفتگو
آرام
با نگاهي به سابقه تشكيل حوزه هنري در اوايل انقلاب اسلامي در مييابيم كه اين نهاد با هدف ايجاد تشكيلاتي فرهنگي و هنري در خدمت اهداف انقلاب تأسيس شد، چرا كه رژيمي با ويژگيهاي فرهنگي غربگرا ساقط شده بود و اكنون نيروهاي وفادار به انقلاب تصميم گرفته بودند تفكر برخاسته از الگوهاي انقلاب اسلامي را عرضه كنند. اين اهداف متعالي بيش از يك دهه رعايت شد، اما از اوايل دهه هفتاد تغييراتي در نگرش مديران حوزه هنري نسبت به مقوله هنر و جايگاه آن در جامعه به وجود آمد. بازتاب چنين نگرشي به ويژه در بخش فعاليتهاي سينمايي حوزه مشهودتر است. اين تغيير نگرش را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
اين تغييرات آرامي كه به آن اشاره كرديد، نه تنها ميتواند مربوط به حوزه هنري باشد بلكه ممكن است هر مدير فرهنگي در موقعيتي قرار گيرد كه يك آسيبهايي آن فرد را به آرامي از مسير اصلي منحرف كند. اين انحراف ميتواند هم به صورت دور شدن از مسير اصلي باشد، هم ميتواند با گرايش به سمت تفكرات ارتجاعي و غيرمنطقي نسبت داده شده به دين باشد. بسته به اين است كه چه گروههايي پيرامون وي هستند، و فرد در چه فضايي از روابط سير ميكند و تحليلهايش تحت تاثير چه عواملي قرار ميگيرد.
من هيچ نقدي در مورد مسائل گذشته حوزه نميكنم. البته نقد خودم را دارم، اما شايسته نيست زحمات مديراني كه در شرايط خاص خودشان به جمعبنديهايي رسيده و سياستهايي اتخاذ كردهاند زير سؤال برود.
به عنوان مثال حتماً مديري در آن زمان تحليلي از فضاي سينماي ايران داشته و با استدلالهايي تصميم گرفته فيلمنامهاي را در آن مقطع بسازد. الان كه نميدانيم آن شرايط چه بوده چگونه قضاوت كنيم. توجه داشته باشيم كه هر تصميمي آثار مثبت و منفي خودش را در بر دارد، منتهي آنچه تلاش كرديم بدان عمل كنيم، اين بود كه تاكيد نماييم رسالت حوزه ايجاب ميكند كه حول محورهاي انعكاس ارزشهاي ديني متمركز شويم، بنابراين به تدريج در فضاي حوزه با كمك مديران و هنرمندان مسلمان تغييراتي داده شد، تغييراتي كه آثار آن به مرور مشهود خواهد شد، بحمدالله اكنون حوزه هنري به اين باور رسيده كه اگر اعلام شود رسالت حوزه هنري اين است كه دين الهي را با ابزار هنر تبليغ كند، اين تفكر مورد پذيرش و عمل باشد و كسي روي كليت آن بحث نكند، بلكه بحث حول چگونگي تحقق آن باشد. اما شما ميدانيد تحقق چنين تفكري نيازمند تلقي درستي از دين است، بخصوص وقتي شما ميخواهيد از ابزار هنر استفاده كنيد بحث حضور دين در روابط اجتماعي بيشتر مورد نظر است. به علاوه مباحثي به صورت جدي در هنر مطرح است. مبني بر اينكه نبايد تبليغ ديني را به صورت شعاري در آثار هنري مطرح كنيم، بلكه ارزشهاي ديني بايد به صورتي در پوشش و قالب قصه و داستان و تكنيكهاي هنري عرضه شود كه مخاطب را تحت تاثير قرار دهد و در او نفوذ كند، در اين زمينه هنرمندان بحثهاي مفصلي دارند كه مهم و ارزشمند است و به ويژه عزيزان ما در حوزه تبليغ دين بايد به آن توجه كنند.
سازمانهاي مختلفي از جمله حوزه هنري با شعار تبليغ ديني و فرهنگي بودجههاي كلاني را هزينه ميكنند. فكر ميكنيد در اين زمينه چقدر موفق بودهايد؟
همين جا عرض كنم پولهاي زيادي با هدف توليد آثار هنري داراي پيامهاي ارزشمند از جيب بيتالمال خرج شده، اما نتوانسته هيچ ارتباطي با مخاطب برقرار كند. چنين اتفاقي مثل اين است كه اصلاً فيلمي ساخته نشده يا كتابي نوشته نشده است. در حالي كه اينها جاي يك فعاليت مؤثر و سازنده را هم پر كردهاند. چون يكي از مسائل مهم اين است مديري كه از بيتالمال استفاده ميكند بايد روي ميزان و مقدار اثربخشي توليدات خود در زمينه اصلاح فرهنگ جامعه برنامهريزي و فكر كند. اگر رسالتمان اين باشد كه نسل جديد را تحت تاثير قرار دهيم تا مسئوليتمان را انجام داده باشيم، آن وقت بايد مراقب باشيم كه براي به دست آوردن دل برخي افراد، آثاري توليد نكنيم كه نتواند مشكلي از جامعه را حل كند. كم نيستند آثار مذهبي كه توليد ميشوند، اما به دليل نداشتن جاذبه كافي بلا استفاده ميمانند و متاسفانه كسي اين پديده را اسراف و گناه نميشمارد.
براي آنكه وجه مراعات مسائل شرعي، پيامدار بودن و مخاطب پذير بودن در كنار هم كنترل شود، مستلزم اين است كه تعدادي از اسلام شناسان را كه درك هنري هم دارند دعوت كنيم تا آثار هنريمان را نقد كنند و اين نقد را در اختيار هنرمندان قرار بدهيم. اين حركت را آغاز كردهايم و اميدواريم در آينده بتوانيم به عنوان يك سيستم منضبط اين شيوه را تعميق ببخشيم، براي مثال يك فيلم سينمايي با حضور كارگردان، نويسنده و تعدادي از اسلام شناسان، روانشناسان، جامعهشناسان و هنرمندان متعهد عرصه سينما مي تواند نقد شود تا از ديدگاههاي متفاوت و مختلف تخصصي و البته متعهدانه در زمينه نقد يك اثر هنري آگاه شويم. فيلم بيدمجنون را كه توليد حوزه هنري است، هم مخاطبين و هم جشنواره به عنوان بهترين فيلم برتر انتخاب كردند و ما از اين جهت خدا را شاكريم و تلاش ميكنيم حركت در چنين مسيري را تقويت كنيم.
آقاي مهندس، فكر ميكنيد در حال حاضر با توجه به نظراتي كه اعلام كرديد، چند درصد از آرمانهايتان در حوزه هنري به فعل درآمده و چه ميزان باقي مانده است؟
ببينيد چند درصد، بوي عدد و رقم ميدهد و در كار فرهنگي عدد و رقم تعيين كردن مشكل است.
آيا از تغييراتي كه تاكنون در دوره شما صورت گرفته راضي هستيد؟
طبيعتاً چون ما در حد توانمان تلاش ميكنيم، حس ميكنيم كه موفقيتهايي داشتهايم، ببينيد براي مراكز هنري بايد نظام ارزشيابي ويژهاي تعيين شود كه آن نظام ويژه دركشور موجود نيست. ارزشهايي كه هست يا مالي است كه سازمان بازرسي كشور و ديوان محاسبات انجام ميدهند كه در جاي خودش لازم است، يا اداري است. در حالي كه جاي يك مركز ارزشيابي محتوايي و تخصصي براي ارزيابي عملكرد دستگاههاي فرهنگي كشور خالي است. براي مثال اكنون در تعامل با حوزههاي هنري استانهايمان ميگوييم كه با چه روشهايي استعدادها را شناسايي كنند و به آنها توصيه ميكنيم كه به دنبال شناسايي استعدادها باشند نه اينكه بنشينند تا استعدادها خودشان بيايند. ممكن است بخشي از استعدادها را كه شناسايي ميشوند از روز اول درگير هنرشان نكنيم. مدتي لازم است تا اينها با معارف اسلامي آشنا و سپس به تدريج متناسب با رشد فكريشان با عرصههاي هنري آشنا شوند. ما ميدانيم ميوههاي اين نوع فعاليتها چند سال ديگر به بار مينشيند، هنگامي كه مدير حوزه هنري در استان تحت فشار مسئولين است كه براي دهه فجر يا ايام محرم، كاري انجام دهد، ما بايد يك سيستم ارزشيابي داشته باشيم كه اين مدير حوزه بتواند به بخشي از نيازها پاسخ دهد ولي ضمناً رسالت اصلياش فراموش نشود. يعني اگر همواره از من به عنوان مدير حوزه هنري، فيلم، تئاتر، مجله با كيفيت و000 در عرصه هنر بخواهند و من با استفاده از نيروهاي نخبه و تربيت شده كه در ساير مراكز فرهنگي هنري و يا به صورت آزاد كار خوب و با كيفيت انجام ميدهند و با پولي كه در اختيارم هست اين آثار را با كيفيت مطلوب توليد كنم، همه از مدير حوزه تشكر ميكنند.
ولي خوب، خودم حس ميكنم كه وظيفه اصليام را انجام ندادهام، ضمن اين كه همه جا ممكن است بگويند در حوزه تحول ايجاد شده است اما عليرغم اين قضاوت مثبت باز رسالت اصلي خود را انجام ندادهايم. لذا اگر در كنار دعوت از هنرمندان قوي و متعهد، اين حركت را تبديل كنيم به يك فرآيند تربيت نسلي تازه، كاري موفق انجام دادهايم. به عنوان مثال آقاي مجيدمجيدي جزو سرمايههاي انقلاب است. اگر ما هم با همكاري او فيلم نسازيم، خودش هم كه فيلم بسازد اثر باكيفيت ميسازد، براي اينكه يك تعهد دروني دارد. اما ما از امثال آقاي مجيدي ميخواهيم كه دركنار كار توليد فيلم، نسل تازهاي از فيلمسازان را هم تربيت كند. اخيراً چنين قراري را با ايشان گذاشتيم كه انشاالله در تابستان يك اردوهايي از جوانان با استعداد استانها را با نظارت و تجربيات ايشان تربيت كنيم، همچنين عزيزان ديگري نظير آقاي ميركريمي قول دادهاند كه ما را در تحقق اين هدف ياري كنند. عرض ميكردم اگر قرار باشد كه ارزشيابي شويم بايد ببينيم آيا ما واقعاً داريم حوزه هنري را از پايه بازسازي ميكنيم و يا تحت فشار، آخرين فرآيند يعني محصول را هدف قرار دادهايم؟
البته در هر حال افكار عمومي هم جايگاه خودش را دارد و ما بايد براي افكار عمومي هم بها قايل شويم. ولي لازم است همه نهادهاي فرهنگي تحت يك ارزيابي ويژهاي قرار بگيرند. از مطبوعات خواهش ميكنم بخشي از قضاوتها و ارزيابيهايشان را در اين حيطه قرار دهند كه يك مدير چقدر كارهاي زيرساختي و زيربنايي انجام ميدهد و چقدر درگير كارهاي روبنايي است.
چه برنامه مشخصي براي آينده مراكز آموزشي حوزه هنري داريد؟
در رابطه با دانشگاه سوره كه هيأت امنايي خارج از حوزه هنري دارد، مثل بقيه مراكز دانشگاهي در آنجا به عنوان سرمايهگذار مطرح هستيم كه پس از مشورت با عزيزان هيأت امنا قرار شد به مرور كميت دانشگاه را كاهش دهيم و در بعضي رشتهها اصلاً دانشجو نگيريم و در مورد رشتههايي كه با اهداف ما نزديكتر هستند تاكيد كنيم. به عنوان مثال در مقايسه رشتههاي بازيگري و فيلمنامه نويسي، طبيعتاً در مورد رشته فيلمنامه نويسي تاكيد بيشتري داريم. چون يك كار بنيادي براي سينماي متعهد است و همينطور در مورد ادبيات آييني با بحث مديريت فرهنگي. لذا بخش آموزش حوزه هنري را به سمت رشتههاي پايهاي هدايت كردهايم و به موازاتش بنا به ملاحظاتي از برخي اساتيد دعوت به همكاري نكرديم، از طرفي اساتيدي را جايگزين كرديم. تلاشهايي هم براي بازنويسي متون درسي رشتههاي هنري آغاز شده است.
ببينيد وقتي اين جوانان را از تهران و شهرستانها دور هم جمع ميكنيم و به دليل نارساييهاي موجود در نظام آموزشي دبيرستانها، هنوز نتوانستهايم روحيه غربگرايي را از جوانان بگيريم، اينها وقتي وارد رشته هنري شوند متون درسيشان همچنان نمايشنامههاي 300 سال اخير اروپاست، لذا آرام آرام اين خودباختگي نسبت به غرب در آنها نهادينه ميشود. به علاوه دختر و پسر يك مرتبه از دبيرستان وارد يك فضاي باز دانشگاهي آنهم در رشته هنر ميشوند كه خود شما ميدانيد در محيط هنري نميشود با توبيخ و تحقير و تهديد با دانشجو برخورد كرد. حتي اگر ظواهر را با تمهيدات مديريتي درست كنيم بدون آنكه از درون و بر اساس ايجاد باور اخلاقي و اعتقادي نسبت به رفتار صحيح او را بازسازي كنيم، نتيجهاي نميگيريم. لذا در محيط هنري چارهاي نداريم جز كار روي باطن و اعتقاد بچهها و البته كنترل ظاهري در حدي كه آسيب وارد نكنيم، و گرنه يك جوان با روحيهاي حساس را ميآوريم بدون آنكه باور او را بسازيم فشار ميآوريم تا با ابزارهاي مديريتي در او ترس ايجاد كنيم. تا موقعي كه نزد ماست رفتاري محتاطانه دارد. وقتي آزاد شد و مدركش را گرفت شروع ميكند به انتقامگيري از جامعه. الان بعضي از هنرمنداني كه سخنگوي دشمن شدهاند و آثارشان ابزار تبليغاتي دشمن عليه اسلام و نظام اسلامي در بيرون مرزها شده است، اينها هم خودشان مقصرند و هم ما كه نتوانستيم آنها را درست تربيت كنيم. بايد خودمان را هم توبيخ كنيم چرا كه صرفاً سرزنش قشر هنرمندان دور از انصاف است. هركدام از ما مديران فرهنگي بايد بابت كمكاري، كم اطلاعي و سادهنگري در مورد مسايل فرهنگي خودمان را محاكمه كنيم وگرنه استفاده از ابزاري كه در اختيار ماست و قضاوتهاي يك طرفه دردي را حل نميكند.
به صورت عملي و مشخص آيا برنامهاي را براي رفع مشكلاتي كه عنوان كرديد و مشخص است كاملاً بدان واقفيد در نظر داريد؟
با مصحلت انديشي شوراي سياستگذاري و همفكري كارشناسان قرار شد ضمن كاهش مراكز آموزشي حوزه روي كيفيت و محتواي مراكز آموزشي باقيمانده كار جدي را آغاز كنيم. خوب بعضيها انتقاد ميكنند كه شما صورت مسئله را پاك ميكنيد. من به اين عزيزان عرض ميكنم كه ما صورت مسئله را پاك نكردهايم بلكه در كنار رسالتي كه برعهده داريم تلاش ميكنيم با نظمي تازه، آموزشهاي كوتاه مدت را بازسازي كنيم و به مرور اين دورههاي كوتاه پيوسته را تبديل كنيم به يك جريان آموزش هنر ديني. همين جا اين توضيح را بدهم كه در عرصه هنر به هيچوجه مدرك، وزني ندارد يعني ما شاهد حضور بسياري از فيلمسازان يا هنرمندان مطرح هستيم كه مدرك دانشگاهي ندارند. اگر هنرمندي آثار هنري برتري را خلق كند،كسي نميگويد كه در كنار اثر هنريت كپي مدرك تحصيليات را هم پيوست كن.
البته اين يك طرف مسئله است و بايد در بلند مدت در نظام آموزش هنر، موضوع مدرك را سامان داد. به هر حال در حوزه هنري تلاش ميكنيم تا عزيزان هنرمندي را كه از دهه اول انقلاب به عنوان سرمايه حوزه براي ما باقي ماندهاند به سراسر كشور اعزام كنيم تا با آموزشهاي كوتاه مدت، نسل تازهاي از استعدادها را شناسايي كنيم و با متحول كردن شيوههاي آموزشي كلاسيك، خودمان تعيينكننده عوامل و شيوههاي آموزشي باشيم. يعني اينكه در چه موضوعي و در چه مرحلهاي آموزش بدهيم؟ چه كسي و در چه محيطي آموزش بدهد؟ بنابراين جريان آموزش هنر را تعطيل نميكنيم بلكه تلاش ميكنيم جريان مدركدهي در عرصه هنر را سامان دهيم. در همين جا به عنوان كارشناس كوچكي در عرصه مسايل فرهنگي به نظام آموزش عالي هشدار ميدهم كه تربيت بيبرنامه هنرمند بسيار بحران سازتر از تربيت بيبرنامه پزشك است. و آنچه تاكنون در جريان است به نفع كشور و جوانان نيست. اشاره ميكنم به آن جمله كليدي شما كه بالاخره از جاهايي مثل سازمان تبليغات اسلامي و حوزه هنري انتظار ميرود كه كاركرد متفاوتي داشته باشند. تاكيد ميكنم كه همه مراكز و ارگانها در نظام جمهوري اسلامي مسئوليت تربيت ديني بخصوص جوانان را به عهده دارند و اين تفكيك از اساس بايد مورد تجديد نظر قرار گيرد. هم ما مسئوليت داريم، هم وزارت آموزش و پرورش، هم وزارت ارشاد، هم سازمان فرهنگي هنري شهرداري، هم بخش خصوصي كه آموزش هنر ميدهد. همه بايد يقين داشته باشيم كه تربيت يك هنرمند متعهد و متدين بزرگترين وظيفه ماست. حتي آن بخش خصوصي كه كلاس موسيقي گذاشته بايد به اين يقين برسد. هرچند بايد قبول كنيم كه نهادهايي مثل سازمان تبليغات اسلامي و حوزه هنري در مسئله تربيت ديني رسالت ويژهاي دارند و بايد به عنوان الگو راهحلهاي تازهاي كشف و تجربه كنند و در اختيار ساير مراكز فرهنگي و هنري كشور قرار دهند.
در اين زمينه هنوز سوالاتي وجود دارد. مثالي بزنم بزرگواري كه در يكي از دانشكدههاي مذهبي تدريس ميكند تعريف ميكرد كه دانشجويان خارجي مسلمان از لبنان و جاهاي ديگر همه با پوشش كامل اسلامي آمده بودند. وقتي فارغالتحصيل شدند و ميخواستند بازگردند فكلهاشان بيرون بود. اينها به هر حال از دانشكده كه بيرون ميآيند، جامعه ما به مراتب تاثيرش شايد بيشتر از آن فضاي محدودي باشد كه ساعتهايي را صرف آموزش ميكنند. فكر ميكنم به سادگي نميتوان در محدوده مشخصي هنرمندان متعهد متدين تربيت كرد. اينها در كنار مجموعه عواملي ديگر دايماً در حال تأثير و تأثرند. با اين مشكل چگونه ميتوان مواجه شد؟
ببينيد حرف من اين است كه بياييم به دنياي واقعيت توجه كنيم به تحولات جهاني كه مرزها يكي پس از ديگري درهم نورديده ميشوند. يك روزي قادر بوديم مانع ورود انواع كالاهاي فرهنگي شويم، ولي وقتي شما ماهواره داري و در هر اتاقي يك كامپيوتر هست و ميتواني از بقال سرگذر با 1500 تومان 10 ساعت اينترنت در اختيار داشته باشي، اين يعني مرزها شكسته شده است. آيا ما به عنوان يك كارشناس فرهنگي مسلمان بايد تسليم بشويم؟ حتماً نه، خدمت اين است كه اعلام كنيم در اين شرايط چه راهحلي داريم؟ من ميپرسم چگونه امروز متدينيني كه در قلب اروپا زندگي ميكنند، به پارك و خيابانها هم ميروند و با مناظر نامناسب مستقيماً روبرو هستند، اينها چرا ايمانشان را حفظ كردهاند؟ اين ميشود يك موضوع تحقيق كه جستجو كنيم ببينيم در آنها چه اتفاقي افتاده است؟ حتماً در وجود آن مرد، زن يا دختر و پسري كه در آن شرايط اعتقادشان را حفظ كردهاند، يك باوري شكل گرفته است. مشكل عمده ما اين است كه عمق و كيفيت حركتها و فعاليتهاي فرهنگي بعد از انقلاب از فعاليتهاي فرهنگي قبل از انقلاب ضعيفتر شده است، اما در سطح و كميت گسترش زيادي دادهايم. اين خيلي ادعاي بزرگي است. علتش اين است كه هنگامي كه حاكميت دستمان نيست تلاش مضاعفي ميكنيم تا با فرهنگي اصيل مخاطب را تحت تاثير قرار بدهيم، وقتي حكومت دستمان ميآيد هرجا كم ميآوريم به جاي رفع نارسايي فعاليتهاي فرهنگي و بهبود روش كار فرهنگي و تربيتي به زور متوسل ميشويم. حالا اين زور انواع و اقسام دارد و نهايتش زور اسلحه است.
ابزارهاي اوليه«زور محور» اين است كه مثلاً من به عنوان يك مدير در اداره بگويم كه به هركس حجاب بدي داشته باشد اضافه كاري كم ميدهم يا نميگذارم به مقام بالاتر ارتقاء پيدا كند. البته اين كارها اجتناب ناپذير است و بايد يكي از شرايط ارتقاء به مسئوليتهاي بالاتر، داشتن اعتقاد و باور عميق و عمل به ارزشهاي اسلامي ميباشد، اما مشكل اينجاست كه اين ابزارها جاي كار فرهنگي اصيل را گرفته است. خيلي صريح عرض ميكنم، ببينيد براي ما پوشش اسلامي مسئله بسيار مهمي است و جزو ضروريات سالم نگه داشتن جامعه اسلامي است. اما هنوز هم بهترين كتابي كه در اين عرصه وجود دارد، كتاب شهيد مطهري كه 35 سال پيش نوشته شده است. چرا تاكنون صدها كتاب، فيلم كوتاه و بلند و نمايشنامه براي تفهيم اين موضوع مهم براي دختران و پسرانمان خلق نكرديم. به خاطر اين كه خيلي زود با امكانات حاكميتي، حجاب را آورديم در صحنه جامعه، نه اين كه آن كار غلط بود، آن كارمان وظيفه عزيزاني بود كه بايد ظاهر جامعه را اصلاح ميكردند، اما اين هشداري است به دوستان و كارگزاران فرهنگي از جمله خود ما كه بايد محيطمان و ساز و كارمان به نحوي شكل بگيرد كه اگر فرد بدحجابي هم به محدوده ما آمد ما با رفتار درست و رابطه تربيتي صادقانه همراه با آشناسازي او با فلسفه حجاب اسلامي، ضمن اين كه بدرفتاريهاي گذشته را درمان كنيم، آرام آرام اين باور را در او ايجاد كنيم كه حجاب براي او منفعت دارد و صلاح خودش است و در گام اول چون عضوي از جامعه است، بايد در سالم سازي محيط مشاركت كند. واقعيتش اين است كه من حس ميكنم يكي از معجزات الهي آيات حجاب است. البته خود قرآن معجزه است و حجاب معجزه در معجزه است. مشكل از آنجا شروع شد كه ما نرفتيم حجاب را متناسب با شرايط امروز با بهرهگيري از جامعهشناسي و روانشناسي علمي و با بهرهگيري از ابزار هنر به مدارسمان منتقل كنيم. و اكنون اين دختر و پسري كه در خيابان و شهر ما ميگردد و ما به او اعتراض داريم محصول نظام آموزش و پرورش ماست، ببينيد ما فهميدهايم كه وقتي دبيري فيزيك را خوب درس ميدهد، فيلم ويدئويياش را برداريم ببريم در شهرستانهاي دور تا سطح آموزش را ارتقا دهيم. چرا متوجه نشدهايم كه خوب همين موضوع پوشش اسلامي را بايد با بيان هنري در درون آموزش و پرورش ترويج كنيم تا بدانند در غياب نبودن حجاب اسلامي اولين ضربههايش را خود زنان ميخورند.
حوزه هنري در اين زمينه چه فعاليتي داشته است؟
اين حركت را در حوزه هنري آغاز كردهايم و روي موضوع پوشش اسلامي يك كار هنري تدارك ديدهايم كه به زودي عرضه ميشود. منتهي ميخواهم بگويم كه اين تلاش فقط در حيطه كار حوزه نيست، صداوسيما، آموزش و پرورش و وزارت ارشاد به عنوان موضوع حياتي بايد روي اين مسايل اساسي جامعه كار علمي، هدفمند و همه جانبه آغاز كنند. از اين دست موضوعات زياد داريم. ما يك نظام جديد با فلسفهاي نو داريم كه در دنيا تك و تنهاست، نظامي مبتني بر ولايت، خوب، موضوع وليفقيه هم بايد صدها كار هنري در موردش ميشد. وقتي حضرت امام ميگويند تئوري ولايت فقيه مترقي است كاملاً جدي ميگويند. وقتي شما دموكراسيهاي دنيا را به صورت ريشهاي تجزيه و تحليل ميكنيد و در مييابيد كه پشت اين جريانها چه كساني هستند و چه كساني دارند انتخابات آمريكا و اروپا را شكل ميدهند و لايههاي بعدي آن را ميبينيد و متوجه ميشويد كه كل حركت يك بازي بزرگ و يك نمايشي از استبداد تلخ تاريخي است كه همين سرمايهداران و سياستبازان، مردم را با بهرهگيري از رسانهها به شكل نويني سامان دادهاند و درست مثل اسكندر و مغول و ديگر زورمداران تاريخ، به اتكاء زور ميخواهند هر حرف غيرمنطقي را، منطقي و علمي نشان دهند و با تكرار و استفاده از ابزار هنر به خورد ملتها بدهند، در مقابل وقتي در مبناي ولايت فقيه انديشه ميكنيد كه چگونه يك فرد عادل، بيتفاوت به دنياي مادي از طريق عالمان دينشناس انتخاب و نظارت ميشود و با كوچكترين گناه و دنياخواهي از مسئوليت خلع ميشود، آنگاه به مترقي بودن اين انديشه پي ميبريد. كدام هنرمند مسلماني اراده كرده هنر خود را براي اثبات اين مسئله مهم نظام اسلامي به كار گيرد. ما نظامي را ساماندهي كردهايم كه فردي عالم و با تقوا در رأس آن است و همه اطلاعات كشور در اختيار اوست و هرجا احساس ميكند كه يك جريان پليد سرمايه و تزوير دارد پشت سر انتخابات ميآيد اجازه انحراف نميدهد، خوب اين را كجاي دنيا داريم، چرا ما اين موضوع را در كشور تبيين هنري نميكنيم و آن قدر فضاي جامعه از سوي تريبونهاي خارجي و افراد و گروههاي داخلي مسموم ميشود كه بعضي از انقلابيوني هم كه عمري براي شكلگيري نظام اسلامي زندان كشيدهاند، خجالت ميكشند با صراحت از تئوري ولايت فقيه دفاع نمايند و اگر اشكالي در عمل امثال ما وجود دارد، اين اشكال را برطرف كنند و اصل نظريه را فراموش نكنند. از اين نوع پديدهها كه حضور دين در روابط اجتماعي است و بايد كار جدي هنري بر روي آن ميكرديم فراوان داريم. و حتي خطيبان و روحانيون ما هم بايد تحليلهاي قوي نسبت به اينها داشته باشند. بايد بپذيريم كه ما همواره نسبت به پوشش اسلامي، اشارهاي گذرا كردهايم و از كنارش رد شدهايم و از زور حاكميت هم بهره بردهايم و ظاهر جامعه را درست كردهايم اما چون حركت، ريشه در باورها نداشت، امروز به يك جايي رسيده است كه همه سروصدايشان از بيبندوباري درآمده و به نظرم اينها نيازمند يك حركت عميق فرهنگي همه جانبه است. اما اول بايد خود متصديان فرهنگي روي اين موضوع باور داشته باشند تا بتوانند به ديگران بقبولانند. البته ناگفته نماند كه بخشي از سنتها و عرفهاي غلط فرهنگي كه يك زماني در موقعيت خودش خوب و درست بوده، اينها با مقدسات ديني مخلوط شده و شكلي از قداست به خودش گرفته كه ضروري است از طرف عالمان ديني تفكيك شود. همچنين بايد بحث ازدواج را در جامعه آسان كنيم و به موازاتش روي مسئله پوشش اسلامي كاري عميق و اسلامي انجام شود.
چند پرسش در مورد مسائل داخلي حوزه وجود دارد. به نظر ميرسد حوزه هنري به جاي جذب هنرمندان از نيروهاي اداري انباشته شده است. اين عدم تناسب چگونه قابل توجيه است؟
فينفسه اين سؤال شما ارزشمند است. شرايط كشور ما به شكلي است كه همه مديران جامعه بايد مرتباً پاسخگوي اين سؤال باشند، چون همه سازمان ها اين استعداد را دارند كه به جاي نيروهاي كليدي و اصلي، سازمان خود را از نيروهاي عادي پر كنند، ما در حوزه نيز با چنين شرايطي روبرو شديم، از همان روزهاي اول تلاش شد جذب افراد غيرحرفهاي محدود شود. اما وجود نيروهايي كه عمدتاً در اداره و نگهداري صد سينماي حوزه مشاركت دارند موجب شده حوزه از نيروهاي خدماتي انباشته شود. نكته ظريف اين است كه ما قرار نداريم با استخدام هنرمندان ظاهراً اين اشكال را برطرف كنيم، بلكه تلاش ما بر اين است كه با آموزش و تجهيز افراد موجود اين عزيزان را براي ارائه خدمات به تمامي هنرمنداني كه دل در گرو ارزشهاي انساني و اسلامي دارند آماده كنيم. به عبارتي براي ارزيابي عملكرد حوزه بايد ديد كه مثلاً ده نفر كاركنان حوزه هنري در يك استان به چند هنرمند خدمات ميدهند.
حوزه هنري با چه انگيزهاي در ساخت فيلمهايي مانند مزرعه پدري، تارا و تب توتفرنگي و مارمولك كه از جهاتي ممكن است سؤال برانگيز باشند، شركت ميكند؟
سياست اصولي كه حوزه در عرصه سينما دنبال ميكند چند محور كلي دارد؛ محور اول شامل توليد فيلمنامههايي است كه از هر جهت مورد تاييد است و حرف تازهاي در عرصه هنر متعهد دارد كه نمونههايي مثل بيدمجنون، خيلي دور خيلي نزديك، مرزي براي زندگي كه در جشنواره امسال 11 سيمرغ بلورين را تصاحب كرد از اين دست است.
در محور دوم حوزه هنري علاوه بر توليد فيلمهاي مستقل، نظر به ضرورت همكاري و تعامل با سينماگراني كه براي توليد فيلم نيازمند حمايت باشند، بر اساس كارشناسي صاحبنظران خبره، پس از مطالعه فيلمنامه، شناسايي درصد موفقيت و مقبوليت آن، بسته به توان مالي، در ساخت فيلمها مشاركت ميكند.
بديهي است كه اين هم از وظايف اوليه ارگانهاي فرهنگي و هنري است تا در جهت تعالي سينما با همه بضاعت خود مشاركت كنند. البته چون توليد، معمولاً به گونهاي است كه محصول نهايي كاملاً منطبق با فيلمنامه اوليه جلوه نميكند، به همين دليل حوزه هنري اين حق را براي خود محفوظ ميدارد كه در صورت عدول صاحب اثر از مباني تعريف شده نسبت به بازپسگيري سهم مشاركت خود اقدام كند. در رابطه با فيلمهايي كه نام برديد نسبتي در تامين منابع مالي و اصلاح فيلمنامه مشاركت داشتيم. اما در جريان فيلم مارمولك، به دليل آنكه دوستان پيشنهادات و نظرات اصلاحي حوزه را نپذيرفتيد در ميانه راه، مشاركت حوزه منتفي شد و حوزه هنري هيچ گونه مداخلهاي در ساخت فيلم پيدا نكرد.
محور سوم شامل فعالسازي فيلمهاي كوتاه، در مرحله فيلمنامهنويسي، توليد و پخش به منظور شناسايي استعدادهاي جديد و امكان شكوفايي استعدادهاي جوان ميباشد.
عدهاي معتقدند فعاليتهاي واحد پژوهشكده حوزه هنري فاقد برنامهريزي و انسجام است، و در نوعي ايستايي و عدم تحرك به سر ميبرد و به علاوه نتوانسته افراد معتبر را براي همكاري جذب كند. در اين مورد چه نظري داريد؟
البته براي هر ادعايي قاعدتاً بايد مبناي علمي وجود داشته باشد. اما در هر حال براي اينكه رفع توهم شود عرض ميكنم كه اتفاقاً پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي يكي از واحدهاي فعال حوزه است كه در دوره جديد مديريتي براي آن برنامه دقيق و منطقي داريم. به عنوان نمونه مجموعه آثار قابل تأمل اين مركز در كل دوره قبل 25 مورد بوده است اما در طول مديريت جديد علاوه بر فعاليتهاي مختلفي كه پيرامون آنها خواهم گفت بيش از 80 عنوان پروژههاي تحقيقاتي انجام داده است و كتابهاي متعددي پيرامون مباني حكمي و زيبايي شناسي هنر اسلامي، هنر ديني، حكمت معنوي هنر، جامعهشناسي، نقد هنر، بداهه در هنر و خلاقيت هنري تأليف و منتشر كرده است. ضمن اينكه دهها نشست علمي- پژوهشي در مورد نقد هنر ديني، آموزش هنر، نشانههاي معنوي در هنر مدرن، نقد سينما و فلسفه هنر نيز به انجام رسانده است. مجله دوماهانه «بيناب» اين مركز كه ويژه مباحث تئوريك هنر است از استقبال خوبي برخوردار است و در ميان محققان و صاحبنظران و دانشجويان و اساتيد جاي خود را بازكرده، به طوري كه يكي از منابع مرجع تحقيقات هنري كشور به شمار ميرود.
«بانك اطلاعاتي آثار هنري كل كشور» كه براي اولين بار در ايران انجام ميگيرد و «سي نمايشگاه در يك نمايش» پروژه ديگري است كه كارهاي كاملاً ابتكاري در سطح كشور هستند كه به عنوان پروژههاي ملي بركات زيادي داشتهاند و مراكز حوزه در سطح كشور از آنها استفاده ميكنند. اين موارد تنها تعدادي از پروژههاي برنامهريزي شده، هدفدار و حرفهاي است.
همچنين اين مركز به دليل تواناييهاي كاملاً خاص پژوهشي، پژوهشگران و مراجعين متعددي از مراكز خارج از كشور دارد. اگر پژوهشهاي اين مركز منسجم، هدفدار و با برنامهريزي نباشد، چگونه ميتواند منبع و مرجع پژوهشگران و مراكز مهمي در داخل و خارج از كشور باشد؟
بخش تحصيلات تكميلي اين مركز پس از يك دوره فارغالتحصيلي دانشجويان آن در حال آمادهسازي منابع و امكانات براي راهاندازي دوره كارشناسي ارشد و دكتراي مطالعات هنر اسلامي است.
علاوه بر همه مواردي كه ذكر شد اين مركز پروژههاي تحقيقاتي ديگري را اجرا كرده است و در دست اجرا دارد كه به عنوان پايه و تامين كننده تحقيقات وسيع ديگري علمي- هنري در پروژههاي ديگر است.
موسسه خدمات سينمايي نزديك به 100 سالن در سراسر كشور در اختيار دارد. حوزه هنري در نمايش فيلم به فروش بالاي فيلمها توجه ميكند يا حمايت از فيلمهاي ارزشي نيز مورد نظر است؟
ببينيد، سينماهاي كشور ناچاراً در چارچوب ضوابط وزارت ارشاد حركت ميكنند. وقتي فيلمي از وزارت ارشاد اجازه اكران دريافت ميكند ما نميتوانيم به استناد اينكه اين سينما متعلق به حوزه است از اكران آن خودداري كنيم. اما در حدي كه در بخشنامه به مالك سينماها قدرت مانور داده شده ما سعي كردهايم به نفع فيلمهاي ارزشي از آن استفاده كنيم، اعم از اينكه اين فيلم به حوزه تعلق داشته يا نداشته باشد.
در حوزه هنري مجلات گوناگوني چاپ ميشود كه به نظر ميرسد در جذب مخاطبان چندان موفق نبودهاند. انگيزه ايجاد اين همه نشريه با مخاطب محدود بر چه اساسي صورت گرفته است؟
براي پاسخ به اين سؤال بايد قدري به گذشته برگرديم، حوزه هنري در سال 68 ، همزمان با روزها و ماههاي آغازين پايان جنگ، پا به عرصه توليد و انتشار نشريه گذاشت و با انتشار نشريه ماهانه «سوره» به نشريهاي وابسته تبديل شد قصد داشت در حوزههاي تخصصيتر، پاسخگوي نياز مخاطبان در رشتههاي ادبيات داستاني، نقد سينما، شعر، موسيقي، نمايش، هنرهاي تجسمي و هنرهاي ديگر باشد. اين رويكرد با فراز و نشيبهايي تاكنون نيز در حوزه ادامه داشته و ميدانيد كه در بعضي از رشتهها(مثل ادبيات داستاني و نمايش و هنرهاي تجسمي) مدتها عهدهدار توليد و انتشار تنها نشريه موجود در عرصه مطبوعات بوده است و هم اكنون نيز در زمينه ادبيات داستاني چنين است.
به اين ترتيب اگر به تعبير«گسترش عناوين مطبوعات در حوزه هنري» قايل باشيم اين رويكرد حاصل توجه به اقتضائات و نيازهاي موجود در جامعه فرهنگي و هنري بوده است.
نكته بعدي در خصوص تيراژ و گستره توزيع نشريات است. بايد توجه داشته باشيم كه تيراژ نشريات تخصصي كه مخاطب خاصي دارند، هميشه و همه جا تيراژي نسبي است و زياد يا كم بودن آن به تعداد و گستردگي مخاطب بستگي دارد. طبيعي است كه نشريهاي مثل ادبيات داستاني، نميبايد به اندازه يك نشريه خانوادگي تيراژ داشته باشد اما عمق تأثير آن ميبايد و ميتواند عميقتر و پردامنهتر شود. با همه اينها نشريات حوزه در حال حاضر تيراژ و فروش قابل قبولي دارد و با تمهيداتي كه در بخش توزيع انديشيده شده، و با سازماندهي و تقويت اشتراك، هم اكنون با تعاريف حرفهاي تقريباً نسخههاي برگشتي نداريم يا نزديك به صفر است.
مقام معظم رهبري اخيراً اشاره فرمودند كه: جنگ پيچيده دنياي امروز، جنگ رسانههاست. كه معنياش طبعاً اين است كه فعالان در عرصه رسانهها سربازان خط مقدم نبرد با دشمن هستند. با اين ديد، تقويت جبهههاي حراست از فرهنگ و هنر اولويتي است كه حوزه به آن پايبند است و براي حفظ و تاثير آن سرمايهگذاري موثر ميكند و تلاش خواهد كرد به مرور مخاطبان بيشتري را جذب كند.
چهارشنبه 11 خرداد 1384 - 10:26